تلویزیون دولتی ایران، مخاطبانش را هر دم بیش از پیش از دست میدهد و عرصه را به تلویزیونهای ماهوارهای واگذار میکند. در این میان مجموعه تلویزیونی «کلاه قرمزی» بینندگان بسیاری به دست آورده و بحثهایی هم برانگیخته.
میپرسیم چرا بیش از دو دهه است که این مجموعه تلویزیونی از پرطرفدارترین برنامههای تلویزیون ایران به شمار میآید؟
کلاه قرمزی، یک بچه بیادب
«کلاه قرمزی» که آفریده ذهن ایرج طهماسب و حمید جبلی است، نخستین بار در سالهای دهه ۱۳۷۰ روی صفحه تلویزیون ظاهر شد. در آن سالهای ایدئولوژیزده، ناگهان یک بچه بیادب، ناسازگار، و البته «واقعی» به نشیمن خانهها راه پیدا کرد. او با همه مدلهای مطلوب ایدئولوژی غالب تفاوت داشت.
علی فاتحی، کارشناس رسانه، در گفتوگو با رادیو زمانه، یکی از دلایل ماندگاری کلاه قرمزی را جدا شدنش از کلیشهها و رشد شخصیتها میداند: «کاراکترهای مجموعه کلاه قرمزی، عروسک نیستد. آنها باورپذیرند، حتی اگر “دیو” باشند.»
فاتحی معقتد است ساختن و پرداختن یک شخصیت تلویزیونی عامپسند، به دانش و تسلط نیاز دارد. او تفاوت این مجموعه تلویزیونی با دیگر برنامههای کودکان را، جدی گرفتن کودکان میداند و میگوید: «اینکه “طهماسب” به عنوان حلقه اصلی مجموعه و نماینده بزرگسالان با لحن جدی با کودکان صحبت میکند، باعث میشود مجموعه بتواند با مخاطب بزرگسال هم ارتباط برقرار کند و به این ترتیب به طیف و تعداد مخاطبان افزوده میشود.»
کلاه قرمزی و تبعیض اجتماعی
آموزش ایدئولوژیک یکی از ویژگیهای اساسی نظام ولایی است. حکومت به طور مداوم سعی دارد از روشهای مختلف، به خصوص به ضرب آموزش رسمی در مدارس و با یاری رسانههای انحصاری مانند تلویزیون، کودکان را با ارزشهای نظام حاکم تربیت کند. برنامههای کودک تلویزیون ایران نیز بخشی از وظیفه آموزش ایدئولوژیک را به عهده دارند. نمونه چنین برنامههایی را در برنامه پرطرفدار «عمو پورنگ» سراغ داریم. کلاه قرمزی از این جهت نیز در میان برنامههای تلویزیونی یک استثناء به شمار میآید.
فرهاد مرادی، فعال حقوق کودک، معتقد است کلاه قرمزی به شکلی کاملاً مشخص و آشکار، از فرهنگ رسمی حاکم بر ایران فاصله میگیرد: «این برنامه از دو نظر از فرهنگ رسمی فاصله میگیرد: خود را از ارزشها و ادبیات دینی برکنار نگه میدارد و همزمان با تبلیغ و ترویج فرهنگ مصرفگرایی هم مخالفت میکند.»
این فعال حقوق کودک میگوید اگر بپذیریم که از دورهای به بعد، کودک مرکزنشین، برآمده و پرورشیافته در خانوادههای متوسطالحال که به طور مداوم وسوسه مصرف دارد، به معیار رسمی رسانههای جمهوری اسلامی از کودک تبدیل شده، در مجموعه «کلاه قرمزی» تأکیدهای مداوم «آقای مجری» بر صرفهجویی و کم مصرف کردن را میتوان نقطه مقابل ارزشهای رسمی دانست.
