کینه و نفرت انباشته شدهای در جامعه ما وجود دارد. همین نوع کینه و نفرت، در کنار دهها دلیل و علت دیگر، به انقلاب بهمن ۱۳۵۷ منتهی شد. در ماههای انقلاب رژیم شاه حدود ۳ هزار تن از مخالفان را کشت. شاید زیاد به نظر نیاید.
مردمی که انقلاب کردند، به کشتار متقابل متوسل نشدند، اما پس از پیروزی انقلاب، کینه و نفرت انقلابی به اعدام بیش از ۵۰۰ تن از سران رژیم پیشین در دادگاه های امثال آیتالله خلخالی منتهی شد. به جز عده قلیلی، همه گروهها خواهان گسترش اعدامهای محصول دادگاههای خلقی به تمامی سران ارتش و رژیم بودند.
پیدایش “وضعیت انقلابی” و “پیروزی انقلاب”، آن گونه که جامعه شناسان تبیین کردهاند، معلول علل عدیدهای است. اما آن چه همه گروهها را با صدها تفاوت در یک جبهه گرد آورد- مستقل از متغیرهای خودکامگی شاه و سرکوب و فساد- کینه و نفرت از شاه و رژیماش بود.
نیروهای سیاسی معمولاً به نفرت و کینه سیاسی نگریسته و آن را برجسته میسازند. اما جامعه ما، سرشار از نفرت و کینه است. یعنی، حوزههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… نیز نفرت و کینههای بسیاری پدید آوردهاند.
ادعا میشد که خاندان پهلوی ۲۰- ۱۲ میلیارد دلار را ربوده و به خارج منتقل کردهاند (وقتی در سال ۱۹۵۸ میلادی دادگاهی در آمریکا حکم توقیف موجودی شاه را- به دلیل فساد- صادر کرد، یکی از مقامات بانکی که جهت خروج سریع داراییها موضوع را به معتمد شاه اطلاع داده بود، به او میگوید: “پادشاه شما حدود ۱۲۵ میلیون دلار در حسابهای مختلف موجودی دارد.” این نتیجه گیری محصول تحقیق مشترک دولت های بریتانیا و آمریکا درباره ی فساد مالی گسترده خاندان سلطنتی بود. می گفتند: “اشتهای شاهانه برای تجارت” به حدی رسیده که “کمتر برنامه نوسازی و کمتر عرصه اقتصادی” وجود دارد که در آن “شاه و دوستان و اقوامش” دستی نداشته باشند”. (برای گزارشی در زمینه فسادها، رجوع شود به : عباس میلانی، نگاهی به شاه، نشر پرشین سیرکل،صص ۳۰۱- ۲۹۴)
این فقط حسابهای آمریکا بود و روشن نیست که داراییهای شاه در خارج تا سال ۱۹۷۹ به چه میزان افزایش یافت. شاه و رژیم پهلوی که فروپاشید، آن جبهه هم به سرعت طوفان فرو پاشید.
تا مدت کوتاهی کینه و نفرت از امپریالیسم آمریکا، لیبرالیسم، بورژوازی، غرب، و …همچنان افراد و گروههای متعارض را در یک جبهه جمع میکرد. اما عدم اعتقاد به روشهای دموکراتیک، عدم باور به حقوق بشر، قدرتطلبی انحصارگرایانه، اعتقاد به خشونت به عنوان ابزار رسیدن به قدرت، و غیره و غیره، همه را در برابر هم قرار داد.
دائماً جبهههای جدیدی شکل میگرفت که معلول کینه و نفرت از “دیگری” و “متفاوت”ها بود. این چنین بود که خشونتها و سرکوبهای دهه شصت آفریده شد. کینهها و نفرتها گسترش یافت و عمیقتر شد.
نیروهای سیاسی معمولاً به نفرت و کینه سیاسی نگریسته و آن را برجسته میسازند. اما جامعه ما، سرشار از نفرت و کینه است. یعنی، حوزههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… نیز نفرت و کینه های بسیاری پدید آوردهاند.
در نقدها و گفتوگوهای روشنفکران نامدار ایرانی، حجم بزرگی از نفرت و کینه دیده میشود. تحلیلگر با مشاهده این وضع، باید دریابد که سطح نفرت و کینه در جامعه ایرانی چقدر است.
