هشتم مارس، روز جهانی زن، عدهای از فعالان زن ایرانی و عرب اعتراض برهنهای را در خارج موزه لوور پاریس ترتیب دادند. از یک سو، فریادهایی اعتراضی برخاست که این کار را «بیش از حد رادیکال» فرض کرده بودند. در میان این فریادها، هم آوای مدافعان سنت به گوش میرسید، هم محافظهکارانی که چنین کاری را «مخالفِ فرهنگ ایرانی و عرب» میدانستند، هم کسانی که آن را خوارشماری زن میپنداشتند، هم آنانی که با ریشخند تذکر میدادند «اگر برهنگی یعنی آزادی، حیوانها از همه آزادترند»، و هم افرادی که خیلی ساده آن را تندروی بیش از حد تلقی میکردند. در همین آغاز، باید تصریح کرد که نوشته پیشرو با این دست فریادهای بیمعنا کاری ندارد و آنها را سمپتومی از مناسبات مردسالارانه قدرت و دانش تلقی میکند؛ سمپتومی از انواع سلسلهمراتب مبتنی بر جنسیت که نه تنها در ساختار قدرت برساخته دولتی، که در سازماندهی بهاصطلاح تشکلهای اپوزوسیون و نیز در لایههای سوبژکتیویته جمعی تودهای برساخته این مناسبات قدرت وجود دارند.
بر خلاف ادعاهای یکی از فعالان زن درگیر در تجمع جلوی موزه لوور، هر نقد و اعتراضی نسبت به این کنش ربطی به سنت یا بهاصطلاح «بورژوازی» یا حمایت از تبعیض سرمایهدارانه زنان ندارد. برعکس، فریادی قدرتمند وجود دارد که نه تنها این کنش را «بیش از حد» رادیکال نمیداند، بل آن را «به حد کافی» رادیکال نمیشناسد.
با این حال، بر خلاف ادعاهای یکی از فعالان زن درگیر در این تجمع، هر نقد و اعتراضی نسبت به این کنش ربطی به سنت یا بهاصطلاح «بورژوازی» یا حمایت از تبعیض سرمایهدارانه زنان ندارد. برعکس، فریادی قدرتمند وجود دارد که نه تنها این کنش را «بیش از حد» رادیکال نمیداند، بل آن را «به حد کافی» رادیکال نمیشناسد و حتی از برخی جنبهها، چنین کنشی را روی دیگر سکهای میداند که اعتراض برهنه این زنان خواهانِ نقدش بوده است.
بدینترتیب، در ادامه این نوشته نشان خواهیم داد که چرا تجمع برهنه پاریس در بهترین حالت به شدت مسئلهزا و چالشپذیر است. برای این کار، فرم کنش اعتراضی پرفورماتیو[1] را، یعنی کنشی اعتراضی را که با بدنها سر و کار دارد و از خلال آنها به بیان دست میزند، بهطور خلاصه در بستر تاریخیاش قرار میدهیم تا پس از آن اصلاً بتوانیم راه نزدیکشدن به امور مسئلهزای اعتراض برهنه پاریس را بیابیم.
چرخش پرفورماتیو در سیاست رادیکال
نظریهپردازان بسیاری در دهههای اخیر خصیصههای پرفورماتیو را بخشی اساسی در فرمهای جدید مبارزه و مقاومت دانستهاند. این خصیصههای پرفورماتیو در سیاستِ بدن بهشکل «کارناوال» (مثلاً در مبارزات جنبش جهانیسازی بدیل و شبکه فعالان «کارناوال علیه کاپیتال»)، «اشغال فضای عمومی» و زندگی جمعی در چادرـشهرها[2] و کمپها (مثلاً در التحریر، اشغال والاستریت و غیره) و استفاده از موسیقی، رقص، نشانههای تیاتری و غیره و از آن مهمتر، در شیوههای غیرسلسلهمراتبی سازماندهیشان ــ به جای سودای کار حزبی و تشکلهای سنتی چپ ــ مفهومپردازی شدهاند.
بذرهای چرخش پرفورماتیو را میتوان در دهه ۱۹۶۰ و جنبش مه ۶۸ جستجو کرد. برای روشنترشدن بحث و همچنین ربطدادن آن به اعتراض برهنه پاریس میتوان به بخشی کوچک از نمونه گسترده و ناهمگون جنبش زنان آن سالها اشاره کرد؛ جنبش زنانی که به جنبش گستردهتر مه ۶۸ در آمریکا و فرانسه و سپس سرتاسر جنبش اتونومیستی دهه ۷۰ ایتالیا گره میخورد و با پرهیز از هرگونه «هویتسازی» و در عین حفظ خودآیینی، اتصالها و مفصلبندیهای خاص خود را با جنبش گستردهتر علیه سرمایهداری انضباطی آن سالها برقرار میسازد.
سپتامبر ۱۹۶۸؛ درست زمانی که قرار بود مسابقه «بانوی شایستهی آمریکا» برگزار شود. در این روزها، گروهی از فمینیستهای رادیکال کنار یکدیگر گرد میآیند تا علیه تصویر ایدهآل زیباییشناختی و پیشاپیش جهانیشده بدن زن اعتراض کنند؛ تصویری که مسابقاتی از نوع «بانوی شایسته» و نیز تبلیغات، صنعت فرهنگسازی و مد تبلیغ میکردند و میکنند. این تصویر از یک سو پیوند نزدیکی با فرآیندهای زیستسیاسی سودآوری سرمایهداری دارد و از سوی دیگر سلطه مردسالارانه بر زنان را با تحمیل لباسها و متعلقات و زیورآلاتی بر بدن آنها تشدید میکند که نگاه خیره مردانه را ارضا میکنند؛ همان زیستقدرتی که فعالانه بدن زنانه را تصاحب میکند و از ریخت میاندازد. در چنین بستری فمینیستهای رادیکال مذکور یک «سطل آشغال آزادی» برپا کردند، و ظاهراً مجلههای مد و مجلات زنان، وسایل آرایشی، سینهبندها، زیورآلات و غیره را درون آن به آتش کشیدند. (با این حال، کمپین رسانهای گستردهای در کار بوده تا «ثابت کند» این سینهبندسوزان هرگز به این شکل رخ نداده است؛ پیروی همان استراتژی آشنای رسانههای گروهی که تصویر کنشی رادیکال را به نفع خود مصادره میکنند، مخاطبان را از نکته اصلی منحرف میسازند، و توجه آنها را به مناقشههای بازیگوشانه در مورد بیشمار حاشیه مختلف جلب میکنند تا تصویرِ دیگری تولید کنند). با این حال، این پرفورمنس به قولِ نئالا شلونینگ «قدرتِ هنر پرفورمنس را در فعالیت سیاسی اثبات کرد». بهطور خاص، در همان دوران بود که پرفورمنسهای بسیاری حتی از سوی هنرمندـفعالان سیاسی در خیابانها و مکانهای عمومی و حتی گالریها اجرا میشدند و خود را به جنبش سرتاسری علیه سرمایهداری و نیز جنبشهای محلیتر درون این جنبش ناهمگون، همچون جنبش زنان متصل میساختند.
