Opinion-small2

کینه و نفرت انباشته شده‌ای در جامعه ما وجود دارد. همین نوع کینه و نفرت، در کنار ده‌ها دلیل و علت دیگر، به انقلاب بهمن ۱۳۵۷ منتهی شد. در ماه‌های انقلاب رژیم شاه حدود ۳ هزار تن از مخالفان را کشت. شاید زیاد به نظر نیاید.

مردمی که انقلاب کردند، به کشتار متقابل متوسل نشدند، اما پس از پیروزی انقلاب، کینه و نفرت انقلابی به اعدام بیش از ۵۰۰ تن از سران رژیم پیشین در دادگاه های امثال آیت‌الله خلخالی منتهی شد. به جز عده قلیلی، همه گروه‌ها خواهان گسترش اعدام‌های محصول دادگاه‌های خلقی به تمامی سران ارتش و رژیم بودند.

انقلاب

پیدایش “وضعیت انقلابی” و “پیروزی انقلاب”، آن گونه که جامعه شناسان تبیین کرده‌اند، معلول علل عدیده‌ای است. اما آن چه همه گروه‌ها را با صدها تفاوت در یک جبهه گرد آورد- مستقل از متغیرهای خودکامگی شاه و سرکوب و فساد- کینه و نفرت از شاه و رژیم‌اش بود.

نیروهای سیاسی معمولاً به نفرت و کینه سیاسی نگریسته و آن را برجسته می‌سازند. اما جامعه ما، سرشار از نفرت و کینه است. یعنی، حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… نیز نفرت و کینه‌های بسیاری پدید آورده‌اند.

ادعا می‌شد که خاندان پهلوی ۲۰- ۱۲ میلیارد دلار را ربوده و به خارج منتقل کرده‌اند (وقتی در سال ۱۹۵۸ میلادی دادگاهی در آمریکا حکم توقیف موجودی شاه را- به دلیل فساد- صادر کرد، یکی از مقامات بانکی که جهت خروج سریع دارایی‌ها موضوع را به معتمد شاه اطلاع داده بود، به او می‌گوید: “پادشاه شما حدود ۱۲۵ میلیون دلار در حساب‌های مختلف موجودی دارد.” این نتیجه گیری محصول تحقیق مشترک دولت های بریتانیا و آمریکا درباره ی فساد مالی گسترده خاندان سلطنتی بود. می گفتند: “اشتهای شاهانه برای تجارت” به حدی رسیده که “کمتر برنامه نوسازی و کمتر عرصه اقتصادی” وجود دارد که در آن “شاه و دوستان و اقوامش” دستی نداشته باشند”. (برای گزارشی در زمینه فسادها، رجوع شود به : عباس میلانی، نگاهی به شاه، نشر پرشین سیرکل،صص ۳۰۱- ۲۹۴)

 این فقط حساب‌های آمریکا بود و روشن نیست که دارایی‌های شاه در خارج تا سال ۱۹۷۹ به چه میزان افزایش یافت. شاه و رژیم پهلوی که فروپاشید، آن جبهه هم به سرعت طوفان فرو پاشید.

تا مدت کوتاهی کینه و نفرت از امپریالیسم آمریکا، لیبرالیسم، بورژوازی، غرب، و …همچنان افراد و گروه‌های متعارض را در یک جبهه جمع می‌کرد. اما عدم اعتقاد به روش‌های دموکراتیک، عدم باور به حقوق بشر، قدرت‌طلبی انحصارگرایانه، اعتقاد به خشونت به عنوان ابزار رسیدن به قدرت، و غیره و غیره، همه را در برابر هم قرار داد.

دائماً جبهه‌های جدیدی شکل می‌گرفت که معلول کینه و نفرت از “دیگری” و “متفاوت”ها بود. این چنین بود که خشونت‌ها و سرکوب‌های دهه شصت آفریده شد. کینه‌ها و نفرت‌ها گسترش یافت و عمیق‌تر شد.

نیروهای سیاسی معمولاً به نفرت و کینه سیاسی نگریسته و آن را برجسته می‌سازند. اما جامعه ما، سرشار از نفرت و کینه است. یعنی، حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… نیز نفرت و کینه های بسیاری پدید آورده‌اند.