سه نمونه گویا
برای تأیید مدعا، اندکی درباره سه نمونه مهم زیر تأمل کنید:
الف- روشنفکران را از یک منظر میتوان چهرههای شاخص و فرهیخته جامعه به شمار آورد. به نقدها و گفت و گوهای روشنفکران نامدار ایرانی ساکن داخل و خارج کشور بنگرید. آنان چگونه با یکدیگر گفتوگو میکنند؟ کینه و نفرت از طریق کلمات خود را در گفتار و نوشتارشان آشکار میسازد. وقتی روشنفکران فرهیخته ما این حجم از نفرت و کینه را به نمایش میگذارند، تحلیلگر باید دریابد که با چه سطحی از نفرت و کینه در جامعه ایرانی مواجه هستیم.
کینه و نفرت منحصر به گفتوگو و نقد دو سویه روشنفکران “دیندار” و “بیدین” نمیشود، گفتوگو و نقدهای درونی هم حاکی از همین مساله و درد است. کتاب ژوزف بابازاده، یعنی کهربا ( انتشارات آرش، سوئد، ۲۰۰۴)، که توسط یکی از روشنفکران به نام سکولار نوشته شده، نمونه ای گویا از این مدعا است.
روشنفکر ناخداباوری، در نوشتهها و مصاحبهها و سخنرانیهای خود، همه روشنفکران دیندار و بیدین ایرانی را بیسواد، نفهم، و… میخواند. به این مدعیات توجه کنید: «هیچ کس معنای مدرنیته را نفهمیده است”، “هیچ کس معنای سکولاریسم را نفهمیده است”، “هیچ کس معنای انقلاب مشروطه را نفهمیده است”، “هیچ کس معنای محافظهکاری را نفهمیده است” و غیره و غیره. مسأله فقط و فقط این نیست که همه چیز را منحصراً من میفهمم، بلکه دهها دشنام و تهمت با این مدعیات همراه میشود.
کین و نفرت و استیصال، در بخشی از روشنفکری به کینه و نفرت از ایران و ایرانیان منتهی شده و نظریهها و مدعیات تحقیرکننده و نژادپرستانه پدید آورده است.
کینه و نفرت و استیصال، در بخشی از روشنفکری به کینه و نفرت از ایران و ایرانیان منتهی شده و نظریهها و مدعیات تحقیرکننده و نژادپرستانه پدید آورده است.
ب- فساد و شکاف طبقاتی عظیم موجب کینه و نفرت میشود. همه روزه شاهد افشای فسادهای باورنکردنی بوده و هستیم. ساختار استبدادی، ساختار اقتصاد دولتی و “شدیدترین تحریمهایی که در طول تاریخ علیه کشوری وضع شده”؛ دست به دست هم داده و صادق محصولی، بابک زنجانی، و… را میسازند.
در این شرایط، میلیونها انسان زیر خط فقر مطلق به شدت عصبانی هستند. آنان از افراد و ساختاری که گمان میکنند آنها را به این سیاه چاله انداخته، کینه و نفرت دارند. هیچ کس نمیتواند تضمین دهد که هیچ گاه شاهد انفجار این نفرت نخواهیم بود.
پ- همه ایرانیان مقیم خارج دارای پرونده قضایی نیستند. اکثر آنان به راحتی به ایران سفر میکنند. اما جمع زیادی نیز- به درستی یا در اثر توهم- بر این باورند که سفر به وطنشان مترادف با بازداشت و زندانی شدن است. دولت حسن روحانی تاکنون چندین بار ایرانیان مقیم خارج را دعوت کرده تا به کشور باز گردند. اما دستگاه اطلاعات موازی (خصوصاً سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) و قوه قضائیه نظر دیگری داشته و به گونه دیگری عمل میکنند.
گفته میشود که قاضی صلواتی به دو تن از بازگشتگان گفته است، احکام سنگینی به شما خواهیم داد که خیال بازگشت به سر دیگران نزند. به طور طبیعی، این وضعیت کینه و نفرت ایجاد خواهد کرد. به تعبیر دقیقتر، بر کینه و نفرت قبلی جمع زیادی خواهد افزود.
وقتی استبداد و سرکوب فرو بپاشد، وقتی آزادی رخ نماید، نفرت و کینه گسترده و عمیق هم خود را در خشونت آشکار خواهد ساخت. از آن روز باید ترسید. سوریه امروز محصول کینه و نفرت چند دهه انباشت شده و “جنگ نیابتی” است.
دلایل عدم مشاهده کینه و نفرت گسترده
چرا نفرت و کینه مورد ادعا، در حد و اندازهای که وجود دارد، دیده نمیشود؟ مهمترین دلیلاش وجود رژیم استبدادی و عنصر سرکوب است. یعنی اولاً: بیشترین حجم کینه معطوف به رژیم سرکوبگر فاسد میشود.
