آیت‌الله خمینی این «اصل تنظیم کننده» را الگوی جمهوری اسلامی قرار داد: «حفظ نظام اوجب واجبات است».
آیت‌الله خمینی این «اصل تنظیم کننده» را الگوی جمهوری اسلامی قرار داد: «حفظ نظام اوجب واجبات است».

همسایه دائم‌الخمری داشتیم که نماز نمی‌خواند و روزه هم نمی‌گرفت. می‌گفت وقتی نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد، «راست به کارش نمی‌آید». ولی امام حسین را خیلی قبول داشت و در ایام محرم برایش مراسم عزاداری برگزار می‌کرد.

همسایه‌هایمان که بسیاری‌شان مسلمانان عامل به اسلام بودند، با همین شخص روابط حسنه‌ای داشتند. وقتی درگذشت، در مراسم ختم‌اش شرکت کردند و در قبرستان مسلمانان به خاک سپرده شد. این داستان بعد از انقلاب است.

هر ایرانی‌ای چنین رخدادهایی را تجربه کرده است. اگر به جمعیت یک میلیارد و ششصد میلیون نفری مسلمانان نگریسته شود، که طبعاً فقیهان با افتخار از آن یاد می‌کنند، تعداد زیادی از این گونه مسلمانان یافت شدنی است. میلیون‌ها زن مسلمان در کشورهای اسلامی، بی‌حجاب‌اند. فقیهان ایرانی آنان را هم از تعداد مسلمان جهان کسر نمی‌کنند.

اکثریت مسلمانان اهل تسنن بوده‌اند و هستند و بسیاری از اعتقادت شیعیان را باور ندارند. آنان نه به امام دوازدهم زنده غایب باور دارند، نه یازده امام دیگر شیعیان را معصوم و دارای علم غیب می‌دانند، نه حکومت را حق الهی آنان می‌دانند و نه به رجعت آنان به جهان خاکی باور دارند. با این همه، فقیهان شیعه آنان را مسلمان به شمار می‌آورند، اگر نیاورند، تعداد مسلمانان به حدود ۲۰۰ میلیون مسلمان کاهش خواهد یافت.

به حاشیه رفتن اسلام و مسلمانی در اثر منافع ملی

در گذشته بسیاری از فقیهان علوی‌ها را منحرف می‌دانستند و تکفیر می‌کردند، اما مصالح سیاسی و منافع حکومت فقیه سالاری جمهوری اسلامی، آنان را به حمایت تمام عیار از علوی‌های سوریه کشانده است.

اسلام و تشیع- آن چنان که ادعا می‌شود- اصالت و محوریت ندارند و در مواقع مقتضی، امور دیگر بر اسلام و تشیع چیره می‌شوند. تجاوز صدام حسین به ایران و جنگ هشت ساله ایران و عراق، که صد‌ها هزار مسلمان و شیعه در آن کشته شد، یک نمونه دیگر است.

 شیعه غیر ۱۲ امامی که شیعه واقعی نبود و نیست. مصالح و منافع ملی، اسلام و تشیع فقیهان را دچار قبض و بسط کرده است و می‌کند. در جنگ جمهوری آذربایجان شیعه با جمهوری ارمنستان، فقیهان در کنار ارمنستان و علیه جمهوری آذربایجان ایستادند. چون شیعیان آذربایجان، کشورشان را آذربایجان شمالی می‌نامند که به ناگزیر مناطق ترک نشین ایران به آذربایجان جنوبی تبدیل می‌شود. خطر تجزیه کشور از یک سو، و نزدیکی جمهوری آذربایجان با آمریکا و اسرائیل از دیگر سو، محوریت اسلام و تشیع را به حاشیه رانده است.

شواهد و قراین بسیاری می‌توان ارائه کرد که نشان می‌دهد اسلام و تشیع- آن چنان که ادعا می‌شود- اصالت و محوریت ندارند و در مواقع مقتضی، امور دیگر بر اسلام و تشیع چیره می‌شوند. تجاوز صدام حسین به ایران و جنگ هشت ساله ایران و عراق، که صد‌ها هزار مسلمان و شیعه در آن کشته شد، یک نمونه دیگر است. نمی‌توان تجاوز یک کشور و اشغال خاک ایران را- حتی اگر متجاوز و اشغالگر مسلمان و شیعه باشد- پذیرفت. در این مورد، مرزهای ملی و خاک، از اسلام و خون مسلمین بر‌تر می‌شوند. جنگ برای نظامیان «نعمت» بود که قدرت سیاسی و اقتصادی خود را افزایش دادند، نه اسلام و تشیع.