تاریخِ یک پرفورمنس
در ادامه این پرفورمنسها درباره بدن زن و رهاسازی آن، والی اکسپورت، فمینیست رادیکال و یکی از معروفترین هنرمندان اجرا در سرآغاز این جریان هنری، پرفورمنس پرآوازه خود با نام «شلوارِ عمل: هراسِ تناسلی» را اجرا کرد. این پرفورمنس بهطور خاص استتیکی را معرفی میکند که در اعتراض عریان پاریس نیز بهشکلی دیگر با آن مواجه شدهایم. والی اکسپورت شلواری به پا کرد که قسمت پوشاننده آلت تناسلیاش را از آن بریده بود. با آن شلوار به یک سالن سینمای هنری وارد شد، در میان تماشاگران نشسته راه رفت بهگونهای که صورت تماشاگران همسطح با محل آلت تناسلی او بود، و در عکسی که بعدها برای مستندسازی پرفورمنس خود گرفت، یک مسلسل در دستهایش نگاه داشت.
اعتراض والی اکسپورت در پرفورمنس آشکار بود. نخست باید پرفورمنس او را در بستر محلی نقد نهادها به دست هنر معاصر در دهههای ۶۰ و ۷۰ قرار داد؛ جایی که هنرمندان مستقل شروع کردند به مبارزه با نهادهایی که کارکردشان قاببندی هنر و جذب نیروهای مازاد و آشوبناک در چهاردیواریهای گالریها و موزهها بود و پیونددادن آثار هنری به بازار رو به رشد هنر. کار اکسپورت در سالن سینمای هنری پیکان نقد خود را به سوی سینمایی میگرفت که به اصطلاح و در سطح محصول نهایی آوانگارد بود، اما مناسبات تولید خود را در نظر نمیگرفت؛ یعنی جایی را نادیده میگذاشت که بدنِ زن در آن به امر مبادلهپذیر بدل میشد، زنان برای ورود به حیطه آن باید فرآیندهای سوء استفاده و سرکوب را از سر میگذارندند، و گاه مناسباتی را در سطح تصاویر خود بازتولید میکرد که بر اساس آن زن کماکان ابژه نگاه خیره مردانه باقی میماند. بدین ترتیب، پرفورمنس او از این خلال و بهشکلی درونماندگار راه خود را به سوی نقدِ کاپیتالیسم هم میگشود، اما نه با شعار، حرف، بیانیه، زیرنویس یا «تولید محتوا»؛ بل دقیقاً از خلال فرمِ خود، از خلال کنشِ تنانه اکسپورت. پس اگر والی اکسپورت تکه پوشاننده آلت تناسلی را از شلوارِ عملاش بریده بود، تنها دست به کنشی فرمال یا سمبولیک نزده بود. او دقیقاً میخواست همین قسمت، همین شکل عرضه را «تحتاللفظی» به دور از هر سمبولیسمی به چالش بکشد. بنابراین، در پرفورمنس اکسپورت بدن وسیلهای برای بیانِ معنایی خارجی نیست، بلکه دقیقاً خود بدن است که در مقام مدیوم پروبلماتیک میشود و از دل این مسئلهزاسازی، با حیطههای دیگر پیوند میخورد.
خلاصه، در پرفورمنس اکسپورت باید چند نکته را در نظر گرفت: یک، قرارداشتن کنش در یک بسترِ خاص برای معنادار شدن؛ دو، پیوند خوردن پرفورمنس با جنبشهایی بیرون از خود، همچون جنبشِ نقد نهادها، جنبشِ فمینیستی، و بالاخره جنبش ضدسرمایهداری؛ سه، پرفورمنس در یک مکان عمومی خاص ــ سالن سینما ــ رخ داد و خودِ عناصر و مناسبات متجسد در آن مکانِ عمومی را به چالش کشید و از خلال این به چالش کشیدن، با قلمروزدایی از نخستین هدفِ اعتراضیاش، به بیرون از سینما، یعنی به مناسبات سرمایهدارانه کشیده میشد.
سالها بعد در ۲۰۰۶، مارینا آبراموویچ ــ یکی از پیشگامان جنبشِ هنر پرفورمنس ــ تصمیم به اجرای دوباره شش پرفورمنس دهه شصت و هفتاد میلادی گرفت و قطعه اکسپورت نیز یکی از آنها بود. اما اینبار آبراموویچ بعد از چهار دهه مبارزه زنان صحنه امن موزه هنرهای مدرن نیویورک (موما) را برگزید، مسلسلی در دست گرفت، شلواری با همان پارگی در قسمت آلت تناسلی بر تن کرد، و صرفاً چندین ساعت در موما ایستاد و ژست گرفت. پرفورمنسی که در اصل نقدِ نهاد هنری بود، در حصار دیوارهای یکی از اصلیترین نمایندههای نهاد هنر برگزار شد، هیچ پیوندی با هیچ جنبشی در بیرون خویش نیافت، و خلاصه تمام دلالتهای سیاسیاش را از کف داد. اشتباه آبراموویچ و نیز ستایشگران این کار او اینجا بود: آنها بدنِ برهنه زن را پیشاپیش و بیواسطه دارای دلالتهای سیاسی میدانستند. اما در کاپیتالیسم متاخر، وقتی روی بیلبوردها، داخل سریالها، داخل بازیهای کامپیوتری، و در اکثریت فیلمها بدن زن به نمایش در میآید، در دورانی که بدنِ زن پیشاپیش به نفعِ سرمایه مصادره شده است، باید ابتدا آن را از خلال نوعی میانجی ــ و نه بیواسطه ــ پس گرفت و سپس آن را به سلاحی علیهِ سرمایه بدل ساخت. بدنِ برهنه تنها در بستری خاص و با به چالشکشیدن مناسباتی خاص به سلاح بدل میشود. اینجاست که اصلِ نقد مبارزهجویانه راهگشا میشود: مسئله این نیست که «چه» میگویی، مسئله بر سرِ «چیستی» نیست؛ مسئله این است که «چهچیزی» را «چهطور» میگویی، که این فرمِ گفتن چهطور کار میکند، و با چه چیزی اتصال برقرار میکند.
