انتشار گزارش «توازن نظامی۲۰۱۴» توسط موسسه مطالعات بینالمللی لندن خبر از این میدهد که جهان در فضایی از ناامنی گسترده به سر میبرد اما شرایط سخت اقتصادی اجازه نمیدهد که قدرتهای بزرگ به تناسب خطرات موجود در این فضا بودجه نظامی خود را افزایش دهند. بحران فراگیر و مزمن جوامع سرمایهداری کشورهای غربی را واداشته است که بودجه نظامی ۲۰۱۳ خود را تا حدی کاهش دهند.
اما در ورای کمیت موضوع، آنچه به چشم میخورد تغییرات کیفی است که باید مد نظر قرار گیرد. این نوشتار سعی دارد که برخی بودجههای نظامی عمدهی جهان را در راستایی دگرگونیهای راهبردی قدرتهای بزرگ تسلیحاتی و سیاسی جهان مد نظر قرار دهد.
مناطق پر تنش جهان
جهان در ابتدای سال ۲۰۱۴ در نوعی ثبات بالفعل وبی ثباتیهای بالقوهبه سر میبرد. در حالی که مناطقی مانند اروپا، آمریکای شمالی و آمریکای لاتین فاقد خطرات حاد امنیتی هستند، خاورمیانه، آفریقا و آسیای جنوب شرقی مناطقی هستند که درگیر تنش هستند یا در حال ورود به مرحله تنش به نظر میرسند. در سال ۲۰۱۳ خاورمیانه و شمال آفریقا با موضوعات پرخطری روبرو بودند. سوریه به یکی از مراکز تربیت و تبدیل جوانان اسلامگرا به ستیزهجویان حرفهای تبدیل شده است. القاعده که به نظر میرسید پس از مرگ بن لادن به سوی افول برود با یافتن زمینه مناسب برای بازسازی و رشد، به صحنه آمده و سوریه و مصر را تبدیل به پایگاههایی برای استقرار درازمدت خویش کرده است.
آن چه که صلح جهانی را در کنار افراط گرایی های قومی و مذهبی تهدید میکند همانا عدم تعادل بی پیشینهای است که در تقسیم ثروتهای تولید شده در سطح جهانی در حال شکل گرفتن است.
وجود پول فراوان، که از جانب کشورهایی مانند مصر و قطر به سوریه و شمال آفریقا تزریق شده، رشد جریانهای سلفی-جهادی تندرو را با خود همراه داشته است. در نبود پشتیبانی مشخص غرب، حرکت آزادیخواهان سوریه در کنار رشد اسلامگرایی تندرو در این کشور به حاشیه رانده شده است. سرویسهای اطلاعاتی کشورهای غربی نگران حضور رو به تزاید جوانان مسلمان آلمانی و فرانسوی و دانمارکی به سوی سوریه هستند، آنها پس از بازگشت از سوریه در کشورهای متبوع خود چه خواهند کرد؟ آیا این نوع از خطرات بالقوه با اتکابه هزینههای کلان نظامی میتواند خنثی شود؟
مصر
در مصر اسلامگرایان بار دیگر صفبندی سنتی خود در مقابل نظامیهای حاکم را آغاز کردهاند. سرکوب جریان اخوانالمسلمین به مخفی و مسلح شدن آن میانجامد و مصر را، به ویژه در مناطقی مانند شبه جزیره سینا، در مقابل چالشهای امنیتی جدی قرار خواهد داد. این همان روندی است که اسرائیل را به واکنش دعوت خواهد کرد و میتواند سر منشاء تنازعات تازهای میان مصر و اسرائیل باشد. در فضایی که بسیاری از اسلامگرایان تندرو در منطقه حضور دارند وجود چنین برخوردهایی میتواند به سرعت تبدیل یک علت مشترک برای وحدت نیروهای اسلامگرای رادیکال و مخالفان سلطه اسرائیل در منطقه شود و جنگی تمام عیار و از نوع دهه شصت و هفتاد میلادی را میان اعراب و اسرائیل به راه بیاندازد.
اسرائیل
اسرائیل، علیرغم وسعت کم و جمعیت اندک خود، با یک بودجه ۱۸,۳میلیارد دلاری در میان پرخرجترین کشورها از حیث بودجه نظامی قرار دارد. اسرائیل با علم بر این که حوزه نفوذ و نیز منطقه اصلی نگرانیهای امنیتی متحد اصلیاش، ایالات متحده آمریکا، در حال تغییر است، بر آن شده تا با اختصاص بودجههایی عظیم برای ایفای یک نقش بیسابقه در خاورمیانه آماده شود. اسرائیل در روزهای اخیر از لایه پنجم دیوار دفاعی خویش با نام «پرتو آهنین» که از لیزر استفاده میکند پرده برداشت.