تعطیل کردن کلیه احکام اولیه اسلام برای حفظ نظام سیاسی

همیشه مصالح و منافع ملی نیستند که اسلام و تشیع را به حاشیه می‌رانند. رژیم سیاسی هم اسلام و تشیع را کاملاً به حاشیه رانده‌اند و می‌راند.

مصباح یزدی: اگر صد‌ها هزار نفر در راه دین کشته شوند، نه تنها اشکالی ندارد.
در بودجه رسمی کشور، سالانه ۱۰ میلیارد تومان به موسسه آیت‌الله مصباح یزدی پرداخت می‌شود.

آیت‌الله خمینی این «اصل تنظیم کننده» را الگوی جمهوری اسلامی قرار داد: «حفظ نظام اوجب واجبات است». بعد هم به تفصیل در پاسخ آیت‌الله خامنه‌ای نوشت که نظام سیاسی می‌تواند تمامی احکام اولیه اسلام- عبادی و غیر عبادی- را برای حفظ نظام تعطیل کند. رژیم می‌تواند تمامی قراردادهایی را که دو طرفه با مردم امضا کرده، اگر حفظ نظام ایجاب کند، یک طرفه ملغی سازد. در این رویکرد، اسلام و تشیع چه جایگاهی دارند؟ اصل و محور و پایه، رژیم سیاسی است که باید حفظ شود و برای حفظ آن، کلیه احکام اولیه عبادی و غیر عبادی اسلام را می‌توان تعطیل کرد. در مقاله «خدا مرده است، زنده باد دولت» توضیح داده شد که چگونه آیت‌الله خمینی نظام سیاسی را جایگزین خداوند کرد (رجوع شود به: بود و نمود خمینی، وعده بهشت، برپایی دوزخ، صص ۴۳۴-۴۱۳).

اسلام‌گرایی- آن هم با ادعای پیروی از خط امام و روایت خمینی از اسلام- دست گشاده‌ای برای تحول اسلام و تشیع ایجاد می‌کند. مهم آن است که از این رویکرد چگونه استفاده شود.

روایت آیت‌الله مصباح از محوریت اسلام

آیت‌الله مصباح یزدی در روز ۲۸ بهمن سال جاری (۹۲) در دیدار با جمعی از «طلاب و مسئولان مدرسه علمیه رشد» سخنانی ایراد کرده که وب‌سایت او آن را در روز ششم اسفندماه منتشر کرده است. وی تأکید کرده که دین از نظر برخی از پیروان آیت‌الله خمینی «یک امر حاشیه‌ای و فانتزی است».

منافع سیاسی و اقتصادی دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد موجب شد تا آیت‌الله مصباح یزدی امام زمان را تا سحر بیدار نگاه دارد تا برای پیروزی او دعا کند.

او این روایت را باطل دانسته است و می‌گوید، اسلام «محوری‌ترین مسئله فکری» آیت‌الله خمینی بود. البته شواهد و قرائنی از سخنان قبل از انقلاب آیت‌الله خمینی برای تأیید مدعای خود ارائه می‌کند.

آیت‌الله مصباح یزدی می‌گوید: الف- مقدمه: امری مقدس‌تر از دین وجود ندارد. ب- نتیجه: اگر صد‌ها هزار نفر در راه دین کشته شوند، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه لازم است. برای اینکه «دین امری است که حتی سیدالشهدا و فرزندان و اصحابشان، جانشان را فدای آن کردند».

به گفته آیت‌الله مصباح یزدی، آیت‌الله خمینی از سر مصلحت، «شیوه مجادله» و «اقناع طرف مقابل براساس مقبولاتشان»، «از ادبیات سیاسی روز» جهان استفاده کرد و مفاهیمی چون «جمهوری» و «میزان رأی ملت است» را مطرح ساخت. میزان رأی ملت است اما بدین معنا نیست که «اگر ملت دیگر اسلام را نخواستند، ما هم اسلام را کنار بگذاریم». می‌گوید که آیت‌الله خامنه‌ای نیز از همین منظر بحث حقوق بشر و نقض حقوق بشر را مطرح می‌سازد.