در نقدها و گفت‌وگوهای روشنفکران نامدار ایرانی، حجم بزرگی از نفرت و کینه دیده می‌شود. تحلیل‌گر با مشاهده این وضع،  باید دریابد که سطح نفرت و کینه در جامعه ایرانی چقدر است.

سه نمونه گویا

برای تأیید مدعا، اندکی درباره سه نمونه مهم زیر تأمل کنید:

الف- روشنفکران را از یک منظر می‌توان چهره‌های شاخص و فرهیخته جامعه به شمار آورد. به نقدها و گفت و گوهای روشنفکران نامدار ایرانی ساکن داخل و خارج کشور بنگرید. آنان چگونه با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند؟ کینه و نفرت از طریق کلمات خود را در گفتار و نوشتارشان آشکار می‌سازد. وقتی روشنفکران فرهیخته ما این حجم از نفرت و کینه را به نمایش می‌گذارند، تحلیل‌گر باید دریابد که با چه سطحی از نفرت و کینه در جامعه ایرانی مواجه هستیم.

کینه و نفرت منحصر به  گفت‌وگو و نقد دو سویه روشنفکران “دیندار” و “بی‌دین” نمی‌شود، گفت‌وگو و نقدهای درونی هم حاکی از همین مساله و درد است. کتاب ژوزف بابازاده، یعنی کهربا ( انتشارات آرش، سوئد، ۲۰۰۴)، که توسط یکی از روشنفکران به نام سکولار نوشته شده، نمونه ای گویا از این مدعا است.

روشنفکر ناخداباوری، در نوشته‌ها و مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های خود، همه روشنفکران دیندار و بی‌دین ایرانی را بی‌سواد، نفهم، و… می‌خواند. به این مدعیات توجه کنید: «هیچ کس معنای مدرنیته را نفهمیده است”، “هیچ کس معنای سکولاریسم را نفهمیده است”، “هیچ کس معنای انقلاب مشروطه را نفهمیده است”، “هیچ کس معنای محافظه‌کاری را نفهمیده است” و غیره و غیره. مسأله فقط و فقط این نیست که همه چیز را منحصراً من می‌فهمم، بلکه ده‌ها دشنام و تهمت با این مدعیات همراه می‌شود.

کین و نفرت و استیصال، در بخشی از روشنفکری به کینه و نفرت از ایران و ایرانیان منتهی شده و نظریه‌ها و مدعیات تحقیرکننده و نژادپرستانه پدید آورده است.

کینه و نفرت و استیصال، در بخشی از روشنفکری به کینه و نفرت از ایران و ایرانیان منتهی شده و نظریه‌ها و مدعیات تحقیرکننده و نژادپرستانه پدید آورده است.

ب- فساد و شکاف طبقاتی عظیم موجب کینه و نفرت می‌شود. همه روزه شاهد افشای فسادهای باورنکردنی بوده و هستیم. ساختار استبدادی، ساختار اقتصاد دولتی و “شدیدترین تحریم‌هایی که در طول تاریخ علیه کشوری وضع شده”؛ دست به دست هم داده و صادق محصولی، بابک زنجانی، و… را می‌سازند.

در این شرایط، میلیون‌ها انسان زیر خط فقر مطلق به شدت عصبانی هستند. آنان از افراد و ساختاری که گمان می‌کنند آنها را به این سیاه چاله انداخته، کینه و نفرت دارند. هیچ کس نمی‌تواند تضمین دهد که هیچ گاه شاهد انفجار این نفرت نخواهیم بود.

پ- همه ایرانیان مقیم خارج دارای پرونده قضایی نیستند. اکثر آنان به راحتی به ایران سفر می‌کنند. اما جمع زیادی نیز- به درستی یا در اثر توهم- بر این باورند که سفر به وطن‌شان مترادف با بازداشت و زندانی شدن است. دولت حسن روحانی تاکنون چندین بار ایرانیان مقیم خارج را دعوت کرده تا به کشور باز گردند. اما دستگاه اطلاعات موازی (خصوصاً سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) و قوه قضائیه نظر دیگری داشته و به گونه دیگری عمل می‌کنند.

گفته می‌شود که قاضی صلواتی به دو تن از بازگشتگان گفته است، احکام سنگینی به شما خواهیم داد که خیال بازگشت به سر دیگران نزند. به طور طبیعی، این وضعیت کینه و نفرت ایجاد خواهد کرد. به تعبیر دقیق‌تر، بر کینه و نفرت قبلی جمع زیادی خواهد افزود.

