n00121144-b

این صحنه هربار تکرار می‌شود، پروفسور سر کلاس می‌آید و به دانشجویانی که دوره نشسته‌اند نگاه می‌کند. او چهره‌ها را می‌شناسد، چرا که هرهفته آنها را می‌بیند. مثلا آن دانشجوی دختر که جلو سمت چپ نشسته است، تقریبا همیشه زودتر از همه دستش را برای سؤال بالا می‌برد‎‎‎. یا آن جوان عینکی عقب سمت راست که همیشه زیر میز با تلفن همراهش ور می‌رود. ولی پروفسور یک چیز را نمی‌داند: نام این افراد چیست؟ در آخر سمینار او حتی نام یک‌سوم دانشجویان را به خاطر نخواهد داشت.

مغز انسان از یک نظر بر کامپیوتر برتری دارد، مغز با کم شدن سرعت عمل، “برنامه” را با وضعیت جدید انطباق می‌دهد. این می‌تواند حتی در مواردی بازده آن را افزایش دهد.

در گذشته چنین چیزی برای پروفسور پیش نمی‌آمد، اما در گذشته او پنجاه ساله هم نبود. پروفسور مارتین کورته    Martin Korte))  می‌گوید: “این برای من تکان‌دهذده بود که چیزی که در گذشته به راحتی قادر به انجامش بودم، اکنون برایم مسئله‌ساز است.” تازه برای این پرفسور ۵۰ سالهٴ زیست‌شناسی، که رشته تخصصی‌اش تحقیق روی حافظه است، این امر نمی‌باید غافلگیر کننده بوده باشد، او خود می‌داند که :” پنجاه سالگی مرحله‌ای است که در آن حافظه ما به وضوح کاهش می‌یابد.”

با بالا رفتن سن، شدت جریان خون و جذب اکسیژن در مغز کاهش می‌یابد، تعداد سلول‌های مغزی به قهقرا می‌رود واز سرعت هدایت بازتاب‌ها کاسته می‌شود. این روند فرسایش بیش از همه بر حافظه کوتاه مدت تأثیر می‌نهد. بطور متوسط افراد ۲۵ ساله می‌توانند به راحتی هفت عدد را به خاطر داشته باشند، در حالیکه ۵۵ سالگان فقط پنج عدد را حفظ می‌کنند.

افراد مسن‌تر زودتر حواسشان پرت می‌شود

یکی از دلایل کم شدن حافظه کوتاه مدت، کاهش قابلیت تمرکز و افت مقاومت در مقابل حواس‌پرتی است، به طوری‌که مثلا برای شرکت‌کنندگان جوان‌تر در آزمایش‌های مربوط به حافظه و مغز، نسبتا آسان‌تر است که علیرغم تغییر رنگ و صدا در کامپیوتر، وظایف را انجام دهند. مغز آنان به سادگی عوامل اختلال را فیلتر می‌کند. برعکس شرکت‌کنندگان مسن‌تر به آسانی تحت تأثیر اختلالات قرار می‌گیرند و لذا خطاهای بیشتری می‌کنند ویا زمان بیشتری برای حل مسایل لازم دارند.

از طرف دیگر بالا رفتن سن، احضار دانسته‌ها را هم دشوارتر می‌کند. به نظر پروفسور کورته، این بخاطر کاهش ظرفیت حافظه نیست، چرا که “این حجم تقریبا نا‌محدود است‏”. پیری اصولا مرزی برای یادگیری چیزهای جدید ایجاد نمی‌کند، حتی هفتادسالگان هم می‌توانند زبان جدیدی یاد بگیرند. در مورد یادآوری می‌تواند بیشتر مسئله این باشد که اطلاعات مشخص را در اختیار داشته باشیم، یعنی یک چهره، یک عنوان کتاب و یا یک کلمه مشخص را از انبوه معلومات بیرون بکشیم. این درست مثل جستن یک کتاب در کتابخانه است، هرچه تعداد کتاب‌ها بیشتر باشد جست‌وجو مشکل‌تر است.

مغز انسان اکثرا با کامپیوتر مقایسه می‌شود. در واقع هم در سیستم ذهن انسان با گذشت زمان،همچون کامپیوتر، سرعت محاسبه کاهش می‌یابد. اما مغز انسان از یک نظر بر کامپیوتر برتری دارد، او با کم شدن سرعت عمل، “برنامه” را با وضعیت جدید انطباق می‌دهد. این می‌تواند حتی در مواردی بازده را افزایش دهد.