این ابزار جدید پس از لایه چهارم که «گنبد آهنین» نام دارد، تا حد زیادی، ورود هر گونه موشک و یا سلاح کوچکتری مانند خمپارههای دستی را خنثی میکند. البته اسرائیل برای گسترش تسلیحاتی خود بر روی کمکهای مالی، دانش و لجستیک ایالات متحده آمریکا حساب میکند و از این طریق خود را از حیث فن آوری نظامی در جایگاهی غیر قابل مقایسه با همسایههای عرب و اغلب فقیر خود قرار میدهد.
رسیدن اسرائیل به حدی از برتری نظامی میرود که رویای انکار حق فلسطینیها برای ایجاد یک کشور مستقل در چارچوب مرزهای به رسمیت شناخته شده ۱۹۶۷ به پایتختی بیت المقدس شرقی را برای سردمداران این کشور محقق سازد. از یک مرحله به بعد اسرائیل با علم بر این که حتی مجموع قدرت نظامی کشورهای عرب در تقابل با آن نمیتواند خطر عمدهای برایش پدید آورد، در صدد اختصاص باقی سرزمینهای فلسطینی و بیرون راندن ساکنان آن به سمت کشور اردن و مصر به خود برخواهد آمد. این امر البته چشمانداز صلح و آرامش در خاورمیانه را برای چند سال آینده دور میکند. شاید همین خطر است که برخی از کشورهای عرب را واداشته است که به فکر تجهیز فراگیر نظامی خود برآیند.
انباشت ثروت در یک سو و انباشت فقر در سوی دیگر بیشک میتواند نظم اجتماعی را در جوامع متعددی به هم زند و در نهایت، نظم جهانی را زیر سوال برد.
عربستان سعودی
همه کشورهای عربی فقیر نیستند و پول فراوانی برای تجهیز خویش دارند. مهمترین آنها که در گزارش «توازن نظامی» سال ۲۰۱۴ توجه ناظران بینالمللی را به خود جلب کرد، کشور عربستان سعودی است با رقمی معادل ۵۹,۶ میلیارد دلارکه این کشور را در مقام چهارم بودجههای کلان نظامی جهان قرار میدهد. عربستان سعودی سخت نگران خاورمیانه است، خاورمیانهای که اگر دمکراتیک شود برای سعودیها خطرناک خواهد بود. از نظر ریاض باید دولتهای مشابه و دوست را در منطقه حفاظت و حمایت کرد تا در قدرت بمانند و دولتهای ناهمسو را با دولتهای همسو جایگزین ساخت. افغانستان تحت سیطره طالبان، در ورای تسویه حسابهای قومی بن لادن از طریق همراهانش در شبکه القاعده، شکل مطلوب حکومتی برای روسای عربستان سعودی است.
آنها اسلام رادیکال را در حاکمیت میخواهند نه ضد حاکمیت. عربستان سعودی نیک میداند که در فردای سقوط اسد میتوان با نیروهای سلفی و جهادی مانند «داعش» حکومت مطلوب خود را در آن کشور مستقر سازد. اسلامگرایان افراطی فعال در سوریه متحدانی هستند که با پول و باور به اسلام رادیکال با ریاض پیوند خواهند خورد.
اما پادشاهی عربستان سعودی در مورد این که سر پیکان نظامی خود را به چه سویی نشانه رود دچار آشفتگی است. دو دشمن متفاوت در معرض دید ریاض قرار دارند: از یکسو حکومت جمهوری اسلامی ایران و از سوی دیگر دولت یهودی اسرائیل. تا این جا، عربستان عمده کردن خطر ایران را بر اهمیت خطر اسرائیل ترجیح داده است.
یک ایران اتمی میتوانست و همچنان میتواند عربستان را به یک هدف بالقوه برای موشکهای اتمی ایران تبدیل سازد. به همین خاطر در حالی که کشورهای پنج+یک در صددند که خطر دستیابی رژیم ایران به بمب اتمی را خنثی سازند، عربستان سعودی تامین امنیت درازمدت خویش را در این میبیند که هر چه بیشتر سلاح خریداری کرده و برای یک مقابله احتمالی با دشمن فرضی ذخیره یا آماده سازد. کار به جایی رسیده است که ارتش عربستان حتی نفرات آموزش دیده کافی برای برخی از تجهیزات پیشرفته خود ندارد.
در صورت حل و فصل درازمدت پرونده اتمی ایران، این احتمال هست که توجه سران عربستان سعودی بر نزاع سرنوشتسازی جلب شود که ممکن است در سالهای نزدیک در خاورمیانه و بین اعراب و اسرائیل آغاز شود. ممکن است آنها در چنین حالتی در صدد برآیند که رهبری جهان اسلام را، نه از دریچه مذهب و ایدئولوژی، که به واسطه قدرت نظامی بی مانند خویش به دست آورند.
عربستان سعودی تاکنون سیاست خصومتآمیزی را با اسرائیل پیش نگرفته است و در حد به رسمیت نشناختن آن باقی مانده است، اما این به آن معنا نیست که اگر اسرائیل بخواهد موجودیت فلسطین مستقل را نفی کند، دست روی دست بگذارد؛ زیرا در این صورت، اعتبار و نیز معنای تسلیح خود با رقمهای میلیاردی را از دست خواهد داد.
