درآمد
در نوشتار “بحث انسانمحوری در فلسفه زیستمحیطی” نشان دادیم که رویکرد انسانمحور میتواند برای وضعیت زیستمحیطیِ ما زیانبار باشد. نیز نشان دادیم که فرارفت از این رویکرد شدنی است. در نوشتار پیشرو یکی از مهمترین کوششها برای فرارفت از انسانمحوری را بررسی خواهیم کرد. این رویکرد به آسیبمحوری (Pathocentrism: برگرفته از واژهی یونانیِ pathos به معنای درد و رنج) معروف است و از این نظر با انسانمحوری فرق دارد که نادرستی و ناشایستیِ ایجاد درد و رنج برای حیوانات را در خود میگنجاند. ایدهی اساسیِ آسیبمحوری این است که انسانها در همزیستیشان با حیوانات در رابطه با درد و رنج آنها مسئولاند. اصلیترین برهانی که اغلب برای پشتبانی از این نظر طرح میشود «برهان همانندی» (Analogy Argument) نام دارد. این برهان میگوید حیواناتِ حسدار از جهت تواناییِ احساسِ درد همانند ما آدمیان بوده و، زینرو، رنجاندنِ آنها ناشایست و نابایست است. چنین ناشایستی و نابایستی بنمایهی یک نگرش اخلاقی را شکل میدهد که حیوانات را نیز در گسترهی خود میگنجاند. معمولاً در این نگرش فقط حیوانات برتر، یعنی حیواناتی که از نظر دستگاه حسی پیشترفتهتر اند، در نظرداشت اخلاقی وارد میشوند. پس میتوان گفت در این رویکرد آگاهیِ انسانی چون معیاری برای مقایسهی حیوانات با انسان گرفته شده است؛ هرچه حیوانی از این جهت به انسان نزدیکتر باشند، پاسداری از آن برای انسان بایستهتر است. در اینجا «نزدیکی» را میتوان یا در معنای فرگشتی (evolutional) و یا در معنای عاطفی تفسیر کرد؛ در معنای فرگشتی حیواناتی که از نظر سیر تکامل زیستشناختی به انسان نزدیکتر اند، و در معنای عاطفی حیواناتی که انسان با آنها همزیستی بیشتری دارد (مثلاً حیوانات خانگی) سزاوارتراند که در دایرهی نظرداشت اخلاقی قرار گیرند. پس، گویی در اینجا هم هنوز رگههایی از نگرش انسانمحور باقی است که ما را بر آن میدارد میان حیوانات بر اساس نسبتشان با انسانها ارزشگذاری کنیم.
آشکار است که رویکرد آسیبمحور ربط سفتوسختی با بحث حقوق حیوانات دارد و از این رو ما نیز در این نوشتار این رویکرد را در ارتباطاتش با حقوق حیوانات و کوشندگیهای انجامشده در این زمینه بررسی خواهیم کرد. بحث حقوق حیوانات بخش چشمگیری از ادبیات زیستمحیطی را به خود اختصاص داده است و بیشترین کامیابیهای کوشندگان زیستمحیطی نیز در این بخش دیده میشود. جالب است که در جامعهی امروزینِ ایران، بهویژه در چند سال گذشته، نیز بحث حقوق حیوانات و پاسداری از آنها بخش مهمی از گفتمان زیستمحیطی را شکل داده است. کوششهایی که در چند سال گذشته در این زمینه انجام شده است، از کنشگری در جهت هشدار در رابطه با انقراض یوزپلنگ ایرانی گرفته تا واکنش تارنماهای گوناگون به صحنههای آزار حیوانات، این امید را پدیده آورده است که مسئلهی حقوق حیوانات اندکاندک به یک دلنگرانیِ همگانی در جامعهی ایرانی بدل شود. با این روی، اما، تغییری ماندگار در این زمینه پیش از هرچیز به دگرگونیِ بنیادین در نگرش شهروندان نیاز دارد. کوششهای فلسفی مهمترین نقش را در این راه ایفا خواهند کرد. در این راستا، در نوشتار پیشرو نخست بهکوتاهی و با نگاهی تاریخی بحث حقوق حیوانات و رفتار انسان در قبال حیوانات را بررسی میکنیم، سپس سه رهیافت اصلی در آسیبمحوری را از نظر میگذرانیم، و در پایان نظری خواهیم افکند بر نقدهای وارد بر این دیدگاه.