«کلاه قرمزی» از مدرسه اخراج شده و از ادامه تحصیل بازمانده است. او از شهرستان به تهران میآید و ساعتها در خیابانها سرگردان میشود. سرنوشت او به سرنوشت کودکان سرگردان در خیابانها میماند. «پسرخاله» هم کودکی کمحرف و گوشهگیر است که مدام سعی میکند رفتار بزرگسالان را تقلید کند. در فیلم سینمایی «کلاه قرمزی و پسرخاله»، او به جای مدرسه رفتن در یک نانوایی کار میکند. به این ترتیب میتوان او را نماینده کودکان کار بهشمار آورد. «پسرعمه زا» هم کودک روستایی و خردهفرهنگ روستایی را نمایندگی میکند. او از روستا به شهر میآید و ماندگار میشود؛ بیسواد است و از مهارتهای لازم بیبهره مانده و درک درستی هم از روابط شهری ندارد. برای همین کارهایی میکند که موجب آزار و اذیت شهرنشینان میشود. در فیلم «کلاه قرمزی و بچهننه»، «پسرعمه زا»، فر اجاق گاز را با تنور اشتباه میگیرد، در آن آتش روشن میکند و یک ساختمان را منفجر میکند.
فرهاد مرادی، فعال حقوق کودک، میگوید: «نگاه سازندگان کلاه قرمزی به مسئله آموزش و اولویت آن به همه چیز، از اهمیت بهسزایی برخوردار است. در “کلاه قرمزی” با تعدادی کودک آموزشندیده روبهرو هستیم که در روند این مجموعه توسط آقای مجری تحت آموزش قرار میگیرند.»
بازآفرینی کلیشههای جنسیتی؟
پس از پخش مجموعه کلاه قرمزی در نوروز ۹۳، بسیاری از فعالان حقوق زنان، به انتقاد شدید از آن پرداختند و معتقد بودند که این مجموعه، به بازتولید کلیشههای جنسیتی کمک میکند. این انتقادها با واکنش تند مخاطبان روبهرو شد.
منتقدان میگویند تعداد کم شخصیتهای دختر، شخصیت دختر همسایه و همینطور شخصیت «دوره»، کلیشههای جنسیتی را بازآفرینی میکنند. شخصیتهای دیگر هم با تقلید تمسخرآمیز رفتار و لحن زنانه، کارهای خانه را به عنوان کاری زنانه جلوه میدهند.
فرهاد مرادی، فعال حقوق کودک، این انتقادات را نادرست میداند و معتقد است اتفاقاً «کلاه قرمزی» کلیشههای جنسیتی را نادیده میگیرد: «برای مثال یکی از کلیشههای رایج جنسیتی در ایران مسئله تحقیر پوشش زنان و یا طرز صحبت کردن زنانه است. به این معنی که اگر مردی لباس زنانه بپوشد و یا لحن و لهجه زنانه داشته باشد مستحق تحقیر شدن است.در نمایشهایی که با حضور عروسکها و شخصیتهای پسر “کلاه قرمزی” بازی میشود بارها اتفاق میافتد که آنها نقش زنان و دختران را ایفا میکنند و یا حالات و رفتارهای دخترانه را تقلید میکنند و این موضوع نه تنها تقبیح نمیشود بلکه بسیار جذاب و دوست داشتنی به نمایش در میآید یا در همین مورد آخر و با ورود شخصیت دیو به مجموعه، این شخصیت به جای اینکه ایرج طهماسب را “عمو” صدا کند، به او “خاله” میگوید و طهماسب هم نه تنها ناراحت نمیشود، بلکه استقبال هم میکند.»
کودکان، بیش از ثلث جمعیت ایران را تشکیل میدهند. آنها هم نیاز به آموزش دارند و هم با مسائل و آسیبهای جدی روبهرو هستند. در این میان «کلاه قرمزی»، بخشی از مسئولیت دولت و جامعه نسبت به کودکان را به عهده گرفته است.