وقتی استبداد و سرکوب فرو بپاشد، وقتی آزادی رخ نماید، نفرت و کینه گسترده و عمیق هم خود را در خشونت آشکار خواهد ساخت. از آن روز باید ترسید. سوریه امروز محصول کینه و نفرت چند دهه انباشت شده و “جنگ نیابتی” است.

دلایل عدم مشاهده کینه و نفرت گسترده

چرا نفرت و کینه مورد ادعا، در حد و اندازه‌ای که وجود دارد، دیده نمی‌شود؟ مهم‌ترین دلیل‌اش وجود رژیم استبدادی و عنصر سرکوب است. یعنی اولاً: بیشترین حجم کینه معطوف به رژیم سرکوبگر فاسد می‌شود.

ثانیاً: متغیر استبداد و سرکوب، با کاهش شدید آزادی‌ها، امکانی برای نمایش کینه و نفرت باقی نمی‌گذارد.

بدین ترتیب، وقتی استبداد و سرکوب فرو بپاشد، وقتی آزادی رخ نماید، نفرت و کینه گسترده و عمیق هم خود را آشکار خواهد ساخت. از آن روز باید ترسید. برای این که کینه و نفرت انباشته ۳۵ ساله در خشونت خود را عیان خواهد ساخت. سوریه امروز محصول کینه و نفرت چند دهه انباشت شده و “جنگ نیابتی” است.

بدخوانی مدعای توصیفی/تبیینی

این مدعا که رژیم استبدادی و عنصر سرکوب مانع آشکار شدن کینه و نفرت گسترده و عمیق شده است، احتمال “بد خوانی” دارد. بد خوانی شاید به این شکل درآید: استبداد دینی جمهوری اسلامی و سرکوب‌هایش مفید است و باید باقی بمانند تا کینه و نفرت گسترده و عمیق به صورت انفجاری ظهور نکنند. به تعبیر دیگر، ادعا شود که از گزاره اول می‌توان به طور ضمنی یا صریح گزاره دوم را استنتاج کرد. اما این استنتاج نادرست است. چرا؟

یکم- از توصیف و تبیین نمی‌توان به توصیه و تکلیف پل زد (استنتاج “باید” از “است”)

  گذشته سرشار از خشونت و نفرت همچون بختکی روی همگان افتاده و به عنوان مانع گذار به آینده عمل می‌کند. روانکاوی/مشاوره جمعی مهم‌ترین راه‌حل درمان این مسأله است. باید درباره گذشته حرف زد و گفت و گو کرد.

دوم- تداوم استبداد و سرکوب، بر کینه ها و نفرت ها خواهد افزود. خشم‌های فرو خفته را به طور انفجاری جمع خواهد کرد، نه آن که کینه و نفرت را مرتفع سازد. مسأله ما چگونگی رفع کینه و نفرت است.

سوم- گوشزد کردن خطر، برای ترساندن همگان- خصوصا نخبگان- است. باید همه دریابند که با تهدیدی جدی روبرو هستیم.

چاره‌جویی ملی

همه افراد- خصوصاً فرهیختگان- باید به این مسأله خطرناک بیندیشند. سیاست‌ورزی، قلمرو پس از غرائز و احساس است. کسانی باید وارد سیاست شوند که از نفرت و کینه آزاد شده باشند. آزاد شدن از کینه و نفرت کار ساده ای نیست. به صرف گفتن این که کینه و نفرت رذیلت اخلاقی است و پیامدهای نامطلوبی دارد، کینه و نفرت از بین نخواهد رفت.

یکم- گذشته سرشار از خشونت و جنایت، موجب کینه و نفرت شده است. این گذشته همچون بختکی روی همگان افتاده و به عنوان مانع گذار به آینده عمل می‌کند. روانکاوی/مشاوره جمعی مهم‌ترین راه‌حل درمان این مسأله است. باید درباره گذشته حرف زد و گفت و گو کرد.

یکی از درس‌های انقلاب ۱۳۵۷ این است که وحدت حول کینه و نفرت، یا جبهه سازی پیرامون آن، ویرانگر و خشونت‌آفرین است، نه موجد دموکراسی و  سازنده حقوق بشر.