حقوق حیوانات: تاریخچه
کوشندگیهای انجامشده در زمینهی حقوق حیوانات به شکلگیریِ یک جنش تمام-و-کمال انجامیده است. دستآوردها و پیآوردهای این جنبش در حدی است که، چنانکه پارهای از پژوهشگران اشاره کردهاند، این جنبش اکنون به مرحلهای رسیده است که جنبش حقوق جنسی بیستوپنج سال پیش قرار داشت (Dube, 2008). طرفداران این جنبش بیش از همه رفتارها و کردوکارهایی را مورد نقد قرار میدهند که بیجهت یا به خاطر منفعت انسان، اسباب درد و رنج حیوانات را فراهم میسازند. برای نمونه میتوان استفادههای پزشکی از حیوانات برای تشریح و استفادهی تجاری از آنها ازجمله برای تهیه خوراک و پوشاک را مثال زد. استفادهی انسان از حیوان را معمولاً بر دو بنیاد اصلی استوار ساخته و توجیه میکنند: یکی نگرش دینی در ادیان ابراهیمی که انسان را حاکم بر زمین میداند و دیگری نگرش فلسفی که حیوانات را بهخاطر فقدان زبان و اندیشه فروپایهتر از انسانها میشمارد. مبنای استفادهی انسان از حیوانات هرچه باشد، واقعیت این است که انسانها در ارتباطشان با حیوانات نظراً و عملاً سابقهی خوبی ندارند. در مقام عمل، برای مثال، یکی از رفتارهایی که نقدهای بسیاری را از سوی طرفداران حقوق حیوانات بههمراه داشته است زندهشکافیِ (vivisection) حیوانات یعنی کالبدشکافی و تشریح آنها در حالت زنده است. گفته میشود نخستین مورد ثبتشده از زندهشکافی به دست آلسمئون کروتونی (Alcmeon of Croton) در ۴۵۰ سال پیش از میلاد انجام شده است. او اعصاب بیناییِ سگی زنده را قطع میکند تا نشان دهد در نتیجهی این کار سگ نابینا میشود (Yount, 2004, p. 106). برای یک نمونهی برجستهی دیگر، در سال ۱۶۲۸ میلادی پزشک بریتانیایی ویلیام هاروی کتاب جنبش قلب و خون در حیوانات را منتشر کرد و در آن برای نخستین بار گردش خون را بطوردقیق توصیف کرد. این کتاب مبتنی بر استفاده از حیوانات در حالت زنده برای کالبدشکافی بود. از جهت نظری نیز مثالهای زیادی میتوان برای سابقهی بدِ انسانها در رابطه با حیوانات ذکر کرد. برای یک نمونه، فیلسوف سدهی سیزدهم توماس آکوئیناس حیوانات را از آن جهت که فاقد خرد اَند بهخودیخود سزاوار هیچ نظرداشت اخلاقی نمیداند. او میگوید با آنها باید با مهربانی رفتار کرد زیرا بدرفتاری نسبت به آنها بدرفتاری نسبت به انسانها را موجب میشود (ibid). برای نمونهای دیگر، در سدهی هفدهم فیلسوف فرانسوی رنه دکارت حیوانات را ماشینهایی صرف میداند که چون از عقل و خرد، روح و احساس، بیبهرهاند هیچ درد و رنجی را احساس نمیکنند (Midgley, 1999).
ریشههای جنبش حقوق حیوانات به اواخر سدهی هجدهم و اوایل سدهی نوزدهم برمیگردد، یعنی زمانی که کوششهایی سازمانیافته در انگلستان و آمریکا این جنبش را شکل میدهد. در سال ۱۸۲۱ میلادی در انگلستان شخصی به نام ریچارد مارتین (Richard Martin) کوشید مجلس آن کشور را متقاعد کند که برخی حیوانات دارای حقوقی باشند و درنتیجه لایحهای برای منع بیرحمی و بدرفتاری نسبت به برخی حیوانات تصویب شد که به «قانون مارتین» (Martin’s Act) مشهور است (Phelps, 2007, p.100). پس از آن قوانین مشابهی در ایالتهای نیویورک (۱۸۲۸)، کانکتیکات و ویستکنسین (۱۸۳۵) تصویب شد. در این سالها همچنین جنبش «ضد کالبدشکافیِ موجودات زنده» در انگلستان آغاز شد که کالبدشکافیِ حیوانات را در حالت زنده ممنوع میکرد. در سال ۱۸۲۴ نخستین جمعیتِ منعِ بدرفتاری نسبت به حیوانات (Society for the Prevention of Cruelty to Animals – SPCA) در انگلستان و سپس در ۱۸۶۶ جمعیت آمریکاییِ منعِ بدرفتاری نسبت به حیوانات شکل گرفت (Yount, ibid, p.21).