اعتراض برهنه در پاریس:
سیاستورزی سنتی و پیشاپرفورماتیو
حالا میتوانیم به اعتراض برهنه پاریس بازگردیم. اعتراض در چه مکانی صورت میگیرد؟ یک مکانِ عمومی در پاریس، سال ۲۰۱۴، بیرون موزه لوور. چه عناصر فرمالی در این اعتراض برهنه وجود دارند؟ یکم، پرچم ایران که روی کمر یک اجراگر آویزان است و الله میانه آن، درست روبروی آلت تناسلی، بریده شده است (شبیه به شلوار والی اکسپورت). دوم، شعارها در حمایت از سکولاریسم، علیه اسلام، علیه حکومتهای اسلامی عربی و ایران. سوم، روی بدنها به زبانهای ایرانی، عربی و انگلیسی شعارنویسی شده است.
اولین نتیجه اینکه مکانِ اجرای اعتراض برهنه ربطی به خود پرفورمنس ندارد. این مکان کاملاً دلبخواهی است و احتمالاً به علت قویبودن گروه «فمن» در پاریس انتخاب شده است. میشد هرجای دیگری از اروپای به اصطلاح آزاد دست به این اعتراض زد. از سوی دیگر، همانطور که گفتیم، در معرض قراردادن بدن برهنه زن پیشاپیش واجد دلالت سیاسی نیست، و فرمِ این درمعرضقراردادن میتواند آن را در شرایطی به یک سلاح بدل سازد. با این حال، این ادعا که در «مکانی عمومی» بدنها به نمایش درآمدهاند نیز کمکی به سیاسیشدن آن نمیکند. اجازه دهید برای روشنشدن نکته به آرنت رجوع کنیم.
وقتی در اعتراض برهنگان در پاریس هیچ اشارهای به پیوندخوردن سرمایه و دین در شکل خاصِ سرمایهداری کشورهای اسلامی نمیشود، نقدِ صرفِ اسلام بهمثابه اسلام، خارج از هر بستر تاریخی و اجتماعی و اقتصاد سیاسی، تنها کاری که میکند کمک به بازتولید و تقویت مناسبات مربوط به اسلامهراسی است.
برای آرنت امر سیاسی ــ که همان ورود امر نو است ــ با چیزی مشروط میشود که خود آرنت «مکانِ نموداری[3]» میخواند؛ یا مکانی که به قول باتلر «بین مردمی جای دارد که به این هدف گرد هم میزیند».
مکان نموداری مکانی عمومی است که مدل آرنتی آن فرومهای روم باستان میشود و سوژههای سیاسی در آن توانِ رویتپذیرکردن و شنیدنیساختن خود را دارند. بنابراین، برای آفرینش امر نو یا کار سیاسی بدنها باید در مکانی که بینِ آنها قرار دارد، همراه یکدیگر وجود داشته باشند. اما مهمتر آن است که همین مکان نمودارشدن هم بهواسطه کنش سیاسی مشروط میشود، یا به عبارت دیگر، خود این مکانِ عمومیِ کنش در جریان فرآیند کنش سیاسی آفریده میشود.
بنابراین، نه تنها نباید سیاسیبودن بیواسطه بدن برهنه زن را پیشفرض گرفت، بلکه حتی نباید مکان عمومیِ درخور کنش سیاسی را نیز پیشفرض گرفت. این مکان نموداری در این هستیشناسی دوسویه امر سیاسی تنها در فرآیند کنش سیاسی، همزمان با آن، و با درگیری فعالانه با مناسبات مکان اجرا آفریده میشود. از آنجا که فرمِ کنشِ سیاسیِ اعتراض برهنه زنان پاریس مشخصاً هیچ مداخلهای در مناسبات مکانِ اجرای خود ندارد، پس میتوان ادعا کرد قرار گرفتنِ این بدنهای برهنه در این مکان نمیتوانند با ارجاع به عمومیبودناش ــ یعنی پیشفرضگرفتن وجودِ مکان نموداری ــ سیاسی شوند[4].
اما به عنصر فرمال بریدگی پرچم در برابر آلت تناسلی بازگردیم. همانطور که گفتیم، در پرفورمنس اکسپورت خود همین بریدگی و درمعرضقرارگرفتن آلت تناسلی از حالتی صرفاً سمبولیک و غیرسیاسی خارج و مسئلهدار میشود. به عبارت دیگر، این عنصرِ فرمال در اجرای اکسپورت کار سیاسی میکند. اما کارکرد این عنصر فرمال در اعتراض برهنه پاریس چیست؟ پاسخ اول، سمبولیسم ناب. بریدن الله از پرچم جمهوری اسلامی آن قدر کنش را زیر بار معناهای نمادین میبرد که کل کار را در همان نقطه تولد زیر این بار خفه میکند و بهعلاوه، خود این در معرضقرارگرفتن پیشاپیش پذیرفته شده و به هیچ وجه، پروبلماتیک نمیشود. پاسخ دوم را گشادهدستانهتر میتوان ارائه داد. اما باز باید تاریخِ آن را در نظر بگیریم.
در دهه ۳۰، ژرژ باتای، راجر کایلوئیس، آندره ماسون، پیر کلوسوفسکی و چند متفکر فرانسوی دیگر گروهی مخفی به نام اسفال برای مبارزه با فاشیسم به راه انداختند. در نخستین شماره نشریه آنها طرح جلدی از آندره ماسون به چاپ رسید که در آن فیگور بیسری شبیه مرد ویتروین داوینچی با دستهای باز تصویر شده بود. این مرد بیسر در یک دست آتش داشت و در دست دیگر خنجر، و جمجمهاش جای آلت تناسلیاش قرار گرفته بود. قرارگرفتن جمجمه به جای آلت تناسلی نوعی اَبژهسازی[5] عقلباوری سوژه سنتی اندیشه غرب بود و مبارزه با سلسلهمراتب اندامهای بدن که مغز و به تبع آن عقل را در والاترین جایگاه میگذاشت، نآن آنآن
و آلت تناسلی را مکانِ شرم و پستی. آیا قراردادن آلت تناسلی به جای الله در پرچم جمهوری اسلامی چنین کارکردی دارد؟ آیا میخواهد سلسلهمراتب حکمرانی بر بدن زن و تولیدِ شرم و محرمیت نسبت به آلت زنانه را به چالش بکشد؟
حتی اگر پاسخ سئوال بالا مثبت باشد، باز باید مفصلبندی سرتاسر پرفورمنس برهنه پاریس را در نظر گرفت تا نه صرفاً چیستیِ این عنصر فرمال (اَبژهسازی حکمرانی)، بل شکلِ بیانشدن آن و در نهایتِ کاری را که میکند، فهمید. برای رسیدن به این هدف، نکته بعدی را لحاظ کنیم: شعارهایی که در حمایت از سکولاریسم و علیه اسلام سرداده میشوند.