عربستان سعودی البته برای چنین منظوری از ضعفهای اساسی رنج میبرد. به طور مثال در حالی که خریدهای کلان نظامی به این کشور قدرت تهاجمی بالایی داده اما از حیث دفاعی هنوز ضعیف است. در حالی که اسرائیل پنج لایه دفاعی برای حفاظت از سرزمین خود تدارک دیده است، عربستان چنین امکانی را هنوز ندارد و این میتواند در یک رویارویی از راه دور، این کشور را در مقابل اسرائیل آسیب پذیر سازد.
اختصاص بودجههای عظیم به امور نظامی از یکسو و به کارگیری فن آوریهای نوین از سوی دیگر خبر از آن میدهد که دیر یا زود بسیاری از کشورهای فقیر و یا فاقد پشتوانه فنی قوی، از معادلات نظامی و تابع آن از معادلات سیاسی حذف خواهند شد.
این نکته هم بدیهی نیست که اگر عربستان بخواهد از طریق کشورهای غربی و به ویژه آمریکا به این امکانات دفاعی دست یابد با موافقت و همکاری آنها روبرو شود. اسرائیل تا این جا به طور موفق تلاش کرده است که انحصار بهره برداری از دانش و فنآوری آمریکا در این عرصه را برای خود حفظ کند. در این صورت شاید عربستان، که تاکنون عمده تسلیحات خود را از کشورهای غربی خریده است، برای این مورد مشخص به سایر قدرتهای نظامی جهان یعنی چین، روسیه و یا حتی شاید هند روی آورد.
عربستان سعودی با اختصاص بودجه عظیمی که از بودجه نظامی بریتانیا (در مقام پنجم) و فرانسه (در مقام ششم) فراتر میرود در حال تبدیل به یک زرادخانه بزرگ در منطقه خلیج فارس است. هرچند کشورهای غربی به عربستان سعودی به عنوان یک دوست مینگرند، اما انباشت این حجم از تسلیحات در این کشور، به عربستان اهمیتی دو برابر غرب میدهد. تصور بروز یک قیام مردمی در این کشور که این ثروت و تجهیزات را در اختیار حکومتی غیر متحد قرار دهد، کابوسی است برای قدرتهای بزرگ غربی. بنابراین حکومت عربستان با این تمهید، اهمیت حفظ خویش را برای هم پیمانان غربی افزایش میدهد تا از پشتیبانی و حمایت آنها برای قلع و قمع مخالفان داخلی خود نیز برخوردار باشد.
سوریه
سوریه هر چند به خودی خود مهره مهمی در محاسبات قدرت نظامی نیست، اما آینده آن موضوعی است حیاتی در سرنوشت خاورمیانه. این کشور در حال حاضر صحنهای برای زورآزمایی قدرتهای منطقهای شده است. ایران و حزبالله لبنان با حضور مستقیم خود در نبردهای موجود در این کشور به این جدال خصلت بینالمللی دادهاند. عربستان سعودی و قطر نیز با حضور غیر مستقیم و حمایت از برخی نیرویهای درگیر در این کشور این خصلت را تقویت کردهاند.
دولت سوریه با اتکاء به حمایت مثلث روسیه، ایران و چین به مقاومت ادامه میدهد. باور به این که از دل مذاکره بتوان آیندهای دمکراتیک و صلحآمیز را برای سوریه تصور کرد، آن هم پس از تمام کشتار و جنایت و تخریبی که صورت گرفته، بسیار سخت است. سوریه میرود که تبدیل به یکی از مراکز نزاع درازمدت در خاورمیانه شود، چیزی شبیه به لبنان در دهه هفتاد و هشتاد میلادی.
این امر به اسرائیل اجازه خواهد داد تا در زمانی که اعراب در یک درگیری قومی و مذهبی به کشتار خود مشغولند، نیروی نظامی خود را ذخیره کند، امکانات و تجهیزات بیشتری فراهم سازد؛ جهان را از حل و فصل مشکل فلسطینیها ناامید سازد و در نهایت، به طرح خود برای دست اندازی به سرزمین فلسطینیها و ضمیمه سازی آنها به طور رسمی به خاک اسرائیل دست به کار شود.
لیبی
خطر اما در شمال آفریقا هم کمتر از خاورمیانه نیست. در حالی که آینده مصر هنوز روشن نیست خطر بروز یک جنگ داخلی در لیبی همچنان وجود دارد. کشوری فاقد یک حکومت مرکزی قدرتمند و در اختیار دهها گروه مسلح با باورهای ایدئولوژیک متفاوت و بافتهای قومی و مذهبی گوناگون. این احتمال هست که لیبی به کشوری با پتانسیل بالای جنگ داخلی تبدیل شود که برای پرهیز از آن هیچ قدرت خارجی قادر یا حاضربه دخالت نباشد. ضعف بودجههای نظامی بریتانیا و فرانسه، دو کشوری که در سوق دادن لیبی به شرایط کنونی نقش نخست را بازی کردند، خود بیانگر آن است که در صورت بروز چنین نوع از درگیریهای قومی و داخلی، قدرتهای غربی حاضر نیستند تا مدتها و پیش از آن که فاجعهای بشری در پیش رو باشد وارد صحنه شوند.