در دههی هفتادمِ سدهی بیستمِ میلادی کمکم گروههای حمایت از حیوانات نیز شکل گرفتند. این گروهها مبانیِ فلسفیِ مختلفی دارند و میتوانیم آنها را به سه دستهی عمده تقسیم کنیم: دستهی نخست رفاهباوران (welfarists) هستند که بر کمینهسازیِ (minimalization) درد و رنج حیوانات تأکید دارند بیآنکه یکسره با بدرفتاری نسبت به حیوانات مخالفت کنند. این گروه معتقد اند تا جایی که میشود باید از درد و رنج حیوانات کاست و این البته در نظر آنها با بهکارگرفتنِ حیوانات و بهرهبردن از آنها منافاتی ندارد. دستهی دوم عملگرایان (pragmatist) هستند که بنیادگراتر از دستهی پیشین بوده و استفاده از حیوانات را فقط در صورتی روا میدانند که منفعت استفاده از آنها بر درد و رنج آنها فزونی داشته باشد. این گروه معتقد اند برخی از انواع و گونهها نسبت به برخی دیگر شایستگیِ بیشتری برای نظرداشت اخلاقی دارند. گروه سوم بنیادگرایان (fundamentalists) اند که از همه رادیکالتر بوده و بر این باوراند که انسانها هرگز نباید حیوانات را برای لذت و آسایش خود به کار گیرند. بسیاری از بنیادگرایان گیاهخوار بوده و با نگهداری حیوانات خانگی مخالفاند. در ادامه سه شکل از آسیبمحوری را بر اساس مبانیِ فلسفیشان از هم جدا میکنیم.
آسیبمحوری: سه رهیافت
۱) یک رهیافت آسیبمحور بر پایهی سودگرایی شکل گرفته است. رهیافت پیتر سینگر (Peter Singer) از این جمله است. او استدلالهای اخلاق سودگرا را به کار میگیرد تا نشان دهد برای حیوانات حسدار سود و منفعتی در پرهیز از درد و رنج قابلتصور است و این نکته در رفتارهای آنها نمایان است. اکنون، اگر منفعت یا توانایی دنبالکردنِ منفعت خاستگاه خوبی و بدیِ اخلاقی است، پس باید نتیجه گرفت که انسانها باید نفع حیوانات برتر را در نظر داشته باشند. فروکاستنِ رنج حیوانات حسدار را باید یک وظیفهی اخلاقی دانست. کتاب سینگر آزادسازیِ حیوانات (Animal Liberation) که در ۱۹۷۵ منتشر شد رخدادی تأثیرگذار در این دهه بود. او در این کتاب بر مبنای اخلاقی سودگرا (utilitarian) استدلال میکند که اصل سودگرایانهی «بیشترین خیر برای بیشترین افراد» را باید در مورد حیوانات نا-انسانی هم به کار برد. البته جالب است بدانیم که اخلاق سودگرا حتا در آغازین مرحلههای پیدایش خود از مسئلهی حیوانات غافل نبوده است. جرمی بنتام که بنیانگزار سودگراییِ مدرن است مینویسد:
«روزی خواهد آمد که حیواناتِ دیگر به حقوقی که جز با ستمگری از آنها سلب نشده است دست یابند. فرانسویان دریافتهاند که تیرگیِ پوست دلیلی نیست برای آنکه انسانهایی بیدلیل مورد آزار قرار گیرند. شاید روزی تصدیق شود که تعداد پاها، کرکداربودنِ پوست، یا نداشتنِ ستون فقرات، برای محرومکردنِ یک باشندهی حسدار از زندگی دلایلی به همان اندازه نابسنده است. دیگر چه چیز باید مرزی گذرناپذیر ترسیم کند؟ تواناییِ اندیشیدن، یا شاید تواناییِ سخنگفتن؟ اما یک اسب یا سگ بالغ بطورقیاسناپذیری نسبت به کودکی که یک روز، یک هفته، یا حتا یک ماه عمر کرده عاقلتر و معاشرتپذیرتر است. اما فرض کنید آنها اینگونه نبودند، محروم کردن آنها چه سودی داشت؟ پرسش این نیست که آیا آنها میتوانند بیاندیشند یا سخن بگویند. بلکه پرسش این است که آیا آنها میتوانند درد را احساس کنند.» (Bentham, 1983, section 1, note 2).