کسی که در سن ۵۰ سالگی شروع به ورزش منظم کند، می‌تواند از نظر آماری همانقدر در مقابل ضعف پیری مقاوم گردد، که کسانی که همیشه و از جوانی ورزش را ادامه داده‌اند.

در یکی از همه‌جانبه‌ترین تحقیقات در مورد قدرت درک سنی، دانشمندان آمریکایی زیر مسئولیت روانشناس، شری ویلیس‌(Sherry Willis) ، به مدت ۲۰ سال وضعیت شش هزار شرکت‌کننده را مورد بررسی قرار دادند و هر هفت سال یکبار آمادگی ذهنی آنها را  مطالعه کردند. نتایج این بررسی طولانی‌مدت که در سیاتل آمریکا اجرا می‌شد

  (Seattle Longitudinal Study)حتی خود دانشمندان را هم غافلگیر کرد: فقط در دو تست از شش تست مورد بررسی، یعنی سرعت واکنش و سرعت محاسبه، افراد مسن‌تر ضعیف‌تر عمل کردند. در بقیه آزمایش‌ها حتی با بالارفتن سن، قابلیت اقزایش یافته و در سن ۵۵ و ۶۰ سالگی به اوج خود رسیده بود. مثلا افراد مسن‌تر لغات معادل بیشتری برای یک مفهوم می‌یافتند و برایشان آسان‌تر بود که اطلاعات را معنی کنند یا ارتباط مسائل را به یکدیگر تشخیص دهند.

با افزایش سن قابلیت‌های جدیدی بدست می‌آید
در میان‌سالی مغز به وضوح توانایی‌های جدیدی را ابداع می‌کند. از جمله می‌تواند اطلاعات را بهتر با هم ترکیب کند و مسائل مهم را از دیگر مسائل تفکیک نماید. آرتور اف کریمر(Arthur F. Kramer ) از روانشناسان دانشگاه ایلی نویز توانسته است این امر را در کسانی که در کنترل پرواز فرودگاه‌ها کار می‌کنند، نشان دهد. کارکنان جوان‌تر در شرایط معمولی سریع‌تر عمل می‌کردند. ولی در شرایط پیش‌بینی نشده و در مورد اطلاعاتی که به طرق گوناگونی قابل تفسیر بودند، این کارکنان مسن‌تر بودند که بهتر عمل می‌کردند.

طبق نوشته مجله علمی تحقیقات روانشناسی ،(Journal of Expriment Psychology ) به نظر دانشمندان احتمالا افراد مسن‌تر این قابلیت را مدیون تجربه طولانی‌تر خود هستند. تجربه مشابهی در مورد زنان منشی وجود دارد: در حینی که منشی‌های جوان سریع‌تر می‌توانند تایپ کنند، منشی‌های مسن‌تر قادرند سریع‌تر جملات بعدی را از ترکیب متن حدس بزنند و بدین‌ترتیب کندی خود را جبران نمایند.

تجربه را می‌توان سنجید، ولی به سختی می‌توان آنرا در یک شرایط مشخص توضیح داد. تجربه به سادگی حضور دارد و در شرایط پیچیده پاسخ مناسب را در کسری از ثانیه تحویل می‌دهد. این‌را اصطلاحا “درک شهودی” می‌گویند؛ اما در واقع ربطی به الهام و شهود ندارد، بلکه این چیزی جز شناخت تجربی نیست که مغز در مقایسه تجربیات بی‌شمار مشابه، به صورت یک پاسخ نمونه‌وار در خود ذخیره کرده است. به همین صورت است که پزشکان مسن‌تر با یک معاینه کوتاه نوع بیماری را در می‌یابند، مسؤلین اداری با‌تجربه در همان دقیقه اول مصاحبه حس می‌کنند که طرف صحبت برای شغل مورد نظر مناسب است یا نه، و نیز روزنامه‌نگار با‌تجربه از چیزی که جوان‌تر‌ها فقط آ‎نرا تعدادی مدارک اطلاعاتی می‌بینند، یک مقاله خوب را بو می‌کشد.

کمتر فعالیتی می‌تواند به اندازه یک گفت‌وگوی معمولی- از طریق گفتن، شنیدن و توجه به خود و دیگری – بخش‌های گوناگون مغز را همزمان فعال نماید.