نابرابری بهائیان و یهودیان با مسلمانان

آیت‌الله مصباح یزدی با تأکید بر محوریت و اصل بودن اسلام می‌گوید: «حقوق بشر غربی و حقوق شهروندی به معنای برابری مسلمان و بهائی، ربطی به اسلام ندارد، چرا که حقوق بشر و حقوق شهروندی به معنایی که در غرب تعریف شده با روح اسلام و قانون اساسی و حرکت امام، کاملاً مخالف است. مردم کشور نیز به خاطر اسلام، این همه شهید و کشته داده و سختی‌ها را تحمل کردند و لذا هرچه با اسلام مخالف باشد را نمی‌پذیرند. اسلام، هرگز یک یهودی و مسلمان را مساوی نمی‌داند، هرچند حقوقی را برای یهودی هم در نظر می‌گیرد، اما این به معنای تساوی آن‌ها در همه حقوق نیست. ‌گاه عده‌ای نام شهروند درجه دوم بر آن می‌گذارند. هر اسمی می‌خواهند بگذارند، اما این واقعیت را تغییر نمی‌دهند.»

مصباح یزدی می‌افزاید، دفاع از تساوی حقوقی بهائیان و یهودیان با مسلمانان به معنای بازگشت به نیم قرن قبل است که نهضت امام خمینی آغاز شد. افرادی حقوق شهروندی را مطرح می‌سازند که تحصیل کرده غرب‌اند و مبانی علوم انسانی غربی را پذیرفته‌اند. «مخصوصاً اگر کسی [حسن روحانی] در انگلیس و نظیر آن نیز تحصیل کند»، بیشتر تحت تأثیر احترام انگلیسی‌ها به حقوق بشر و حقوق شهروندی قرار خواهد گرفت.

از آیت‌الله مصباح یزدی به دلیل صراحت کلام و بیان روایت‌اش از اسلام، باید قدردانی کرد. وقتی کلام شفاف و دقیق ایراد گردد و راه‌های ابهام و ایهام را ببندد، راه نقد گشوده خواهد شد. تا حدی که من می‌فهمم:

یکم- منافع سیاسی و اقتصادی تظاهر به اسلام نمایی: جهاد فکری و عملی آیت‌الله مصباح یزدی در دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، تماماً ریشه ایمانی نداشته است و ندارد. منافع سیاسی و اقتصادی ربط وثیقی با اسلام‌خواهی او دارد.

اولاً: همه می‌دانند که در بودجه رسمی کشور، سالانه ۱۰ میلیارد تومان به موسسه آیت‌الله مصباح یزدی پرداخت می‌شود. این مستقل از بودجه کلانی است که طی ۲۵ سال اخیر توسط بیت رهبری و دیگر ارگان‌ها در اختیار وی قرار گرفته است.

فقیهان مسلمان چه دستاوردی داشته‌اند که خود را بر‌تر از دیگر انسان‌ها به شمار می‌آورند؟ تخصص در فقه- یعنی برساخته‌های اعراب پیش از اسلام و سبک زندگی آنان- حداکثر آدمی را باستان‌شناس می‌کند، نه دارای «برتری» بر دیگران.

ثانیاً: در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ وی نه تنها امام زمان را حامی محمود احمدی‌نژاد نشان داد، بلکه مدعی شد که امام زمان در شب احیا تا سحر بیدار مانده و برای پیروزی احمدی‌نژاد دعا کرده است. ( داستان دعا کردن امام زمان برای پیروزی احمدی نژاد را در منبع زیر بخوانید: گفتمان مصباح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم: ۱۳۸۹، ص ۸۸۳). منافع سیاسی و اقتصادی دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد موجب شد تا آیت‌الله مصباح یزدی امام زمان را تا سحر بیدار نگاه دارد تا برای پیروزی او دعا کند.

ثالثاً: در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ آیت‌الله مصباح یزدی ابتدأ باقری لنگرانی را اصلح‌ترین کاندیدای روی زمین معرفی کرد که حتی موجب ریشخند بسیاری از اصولگرایان شد. وقتی خبر رسید که شورای نگهبان قرار است صلاحیت لنکرانی را رد کند، او به سود سعید جلیلی انصراف داد. آیت‌الله مصباح یزدی هم به حمایت از سعید جلیلی پرداخت و او را اصلح کرد.

