سال کهنه سال تغییر از داخل بود و نگاه به خارج. دیدگاه‌های هاشمی در توسعه و تعامل با غرب، باز هم از خامنه‌ای دورتر شد که مدیریت و اقتصاد را در اسلام می‌جوید و نگران خیمه‌های دشمن است.

Ayatollah-Ali-Khamenei-an-011

سال ۹۲  سال پرده‌برداری رسمی از دو جبهه بود. دو جبهه‌ای که از سال‌ها پیش در نزاع بودند اما نزاعشان در سال ۹۲ عینی‌تر شد. این دو جبهه را به صورت سمبلیک می‌توان با دو نام شناخت. دو نامی که تنها شاگردان باقی مانده طراز اول آیت الله خمینی هستند و او در روزهای آخر عمرش گفته بود «اگر این دو متحد باشند انقلاب پیشرفت می‌کند» اما سال‌ها است که اتحاد این دو شاگرد به نزاعی علنی کشیده شده است.

ترکیب جبهه حامیان هاشمی به تعبیر رایج سیاست ایران کشتی نوح است. در این جبهه از اصلاح‌طلبان و حامیان جنبش سبز می‌توان یافت تا اصولگرایان سنتی.

در روزهای آخر سال ۹۲ علی‌اکبر ناطق نوری، عضو هیات موسس دانشگاه آزاد شد و در کنار هاشمی رفسنجانی نشست. این عضویت ساده اما می‌تواند نمادی از آرایش جدید نیروهای ایران باشد. آرایشی که پس از ریاست جمهوری احمدی‌نژاد در سال ۸۴  شکل گرفت و با انتخابات سال ۹۲ رسمی شد. آرایشی که سال‌ها از شکل حزبی خارج شده و شکل جبهه‌ای پیدا کرده است.

در ترکیب اولیه هیات موسس دانشگاه آزاد سیدعلی خامنه‌ای، میرحسین موسوی، اکبر هاشمی رفسنجانی، عبدالکریم موسوی اردبیلی و سید احمد خمینی به عنوان ۵ فرد قدرتمند جمهوری اسلامی حضور داشتند. از آن جمع اما تنها هاشمی رفسنجانی در این ترکیب باقی مانده و آیت‌الله خامنه‌ای در دوره رهبری خود اعضای دیگر را از عرصه مدیریت کشور حذف کرده است. میرحسین موسوی با مجوز او در حصر است و آیت‌الله موسوی اردبیلی نیز سال‌ها است سیاست را کنار گذاشته؛ از همان روزهایی که به قول خودش در نماز جمعه عده ‌را فرستادند تا علیه‌اش شعار دهند.

هاشمی رفسنجانی اما فردی نبود که به این سادگی‌ها کنار گذاشته شود و فضای سیاسی ایران سال‌ها به منازعه علنی جبهه حامیان او و رهبر جمهوری اسلامی تبدیل شده است. شاید از همان روزهایی که گرو‌ه‌های لباس شخصی حامی رهبری برنامه‌های توسعه محور هاشمی را انحراف از مبانی انقلاب می‌خواندند و دولت خاتمی را ادامه دولت هاشمی می‌نامیدند.

سال تسویه‌ حساب جبهه هاشمی

انتخابات سال ۱۳۸۴ فرصتی برای تسویه‌حساب جبهه حامیان رهبری با هاشمی بود. آنان به حمایت احمد‌ نژاد برخاستند و به تعبیر هاشمی “هر چه خواستند در صندوق ریختند و هر چه خواستند خواندند.” ریاست جمهوری احمدی‌نژاد اما چهره‌های بیشتری را موتلف هاشمی رفسنجانی کرد، تا آن‌جا که سیدمحمد خاتمی و علی‌اکبر ناطق نوری دو رقیب انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ در یک جبهه و در کنار او ایستادند.

هاشمی اینک تبدیل به یک نماد  شده و جبهه‌ای غیررسمی حول او شکل گرفته که از دیدگاه برخی می‌تواند در برابر تمامیت‌خواهی جبهه حامیان رهبری از میدان به در نرود.

انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ دعوا را علنی‌تر کرد، تا آن جا که محمود احمدی‌نژاد در مناظره با میرحسین موسوی رقیب خود را “سه دولت پی در پی با محوریت هاشمی رفسنجانی” خواند.

 میرحسین موسوی اما  این امکان را نداشت که بگوید رقیب او هم تنها احمدی‌نژاد نیست بلکه یک جریان سیاسی، نظامی  با محوریت رهبر جمهوری اسلامی در مقابل او ایستاده است.

اما جمله‌ای را که در گلوی موسوی ماند، رهبر جمهوری اسلامی شاید از روی غفلت در نماز جمعه گفت: “نظرم به نظر احمدی‌نژاد نزدیک‌تر است.” جمله‌ای که اعتراف رهبر جمهوری اسلامی بود به شکافش با هاشمی رفسنجانی تا همگان جمله “هیچ کس برای من هاشمی نمی‌شود” را فراموش کنند.