تجربه- که پژوهش‌گران آنرا هوش کریستالیزه‌شده نام می‌نهند- می‌تواند توجیه بقای انسان در میانه عمر خود باشد. از نظر زیست‌شناسی تکاملی، در نظر اول، فاصله زمانی بین پایان دوره تولید مثل و مرگ بی‌مورد ‌‌‌‌جلوه می‌کند. اما شاید این توضیح پاسخگو باشد که زنان و مردان، تنها با تولید‌مثل نیست که ادامه حیات ژن‌های نوع خود را تامین می‌کنند، بلکه همچنین با تجربیات خود به این امر یاری می‌رسانند، حالا چه با حمایت فرزندان خود برای نگهداری کودکانشان و چه با یاری آنها در امر شکار و یافتن مواد غذایی.

زیست‌شناس انگلیسی دیوید بین بریج  (David Bainbridge)در کتاب “تاریخ طبیعی میانه عمر” می‌نویسد: “زنان و مردانِ با‌تجربه در سیستم پیچیده تأمین غذا احتمالا نقش کلیدی داشته‌اند”، حیواناتی که مثل انسان‌ها پیر می‌شوند نیز شرایط مشابهی را نشان می‌دهند. در فیل‌ها این حیوانات با‌تجربه‌تر هستند که گله را در دوران خشکسالی به منابع آبی کمتر شناخته‌شده رهبری می‌کنند.

خواندن و یادگیری برای پیشگیری از زوال عقل  ( Alzheimer )

البته در این مورد تنها طول عمر ملاک نیست، تفاوت‌های فردی در بازدهی عقلی در میانسالی بسیار شدید است. تنها کسی که در زندگی بیشتر تجربه کرده باشد، می‌تواند در پیری مجرب محسوب شود. لذا این عجیب نیست که آموزش می‌تواند به مثابه بهترین نشانه ورزیدگی ذهنی در میانسالی به حساب آید. مارجی لچمنMargie Lachman)) از پژوهشگران برنامه “میداس”  (Midus-Project)که عظیم‌ترین تحقیق در باره میانسالی در جهان است، می‌نویسد: “به طور متوسط انسان‌های با تحصیلات عالیه، نه تنها از نظر بدنی، بلکه همچنین از نظر ذهنی در همان شرایطی هستند، که افراد بدون تحصیلات عالیه ده سال جوان‌تر از آنان.”

برنامه “میداس” حقیقت دیگری را هم آشکار می‌کند: حتی بعد از پنجاه سالگی هم برای افراد کم‌سواد می‌ارزد که ذهن خود را ورزش دهند. اگر آنها مغز خود را منظما مشغول کنند – از طریق خواندن، نوشتن یا ‌آموزش هدفدار- می‌توانند پیشرفت‌های جهشی داشته باشند، و در عین حال خود را در مقابل بیماری‌هایی چون زوال عقل محافظت کنند. هنوز مشخص نیست که این بیماری چگونه آغاز می‌شود، تنها چیزی که می‌دانیم : کسانی که در میانسالی از نظر فکری فعال هستند، کمتر به بیماری فراموشی دچار می‌شوند.

در واقع به نظر می‌آید که ۵۰  سالگی یک نقطه گرهی در عمر انسان است: کسی که در این سن شروع به ورزش منظم کند، می‌تواند از نظر آماری همانقدر در مقابل ضعف پیری مقاوم گردد که کسانی که همیشه و از جوانی ورزش را ادامه داده‌اند. اما کسی که از ۶۰  سالگی ورزش را شروع می‌کند، دیگر قادر نخواهد بود اشکالات دوران بی‌تحرکی خود را جبران نماید. به قول مارتین کورته: ” زندگی ما در پیری، در میانسالی رقم می‌خورد.” رهنمود‌هایی که او در کتاب خود به نام “احساس جوانی” (جوان در ذهن /(jung im Kopf  ارائه می‌دهد ساده‌اند: تغذیه سالم، تحرک منظم و جوش‌خوردن با مردم. به خصوص بخش آخر از همه مهم‌تر است: کمتر فعالیتی می‌تواند به اندازه یک گفت‌وگوی معمولی- از طریق گفتن، شنیدن و توجه به خود و دیگری – بخش‌های گوناگون مغز را همزمان فعال نماید. دوستی کردن بهترین ورزش مغزی است.

آری، در پیری حافظه کوتاه‌ مدت ضعیف می‌شود و تمرکز نقصان می‌یابد، ولی مغز خواص جدیدی هم از خود نشان می‌دهد: او خیلی سریع‌تر اطلاعات را با یکدیگر ترکیب می‌کند و مسایل مهم را از غیر‌مهم تفکیک می‌کند.

منبع : Die Zeit