دست بر قضا همین عناصر فرمال است که مناسبات مکانِ اجرا را فعالانه درگیر پرفورمنس مزبور میکند. سالهاست که نظریهپردازان از همدستی سکولاریسم بهعنوان یکی از پایههای مدرنیته با جریانهای استعماری سرمایهداری سخن گفتهاند. مدرنیته غربی همراه با ملازمهایش ــ سرمایهداری، سکولاریسم، دموکراسی پارلمانتاریستی و مبتنی بر نمایندگی ـ دههها خود را به عنوانِ الگوی برتر معرفی کرده، فرآیندهای مدرنیزاسیون را در بسیاری از کشورهای پساـاستعماری و به لطف بازوهای بینالمللی سرمایه جهانیشده ــ صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی،… ــ و از خلال برنامههای بازساختاربخشی اقتصادی به راه انداخته، و رابطه قیممآبانه با جهانِ سوم را حفظ کرده است. بنابراین، اعتراضی که بنا به اظهارات نمایندهاش در رسانهها کنشی «کمونیستی» و برای نقد سرمایهداری است و منتقداناش بورژوا یا سنتی خوانده شدهاند، چهطور میتواند در راستای دفاع از سکولاریسم، یعنی چشمانداز استعماری (یا اگر خوش دارید، پسااستعماری) مدرنیته غربی باشد؟
از آن بدتر، وقتی در چنین اعتراضی هیچ اشارهای به پیوندخوردن سرمایه و دین در شکل خاصِ سرمایهداری کشورهای اسلامی نمیشود، نقدِ صرفِ اسلام بهمثابه اسلام، خارج از هر بستر تاریخی و اجتماعی و اقتصاد سیاسی، تنها کاری که میکند کمک به بازتولید و تقویت مناسبات مربوط به اسلامهراسی است؛ مناسباتی که دست برقضا بر بدنِ بسیاری از زنان (و مردان) مهاجر مسلمان وارد میشود.
اتفاق اعتراضی در پاریس نه کنشورزی سیاسیِ پرفورماتیو بود و نه نوعی پرفورمنس که نسبتهای بدیل زودگذر یا دستکم تخیلی بدیل برای تصور این نسبتهای بدیل ایجاد کند. این اعتراض یک «نمایش» بود با صحنهای که پیشفرض گرفته شده و نه اینکه به شکلی خودآیین آفریده شود.
سیاست پرفورماتیو بیش از هر چیز بدان دلیل اهمیت یافته است که میتواند نسبتهای بدیلی را هر چند موقتی در برابر نسبتهای تولیدشده بهواسطه سرمایه ایجاد کند. از یاد نبریم که مارکس میگفت «سرمایه یک نسبت اجتماعی است» و هر کنش رادیکال در وهله نخست ایجاد نسبت اجتماعی بدیل را هدف میگیرد. از سوی دیگر، سیاست پرفورماتیو تخیلی رادیکال نیز برای تصور و آفرینش این نسبتهای بدیل میسازد؛ تخیلی که سرمایهداری را پایان تاریخ قلمداد نمیکند و به ورای آن میرود.
در شکل سازماندهی نیز سیاست پرفورماتیو از هر کار حزبی مبرا است، سلسهمراتب ندارد، و خودآیین است؛ یعنی مبتنی بر نیروهای ایجابی خود و ابتکارعمل و بهرسمیتنشناختن اقتدار سلطهجو پیش میرود و نه با واکنش صرف به ابتکارعمل سرمایه یا ابتکار عمل دولتی.
هیچ یک از این خصیصهها در اعتراض برهنه پاریس وجود ندارد. همانطور که گفتیم، فضایی مشترک ساخته نمیشود و بدن و فضای عمومی پیشفرض گرفته شدهاند؛ بنابراین نسبت بدیلی در کار نیست. بدن برهنه نیز در فانتزیِ سرمایهدارانه با قدرت کار میکند و صرفِ نشاندادن بدن برهنه تخیلی رادیکال یا بدیل نمیآفریند. اسلامستیزی نیز در آن پارهکردن الله یا دفاع از سکولاریسم نه تنها به تخیل رهاییبخش راه نمیبرد، که در حیطه گفتارهای اسلامستیز و پسااستعماریِ غرب بازیگوشانه پرسه میزند. بهعلاوه، نه تنها نشانی از ابتکارعمل و خودآیینی نیست، بلکه حتی فرمِ پارهکردن الله از پرچم یک دولت و نشاندن آلت تناسلی به جای آن حالت واکنشی هیستریک دارد. شعاری مثل ِزن=مرد نیز همچنان غیرخودآیین باقی میماند چون نقطه اتکای بازشناسی خود را هنوز قدرتی برساخته و مسلط، یعنی مرد میگیرد. بدیهی است که اساساً مرد و زن را نباید به خاطر تفاوتهای بیولوژیک نابرابر دانست، اما در عین حال چشمانداز مبتنی بر برکشیدنِ خود تا سطحِ مرد پیش از هر چیز چشماندازی مبتنی بر بهرسمیتشناختنِ اقتدارِ موجود است. همچنین بازنمایی این کنش از سوی یک حزب سنتی چپ در اپوزویسیون ایران اساساً کنش را به نفع نوعی سیاستِ حزبی مصادره کرده است. همینجا میتوان تمام سلسلهمراتب درگیر در سازماندهی این اعتراض را مشاهده کرد؛ سلسلهمراتبی که در گفتار منسوخ به اصطلاح چپ موجود در شعارها هم آشکار است.