ثانیاً: متغیر استبداد و سرکوب، با کاهش شدید آزادیها، امکانی برای نمایش کینه و نفرت باقی نمیگذارد.
بدین ترتیب، وقتی استبداد و سرکوب فرو بپاشد، وقتی آزادی رخ نماید، نفرت و کینه گسترده و عمیق هم خود را آشکار خواهد ساخت. از آن روز باید ترسید. برای این که کینه و نفرت انباشته ۳۵ ساله در خشونت خود را عیان خواهد ساخت. سوریه امروز محصول کینه و نفرت چند دهه انباشت شده و “جنگ نیابتی” است.
بدخوانی مدعای توصیفی/تبیینی
این مدعا که رژیم استبدادی و عنصر سرکوب مانع آشکار شدن کینه و نفرت گسترده و عمیق شده است، احتمال “بد خوانی” دارد. بد خوانی شاید به این شکل درآید: استبداد دینی جمهوری اسلامی و سرکوبهایش مفید است و باید باقی بمانند تا کینه و نفرت گسترده و عمیق به صورت انفجاری ظهور نکنند. به تعبیر دیگر، ادعا شود که از گزاره اول میتوان به طور ضمنی یا صریح گزاره دوم را استنتاج کرد. اما این استنتاج نادرست است. چرا؟
یکم- از توصیف و تبیین نمیتوان به توصیه و تکلیف پل زد (استنتاج “باید” از “است”)
گذشته سرشار از خشونت و نفرت همچون بختکی روی همگان افتاده و به عنوان مانع گذار به آینده عمل میکند. روانکاوی/مشاوره جمعی مهمترین راهحل درمان این مسأله است. باید درباره گذشته حرف زد و گفت و گو کرد.
دوم- تداوم استبداد و سرکوب، بر کینه ها و نفرت ها خواهد افزود. خشمهای فرو خفته را به طور انفجاری جمع خواهد کرد، نه آن که کینه و نفرت را مرتفع سازد. مسأله ما چگونگی رفع کینه و نفرت است.
سوم- گوشزد کردن خطر، برای ترساندن همگان- خصوصا نخبگان- است. باید همه دریابند که با تهدیدی جدی روبرو هستیم.
چارهجویی ملی
همه افراد- خصوصاً فرهیختگان- باید به این مسأله خطرناک بیندیشند. سیاستورزی، قلمرو پس از غرائز و احساس است. کسانی باید وارد سیاست شوند که از نفرت و کینه آزاد شده باشند. آزاد شدن از کینه و نفرت کار ساده ای نیست. به صرف گفتن این که کینه و نفرت رذیلت اخلاقی است و پیامدهای نامطلوبی دارد، کینه و نفرت از بین نخواهد رفت.
یکم- گذشته سرشار از خشونت و جنایت، موجب کینه و نفرت شده است. این گذشته همچون بختکی روی همگان افتاده و به عنوان مانع گذار به آینده عمل میکند. روانکاوی/مشاوره جمعی مهمترین راهحل درمان این مسأله است. باید درباره گذشته حرف زد و گفت و گو کرد.
یکی از درسهای انقلاب ۱۳۵۷ این است که وحدت حول کینه و نفرت، یا جبهه سازی پیرامون آن، ویرانگر و خشونتآفرین است، نه موجد دموکراسی و سازنده حقوق بشر.
دوم- در طول ۳۵ سال اخیر، پیرامون گذشته بسیار سخن گفته شده است. اما بسیاری از روایتها یکسویه، ایدئولوژیک و برای تعقیب اهداف سیاسی خاص بودهاند. هدف بیشتر تعیین مقصر و محکوم کردن افراد و گروهها بوده است.
این نکته مهم در نظر گرفته نشده که روایتگر نمیتواند به طور همزمان نقش شاکی، دادستان، قاضی و مجری احکام را بازی کند. اما اگر مقصود رهایی از کینه و نفرت های خشونتزا باشد، کشف حقیقت به منظور عدم تکرار خشونت تنها هدف گفت و گوی جمعی راهگشا است. تا حدی که من میفهمم، هنوز چنین گفتوگویی آغاز نگردیده است.
سوم- یکی از درسهای انقلاب ۱۳۵۷ این است که وحدت حول کینه و نفرت، یا جبهه سازی پیرامون آن، ویرانگر و خشونتآفرین است، نه دموکراسی و حقوق بشرساز. مدعا این نیست که در عالم واقعیت ستمگران فاسد ناقض حقوق بشر وجود ندارند و نباید با آنان مبارزه کرد. مدعا این است که مبنای مبارزه و تشکیل جبهه نباید کینه و نفرت از دیگری (ستمگران، سرکوبگران، فاسدان، ثروتمندان دارای ثروت باد آورده، امپریالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، اسلام، بهائیت، و…) باشد.