عراق
یکی دیگر از بشکههای باروت منطقه خاورمیانه عراق است. کشوری که به وضوح شکست نظریه اشغال سرزمین برای دمکراسی را برای سردمداران آمریکا آشکار ساخته است؛ به نحوی که تیم باراک اوباما در کاخ سفید پرهیز از درگیریهای نظامی جدید برای ارتش آمریکا در دستور کار خود قرار داده است و میرود که از طریق پایبندی جدی به آن، استراتژی راهبردی آمریکا را تغییر دهد.
عراق آبستن حوادثی تلخ است. دمکراسی صادراتی آمریکا در این کشور عمل نکرده است و در حالی که اقلیم کردستان، بدون اعلام آن، به عنوان یک کشور مستقل عمل میکند، سنیهای عراق در استان انبار نبرد مسلحانه برای کسب استقلال از دولت مرکزی شیعه را آغاز کردهاند. درگیریهای ماههای اخیر و نیز بمبگذاریهای متعدد در این مدت نشان داده است که عراق تا زمان تجزیه کامل و بیرون آمدن سه اقلیم کرد در شمال، سنی در مرکز و شیعه در جنوب، رنگ آرامش را به خود نخواهد دید.
جهان میرود تا در سایه نسل جدید جنگ افزارها به نقطهای تبدیل شود که یا جنگ کردن به تمامی امکانات در آن ناممکن شود و یا آن چنان تخریبی را بیافریند که کمتر نقطهای در دنیا از آسیب آن در امان بماند
خروج آمریکا از عراق جای تمایلی برای جامعه جهانی در جهت پایان بخشیدن به کشتار مردم عراق در درگیریهای خونین کنونی باقی نگذاشته است. انتخابات ماه آوریل میتواند صحنهای برای آشکار شدن این نکته باشد که جایی برای یک عراق متحد باقی نمانده است. کارشناسان بر این باورند که ضعف نیروهای مسلح عراق به همه جناحهای درگیر قدرت در عراق این پیام را خواهد داد که در سایه یک جنگ داخلی، امکان تجزیه و کسب استقلال فرا رسیده است.
ایران
ایران نیز به عنوان یکی از مراکز حاد در این عرصه جلب نظر میکند. خطر دستیابی این کشور به سلاح اتمی و پیشرفت در عرصه موشکهای دوربرد، دو محور نگرانیسازی برای قدرتهای منطقهای است. استثنایی که در مورد این خطر وجود دارد این است که جمع قابل توجهی از کشورهای قدرتمند جهان خواهان توقف و خنثیسازی آن هستند. به همین دلیل کشورهای منطقه از این بابت نگرانی واقعی کمتری دارند.
کشورهای غربی و در راس آنها ایالات متحده آمریکا و در پشت سر همه آنها دولت اسرائیل مصمم هستند که به هر قیمت و طریقی که شده، خطر اتمی ایران را خنثی سازند. شاید یکی از دلایلی که کشورهای غربی نمیتوانند بودجه نظامی خود را کاهش دهند، وجود و تداوم خطراتی مانند این باشد. روی آوردن کشورهایی مانند عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی و کویت برای خرید سیستمهای دفاعی ضد موشکی از کشورهای غربی و برای حفاظت خویش در مقابل موشکهای دوربرد توسعه یافته ایران را نیز باید در زمره چنین دلایلی قرار داد.
چرخش ارججیت منطقهای
علیرغم تنشهای فوق، به نظر میرسد که خاورمیانه دیگر مهمترین حوزه استراتژیک مد نظر کشورهای غربی و به ویژه ایالات متحده آمریکا نباشد. دلایل متعددی سبب این امر شده که شاید مهمترین آنها کاهش وابستگی اقتصادهای پیشرفته صنعتی غرب به منابع انرژی خاورمیانه باشد. نوآوریهای فنی وابستگی صنعت به سوخت را کم کرده است، منابع جایگزین نفت و گاز به تدریج در حال رسیدن به مرحله معنیدار هستند، تکنیکهای جدید به ایالات متحده اجازه رشد تولید نفت در آمریکای شمالی را داده است، نوع تولید و رفتن به سمت اقتصاد مبتنی بر تولید دانش به جای تولید آجر و سیمان و در نهایت، رکود مزمن اقتصاد سرمایهداری جهانی برخی از دلایلی هستند که وابستگی غرب به نفت جهان عرب را توضیح میدهد.
علاوه بر آن باید افزایش چشمگیر نفت و گاز روسیه و ارسال آن به بازار اروپا و نیز ایفای نقش مکمل توسط نفت تولیدی کشورهایی مانند نروژ و یا لیبی را در نظر بیاوریم. همه این پارامترها خاورمیانه را از موقعیت پراهمیت استراتژیک خود درآورده است.