دوم- در طول ۳۵ سال اخیر، پیرامون گذشته بسیار سخن گفته شده است. اما بسیاری از روایت‌ها یکسویه، ایدئولوژیک و برای تعقیب اهداف سیاسی خاص بوده‌اند. هدف بیشتر تعیین مقصر و محکوم کردن افراد و گروه‌ها بوده است.

این نکته مهم در نظر گرفته نشده که روایت‌گر نمی‌تواند به طور همزمان نقش شاکی، دادستان، قاضی و مجری احکام را بازی کند. اما اگر مقصود رهایی از کینه و نفرت های خشونت‌زا باشد، کشف حقیقت به منظور عدم تکرار خشونت تنها هدف گفت و گوی جمعی راهگشا است. تا حدی که من می‌فهمم، هنوز چنین گفت‌وگویی آغاز نگردیده است.

سوم- یکی از درس‌های انقلاب ۱۳۵۷ این است که وحدت حول کینه و نفرت، یا جبهه سازی پیرامون آن، ویرانگر و خشونت‌آفرین است، نه دموکراسی و حقوق بشرساز. مدعا این نیست که در عالم واقعیت ستمگران فاسد ناقض حقوق بشر وجود ندارند و نباید با آنان مبارزه کرد. مدعا این است که مبنای مبارزه و تشکیل جبهه نباید کینه و نفرت از دیگری (ستمگران، سرکوبگران، فاسدان، ثروتمندان دارای ثروت باد آورده، امپریالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، اسلام، بهائیت، و…) باشد.

کینه و نفرت- در قلمرو سیاسی- به حذف دیگری از طریق خشونت منتهی می‌شود. نفرت از یهودیان در اروپا زمینه تاریخی بلندی داشت که به فاجعه هولوکاست منتهی شد.

کینه و نفرت از رژیم‌های استبدادی عراق، افغانستان، لیبی و سوریه، گروهی را نه تنها به تجویز مداخله خارجی، بلکه به همکاری با متجاوزان کشاند.

چهارم- مسأله ایران، مسأله استبداد و فساد و سرکوب است. هدف نیز گذار از نظام استبداد دینی موجود به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. نسل ما فقط شاهد خشونت‌های ۳۵ سال اخیر ایران نبوده است. این نسل شاهد نوع دیگری از خشونت هم بوده است.

تجربه حمله نظامی به افغانستان، عراق، لیبی و سوریه ما را با خشونت از نوع مداخله خارجی و پیامدهای فاجعه بار آن آشنا کرد. به گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۳ در عراق حدود ۹ هزار تن کشته شده‌اند. در ماه ژانویه ۲۰۱۴ نیز ۱۰۱۳ تن کشته شده‌اند.

کینه و نفرت از رژیم‌های استبدادی این کشورها، گروهی را نه تنها به تجویز مداخله خارجی، بلکه به همکاری با متجاوزان کشاند. اما مداخله خارجی، بر کینه و نفرت افزود، انسان‌ها را نابود کرد، زیرساخت‌های کشورها را ویران ساخت و امکان تجزیه آنان را هم فراهم آورد.

اخیراً، رابرت گیتس- رئیس اسبق سازمان CIA و وزیر دفاع دولت های جرج بوش و اوباما- در مصاحبه با بی بی سی گفته است: کشورهایی چون عراق، لیبی و سوریه بدون حکومت‌های استبدادی و سرکوبگر نمی‌توانند به بقای خود ادامه دهند. کینه و نفرت می‌تواند چنین پیامدهای فاجعه باری داشته باشد.

تا حدی که من می‌فهمم، راهی جز گفت‌وگوی حقیقت جویانه، همدلانه، اعتمادساز، بازیگر سیاسی‌ آفرین و دموکراسی‌ساز در پیش نیست. این شاید مهم‌ترین درس کینه و نفرت پنجاه و هفتی باشد.

در همین زمینه:

انقلاب ۵۷ یا فصل بلند کوچ؟

انقلاب و سبک زندگی جوانان؛ در گفتگو با علی اکبر مهدی، جامعه‌شناس

انقلاب بهمن: دو روح در یک کالبد

کینه و نفرت پنجاه و هفتی

انقلاب بهمن از دید نسل جوان (۱)

انقلاب بهمن از دید نسل انقلاب (۲)

۳۵سال پس از انقلاب: شکست یا پیروزی طرح اسلامی‌سازی آموزش؟