کینه و نفرت- در قلمرو سیاسی- به حذف دیگری از طریق خشونت منتهی میشود. نفرت از یهودیان در اروپا زمینه تاریخی بلندی داشت که به فاجعه هولوکاست منتهی شد.
کینه و نفرت از رژیمهای استبدادی عراق، افغانستان، لیبی و سوریه، گروهی را نه تنها به تجویز مداخله خارجی، بلکه به همکاری با متجاوزان کشاند.
چهارم- مسأله ایران، مسأله استبداد و فساد و سرکوب است. هدف نیز گذار از نظام استبداد دینی موجود به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. نسل ما فقط شاهد خشونتهای ۳۵ سال اخیر ایران نبوده است. این نسل شاهد نوع دیگری از خشونت هم بوده است.
تجربه حمله نظامی به افغانستان، عراق، لیبی و سوریه ما را با خشونت از نوع مداخله خارجی و پیامدهای فاجعه بار آن آشنا کرد. به گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۳ در عراق حدود ۹ هزار تن کشته شدهاند. در ماه ژانویه ۲۰۱۴ نیز ۱۰۱۳ تن کشته شدهاند.
کینه و نفرت از رژیمهای استبدادی این کشورها، گروهی را نه تنها به تجویز مداخله خارجی، بلکه به همکاری با متجاوزان کشاند. اما مداخله خارجی، بر کینه و نفرت افزود، انسانها را نابود کرد، زیرساختهای کشورها را ویران ساخت و امکان تجزیه آنان را هم فراهم آورد.
اخیراً، رابرت گیتس- رئیس اسبق سازمان CIA و وزیر دفاع دولت های جرج بوش و اوباما- در مصاحبه با بی بی سی گفته است: کشورهایی چون عراق، لیبی و سوریه بدون حکومتهای استبدادی و سرکوبگر نمیتوانند به بقای خود ادامه دهند. کینه و نفرت میتواند چنین پیامدهای فاجعه باری داشته باشد.
تا حدی که من میفهمم، راهی جز گفتوگوی حقیقت جویانه، همدلانه، اعتمادساز، بازیگر سیاسی آفرین و دموکراسیساز در پیش نیست. این شاید مهمترین درس کینه و نفرت پنجاه و هفتی باشد.
در همین زمینه:
انقلاب و سبک زندگی جوانان؛ در گفتگو با علی اکبر مهدی، جامعهشناس
انقلاب بهمن: دو روح در یک کالبد
انقلاب بهمن از دید نسل جوان (۱)
برای رسیدن به پیروزی نیاز به یک آلترناتیو است که بتواند مردم را برای رسیدن به خواستهای حقه خود متحد کند. اگر جمهوری اسلامی هم چنان به زندگی خود ادامه میدهد به خاطر تیز هوشی آنها نیست، بلکه به خاطر کند ذهنی مخالفین است. من و شما هستیم که با دوری از یکدیگر بقای جمهوری اسلامی را تضمین میکنیم. اگر ما امروز نتوانیم با یکدیگر دور یک میز بنشینیم و همچون انسانهای متمدن و آزادی خواه برای آینده کشورمان گفتگو کنیم، چه تضمینی وجود دارد که در نبود جمهوری اسلامی بتوانیم در کنار یکدیگر زندگی کنیم؟ باید گفتگوی دیگری بنیان نهاد که با زبانی دیگر به جای به کار بردن دشنام سخن بگوید. باید با زبان عقل و احترام به یکدیگر راه اتحاد را گشود.برای سرنگونی جمهوری اسلامی یاید با مستبدین کوچکی که در ذهن یکایک ما لانه کرده است مبارزه کرد. برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیازی به اسلحه نیست، بهترین اسلحه برای مبارزه علیه جهالت، شعور است. باید آینه ای مقابل آینه یکدیگر بگذاریم تا از خود ابدیتی بسازیم. باید مشعل آگاهی را بر افروخت و با آن به جنگ سیاهی رفت.تنها مردمی آگاه شایسته حکومت مردم برای مردم و به دست مردم هستند.
چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟
خانه اش ویران باد.
مجید / 08 February 2014
احمد توکلی٬ نماینده مجلس که پروندهی زمینخواری وی در قوه قضاییه رژیم مطرح است براساس همان ضربالمثل معروف «آی دزد، آی دزد» گفت که فساد در ایران بیداد میکند.