بههمینسان، پیتر سینگر نیز معتقد است تواناییِ حیوانات برای درک درد و رنج دلیلی است بر اینکه ما باید سود و زیان و خوشی و ناخوشیِ حیوانات را در نظر بگیریم. همانسان که پیشتر گفتیم، این برهان بر همسانیِ میان حیوانات و انسان از جهت تواناییِ ادراک درد و رنج استوار است و زینرو «برهان همانندی» نام گرفته است. سینگر در این کتاب بر ضد انگارهی «نوعپرستی» (speciesism) استدلال میکند و با تمرکز بر رویکردی اخلاقی از نگاهی حقوقی پرهیز میکند.
۲) در مقابلِ رهیافت سودگرای سینگر که از دربنیاد رهیافتی اخلاقی است، تام رگان رهیافتی حقوقی به مسئلهی حیوانات دارد. او با تأکید بر اینکه حیوانات همانند انسان «سوژههای یک زندگی» (subjects-of-a-life) اند بر این باور است که آنها نیز همچون انسان دارای حقوقیاند. سوژهی زندگی بودن، در نظر او، به این معنا است که حیوانات نیز همچون انسان ابزار صرف نیستند و نباید چونان ابزاری صرف به کار گرفته شوند بلکه همواره باید آنها را چونان غایتهای درخود نگریست. روشن است که تام رگان یک ایدهی بنیادین در اندیشهی اخلاقیِ کانت را برگرفته و، با نقدِ دامنهی تنگ آن، آن را از مرزهایش فراتر میبرد. کانت در اندیشهی اخلاقیِ خود به انسان جایگاهی ویژه میدهد، جایگاه غایت فینفسه، جایگاهی که در آن انسان نباید تنها به چشم ابزار دیده شود بلکه همواره باید همهنگام به آن چون هدفی درخود نگریست. ریگان بنیاد این هدفبودگی را در این واقعیت میداند که آدمیان زندگی را چونان سوژه میزیند. اکنون، چون دستکم برخی از حیوانات نیز در این ویژگی با انسانها سهیم اند، پس آنها را نیز نباید ابزار صرف دانست. او استدلال میکند که حقوق انسانی برخاسته از شکل زیستن انسان، یعنی زیستن چونان سوژه، است و این شکل از زیستن خود برخاسته از تواناییهایی شناختیِ انسان است، و چون دستکم برخی دیگر از حیوانات از چنان تواناییهایی برخوردار اند، درنتیجه حقداربودن برای برخی حیوانات نیز قابل طرح است. (برای بحث بیشتر بنگرید به: Regan, 2004)
۳) یک رهیافت نغز در زمینهی مسئلهی حیوانات مخالفت با بردگیِ حیوانات، یا همان بردگیستیزی (abolitionism)، است. این رهیافت بر یک حقِ ویژه، و فقط بر همین یک حق، در رابطه با حیوانات تأکید دارد و آن حقِ آزادبودن و بیمالکبودن است. گری فرنسیون، که یکی از چهرههای اصلیِ این رهیافت است، در کتاباش حیوانات، مالکیت، و قانون (Animals, Property, and the Law)، معتقد است حیوانات یک حق بنیادین دارند و آن این است که جزو دارایی و اموال دیگری نباشند. به دید فرنسیون، همهی حقوق دیگری که برای حیوانات طرح میشود با احقاق این حق بنیادین تأمین خواهد شد.
نقد آسیبمحوری
به طورکلی، نقدهای واردشده بر آسیبمحوری را میتوان در دو گروه اصلی دستهبندی کرد: یک گروه دربردارندهی نقدهایی است که میگویند آسیبمحوری دایرهی نظرداشت اخلاقی را بیش از اندازه میگستراند، و گروه دیگر، نقدهایی که، برعکس، میگویند آسیبمحوری هنوز پهنهی نظرداشت اخلاقی را به اندازهی کافی نمیگستراند. از نمونهی دسته اول باید به نقدهایی اشاره کرد که آسیبمحوری را نامعقول میشمارند یا آن را نوعی انسانانگاریِ (anthropomorphism) خطرناک میدانند (برای نمونه، Leahy, 1991 ). از جمله نقدهای دستهی دوم نیز یکی این است که آسیبمحوری همچنان دوگانگیهایی را نگه میدارد و مرزبندیهایی را در نظرداشت اخلاقی لحاظ میکند؛ از یک سو، انسان و حیواناتِ برتر را در جایگاهی ویژه مینشاند و آنها را سزاوار نظرداشت اخلاقی و حقوقی میداند و، از سوی دیگر، همهی باشندههای دیگر اعم از حیواناتِ پستتر، گیاهان، و بومسپهرها را در جایگاهی فروتر نشانده و آنها را شایستهی هیچ نظرداشت اخلاقی نمیداند.
