sexuality_JeffreyWeeks

دگرگونی‌‌ها در حوزه روابط جنسی در سطح کلان واقعی‌اند، اما تأثیر واقعی و  تحقق‌ موفق‌شان هم به فراز و نشیب‌های سیاستِ محلی وابسته هستند و هم به پیامدِ روندهای جهانی‌شدن. سکسوآلیته نیز یکی از جنبه‌های اساسیِ جهانی‌شدن است. تفاوتِ روندِ جهانی‌شدن با الگوهای اولیه‌ی ارتباطاتِ جهانی در این است که جهانی‌شدنْ نظامی بسیار متراکم‌تر و سریع‌تر است برای ایده‌ها و ارزش‌ها و درک‌های نافذ و شیوع‌یابنده، «به‌طوری که یک خودآگاهی و فهمِ مشخصی درباره‌ی سکسوآلیته، به‌شیوه‌ای کاملا جدید مسلما در حال جهانی‌شدن است». برای فهم دگرگونی اجتماعی و تأثیرِ آن بر مسئله‌ی سکسوآلیته، بایستی جهانی بییندیشیم.

ارتباطات و جریان‌های جهانی، دنیای سکسوآلیته را تغییر داده و می‌دهد. در زیر، برخی از مؤلفه‌های این جریان‌ها از این قرارند:

– جریان‌های مردان و زنانی که مأمن سنتی‌شان را برای یافتن کار و فرصت‌های جدید ترک کرده، از روستاها به شهرها مهاجرت می‌کنند؛ این جریان الگوهای مستقرِ خانوادگی و جنسی را مختل می‌سازد و راه را باز می‌کند برای فرصت‌ها و شکل‌های تازه‌ای از استثمار.

– جریان‌های جنگ، که با آن سربازها از مرزِ کشورها عبور می‌کنند، بی‌نظمی ایجاد می‌کنند، تجاوزِ جنسی مرتکب می‌شوند و احتمالا عفونت‌ها و بیماری‌های جنسی را منتقل می‌سازند؛ مردم از جنگ و خشونت می‌گریزند؛ اختلالِ خانواده‌ها و اقتصادها و فرهنگ‌ها؛ «خشونتِ خودمانیِ» نسل‌کُشی‌ها و جنگ‌های شهری.

– جریان‌های افراوی که به خاطر سکسوآلیته‌هایشان در آزار هستند یا می‌خواهند برای تولید مثل امکان انتخاب داشته باشند و بدین خاطر از سرزمینِ خود می‌گریزند.

– جریان‌های سازمان‌هایی که برای مبارزه با بیماری‌های واگیر جنسی (از جمله اچ‌آی‌وی) فعالیت دارند و در سطح بین‌المللی نیرو بسیج می‌کنند.

– جریان‌های پورنوگرافی و کالاهای جنسی در صنعتِ جهانیِ چندمیلیون دلاری.

– جریان‌های داروهایی با مضامینِ اروتیک، قاچاقی و غیرقاچاقی.

– جریان‌های گردش‌گری، تحول‌یافتن اقتصادها، انتقالِ میلیون‌ها نفر به مکان‌های بیگانه و غریب و رازآمیز، و به‌ویژه رشد انفجار در زمینه‌ی گردشگریِ جنسی.

– جریان‌های رسانه‌ای که اطلاعات و اخبار و شایعه‌ها و سبک‌ها و رسوایی‌ها و شخصیت‌ها و کلیشه‌ها و نقش‌های جنسی و اتفاق‌های فردی و تغییراتِ قانونی و اظهاراتِ ارتجاعی و جنایات و تخلف‌ها را بی‌درنگ همه‌جا پخش می‌کنند.

– جریان‌های فرهنگِ عامه: در فیلم‌ها و تلویزیون و بازی‌ها و موسیقی و اینترنت.

– جریان‌های مصرف‌گرایی، از پوشاک و ابزار جنسی گرفته تا وسایلِ بازیِ جنسی.