تندادن به منطق نمایش
احتمالاً چنین اعتراضی تحت تاثیر فعالیتهای گروه فمن یا دستکم در ادامه سنت چنین اعتراضاتی بوده است. گروه فمن همان تمهید سرمایهدارانه استفاده از جذابیت بدن زنانه را اختیار میکند و این استراتژی تبلیغاتی را برای انتشارِ «محتوای» بهاصطلاح رادیکال ایدههای خود به کار میبندد. به همین خاطر، بدن برهنه زن نه تنها در مقام نقطهای برای پروبلماتیککردن زیستسیاستِ خود بدن زنانه در سرمایهداری به کار نمیرود، بلکه با عرضه غیرانتقادی و تبلیغاتی دست به کار بازتولید همان مناسبات است و بدن زن را صرفاً در مقام بومی برای نوشتن شعار به کار میبندد. تو گویی بدن زن شیای همچون کاغذ و مقوا است اما جذابتر از آن؛ چیزی که چشمها را به خود جذب میکند. بنابراین اعتراض برهنه از سنخ فمن صرفاً کنشی «نمایشی» و تماشایی است که ابداً از منطق جامعه نمایش، یا ماشین بیان کاپیتالیسم ــ تبلیغات، رسانههای گروهی،… ــ فراتر نمیرود. به قول دیوید گرائابر، «برای مبارزه با کاپیتالیسم کافی نیست تا تنها از ابزارهایی که خود در اختیارمان قرار داده، استفاده کنیم». همین اتفاق دقیقاً در نمایشِ اعتراضی برهنه در پاریس نیز رخ داده است: منطقی یکسان و نتیجهای یکسان.
دیگر سوالها
با توجه به همه چیزهایی که گفته شد، چند چیز را تصحیح میکنیم: اتفاق اعتراضی در پاریس نه کنشورزی سیاسیِ پرفورماتیو بود و نه نوعی پرفورمنس که نسبتهای بدیل زودگذر یا دستکم تخیلی بدیل برای تصور این نسبتهای بدیل ایجاد کند. این اعتراض یک «نمایش» بود با صحنهای که پیشفرض گرفته شده و نه اینکه به شکلی خودآیین آفریده شود. مجال بیشتری برای پرداختن به بسیاری دیگر از جنبههای انتقادآمیز این اعتراض نیست. به همین خاطر صرفاً سوالهای دیگری را بدون پرداختن به آنها مطرح میکنیم.
چرا یک فعال حزب چپ اپوزیسیون تمام کنش را به نفع خود در مقام نماینده حزب تمام میکند؟ چرا باید بازنمایی به عهده یک نفر باشد؟ آیا ارتباطهایی محتمل بین این کنش با برهنهشدن معترضان به کنفرانس برلین وجود دارد؟ چرا این گروه تماماً زن هستند و مثلاً از ترانسها، همجنسگرایان و غیره در آن خبری نیست؟ چرا بعضی کفش پاشنهبلند ــ یکی از پوششهایی که تاریخاً مطلوب نگاه مردانه بوده و کارکردها و آسیبهایش نیازی به واگویه ندارد ــ دارند؟ آیا این فعالان از مقاومتهای خاموش و روزمره زنانِ محجبه در بسیاری از کشورهای آسیایی بیخبرند؟ آیا چیزی از ایده مقاومت روزمره میشل دوسرتو یا خردهمقاومتهای خاموش شنیدهاند؟ آیا خود را هنوز در جایگاه پیشروها، یعنی در جایگاهی نابرابر نسبت به سوژههای سیاسی مقاوم و مبارز تعریف میکنند؟ آیا با صرف برهنهشدن دست به کار تخطی از قانوناند و از دیالکتیک قانون و تخطی بیخبر؟ و…
به اعتبار تمام آنچه نوشته شد، اعتراض برهنه پاریس و موارد مشابه آن صرفاً خفهکردن امر سیاسی در نقطهای بسیار بحرانی و مهم همچون مسئله بدن زنانه هستند. مسئله این اعتراض نه نشاندادن بدن برهنه که فرمِ یا شیوه نشاندادن آن است؛ و مشکل آن نه بیشازحد رادیکالبودن، که اتفاقاً رادیکالنبودن است.
زیرنویسها
[1] «پرفورماتیو» لفظی است که جی.ال آستین، فیلسوف زبان بریتانیایی، سال 1955 و برای اشاره به گزارههایی در زبان ابداع کرد که نمیتوان آنها را با معیار «صادق» و «کاذب» داوری کرد؛ گزارههایی که کنش را درونماندگارِ خویش دارند و بیانِ آنها شکلدهندهٔ کنش و بنابراین تغییردهندهٔ واقعیت است. برای مثال، وقتی خطبهٔ عقد خوانده میشود و زن و مرد «بله» میگویند، واقعیت زندگی آنها از زن و مرد مجرد به زن و مرد دارای زندگی مشترک تغییر میکند. بعدتر امر پرفورماتیو در باتلر به تکرار تنانهٔ آیینها و رسوم اجتماعی تسری یافت که بر اساس آنها هویتِ اجتماعیـجنسی افراد شکل میگیرد. بدین ترتیب، زنبودن یا مردبودن نه امری ذاتی که هویتی عارضی و اجتماعی و برساختههای پرفورمنسهای روزمرهٔ انسانها در زندگی است که نسبتهای اجتماعی آنها را تبیین و محدود میکنند. پرفورماتیو را تا کنون «اجرایی» نیز ترجمه کردهاند، اما در این مقاله از همان لفظ پرفورماتیو استفاده میکنیم.
[2] Tent City: در جنبشهای اشغال التحریر، والاستریت، یونان و اسپانیا همواره مجموعهای از چادرها کنار یکدیگر در محل اشغالشده به وجود میآمدند، خودشان را همراه با تلاش برای جلوگیری از سلسلهمراتبیشدن سازمان میدهند، و به چادرـشهرها معروف هستند.
[3] Space of appearance
[4] و البته نباید از یاد برد که «عمومی» (public) به شکلی از مالکیت ارجاع دارد که اگرچه خصوصی نیست، اما مالکیتِ دولتی است، توسط دولت اداره و تنظیم میشود، و پیشاپیش مکانِ «مشترک» (common) نیست. مطایبهٔ ماجرا آنجا ست که دست کم یکی از فعالان درگیر ــ که دست برقضا وظیفهٔ بازنمایی آن در رسانه را نیز برعهده گرفته ــ این کنش را کمونیستی میخواند. کمونیسم (communism) آشکارا از همین لغت «مشترک» مشتق میشود و باید تاکید کرد برخلاف ایدههای حزبیِ این فعال از کمونیسم، کنش یادشده هیچ تلاشی در راستای ساختنِ امر مشترک نه در مکانِ اجرا و نه در سویههای دیگر انجام نمیدهد. در ادامه توضیحات بیشتر هم خواهد آمد.