هاشمی  در مقابل این جمله اما ۴ سال صبر کرد تا در سال ۹۲ به درگیری علنی برود. رهبر جمهوری اسلامی به حذف هاشمی از عرصه انتخابات ریاست جمهوری رضایت داد اما نتوانست جبهه‌ای را که در حمایت از هاشمی گرفته بود از دستیابی به قوه مجریه حذف کند.

هاشمی همراه با قوه مجریه دانشگاه آزاد را هم از حامیان رهبری پس گرفت. اینک برخی نزدیکان و مدیرانش سمت‌های مهم دولتی را اشغال کرده‌اند و خود او نیز هر از چندگاهی با مواضع سیاسی‌اش همچنان خبرساز می‌شود. او اینک تبدیل به نمادی شده و جبهه‌ای غیررسمی حول او شکل گرفته است. جبهه‌ای که از دیدگاه برخی می‌تواند در برابر تمامیت‌خواهی جبهه حامیان رهبری از میدان به در نرود.

مرزبندی‌ها میان جبهه هاشمی و جبهه رهبری اما هنوز شفاف نیست چرا که هیچ یک به صورت رسمی خود را جریان سیاسی نمی‌خوانند. از این رو عده‌ای همچنان سعی می‌کنند در میانه هاشمی و رهبری بایستند.

آمال هاشمی و رهبری روشن است. یکی توسعه را اولویت می‌داند و مدل کشورهای غربی و یا کشورهایی چون مالزی و ترکیه را در نظر دارد. دیگری اما همچنان مدیریت و اقتصاد را در اسلام جست‌وجو می‌کند و به دنبال اقتصاد مقاومتی است.

چهره‌هایی چون علی‌اکبر ولایتی مشاور سیاست خارجی رهبر جمهوری اسلامی که با  افشاگری‌هایش در مناظره های انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ به کمک حسن روحانی آمد اما هر از چند گاهی هم به اصلاح‌طلبان می‌تازد.

ترکیب جبهه حامیان هاشمی هم به تعبیر رایج سیاست ایران کشتی نوح است و دراین جبهه از اصلاح‌طلبان و حامیان جنبش سبز می‌توان یافت تا اصولگرایان سنتی.

آمال و آرزوهای هاشمی و رهبری اما روشن است. یکی توسعه را اولویت می‌داند و منظورش از توسعه هم مدل کشورهای غربی و یا کشورهایی چون مالزی و ترکیه است. دیگری اما همچنان مدیریت و اقتصاد را در اسلام جست‌وجو می‌کند و به دنبال اقتصاد مقاومتی است. یکی به دنبال تعامل با غرب است و دیگری خود را پشت خیمه‌های دشمن می‌پندارد.

نماد تعامل، نماد تهاجم

تعامل با غرب اما اینک  نقش پر رنگ‌تری در رقابت دو جبهه دارد چرا که سال ۹۲ سال تغییر از داخل بود و نگاه به خارج. رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی و طرح حسن روحانی هر چند سطح رقابت‌های انتخابات ریاست جمهوری را به پرونده هسته‌ای تنزل داد اما رقابت را عینی‌تر کرد. حسن روحانی نماد تعامل شد و سعید جلیلی نماد تهاجم.

اینک اما جبهه هاشمی راه درازی را در پیش دارد. انتخابات آینده مجلس در پیش است و این جبهه برای دو مشکل باید چاره‌اندیشی کند. کسب اکثریت قابل قبول  در مجلس دهم و پاسخ به  این سئوال که چگونه مجلس دهم به سرنوشت مجلس ششم گرفتار نشود و تکرار این حسرت دائمی که “اصلاح طلبان دو قوه در اختیار داشتند و کاری از دستشان برنیامد.”

زنگ رقابت‌های انتخابات مجلس که بخورد جبهه هاشمی یک مشکل دیگر پیدا می‌کند و آن هم درگیری با اصولگرایان سنتی است. اصولگرایان سنتی که از دست احمدی‌نژاد به تنگ آمده بودند در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ عملا به نفع جبهه هاشمی عمل کردند اما آنان قصد ندارند به این سادگی‌ها مجلس را از دست دهند.

برای جبهه هاشمی دو راه‌حل می ماند. به مجلسی مانند مجلس پنجم با اکثریت اصولگرا رضایت دهد و یا اینکه به نبرد اصولگرایان سنتی برود، به این قیمت که آنان به مانند گذشته پس از شکست در انتخابات بخشی از جبهه رهبری شوند و به کارشکنی علیه دولت و مجلس بپردازند.

این همه مشکل نیست. مشکل اصلی جبهه رهبری است که توان قضایی، نظامی و امنیتی دارد و همواره در پی زمین‌گیر کردن دولت‌ها بوده است. هاشمی با پیچیدگی‌هایش تاکنون توانسته در مقابل این جبهه تاب بیاورد اما همچنان باید نگران پروژه‌هایی برای حذف خود باشد. او البته شاید به این تجربه متکی است که رهبر جمهوری اسلامی هیچ‌گاه به نبرد نهایی با وی تن نداده و او را مانند استخوانی در گلو تحمل کرده است.