اسدالله بادامچیان، از چهره‌های برجسته حزب موتلفه اسلامی،  از نامه محرمانه “جبهه پیروان خط امام و رهبری” به رهبرجمهوری اسلامی و حسن روحانی خبر داده است.  او  در روزهای پایانی سال ۱۳۷۵ در نامه‌ای محرمانه به علی اکبر ناطق نوری، پیش‌بینی کرده بود که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ شکست خواهد خورد.

حمید رسایی
حمید رسایی، نماینده تهران و از چهره‌های سرسخت اصولگرا در مجلس هشتم و نهم

بادامچیان جزئیات نامه خود به ناطق نوری را فاش نکرده و وعده داده که آن را در کتاب خاطرات خود منتشر کند. درباره محتویات نامه محرمانه این جبهه متشکل از اصولگرایان سنتی نیز تنها به ذکر این نکته اکتفا شده که این نامه در اواخر دولت دهم برای رهبری ارسال شده، در روزهایی که  اصولگرایان چند پاره شده بودند و امکان وحدت نداشتند.

شاید اصولگرایان بتوانند نقش جدیدی برای خود در میانه سیاست ایران تعریف کنند. جایی بین اصلاح‌طلبان و افراطی‌های حامی رهبری و با این تعریف شورای نگهبان را راضی کنند که از نگرانی حاکمیت اصلاح‌طلبان، مجلس دهم را به دست چهره‌های افراطی نسپارد.

این روزها اصولگرایان سنتی که اکثریت مجلس نهم را در اختیار دارند در سودای انتخاباتی دیگرند. هرچند سال‌هاست می‌دانند، اگر پای انتخاب باشد شانسی ندارند. مهندسی انتخابات مجلس و چینش حوزه‌های انتخابیه اما ساده‌تر از انتخابات ریاست جمهوری  است. رد صلاحیت‌های شورای نگهبان به مددشان می‌آید و می‌توان مانند مجلس اصولگرای هفتم، در دو سوم حوزه‌های انتخابیه را بدون رقابت موثر پیروز شد.

رفتارهای حسن روحانی هم  امیدواری اصولگرایان را افزایش داده. آنان امیدوارند، روحانی در فکر تسخیر اکثریت مجلس نباشد چرا که تمرکز خود را بر روی پرونده هسته‌ای و سیاست خارجی نهاده و حاضر به درگیری جدی در سیاست داخلی نیست. شاید از همین رو محمدرضا باهنر، نایب رئیس مجلس، از روحانی خواسته به نزدیکان خود تذکر دهد تا از هم اکنون وارد عرصه انتخابات نشوند.

اگر روحانی هم درپی  رقابت جدی در انتخابات مجلس نباشد، برخی حامیان او و اصلاح‌طلبان از هم اکنون فتح مجلس دهم را زمزمه می‌کنند. اصولگرایان اما شاید به امید دوپینگی با کمک رد صلاحیت‌های شورای نگهبان باشند. دوپینگی که برای آنان ارزان هم  تمام نمی‌شود.

در قبال حذف رقبا توسط شورای نگهبان اصولگرایان سنتی باید از هویت دیرین خود دست بشویند و بی چون و چرا عضو جریان بزرگتری شوند که حامیان رهبری در آن جای گرفته‌اند؛ جریانی که فعالیت سیاسی‌شان مانند اصولگرایان سنتی ریشه‌دار نیست و بسیاری از چهره‌های آن فعالیت سیاسی خود را پس از رهبری آیت‌الله خامنه‌ای آغاز کرده‌اند. جریانی از غلامعلی حداد عادل و مصباح یزدی گرفته تا نیروهای نظامی که با مجوز رهبری در عرصه سیاست فعال شده‌اند.

رابطه اصولگرایان سنتی با حامیان افراطی رهبری سالها است که به قوت گذشته نیست، آنان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲  مرزبندی خود را شفاف‌تر کرده و سعید جلیلی را در انتخابات تنها گذاشتند.این روزها هم ترکش‌های گزارش مجلس از سنگ‌پراکنی شاگردان مصباح یزدی به علی لاریجانی، رئیس مجلس، ادامه دارد و برخی نمایندگان خواستار برخورد قاطع با نیروهای لباس شخصی و خودسرند؛ نیروهایی که سال‌های طولانی چشم و چراغ اصولگرایان بودند.

تنها شانس اصولگرایان برای ایفای نقش جدی‌تر در مدیریت اجرایی، استقبال از نظریه “حاکمیت یکپارچه ” بود که این نظریه با عملکرد دولت احمدی‌نژاد شکست سنگینی خورد.