توکلی افزود: جمهوری اسلامی در مبارزه با فساد موفق نبوده است.
وی همچنین با انتقاد از وکیلالدولهها گفته است نمایندهای که از وزیر رشوه میخواهد تا نامه استیضاح وی را امضا نکند٬ نمیتواند به نفع مردم تصمیمگیری کند.
احمد توکلی در این خصوص گفت: «وقتی دو نماینده پیش وزیر میروند و به او میگویند ما استیضاح شما را امضا کردهایم چه چیزی به ما میدهی، آیا این نماینده میتواند به نفع مردم تصمیم گیری کند؟»
این نماینده مجلس در بخشی دیگری از سخنان خود به فساد حاکم بر ادارات کشور و رانت اداری پرداخته و گفته استفاده از نزدیکان و اقوام برای شرکتهای بزرگ و واگذاری پستهای مهم به جوانان نابلد موجب میشود چرخ جامعه نچرخد.
توکلی افزوده است: «جوان بیست چند و ساله که زبان بلد نیست و بدون داشتن تجربه و به خاطر اینکه خواهرزاده فلان مسئول بانکی است، مسئول صندوق جدید التأسیس ایران و ونزوئلا در کاراکاس میشود. نتیجه آن میشود که صندوق تشکیل نمیشود و سفیر ایران در ونزوئلا تهدید میکند که اگر این جوان برنگردد آبروی شما را میبرم.»
نماینده تهران در مجلس در بخش دیگری از اظهاراتش٬ از این که دولت به تازگی به یکی از تاجران برای یک کالای اساسی «امتیازی» داده هم انتقاد کرد گفت: «یکی از مسئولان دولتی با رییس دفتر رئیس جمهور با این تاجر که فرد خوشنامی نیست جلسه خصوصی گذاشتند.»
توکلی اظهار کرده در رابطه با این موضوع به حسن روحانی و وزیر مربوطه نامه نوشته اما نه تنها جوابی داده نشد بلکه به آن فرد امتیاز بزرگتری نیز داده شد.
hamid / 08 February 2014
من هم معتقدم موثرترین عامل ناکامی ما در بنای جامعهای که حقوق انسانی در آن محترم باشد همین عامل است. تعارف را اگر کنار بگذاریم باید به درستی این گفته اذعان کنیم که «هر ملتی لایق حاکمان خود است». و آنچه ما را لایق حاکمان فعلی میکند تسلط کینه بر افکار، تصمیمها و عکسالعملهایمان است. تا شایستهتر نشویم لیاقتمان همین است.
آقای گنجی جا داشت این مطلب را سادهتر و مفصلتر مینوشتید.
مجید / 08 February 2014
با بسیاری از مطالبی که نوشتید علی الخصوص کینه و نفرت مخالفین و یا روشنفکران دینی و غیر دینی نسبت به یک دیگر , کاملا موافقم , اما سوالی دارم از نویسنده محترم , آیا شما هم جز این دسته از نفرت انگیزان هستید ؟ آیا این انتقاد شامل حال شما هم میشود ؟یا نه , تنها مرگ خوب است اما فقط برای همسایه .
مرا ببخشید , اما با شناختی که از شخص شما دارم , باید بگویم که متاسفانه حضرتعالی یکی از کینه توزترین و نفرت انگیزترین افرادی هستید که میشناسم . پس بهتر است اگر واقعا به این نتیجه صادقانه رسیده اید , این را در عمل و گفتارهای بعدیتان ثابت نمایید .نه اینکه مانند جمهوری اسلامی در عمل یکی از ظالم ترین و فاسدترین حکومتهای جهان باشید , اما در ادعا خواستار عدالت و صلح در جهان باشید . اما نمونه هایی از مطالب و موارد نفرت بر انگیز شما , ١: اخیرا در مطلبی تمامی اعدام شدگان دهه شصت توسط جمهوری اسلامی را دقیقا مانند مدعای جمهوری اسلامی و شاید هم افراطی تر از آن , مستحق اعدام دانستید و اینگونه وانمود کردید که حکومت مظلوم جمهوری اسلامی چاره ای جز این کار نداشت .
٢ : درمدعای دیگر , ادعای دروغ جمهوری اسلامی به شکل بسیار زشت تر بر علیه آیت الله شریعتمداری تکرار نمودید , و به دروغ مدعی شدید که ایشان فتوای مرگ خمینی را صادر کردبوده است .