در صورت بروز یک توافقنامه جامع میان ایران و غرب و برقراری روابط عادی دیپلماتیک و اقتصادی میان این کشور با ایالات متحده آمریکا و اروپا، خاورمیانه باز هم به منطقهای تبدیل خواهد شد که مسائل آن نیاز کمتری به پرداخت نظامی دارد. نگاهی به بودجههای بزرگ غیر معمول دیگر، به جز مورد عربستان سعودی نشان میدهد که چه گرایش جدیدی در حال مطرح شدن است. در حالی که مثل همیشه سه قدرت بزرگ نظامی جهان یعنی ایالات متحده آمریکا با ۶۰۰.۴ میلیارد دلار، چین با ۱۱۳.۲ میلیارد دلار و روسیه با ۶۸.۲ میلیارد دلار بیشترین بودجهی نظامی را به خود اختصاص دادهاند و بریتانیا و فرانسه پس از استثنای عربستان سعودی مقامهای بعدی را اشغال کردهاند. کشوری که با یک بودجهی نظامی ۵۱ میلیارد دلاری توجهات را به خود جلب میکند ژاپن است. اما چرا ژاپن باید چنین مبلغ عظیمی را صرف بودجه دفاعی خود کند در حالی که به طور قانونی و تابع تعهدات پس از جنگ جهانی دوم این کشور مجاز به تشکیل ارتش قابل تهاجم نیست؟
وجود سلاحهای لیزری و دوربرد با قدرتهای تخریبی بی سابقه، کشورهای قدرتمند جهان را وادار میسازد که ضمن ادامه توسعه هر چه بیشتر این گونه تجهیزات، در به کار گیری آنها هر چه محتاط تر باشند.
این درست همان سرنخی است که برای درک چرخش راهبردی «توازن نظامی» در جهان لازم است. منطقهای که به زودی جای خاورمیانه همیشه در بحران را که بیش از نیم قرن است مرکز جنگ و تنش و نزاع بوده است خواهد گرفت، آسیای جنوب شرقی است. جایی که حضور دو کشور در آن مرکز همه نگرانی هاست. البته در دو مقیاس متفاوت: کشور چین در مقیاس جهانی و کشور کره شمالی در مقیاس منطقهای.
چین و کره شمالی
چین با اختصاص دومین رقم خرج شده برای موضوعات نظامی در حال تبدیل شدن به یک قدرت بلامنازع منطقهای است. اختلافات سرزمینی این کشور با ژاپن بر سر جزایر «دیااویو» یکی از موضوعاتی است که نگرانیهای آمریکا را بر میانگیزد. نه فقط به خاطر کارکردهای نظامی و اقتصادی این جزایر، بلکه به دلیل نقش نمادینی که تصرف و مالکیت این جزایر میتواند برای ژاپن تحت حمایت نظامی آمریکا داشته باشد.
برخی بر این باورند که ایالات متحده بعد از شکست پرهزینهای که در عراق و افغانستان دریافت کرده، در حال از دست دادن هژمونی سیاسی خود بر جهان است و این امر را ناشی از ضعف نظامی این کشور میبینند. بدیهی است که آمریکا برای حفظ دست بالا در سیاستهای جهانی باید در منطقه جنوب شرقی آسیا از خود توانایی ویژهای نشان دهد.
برای آمریکا هیچ چیز در حال حاضر استراتژیکتر از این نیست که در منطقه آسیای جنوب شرقی مستقر شود، به نحوی که بتواند خطر توسعه طلبی چین و زیاده خواهیهای قدرت اتمی دیگر منطقه، یعنی کره شمالی را خنثی سازد. اختصاص یک بودجه هنگفت نظامی معادل 31.8 میلیارد دلار از جانب کره جنوبی بیانگر جدی گرفتن خطری است که از جانب کرهی شمالی متوجه این کشور میشود. آن هم کره شمالی ای که در حال حاضر و با توجه به روند حذف مخالفان رهبرش میرود که روند رادیکالیزه شدن سیاستهای خود با رقیب جنوبی را پیش گیرد.
بدیهی است که آمریکا نیز به عنوان متحد کره جنوبی باید بودجه هر چه بیشتری را برای حفاظت از این کشور در مقابل کره شمالی اختصاص دهد؛ امری که آسیای جنوب شرقی را برای واشنگتن به یک ارجحیت تبدیل میکند. اما این تنها نقطه دل نگرانی آمریکا در این منطقه نیست. چین مرکز تمامی توجهات استراتژیک و راهبردهای نظامی درازمدت آمریکا در این منطقه است.
ایالات متحده آمریکا میداند که رشد جمعیتی چین و نیز کاهش منابع درون سرزمینی آن، این کشور را دیر یا زود به سوی سیاستهای توسعه طلبانهای سوق خواهد داد که از از تایوان آغاز شده و با موضوع جزایر مورد اختلاف با ژاپن پیش میرود و در نهایت به سرزمینهای مستقل دیگر میرسد.