از منظر مسئلهی تنوع زیستی نیز میتوان آسیبمحوری را مورد نقد قرار داد. انقراض انواع و گونهها یکی از مهمترین جنبههای بحران زیستمحیطی کنونی است. اما آسیبمحوری نمیتواند نگرشی برای ما فراهم سازد که نقشی چشمگیر در حفظ انواع داشته باشد بلکه تنها تأثیری ناچیز در این زمینه خواهد داشت. چراکه تنها کمتر از سه درصد از همه انواع و گونههای موجود جزو حیوانات برتر (مهرهداران حساس) شمرده میشوند (Groke, 2003, p. 200). شاید گفته شود با لحاظ حیوانات برتر در گسترهی نظرداشت اخلاقی دلیل بهتر و قویتری خواهیم داشت برای حفظ انواع و گونههای دیگر، چرا که حیوانات برتر برای بقای خود به حیوانات پستتر و گیاهان نیازمنداند. اما این در واقع یک نگاه ابزاری به بخش عظیمی از تنوع زیستی است و نقدهایی که در این مورد به انسانمحوری وارد بود به این نظر هم وارد خواهد بود. درواقع بسیاری از اندیشمندان آسیبمحور خود دلنگرانی ویژهای نسبت به انقراض انواع ندارند. برای یک نمونه، به نظر میرسد خودِ پیتر سینگر (Singer, 1979, p. 203) به پذیرش این نظر نزدیک میشود که نباید پاسداری از انواع را چونان یک هدف دید. همچنین، الیوت (Elliot, 1980, p. 29) مینویسد: «من نمیتوانم تصور کنم نابودیِ یک گونه نادرست است اگر پیآیند ناخواستهای برای افراد نداشته باشد.» بدینسان، کاستیِ دیدگاه آسیبمحور در رابطه با بحران انقراض انواع و گونهها نیز دلیل مهمی بوده است برای اینکه برخی بکوشند از آن فراتر رفته و دایرهی نظرداشت اخلاقی را باز گستردهتر کنند.
منابع
Bentham, J., (1983) “An Introduction to the Principles of Morals and Legislation,” in F. Rosen and J.H. Burns (eds), The Collected Works of Jeremy Bentham (Clarendon Press, Oxford). Introduction to the Principles of Morals and Legislation, Chapter XVII, section 1, note 2.
Dube, R., (2008), The New Legal Hot Topic: Animal Law, The Globe and Mail, July 15, 2008. Animal rights / Lisa. p. cm.— (Library in a book), 2004, New York NY 10001, P.106
Elliot, R., (1980), “Why preserve species?” In D. S. Mannison, M. A. McRobbie, and R. Routley (eds.), Environmental philosophy. Monograph Series, No. 2, Department of Philosophy, Australian National University, Canberra, pp. 8–29.
Francione, G., (1995), Animals, Property, and the Law. Temple University Press.
Gorke, M., (2003), The Death of our Planet’s Species: A Challenge To Ecology And Ethics, translated from German by Patricia Nevers, Island Press.
Leahy, Michael P. T., (1991), Against Liberation, London: Routledge.
Midgley, M., (1999),“Descartes Prisoners”, The New Statesman, May 24.
Phelps, N., (2007), The Longest Struggle: Animal Advocacy from Pythagoras to PETA. Lantern Books.
Regan, T., (2004), The Case for Animal Rights, Berkeley: University of California Press, 2nd ed., 1983/2004.
Singer, P., (1975), Animal Liberation, New York: Random House.
Singer, P., (1979), “Not for humans only: The place of nonhumans in environmental issues.” In K. E. Goodpaster and K. M. Sayre, eds., Ethics and problems of the21st century. University of Notre Dame Press, London, pp. 191–206.
Yount, L., (2004), Animal Rights, Library of Congress Cataloging-in-Publication Data.
گرههای زیستمحیطی در جامعه ایران بهحق از دید سوژهی ایرانی پنهان مانده است. بسیاری از ما بحث از حقوق حیوانات را بحثی زودهنگام و تجملی میپنداریم. بسیاری از ما تصور میکنیم مشکلات مهمتری هست و مسایل زیست محیطی در اولویت نیستند. تغییر این نگاه کار آسانی نیست.
semnani / 30 April 2014