٣ : در دشمنی با حقوق اولیه انسانی اقوام غیر فارس که دیگر , در جای جای کلامتان مشهود است , البته در این زمینه اکثریت مخالفین مرکز گرا مانند شما هستند .
s.m.s / 08 February 2014
آن روز که مردم در ایران به این باور برسند که به عنوان شهر وند صاحب اصلی قدرت هستند و این قدرت را هر چند وقت یکبار با رای خود به صورت امانت به نمایندگان خود میسپارند، میتوانیم به دموکراسی برسیم.
مجید / 08 February 2014
آقا یا خانم S.M.s
شما گفته اید آقای گنجی “یکی از کینه توزترین و نفرت انگیزترین افرادی” است که می شناسید. یکی از مواردی که برای اثبات تهمت خود ذکر کرده اید، چنین است:”اخیراً در مطلبی تمامی اعدام شدگان دهه شصت توسط جمهوری اسلامی را دقیقاً مانند مدعای جمهوری اسلامی و شاید هم افراطی تر از آن، مستحق اعدام دانستید و اینگونه وانمود کردید که حکومت جمهوری اسلامی چاره ای جز این کار نداشت”.
من- داریوش وثوقی- در سایت گویا در مقاله “اکبر گنجی و قتل عام زندانیان در 1367” کلیه سخنان گنجی در طی دو سال- و مقاله مورد ادعای شما- را آورده و نشان داده ام که افرادی آگاهانه و ناآگاهانه علیه گنجی دروغ گفته و تهمت می زنند. لطفا این مقاله را بخوانید و از این گونه تهمت زنی های بی اساس و نفرت افزا خود داری کنید. این هم لینک “پی دی اف” مقاله من در گویا:
http://news.gooya.com/politics/pdf/vosooghi12022013.pdf
در مورد “دشمنی با حقوق انسانی اقوام غیر فارس” که به گنجی نسبت داده اید لطفا فقط یک مورد ذکر کنید. گنجی اصلا قوم گرا نیست که از قوم و زبان خاصی دفاع کند و به جنگ قوم و زبان خاصی برود. او اومانیست و مدافع دموکراسی و حقوق بشر برای همه افراد و اقلیت های جنسی و قومی و دینی است و در همه مقاله هایش این را تکرار می کند. باز هم تهمت زدید.
در مورد آیت الله شریعتمداری هم گنجی مفصل در کتاب “بود و نمود خمینی” از آیت الله شریعتمداری دفاع کرده است. در مقاله ای که شما بدان اشاره می کنید، به خاطرات سران رژیم پهلوی(فرح پهلوی، پرویز ثابتی،انصاری، هوشنگ نهاوندی و…) استناد کرده است، نه جمهوری اسلامی که هیچ گاه تا مصاحبه پرویز ثابتی حتی یک بار هم چنین ادعایی نکرده است. شما می توانید بگوئید سخنان فرح پهلوی، پرویز ثابتی، هوشنگ نهاوندی، انصاری و…درباره آیت الله شریعتمداری دروغ است و گنجی نباید به آن سخنان استناد می کرد. ولی دروغ خواندن سخنان رهبران رژیم پهلوی درباره روابط شان با آیت الله شریعتمداری کار ساده ای نیست. برای این که این سخنان در خارج از ایران بیان شده و آنان هم برای تأیید آیت الله شریعتمداری آنها را بیان کرده اند، نه تخریب آیت الله شریعتمداری. اسناد ساواک درباره آیت الله شریعتمداری نیز منتشر شده است، اگرچه ممکن است گزینشی باشد.
با حترام
داریوش وثوقی
داریوش وثوقی / 08 February 2014
از همین روست که دیکتاتوری نظیر آقای خامنه ای که سی و دو دندان ما ملت را شمرده، سعی می کند همواره دشمنی فرضی بتراشد تا مبادا کاهش نفرت، عرش سلطانی اش را به خطر اندازد. اما به راستی سخت است از دیکتاتور متنفر نبودن، اگرچه کسانی به چنین درجه ای می رسند، نوری زاد یکی از این معدود آدمهاست که این روزها سعی می کند برندگی این لبغه تیز نفرتمان علیه یکدیگر را کاهش دهد، اما تاریخ معاصر ما در ایران با نفرت گره خورده و به راحتی قادر به ترک آن نیستیم.