چین نیز نسبت به ضرورت چنین روندی برای حفظ بقای خویش آگاه است. شاید لغو پارهای محدودیتهای شدید برای داشتن فرزند دوم برای خانوادههای چینی در همین راستا باشد. چین میداند که برای تغذیه، تامین شغل و رفاه برای یک میلیارد و تقریبا چهارصد میلیون شهروند خود نمیتواند به محدودههای سرزمین خویش و منابع آن اکتفاء کند. طرحهای فضایی چین برای بهره برداری از منابع احتمالی کره ماه و مریخ در همین راستاست.
رشد اقتصادی چین و تبدیل آن به یک خطر به تدریج بالفعل برای اقتصاد آمریکا، یکی دیگر از نگرانیهای اصلی واشنگتن است. کنار زدن آمریکا از مقام نخست اقتصاد جهانی راه را برای چین باز میکند تا با تسخیر بازارهای منطقهای یکی پس از دیگر جای لازم را برای استقرار یک واحد پولی جدید باز کند. به همین خاطر از یک مرحله به بعد، با وجود سودآوری فعالیتهای اقتصادی چین برای اقتصاد غرب، نظام سرمایه داری جهانی در مقابل انتخاب سخت و دردآوری قرار خواهد گرفت: سپردن سردمداری اقتصاد سرمایهداری به چین در سطح جهانی و یا بر عکس حذف این بازیگر مزاحم برای تضمین سلطه خود بر روند اقتصادی حاکم بر کره زمین.انتخابی که میتواند عواقبی مانند یک جنگ جهانی را با خود داشته باشد.
روسیه
در این میان چین نیز به دنبال متحدان خویش میگردد. هم پیمانانی مانند روسیه و هند میتوانند چین را در سنگین کردن وزن نظامی و سیاسی این کشور در مقابل آمریکا و اروپا یاری رسانند. روسیه نیز که تحت ریاست جمهوری دوباره ولادیمیر پوتین خود را برای یک بازگشت قدرتمند به صحنه سیاست جهانی آماده میکند، بر آنست تا با ایجاد اتحادهای منطقهای و نیز حمایت از دولتهایی مانند سوریه در خاورمیانه و یا اوکرائین در قلب اروپای شرقی، موقعیت خود را تثبیت کند تا بتواند با آغاز دوره رشد اقتصادی جدیدی، در قامت یک ابر قدرت، به صحنه سیاست جهانی بازگردد. شاید همین قدرتهای بالقوه هستند که ایالات متحده آمریکا را وادار میسازند کمبودهای جدی خود در زمینه اعتبار و وزن سیاسی را با افزایش وزن در عرصه بودجههای نظامی جبران سازد. این امر به ویژه در زمانی که قدرتهای بزرگ اروپایی، مانند بریتانیا، فرانسه و ایتالیا در حال کاهش هزینههای نظامی خود برآمداند، برای آمریکا ضرورت بیشتری پیدا میکند.
سایر قدرتهای نظامی رو به رشد
در همین حال نباید بودجههای نظامی سه کشور دیگر را از یاد ببریم که معنایی خاص را تداعی میکند: آلمان با ۴۴.۲ میلیارد دلار، هند با ۳۶.۳ میلیارد دلار و در نهایت برزیل با ۳۴.۷ میلیارد دلار. آلمان میرود که به واسطه قدرت اقتصادی بیمانندش، سنت بازسازی نظامی خود را به اروپا و جهان تحمیل کند؛ کاری که پس از جنگ جهانی اول به خوبی از پس آن بر آمد.
نقش فعال آلمان در ارسال کمکهای نظامی به کشورهایی مانند افغانستان و ایفای نقش ماندگار و حرفهای در این کشورها راه را برای پذیرش قوای نظامی این کشور در سایر سرزمینها باز کرده است. هم چنین باید به موضوع به کارگیری قدرت تکنولوژیک آلمان در تجهیزات نظامی اشاره کرد که به برلین اجازه حضور در مناطق حساس جهان را داده است. به طور مثال میتوان به زیردریاییهای با سوخت هستهای این کشور اشاره کرد که حتی از سوی اسراییل خریداری شد.
در حال حاضر زیردریاییهای آلمانی در خلیج فارس حضور دارند. برزیل نیز میرود که در سایه رشد اقتصادی قابل توجه، جایگاه نظامی خود را در قاره آمریکای جنوبی تثبیت کند و با اتکا به وسعت و جمعیت خود تمام عناصر لازم برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت منطقهای را در اختیار داشته باشد.
هند هم در سایه هزینه بالای نظامی خویش برتری منطقهای خود را توسعه داده و در مقابل یک پاکستان فقیر قویتر جلوه میکند. هند در پی آنست تا برتری نظامی خود را برای پایان بخشیدن جدال بر سر مالکیت منطقه جاموکشمیر به نفع خویش به کار گیرد. امری که میتواند آمریکا را به عنوان متحد نظامی پاکستان نگران سازد.