[5] Abjection: ابژهسازی، یا پستکردن اصطلاحی است که کریستوا برای اشاره به امور پستای به کار میگیرد که نظامهای هویتی مرسوم را به چالش میکشد. ابژهسازی برای کریستوا دلالتهای سیاسی کاملاً مشخص دارد که نمیتوان اینجا به بحث گذاشت.
آقای نویسنده در کشور ترکیه یک ضرب المثل هست که میگه خروسی که زودتر از موعد آواز سر بده سرش رو می برند. حکایت این به اسطلاح فعالین هم همین است کدام مسائل زنان حل شده که حالا برابری جنسی مونده؟ اون هم در فرهنگ کشوری که هنوز چادر هست این اسمش مبارزه نیست بلکه خودزنی هست.
در ضمن سوال من این هست مگر مردها برای کسب مثام کاذب خودشون لخت شدن و زن ها عقب موندن؟
جمال / 21 March 2014
دم خروس نگاه مردسالارانه و شرقی به زن در چندین جای مقاله به وضوح بیرون می زند. نویسنده بارها بدن زن را صرفا شئی تجملی برای نمایش یک مقوله سیاسی می داند. آنرا استفاده ابزاری قلمداد می کند و تلاش دارد نشان دهد که این زنها خود را تا جایگاه مرد بودن می خواهند بالا بکشند. نکته ای که البته واقعیتی در آن نیست چرا که استفاده از عناصری همچون کفش پاشنه بلند که نویسنده هم به ان اشاره کرده و نیز آرایشهای زنانه غلیظ شده بر چهره این زنان همچون علیا ماجده نشان می دهد این افراد بر زن بودن خود تاکید دارند. چیزی که نویسنده نمی خواهد آنرا ببیند.
برای مبارزه با کاپیتالیسم استفاده از ابزارهایی که خود در اختیارمان قرار داده کافی نیست اما این معنی استفاده نکردن از انها هم نیست. در جوامع اسلام زده این بدن زن است که عامل اصلی فساد و انحراف مرد معرفی شده و بر اساس آیه های قرآنی نمایش آن جز برای محارم ممنوع است. انتقاد اصلی معترضین به چنین نگاه زن ستیزانه و ارتجاعی است و از این نظر بدن خود را بعنوان سوژه ای که در جوامع اسلامی ممنوع است و در نهایت به حذف زن در جامعه انجامیده، مقابلش قرار داده اند. نویسنده چرا این انتقاد اصلی معترضین را نمی بیند و بر مبنای آن سخن نمی گوید؟
سیاوش شهابی / 21 March 2014
سلام. مطلب به شکل عامدانه و البته تصنعی پیچیده نوشته شده بود و نمیدانم چرا؟!!!!
عجبم از این همه مغلق نویسی و پیچیده نویسی این سبک مقالات. این سبک نوشتار البته تخم لقی بود که متنها و ترجمه های حلقه رخداد در دهان نسلی از کتابخوانها و مترجمین و اهل اندیشه و فکر در ایران گذاشتند. این زبان نه خدمتی به فهم پیچیدگی های اندیشه فلسفی میکند و نه میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و نه خدمتی به رشد تفکر انتقادی در ایران.
نویسنده میتوانست بدون زیگزاگهای رایج «رخدادی» با زبان آدمیزاد و در چند پاراگراف مطلب را بیان کند.
بابک امیر / 21 March 2014
خودت فهمیدی چه گفتی؟ یکی به نعل و یکی به میخ نزن. در چهرچوبی مشخث نقد کن.
علی / 21 March 2014
مشخص
علی / 21 March 2014
کاری به این متن پر از اصطلاح و روشنفکرمابانه ندارم، کاری هم به حرکت این خانم ها هم ندارم. مسئله من آن خانم ایرانی است که پرچم ایران را سوراخ کرده،. به طرز بسیار بی ادبانه ای به نماد یک کشور توهین کرده. این توهین از هیچ کسی پذیرفته نمی شود. وقتی این فرد که می خواهد یک جریانی را معرفی کند و خود را در این زمینه روشنفکر معرفی می کند با این حرکت بسیار رادیکالش (توهین به پرچم یک کشور) نشان می دهد که تا چه برای اندازه به نظرات و عقاید یک ملت احترام قائل است. مشخصه که این خانم انسان بسیار سطحی ای است. آزادی برای همه است، همانطوری که شما حق دارید که نسبت به بیان اندیشه خود آزاد باشید، بایستی نسبت به رعایت عقاید و اندیشه های دیگران هم متعهد باشید. تعهد به احترام به اندیشه ها و باورهای مردم در اولین گام با تعهد به احترام به موجودیت، هویت و عقاید دیگران آغاز می شود و در ادامه با عدم تحقیر و عدم برخورد رادیکال ادامه پیدا می کند. چه کسی می تواند بگوید که دقیقا حق با کیست؟!
مجتبی / 21 March 2014
خیلی کزارشهای خوب تهیه میکنید .ما هم استفاده میکنیم
mahmoud / 21 March 2014
١. جناب سیاوش شهابی, مسلم است که شما از حرکت هم حزبی خود خانوم مریم نمازی به هر شکلی طرفداری میکنید! استدلال شما هیچ نشانه ای از متن ندارد.
٢. جناب نویسنده , حق با آقای” بابک امیر” است, دیگر دوره ی آن گذشته که هر چه یک متن غیرقابل فهم تر باشد هنر و سواد نویسنده اش بیشتر است. هنر واقعی را کسی دارد که “توانایی ” انتقال معانی به ساده ترین شکل را به خواننده داشته باشد, نه اینکه زمانی که خواننده متن را میخواند شک کند که آیا نویسنده خود از آنچه بحث میکند سر در آورده است یا در حال مغلطه است! این طرز نوشتن توانایی تحلیل را از خواننده میگیرد.
این را به عنوان یک نویسنده خدمت شما عرض میکنم.