امین م / 08 February 2014
اکبر گنجی به شیوه نظام “مقدس ” دروغ می گوید . محمد قاید می گوید شاه پس از فرار سال 1953به رم چنان تهدیست بود ه که به ثریا می گوید فقط در حد تاسیس یک پمپ بنزین پول دارد ! اکبر گنجی مدعی است شاه پنج سال بعد 125 میلیون دلار فقط در امریکا ثروت داشته است در حالیکه درامد نفتی ایران در ان سالها از 12 میلیون دلار بیشتر نبوده است ! اکبر گنجی بهتر است سند و مدرکی که این اتهام بر پایه ان بنا شده است را ارایه دهد ! شاه دیکتاتور و فاسد بود اما حقیقت از بد نامی شاه والاتر است .
شاهد / 08 February 2014
بسیار جالب و حتی خنده دار به نظر میاید , بنده مسایل و انتقاداتی را مستقیما با آقای گنجی مطرح نمودم , بعد فرد دیگری که هیچ سمتی در این میان ندارد , به یک باره میاید وسط و با گرد و خاک کردن در نقش وکیل مدافع آقای گنجی , به منتقدین پرخاش نماید , که دیگر کسی جرات کوچکترین انتقادی به مراد ایشان را ,خدای نکرده به خود راه ندهد . خوشبختانه تمامی این مقالات به راحتی در اینترنت در دسترس میباشد , و کاربران محترم با مراجعه به اصل مقالات خود بهتر از هر کسی میتوانند قضاوت نمایند , اما در اینجا به چند نکته کوتاه میپردازم.
مقاله “جمهوری اسلامی: “رژیم کشتار؟ ” اکبر گنجی ” 17 آبان 1392 در سایت گویا نشر یافت , یعنی سه ماه پیش , حال مرید ایشان ادعا دارد , که از دو سال پیش مراقب است که چه کسانی در مورد این مقاله به آقای گنجی دروغ و تهمت می زنند !!!!! بعد وقتی خود اصل مقاله و موارد ادعایی آشکار ایشان در دسترس است چه احتیاجی به خواندن مقاله فرد دیگری برای قضاوت در افکار آقای گنجی میباشد؟! , شاید از نظر ایشان عقل منتقدین به والایی سخنان آقای گنجی نمی رسد و تفسیر لازم است؟! دومقاله دیگر ایشان یکی در مورد اقوام غیر فارس , ” شکاف اصلی ” در BBC فارسی در بخش ناظران میگویند به تاریخ 27.04.2012و دیگری در روز آنلاین ” حکم ترور آیـت الله خمینی توسط شریعتمداری ؟ ” به تاریخ ١١ خرداد ٩١ هم در دسترس میباشد ,ا ما نکته بسیار مهم آنست که مورد ادعایی از اساس دروغ میباشد , و مرحوم شریعتمداری نه تنها هیچگونه حکمی بر علیه خمینی نداد , بلکه خمینی را در سال ٤٢ از مرگ نجات داد . جالب آنکه رفرنس های گنجی در این مقاله هم دو تن از تاریخ نویسان*** یعنی سید حمید روحانی و عرفان قانعیفرد میباشد , ****ت.
s.m.s / 09 February 2014
بعدازبیست سال جنگ باعراق هنوز شهرها یمان خراب است هنوزخسارتها جبران نشده واخرش هم با شرمندگی جام زهرخورده شد و بعد هم پس از بباد دادن میلیاردها پول مردم برای هسته ای ! مشغول خوردن زهر دوم هستند.
مملکتی که مردم بدبخت شده اش برای گرفتن یک کیسه پلاستیکی برنج پاکستانی و مقداری روغن نباتی بنام سبد کالا ازگرسنگی حقارت را تحمل کرده اند ودرصفهای طولانی برای این موادخوراکی درجه چهار بایکدیگر زدوخوردمیکنند .
غربیها شاه را برکنارکردند و جانشینش را واردکردند تا مامردم ۳۴سا ل بدبخت شده برای چهارقلم موادخوراکی ازرده خارج همدیگررا لت وپارکنیم وثروت بیکران نفت مان به جیب یک مشت باج خورعرب اجنبی وبیگانه برود.
Jamil / 09 February 2014
حضور محترم مسئولین رادیو زمانه ,
خواهشمندم لطف بفرمایید , کامنتی که امروز در پاسخ به کامنت گذار محترم دیگری , برای شما ارسال کرده ام ,
را منتشر بفرمایید , این کامنت در نهایت ادب نوشته شده بود و من دلیلی برای حذف ان از سوی شما نمی بینیم , گویی آنکه , کاربر محترم آقای داریوش وثوقی , در کامنت مفصل خودشان ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ اینجانب و منتقدین به آقای گنجی را به دروغگویی متهم فرموده اند , و لذا اینجانب حق پاسخ گویی را برای خودم قایل هستم , خواهشمندم با نشر کامنت من , ثابت بفرمایید که به عنوان سایتی وزین در این مباحث بی طرفانه عمل نموده ورعایت عدالت را می فرمایید , همانگونه که از رادیو زمانه انتظار می رود , پیشاپیش از همکاری شما صمیمانه تشکر می کنم .
s.m.s / 09 February 2014
محکومیت یک زندانی سیاسی به ۱۸ سال زندان و شلاق!!