نتیجهگیری
اختصاص بودجههای عظیم به امور نظامی از یکسو و به کارگیری فن آوریهای نوین از سوی دیگر خبر از آن میدهد که دیر یا زود بسیاری از کشورهای فقیر و یا فاقد پشتوانه فنی قوی، از معادلات نظامی و تابع آن از معادلات سیاسی حذف خواهند شد. حتی دولتی فاقد هر گونه جاهطلبی در سایر زمینههای صنعتی و فن آوری مانند دولت جمهوری اسلامی ایران، با آگاهی بر این نکته بودجه کلانی را در سالهای اخیر برای توسعهی فن آوری نظامی اختصاص داده است.
جهان میرود تا در سایه نسل جدید جنگ افزارها به نقطهای تبدیل شود که یا جنگ کردن به تمامی امکانات در آن ناممکن شود و یا آن چنان تخریبی را بیافریند که کمتر نقطهای در دنیا از آسیب آن در امان بماند. وجود سلاحهای لیزری و دوربرد با قدرتهای تخریبی بی سابقه، کشورهای قدرتمند جهان را وادار میسازد که ضمن ادامه توسعه هر چه بیشتر این گونه تجهیزات، در به کار گیری آنها هر چه محتاط تر باشند.
آن چه میتواند سبب حرکتهای غیر عقلانی تخریبگر شود همانا به هم ریختن حداقلهایی از تعادل اقتصادی در سطح جهانی است. در کنار افراط گراییهای قومی و مذهبی، که هر یک به سهم خود قادر به ایجاد یا تداوم بخشیدن به نزاعهای محلی خونین در قارههای مختلف دنیا بوده و هستند، آن چه که صلح جهانی را بیش از هر چیز دیگر تهدید میکند همانا عدم تعادل بی پیشینهای است که در تقسیم ثروتهای تولید شده در سطح جهانی در حال شکل گرفتن است.
انباشت ثروت در یک سو و انباشت فقر در سوی دیگر بیشک میتواند نظم اجتماعی را در جوامع متعددی به هم زند و در نهایت، نظم جهانی را زیر سوال برد. بهار عربی یک هشدار جدی در این عرصه بود. اگر این هشدار توسط قدرتهای بزرگ اقتصادی جهان مورد توجه و پردازش قرار نگیرد، شرایط به جایی خواهد رسید که وقت استفاده از این هزاران میلیارد سرمایه گذاریهای دو دهه اخیر در عرصه نظامی را فراهم خواهد کرد.
در پایان میتوان گفت اسلحه نمیتواند فقر را از میان برد، اما فقر میتواند اسلحه را به میان آورد.
متاسفانه دیدگاه ارائه شده توسط آقای عرفانی که ارادت بسیاری هم بایشان دارم متعلق به قرن بیستم است زیرا در قرن بیستم بخصوص نیمه ی اول آن کشورهای معظم سرمایه داری برای حل بحران مازاد تولید اقدام به تجاوز و جنگ می کردند زیرا ثروت اجتماعی تمدنهای منفرد بشری می توانست خریدار کالاهای کشورهای معظم سرمایه داری باشد اما قرن 21 منبع حل بحران مازاد تولید انباشت و گردش سرمایه است از اینرو رقابت سرمایه ها و کالاها اهمیت بسیار زیادی پیدا کرده اند تکنولوژی برتر همراه با نیروی کار ارزان برای خود و بالا بردن هزینه ی تولید برای رقیب صفت مشخصه ی این دوران است به همین دلیل حوزه های سودی اهمیت دارد که رقیب هستند و مواضع استراتژیک نظامی تبدیل به مراکز استراتژیک منابع تعویض می شود . به همین دلیل ما با کشورهائی یا بلوکهائی روبرو هستیم که رقیب کالاهای تولیدی هم هستند . آلمان با سطح تکنولوژی بالا سعی دارد بازار اروپا را از دسترس سایر رقبا خارج کند و این سطح تکنولوژی قدرت رقابت او را افزایش داده است تا حدی که علاوه بر اروپا به جاهای دیگر هم سرک می کشد اروپا یکی از رقبای سرسخت آمریکاست . اما از سوی دیگر چین است که برای آمریکا خطر آفرین شده است کالاهای ارزان چینی در حال فتح همه ی بازارهای دنیاست حتی نفوذ بازار چین در آمریکا هم برای آمریکائیان خطر آفرین شده است . اروپا و آمریکا هر دو به نفت نیاز اساسی دارند اهمیت استراتژیک خاورمیانه و حوزه های نفتی برای کشورهای معظم سرمایه داری هم در همین امر نهفته است که می تواند هزینه ی تولید را بالا برده و قدرت رقابت را کاهش دهد کشورهائی مانند هند و چین و اروپا را می توانیم بلوک قدرتمند اما نیازمند محصولات نفتی بدانیم و در مقابل آمریکا روسیه و انگلستان و کشورهای تولید کننده ی نفت که وابستگی شدیدی به دلار پیدا کرده اند متحدین بلوک دیگرند . اما هنوز این بلوک بندی اگر چه در بعضی مواقع خود را نشان میدهد ولی هنوز برخوردهای کشورهای مختلف با یکدیگر سرگیجه آور است . اگر ژاپن اقدام به افزایش بودجه های نظامی میکند میداند دیگر نمی تواند به قدرت نظامی آمریکا بر سر مناقشاتش با چین حساب کند اگر آلمان هم چنین می کند زیرا میداند برای ایجاد امنیت کالاهایش مجبور است در مقابل آمریکا و چین بجنگد . اگر ده سال گذشته ی قیمت ارزهای این کشورها را رصد کنید خواهید دید که جنگ هائی در شرف انجام است دلار و یورو بیشترین تغییرات زیگزاگی را در مقابل هم دارند تا نسبت به تصاحب بازارها رقابتشان را تنگتر کنند . اگر بخواهم به تک تک کشورها بپردازم مشاهده خواهید کرد که نیمه ی اول قرن 21 انرژی و تصاحب آن تنها نقطه ی یقه گیری کشورهای معظم سرمایه داری برای بالا بردن هزینه ی رقیب و در واقع مرکز رقابت کشورهای معظم سرمایه داریست . و یک دوره ی ده تا 15 ساله قوام بخشی بلوکهای کشورهای معظم در حال شکل گیری خواهد بود .