دوم- انسان و دین: دین برای انسان است یا انسان برای دین؟ آیت‌الله مصباح یزدی و بسیاری از فقیهان، انسان‌ها را برای دین می‌دانند. از نظر آنان آدمیان خادم دین‌اند و اگر میلیون‌ها انسان برای دین کشته شوند، موجه است. رویکرد دیگر اما این است که دین برای انسان آمده است. دین قرار است در خدمت سعادت آدمیان باشد. دین پشتوانه اخلاق است و پیامبر اسلام به صراحت گفته‌اند که برای مکارم اخلاقی آمده‌اند. قرآن هم بر کرامت آدمیان و عدالت تأکید کرده است.

اگر انسان اصل باشد، اگر کرامت او مد نظر قرار گرفته شده باشد، اگر امور باید بر مبنای عدالت سامان یابند، در این صورت سخن گفتن از اینکه صد‌ها هزار نفر باید فدای اسلام شوند، توجیهی نخواهد داشت. دین باید در خدمت آدمی باشد. دین اگر عادلانه، اخلاقی و عقلانی نباشد، مردود است. کانت از دین در محدوده عقل سخن می‌گفت، اینک باید «دین در محدوده صلح» را بر رویکرد درست کانت افزود. مولوی درست می‌گفت: «تا جنینی کار خون‌آشامی است».

سوم- شهروند برابر و آزاد: همه آدمیان- فارغ از قومیت و جنسیت و مذهب- «شهروندان برابر و آزاد» باید به شمار روند.

 بهایی و یهودی و مسیحی و بی‌دین و مسلمان، زن و مرد، کرد و فارس و بلوچ و لر و ترک و غیره همه باید از حقوق شهروندی برابر برخوردار شوند. ممکن است پیروان ادیان مختلف دین خود را حقیقت مطلق و مطلق حقیقت به شمار آورند، اما زندگی جمعی صلح‌آمیز ربطی به این نگرش‌های ایدئولوژیک ندارد. این ادعا که «اسلام آخرین دین است» با این ادعا که «بهائیت آخرین دین است»، هر دو در یک سطح قرار دارند و هر دو فاقد دلایل موجه‌کننده عقلی و تجربی‌اند. تاریخ گشوده است و دین‌های دیگری هم ساخته خواهد شد.

فقیهان مسلمان چه دستاوردی داشته‌اند که خود را بر‌تر از دیگر انسان‌ها به شمار می‌آورند؟ تخصص در فقه- یعنی برساخته‌های اعراب پیش از اسلام و سبک زندگی آنان- حداکثر آدمی را باستان‌شناس می‌کند، نه دارای «برتری» بر دیگران. حتی انسان شریفی که فضایل اخلاقی را در خود ملکه کرده است، از نظر اخلاقی در جایگاه بالایی قرار می‌گیرد، اما از نظر حقوقی، با دیگر شهروندان هیچ تفاوتی ندارد. پارسایی اخلاقی را- حتی اگر واقعاً وجود داشته باشد- نمی‌توان در جامعه به برتری حقوقی تبدیل کرد. چرا در میان مراجع تقلید شیعیان یک مادر ترزا یافت نمی‌شود؟ اینان از دست رنج مردم شهر و روستا می‌ستانند، و او همه وجودش را در اختیار فقرای هندی قرار داده بود.

اصل بر عدم تبعیض است. یعنی هیچگونه تبعیض و نابرابری‌ای پذیرفته نیست، مگر آنکه دلایل موجهی برای آن وجود داشته باشد. به عنوان مثال، وقتی ساختار اقتصادی تبعیض آفرین و فقیرزا است، از طریق تبعیض مثبت، به فقرا کمک می‌شود.

آیت‌الله خمینی گفته بود حکومت «مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است… حکومت می‌تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی… جلوگیری کند». در نگاه او، حکومت و نظام سیاسی اصل بود. اگر انسان را اصل می‌گرفت- که باید می‌گرفت، باید می‌نوشت: «حفظ انسان‌ها اوجب واجبات است».