خبرگزاری هرانا – ابوالقاسم (جواد) فولادوند زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین از سوی دادگاه انقلاب به ۱۸ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ابوالقاسم (جواد) فولادوند روز شنبه ۱۹ بهمن ماه از بند ۳۵۰ زندان اوین به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب انتقال یافت و حکم ۱۸ سال حبس به وی ابلاغ شد.
فولادوند ۵۱ ساله ! به اتهام «بغی از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق» به ۱۵ سال حبس تعزیری و به اتهام «توهین به رهبری» به ۲ سال حبس تعزیری و به دلیل شرکت در اعتراضات سال ۱۳۸۸ و اتهام «اخلال در نظم عمومی» به یکسال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.!!!
مجازات بغی از چند ماه پیش و با تصویب قانون جدید مجازات اسلامی به جای مجازات محاربه در مورد محکومان سیاسی اعمال میشود.
۱۸ سال حبس تعزیری برای این راننده تاکسی ساکن شهریار در حالی صادر شده است که این زندانی سیاسی مدت یکسال و شش ماه نیز در دههٔ ۶۰ به همین اتهام در زندانهای جمشیدیه و قزلحصار به سر برده است.!
ابوالقاسم فولادوند خرداد ماه سال جاری به همراه فرزند ۱۷ ساله خود توسط وزارت اطلاعات دستگیر شد.!!
omid / 10 February 2014
دوستان عزيز اگر فقط متمركز بر نوشته شويم آيا بهتر نيست .من خود در همين سايت ارجمند به مقاله گنجى در باره كشتار ٦٧ انتقاد داشتم .شخصى كردن مسائل غالبا عادتى كينه انگيخته و كينه انگيز است و دو واقع مؤيد نوشته آقاى گنجى .يكى از دوستان به درست به اقدام مسؤولا نه و متأسفانه تك نفره نورى زاد كرده بودند .گرفتيم كه كنجى نژاد پرست نورى زاد چه ؟ كسى كه اول به سراغ هموطنان كرد و ترك و عرب و سنى رفت و از در دهاى انها نو شت .نويسنده اين مقاله هركس .هشدار وى به امكان انفجار خونبار نفرت بسيار بجا ست .گرفتيم كه گنجى خودش عنصرى از فاجعه پس از ٥٧ .آقا جان كى و كدام يك از ما در قوام و دوام و بازتوليد اين مصيبت نقشمند نبوده است ؟براى آنكه فاجعه تكرار نشود با قبول تقصير جمعى بهتر است به آينده نو و گذار معقول به دموكراسى فكر كنيم .با گذشته عادلانه و معقول برخورد كنيم .كاش نويسنده اين نكته را برجسته تر مى كرد كه حركت مردم تا پيش از پيروزى بيشتر متمدنانه بود تا كينه كشانه .سينما ركس را آتش زدند .عمده روحانيت اساسا معدن كينه و نفرت بود .حتى در زمان شاه مردم را عليه سنى ها و بهايي ها مى شوراندند .آل احمد كه مثلا روشنفكر بود از شيخ فضل الله دفاع مى كرد و همين طور يرخى وقيحانه ترين دروغ تاريخى را به خورد ملت مى داد :اينكه اعراب بدون شمشير آمده اند و ايرانيان به پيش از آنها رفته اند كه بفرماييد قابل نيست .وطن مال شما .نوش جانتان .شريعتى هم با شعارهايي چون أبوذر سوسياليست مى شست .مى گفت :هيچ آخوندى تا كنون پاى هيچ پاى هيچ قرارداد استعمارى را امضا نكرده است .آخر قرارداد استعمارى را مقامات حكومتى امضا مى كنند .آخوند كى مقام حكومتى بوده تا امضا بكند يا نكند .و بالاخره پيروزى خون بر شمشير .حالا دوستان گذشته را باز انديشيم اما با ذهن روشن بين .چرا از نوريزاد حمايت نمى كنيم .؟چرا همين سايت زمانه نامه زنده ياد مصطفى رحيمى به خمينى را در دي ماه ٥٧ باز نشر نمى كند در اين دهه زجر ؟
صادق پويان / 10 February 2014
Trackbacks