رها / 22 March 2014
پرچم کشور ما بر خلاف تصور دوستان اصلن پرچم ملی ای نیست که با توهین به اون به ملت و عقایدشون توهین بشه
این خانم به اعتقاد یک نظام سیاسی که اتفاقا بخش بزرگیش در آموزه های اسلامی خلاصه میشه انتقاد دارن
(پ ن: عقیده هیچ کس رو مقدس تر از بدن کسی نمی دونم و بلعکس )
Ahmad / 22 March 2014
خیلی خوب است که نویسنده به تاریخ پرفورمانس انقدر مسلط است ، ولی کاش به موقعیت فعلی کمی بیشتر دقت می کرد. مخاطب این “اجرا” ، نه سرمایه داریست و نه مردم پاریس بلکه خاورمیانه را نشانه می رود. بدن برهنه ی زن به خودی خود سلاحی سیاسی نیست ، ولی از قضا بدن برهنه ی زن خاورمیانه ای چنین است. می توانید در یک وسیله ی نقلیه ی عمومی در تهران ، به صورت جداگانه ماجرای یکی از اجراهای فمن ها ( زنان اوکراینی) و ماجرای این اجرای اخیر را تعریف کنید ، تا ببینید عکس العمل ها تا چه اندازه متفاوت است. این که سرمایه داری باید نقد شود یا این که اصلن به کل سرمایه داری چیز بدیست ، به این معنی نیست که هر کس در کنش سیاسی منفردی چیزی به جز نفی سرمایه داری را مراد کرد در اشتباه است.
آرمین مالکی / 22 March 2014
از مقاله و ایده هاش استفاده کردم. مقاله اما به لحاظ فرم جملات و روان بودن متن مشکل داشت. ساختار جملات روان نبود و در بعضی جاها به خصوص، شبیه متن های ترجمه شده بود.
ممنون
آتنا / 22 March 2014
خوشم میاد این حرکت آب در لانه مورچه ها ریخته است به هر روشی میخواهند آن را نفی کنند تا یکبار دوباره تکرار نشود و یکباره باعث شود ناموس شان به باد برود!
همین که این حرکت این همه واکنش ایجاد کرد و آن هم به صورت هیستریکی نشان میدهد حرکت ساده ای نبوده است و یک حرکت سیاسی را رقم زده است و فرهنگ یک عده را نشانه گرفته است! (پس انقدر عادی نبوده است که همه جا هست چیز رادکالی نبوده است!) واقعیت که حولش شکل گرفت خلاف این را نشان داد!
خوب است یادآوری کنیم هرچیزی که سرمایه داری استفاده میکند دلیل بر این نیست که کاملا در اختیار سرمایه است دارایی آن به حساب آید! آن هم بدن انسان دو دستی تقدیمش کنی!(آنجاش خیلی جالب بود که چون روی بدن نوشه اند پس بدن به مثل کاغذ است! واقعا خنده دارد کسی که انقدر لغات قلمبه سلمبه بکار بده است کمی به این حرکت فکر نکرده است فقط همین مورد بقیه را بیخیال. خوب است فکر کردن به واژه ها و نمادها را بهتر یاد بگیرید)
در ضمن آن قسمتی که پرچم را پاره کرده بود بسیار جای تعمل دارد چگونه شما از آن به “اسلام هراسی”(اینگونه که شما بکار میبرید میخواهید “مسلمان هراسی” جا بزنید) ربط میدهید نمیدانم!! اینکار هم میتواند پار کردن “الله” باشد هم “شیر و خورشید” یعنی اشاره به هر قانون “فرا انسانی” باشد و جایگذاری آن با عضوی که از نظر این نگاه ها(مذهب و ناسیونالیسم) شرم آور ترین عضو بدن است یعنی میتوان در بقابل این نگاها “زمینی ترین” عضو بدن دانست. (این گونه نگاه فقط برای پرچم کشورهای معنا دارد که از دستورات فراانسانی- از نگاه خودشان- برای قوانین و حکومت داری استفاده میکنند. پس میبینی اگر عینک کینه به یک گروه یا حزب و عینک آن فرهنگی که درونتان رسوخ کرده است را دمی به کناری بگذارید میتوان از آن مفاهیم زیادی استخراج کرد!)
محسن / 22 March 2014
یکی از اساتید دانشگاه مدتها پیش در هنگام تدریس درس آناتومی، برای درک راحت تر دانشجوها( و البته شیطنت سیاسی) شکل دستگاه تناسلی زنانه را به الله وسط پرچم جمهوری اسلامی تشبیه کرده بود. فکر کنم این خانم فعال مدنی هم تا حدی از این داستان الهام گرفته باشد. به هر حال ایرانی ها ده ها سال از حرکت تمدن معاصر عقب هستند و حالا تازه به دوره ای رسیده اند که غرب در ده ی شصت پشت سر گذاشته . باز هم خوب است و جای تقدیر دارد. در ضمن من یکی مفهوم استفاده ی ابزاری از بدن زن یا مرد را نمی فهمم. مگر قرار است بدن ما را مومیایی یا پرستش کنند؟ هیچ امر مقدسی وجود ندارد و بدن هم وسیله ای برای رونق تجارت بوده، هست و خواهد بود. با غرایز نمی شود جنگید.
samad / 23 March 2014
برهنگی و یا نقصان عقلی را نه برهنگی بدن و نمایش عورت در ملا عام میتواند
درمان باشد و نه چادر سیاه و تظاهر به دینداری در ملا عام که همانا هر دو نشانه های
درماندگی فکری و تعقلی اند و بردگی. والسلام
Samad / 23 March 2014
این سبک نوشتن سالیان سال است که دیگر طرفداری ندارد. نویسنده عزیز هرگز نمیتوان روی دو صندلی همزمان نشست. ای کاش کمتر با واژه ها بازی میکردید و بدون دردسر منظور خودتون رو ادا میکردید.
نازنین / 23 March 2014
چه عبا بر تن باشد و چه عمامه بر سر
چه عریان باشی و چه در چادر بر تن
گر کو ر و کر بودی و تهی عقل در سر
بدتر از بدترین جنبندگان خواند تو را
خداوند در قرآن که اوست خالق برتر
“بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالي هستند كه انديشه نميكنند.”
(آیه ۲۲ از سوره ۸ در قرآن)
و وای بر ما که این شر الدواب (بدترين جنبندگان) که فراوانند در میان
ما چه سر تا پوشیده در لباس آخوندی و یا در چادر و چاقچور و چه سر تا
پا لخت و عریان در نقش فعالان زن در پاریس!
Majid / 24 March 2014
لایههای سوبژکتیویته جمعی تودهای!!!???
این پرفورمنس بهطور خاص استتیکی را معرفی میکند…????!!!
پیشاپرفورماتیو!!!!!
اَبژهسازی حکمرانی!!???
به همین خاطر، بدن برهنه زن نه تنها در مقام نقطهای برای پروبلماتیککردن زیستسیاستِ خود بدن زنانه در سرمایهداری به کار نمیرود، بلکه با عرضه غیرانتقادی و تبلیغاتی دست به کار بازتولید همان مناسبات است و بدن زن را صرفاً در مقام بومی برای نوشتن شعار به کار میبندد!!!!!