از هم اکنون اصولگرایان سنتی و گروه‌های افراطی حامی رهبری که جبهه پایداری نام گرفته‌اند، به دنبال افزایش عِدّه و عُدّه خود در مجلس دهم هستند. تکلیف حامیان رهبری شاید روشن‌تر از اصولگرایان سنتی باشد.آنان هویت مستقلی درعرصه سیاسی ندارند که نگرانش باشند، اما اصولگرایانی که اعتبار خود را از رهبر جمهوری اسلامی نگرفته‌اند شاید به دنبال احیای هویت سیاسی خویش باشند.

اینک عده‌ای از آنان به محمدرضا باهنر،رئیس جدید “جبهه پیروان خط امام و رهبری ” دل بسته‌اند تا پس از مرگ حبیب‌الله عسگراولادی، سازمان اصولگرایان را بازسازی کند. روزهای پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ هم جامعه اسلامی مهندسین، دبیر کلی را از حسن غفوری فرد گرفت و به باهنر داد، شاید با این تحلیل که در مقابل دولت خاتمی به چهره‌ای نیاز است که در خط حمله کار کند نه در خط دفاع.

مشکل اصولگرایان اما، از شخص گذشته و به کارکرد رسیده است. آنان اگر تکلیف خود با حامیان افراطی رهبری را هم مشخص کنند، باز توقع ائتلاف واحد به آرزو می‌ماند. همچنان که محمدرضا باهنر گفته “آرزویمان این است که هم رقیب سنتی‌مان به نام اصلاح‌طلبان با هم تفاهم کنند و هم دوستانمان به نام اصولگرایان چنین تفاهمی را انجام دهند.”

تنها شانس اصولگرایان برای ایفای نقش جدی‌تر در مدیریت اجرایی، استقبال از نظریه “حاکمیت یکپارچه ” بود که این نظریه با عملکرد دولت احمدی‌نژاد شکست سنگینی خورد. پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ برخی معتقد بودند یکپارچه شدن حاکمیت، اصولگرایان را مسئول‌تر خواهد کرد و آنان به مدد حمایت‌های بی‌دریغ رهبر جمهوری اسلامی می‌توانند مشکلات عدیده‌ای مانند رابطه با آمریکا را حل کنند.

تعریف جدید جایگاه اصولگرایان را به مثابه یک ترمز تعیین می‌کند. ترمزی برای کنترل اصلاح‌طلبان و چهره‌های افراطی حامی رهبری به شرط آن که مراکزی مانند سپاه و بسیج به این تقسیم کار رضایت دهند.

دولت احمدی‌نژاد این ایده را باطل و ثابت کرد که اصولگرایان حداقل برای قوه مجریه انتخاب خوبی نیستند. اینک شاید آنان بتوانند نقش جدیدی برای خود در میانه سیاست ایران تعریف کنند. جایی بین اصلاح‌طلبان و افراطی‌های حامی رهبری. با این تعریف اصولگرایان سنتی می‌توانند شورای نگهبان را راضی کنند که از نگرانی حاکمیت اصلاح‌طلبان، مجلس دهم را به دست چهره‌های افراطی نسپارد. طبیعتا اصلاح‌طلبان و حامیان دولت نیز چهره‌هایی مانند علی لاریجانی و محمدرضا باهنر را به شاگردان مصباح یزدی ترجیح می‌دهند.

این تعریف جدید جایگاه اصولگرایان را به مثابه یک ترمز تعریف می‌کند. ترمزی برای کنترل اصلاح‌طلبان و چهره‌های افراطی حامی رهبری. چنانچه نهادهای زیر نظر رهبری و مراکزی مانند سپاه و بسیج که رای سازماندهی شده و مهندسی انتخابات را در اختیار دارند به این تقسیم کار رضایت دهند. اصولگرایان سنتی می‌توانند امیدوار باشند که مجلس آینده را به دست گیرند و همچنان بخشی از پروژه مهار دولت روحانی باشند.

هنوز اما  نشانه روشنی برای موافقت نهادهای زیر نظر رهبری با این تقسیم کار نیست.پس از انتخابات مجلس نهم اسدالله بادامچیان فاش کرده بود که حمایت سپاه از جبهه پایداری باعث شکست آن در انتخابات مجلس شده است. دخالت در آن انتخابات صدای برخی اصولگرایان از جمله علی مطهری را هم در آورد. این بار هزینه این دخالت‌ها بیشتر است و سپاه که  به گفته حامیان رهبری، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ دخالت موثر نداشته، شاید برای انتخابات مجلس به دنبال دخالت کم هزینه‌تر باشد.

اصولگرایان اگر در تعریف نقش جدید موفق شوند چند سالی جایگاه‌های فعلی در عرصه قدرت را حفظ می‌کنند. هویت جدید تسکینی بر شکست‌های پیاپی اصولگرایان است اما مشکل آنان در ناکامی از صندوق‌های رای را درمان نمی‌کند.

در همین زمینه:

روحانی و “خانه تکانی” از خانه ملت