ساختار اقتصادی آمریکا به گونه‌ای است که طی چند دهه گذشته دائماً شکاف طبقاتی افزایش یافته و بر تعداد فقرا افزوده شده است. به همین دلیل، دولت به فقیرترین اقشار، 47 میلیون تن، کوپن غذایی پرداخت می کند (البته میزان پرداختی در آمریکا بسیار پایین است. حد اکثر دریافتی برای یک نفر در سال جاری ۱۸۹ دلار در ماه است، برای دو نفر ۳۴۷ دلار در ماه، سه‌ نفر ۴۹۷ دلار در ماه، چهار نفر ۶۳۲ دلار در ماه و پنج نفر ۷۵۰ دلار در ماه است. این مقدار بستگی به درآمد خانواده دارد. متوسط دریافتی برای همان‌ها به ترتیب ۱۵۲، ۲۷۱، ۳۹۶، ۴۸۸، و ۵۷۷ دلار در ماه است).

راست گراترین دولت اروپا- دولت انگلیس- در کمک به فقرا بسیار سخاوتمندانه تر از آمریکا عمل کرده است. تعداد فقرا در بریتانیا حدود 13 میلیون نفر (21 درصد جمعیت) است. حدود 20 درصد از 11 میلیون دریافت‌کنندگان حقوق بازنشستگی نیز در فقر به سر می برند. در واقع، بیش از 20 میلیون خانواده (یعنی 63 درصد از کل خانواده ها) در بریتانیا به نوعی کمک مالی می‌گیرند. در 30 درصد از کل خانواده‌ها این کمک‌های مالی نیمی از کل درآمد آنها را تشکیل می‌دهد. میانگین کمک مالی به فقرا(حدود پنج میلیون نفر)، هفته‌ای 87 پوند است. در سال مالی 2012- 2011، کل این کمک‌ها به 210 میلیارد پوند رسید. اوضاع در کشورهای اسکاندیناوی به کلی متفاوت است.

مثال سیاسی در مورد تبعیض علیه زنان است. سوسیالیست‌ها زمانی که در اسپانیا قدرت را در دست داشتند، قانونی به تصویب رساندند که مطابق آن، 40 درصد نامزدهای احزاب برای پارلمان، می‌بایستی از زنان باشند. سوسیالیست‌ها وقتی در سال 2008 مجدداً برنده انتخابات شدند، نخست وزیر، خوزه لوئیس زاپاترو، بر مبنای تبعیض مثبت، 9 وزیر زن و هشت وزیر مرد انتخاب کرد.

در ایران قطعاً باید با بهائیان تبعیض صورت پذیرد. برای این که از زمان قاجار تاکنون به شدت مورد تبعیض بوده‌اند و سرکوب شده‌اند. مطابق تبعیض مثبت، اگر آنان را به دانشگاه‌ها راه نداده‌اند، برای برابری فرصت‌ها، اینک می‌بایست بدون کنکور وارد دانشگاه شوند تا به فرصت برابر دست یابند. اگر از مشاغلی محروم شده‌اند، اینک باید آن مشاغل به طور تبعیض‌آمیز در اختیار آنان قرار گیرد تا به برابری فرصت ها دست یابند.

چهارم- اصلاح کلام آیت‌الله خمینی: آیت‌الله خمینی گفته بود حکومت «مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است… حکومت می‌تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی… جلوگیری کند».

در نگاه او، حکومت و نظام سیاسی اصل بود. اگر انسان را اصل می‌گرفت- که باید می‌گرفت، باید می‌نوشت: «حفظ انسان‌ها اوجب واجبات است» و برای حفظ انسان‌ها و مصالح آنها می‌توان «کلیه احکام فقهی را تعطیل کرد»(با این تبصره که احکام عبادی زیانی برای انسان‌ها ندارند و برای رشد معنوی آنان جعل شده‌اند).

پیروان آیت‌الله خمینی حتی اگر مانند او حفظ نظام سیاسی را اوجب واجبات بدانند، تجربه بشری نشان داده است که نظام‌های دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر پایدارند، اما نظام‌های غیر دموکراتیک دائماً گرفتار جنگ، درگیری‌های داخلی، خشونت، سرکوب و بی ثباتی سیاسی هستند.

حفظ نظام سیاسی در گروه دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی است. ساختار سیاسی دموکراتیک، ساختاری است که همه شهروندان را «آزاد و برابر» به شمار می‌آورد. حقوق بشر مهمترین برساخته آدمیان برای تأمین زندگی «انسانی» و «خوب» است. برابری و عدم تبعیض، اساس دینداری اخلاقی و عقلانی است. بدین‌ترتیب، حفظ نظام اوجب واجبات است، به دموکراتیزه کردن نظام و برابر کردن شهروندان اوجب واجبات است تحویل می شود.