Nima / 24 March 2014
انگار این مقاله دقیق و جدی واقعا آب ریخته در لانه مورچگان. همه منتظرن داد بزنن «ما بی سوادیم». بی اطلاعی فراوان مخاطبان یا شاید در واقع اغلب مردم و در اصل نداشتن مطالعه است که در همین برهه های سیاسی و حساس خودش رو نشون میده. هر کی دو زار هم مطالعه داشته باشه میدونه پرفورماتیو یا استتیک یا امر عمومی یعنی چی. انگ زدن هم که کم کم داره خلق و خوی مردم میشه. مارکس میگفت اخلاق حاکم بر هر جامعه ای اخلاق حاکمانه و یادمون نره آقا محمود سال آخرش که داشت از ریاست میرفت گفت خوشحاله که فرهنگ نوکری رو توی جامعه جا انداخته. آفرین به محمود، آفرین به مردم! باز بگین چرا اینقدر عقب مونده ایم. واقعا عقب مونده ام و شاید در اصل کندذهنیم
ر.کاظم / 24 March 2014
من که نفهمیدم چه طور این اعتراض به اسلام هراسی دامن میزنه ولی گویا به سکولاریسم هراسی بیشتر دامن زده
maryam / 24 March 2014
در یک روستایی جوانی نزد مردی با تجربه رفت و از او پرسید برای مشهور شدن باید چه کاری انجام بدهم؟ به او گفت فردا برو و در چشمه آب روستا مدفوع کن. بعد همه مردم از هم میپرسند چه کسی در چشمه مدفوع کرده و تو مشهور میشوی. خانم آتنا این داستان هم بیش از آنکه آب در خوابگه مورچگان باشد! مصداق **** در چشمه است .
رضا / 24 March 2014
حسابی بود و مفصل
خیلی استفاده کردیم
خصوصا که جمعی با دوستانم خوندم
اینجاش هم به نظر ما فوق العاده اومد: مسئله این نیست که «چه» میگویی، مسئله بر سرِ «چیستی» نیست؛ مسئله این است که «چهچیزی» را «چهطور» میگویی، که این فرمِ گفتن چهطور کار میکند، و با چه چیزی اتصال برقرار میکند
مشکل وضعیت ما هم همینه انگار. همه اش دنبال چیستی فلان چیز و جمله و حرف و اتفاق و معنا و عمل و ایناییم، اما موضوع اصلی سر اینه که همه اینا چی کار میکنند، چه روشی دارند، به چه طریقی اصلا کار میکنند. تجربه ما توی دانشگاه هم همین بوده. مجله ای داشتیم در اصفهان که همه اش درگیر همین هویت گرایی بود، حتی در سطح افراطی اش توی بچه های مارکسیست که فقط میخواستند یا راستش میخواستیم یه کاری بکنیم یا به قول خودمون عملگرا باشیم و بترکونیم، اما بعدها که برای کارشناسی ارشد رفتم شیراز ماجرا عوض شد. خود عمل بچه ها دیگه مهم نبود، همه میگفتن این کار تو با چه روشی عمل میکنه، شیوه کارت چیه، به قول شما مکانیسم هات از کجا اومده و از این جور حرفها
مریم / 25 March 2014
متوجه مقاله نشدم. کاش کمی ساده تر نوشته شده بود.
بیکار / 25 March 2014
این همه ناشیگری در اعتراض! برتری میل شخصی بر دغدغه های عمومی تا اینجا که به نمایشی مبتذل برای اظهار وجود میشه،احتمالا این محصول حتی به گوش کسانی که بایستی تغذیه میشدند نمیرسه و اشتیاق مخاطبان جنبش در میان تشویق همکاران فعالان جنبش در استادیوم آزادی خفه میشه، ،این نشانه ی دنباله روی ودرک سطحی بدون توجه به سلیقه ی مخاطب جنبش. زن بودن برای فمنسیت شدن کافی نیست. همانطور ستیز طلبی با مرد راهگشا نبوده، با بیان ناشنیدنیها و نا گفتنی ها به گونه ای که از دیوارهای عمومی و شخصی به سلامت به ادراک زن و مرد سرزمین من برسه و در اصل کودکان ما. اینجا آزادی معنایی متفاوت می پذیرد ، ما بیشتر محتاج عیان ساختن آداب نهان آزادی این بوم هستیم تا سرود و رژه ی آشکار جشن روز اآزادی.
مصطفی زارع / 26 March 2014
اعتراض اعتراضه بهرشكلي ميتونه جرا بشه …
مبتكر باشيد طرح بدين ماهم انجام ميديم …
داود / 26 March 2014
ما که از این نوع نوشتن (واژه های فرنگی عجیب) و نثر غیر روان چیزی سر در نیاوردیم! نمیشد همین حرفها را به زبان ساده تر میگفتید که ما هم بفهمیم؟ آبژه پرفورمانس هیستریک… یعنی واقعا نمیشه در مورد اعتراض برهنه چند نفر یک مقاله نوشت که برای خوانندگان عادی قابل فهم باشد؟
احسان / 31 March 2014
سلام
یه مقاله قلنبه سلنبه برای یک موضوع تخمی
مردم کی میخوان بیدار شن؟
تو این اوضاع داغون دنیا که هر گوشه اش یه جنگی دعوایی چیزی هس
یه عده لخت میشن که بگن مثلا آره
یه عده هم میشینن مقاله مینویسن براش
من اگه اونجا بودم به جای عکس گرفتن ترتیبشونو میدادم تا به هدفشون
رسیده باشن
روزانه هزاران انسان کشته میشه اونوقت یکی میاد عکس یه خرس میزاره
زیرش مینویسه در حال انقراض لایک کنین چکار کنید
ای انسانها میخوام بگم :*** به قالپاق
عطا / 09 October 2014
این دغل دوستان که می بینی مگسان اند گرد شیرینی بابا این ها گروهی اند که اصلا هیچی براشون مهم نیست به غیر از منافعشون شما ناراحت نشین با این کار هیچ اتفاقی نمی افته ههه فکر کردن بدبختا با این کار اعتراض کنن نمی دونستن یه سیرکی اجرا کردن مردم حالشو بردن
امیدم / 29 December 2014
این زنه گواته که پرچم پیچیده دور خودش تا حالا سر جالیز خیار جمع میکرد حالا اومده خارج سیرک اجرا می کنه خخخخخخخخخخخخخ
امیدم / 29 December 2014
Trackbacks