فرهاد - فریاد / 18 February 2014
خوب بود.
این قسمت رو اصلاح کنید، دومی باید «کره شمالی» بشه:
«بدیهی است که آمریکا نیز به عنوان متحد کره جنوبی باید بودجه هر چه بیشتری را برای حفاظت از این کشور در مقابل کره جنوبی اختصاص دهد»
SQR / 19 February 2014
در کشوری که بر روی غنی ترین میدان های گازی و نفتی جهان قرار گرفته ، چیزی به نام فقــــــــــر نمیتواند وجود داشته باشد … مگر به شـــــــــرط تاراج بیگانگان و توزیع ناعادلانه پسمانده درآمدهای ناشی از همان میدانهای گازی و نفتی و جابجا شدن ارزشها با ضد ارزشها ، در روشهائی که مردم برای کسب درآمد و تامین رفاه و آسایش خودشان پیش میگیرند .
در کشوری که عموم مردمش ادعای یکتاپرستی میکنند ، چیزی به نام افراطگرائی نمیتواند وجود داشته باشد …. مگر به شـــــــــــرط پوچ بودن ادعای اکثریت همان مردم و رایج شدن مرام و مسلکهائی مثل دریوزگی به اسم دینداری و قرار گرفتن دینداران واقعی ، در اقلیت جامعه .
سیاستهای اصلی استعمار مدرن ،در راستای فراهم نمودن و دامن زدن به شرایط فوق، و عادی سازی همان شرایط در اذهان عمومی میباشد. عملیات دقیق و حساب شده ای که فاز اولش از طریق رسانه های استحماری و سایر وسائل ارتباط جمعی ، و فاز دومش توسط فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر پیاده سازی میشود .
قشر آگاه و تحصيلکرده اي که ضمن اجتناب از هر گونه تفکر و تعمق (ژرف انديشي)در خصوص مشاهدات و ادراکات خودشان ،اجتناب از ملاک قرار دادن عقلانيت و منطق در تجزيه – تحليل اتفاقات و حوادث گوناگون سياسي – اجتماعي ، و نيز ضمن اجتناب از هر گونه احساس مسئوليت درخصوص عواقب فاجعه بار اشتباهاتي که سالهاست به اسم مبارزه با ظلم و استبداد، آزاديخواهي و دفاع از حقوق بشر مرتکب شده و ميشوند ،،، باز هم به تکرار اشتباهات خود اصرار ميورزند و به انگيزه حفظ و تامين منافع و مطامع شخصي ،يا به دليل ابتلا به انواع عقده ها و نيازهاي عاطفي سرکوب شده،يا حتي براي حفظ شهرت و محبوبيت پوشالي خودشان و بر هم نخوردن مناسبات فيمابينشان ، عادت دارند با تحريف و تقلب در بيان “حقايق تلخ ” و کاسه ليسي و مهرطلبي نزد مخاطبينشان ، (مثـــــــــــلا) به” روشنگري جامعه” و “استبداد ستيزي” بپردازند، همان *** جنايتکار و خیانت پیشه ای هستند که دچار توهم آزاديخواهي و دفاع از منافع ملي مردم ايران شده اند و عليرغم همه هارت و پورتشان در خصوص «دموکراسي و حقوق بشر» عملاً در حـــــــال به ***کشيدن باورها و اعتقادات مردم ، در خصوص مفهوم «دموکراسي و حقوق بشر» ، و بي تفاوت تر نمودن ايشان نسبت به سلب آزادي و تضييع ساير حقوق و منافعشان هستند.
Marshal / 26 February 2014