– جریان‌های دین و اخلاقیاتِ مربوط به دین‌ها، به‌ویژه اخلاقیاتی که رنگ و بوی نو-سنتی یا بنیادگرایانه دارند.

– جریان‌های داستان‌های جنسی‌ای که رازها و اعترافاتِ جنسی و میل‌ها و کنش‌ها و امیدها و ترس‌ها و هویت‌ها و آرمان‌های جنسی را پخش می‌کنند و از طریق تعاملات‌شان معناها و اجتماعات و امکان‌های جدیدی شکل می‌دهند.

– جریان‌های علم که می‌کوشند تا جهانِ جنسی را تفسیر و مقوله‌بندی کنند، و آن را از طریق فن‌آوری‌های نوین و به‌ویژه تکنیک‌های تولیدمثلیْ از نو بسازند.

– جریان‌های جنبش‌های اجتماعی‌ای مانند جنبش‌های جهانی فمینیستی و لزبینی و همجنسگرایانه و دوجنسگرایانه و تراجنسیتی.

– جریان‌های هویت‌ها و بودن‌ها، برای مثال جهانی‌شدن سوژگانی‌های همجنسگرایانه و تراجنسیتی‌ای که شکل‌های خودتحققی‌ای را فراهم می‌کنند که می‌تواند شرایطِ جنسی‌بودن را تغییر دهد.

– جریان‌های مسائل و نگرانی‌هایی درباره‌ی کودکان (استثمار آن‌ها، حفاظت از آن‌ها، حقوقِ آن‌ها) و جریان‌های خودِ کودکان از طریق جابه‌جایی و مهاجرت و فرزندخواندگی و فروش.

– جریان‌های کمپین‌های ان‌جی‌اوها و بنگاه‌های بین‌المللی و گروه‌های لابی‌گر و سازمان‌های مردمی در موضوعاتی مانند آزار جنسی و بیماری‌های جنسی و تجارتِ انسان.

– جریان‌های کنفرانس‌ها و سمینارها و دانشگاهیان و فعالان و کارشناسان و کارکنان رسانه‌‌ها و روان‌شناس‌ها و روان‌درمان‌گرها، به‌اضافه‌ی جریانِ نوشته‌ها و داستان‌ها و شکل‌گیریِ گفتمان‌ها و سوژگانی‌های جدید.

– جریان‌های ادبیات: باستان، معاصر، درباری، عامه، پورنوگرافیک، آموزشی، تعلیماتی، دانشگاهی، علمی، دینی، اخلاق‌گرایانه، رسواگرانه، تزئینی، زندگی‌نوشت، تاریخی، سیاسی؛ در میلیون‌ها کتاب و مجله و نشریه و جزوه‌ی چاپی یا آن‌لاین.

– جریان‌هایی از طریق فضای مجازی؛ که آن‌قدر گسترده هستند که نمی‌توان فهرستی جامع از آن‌ها تهیه کرد.

– جریان‌های ضرورت‌های تولیدمثلی، برای جلوگیری یا ترویجِ زایش، قرص‌ها، کاندوم‌ها، اسپرم‌ها و تخمک‌های اهدایی، فرزندخواندگی، رحمِ جایگزین.

– جریان‌های تنظیم: درباره‌ی استثمار کودکان، حقوقِ ازدواج، کارِ جنسی، جنایات مربوط به تجارت انسان، سلامتِ جنسی، پزشکی، داروها، پورنوگرافی، مطالب اینترنتی.

– جریان‌های گفتمانی درباره‌ی حقوق: حقوقِ جنسی بشر، حقوق تولیدمثلی، حقوقِ نَسَبی، حقوقِ عشقی.

– جریان‌های دوستی و روابطِ بیناملیتی، جریان‌های پراکندگیِ قومی؛ افرادِ جوان عمدتا (و نه منحصرا) در سراسرِ کره‌ی زمین، در جستجوی لذت‌ها و شریک و شغل‌ و ثروت و آزادی و عدالت و خانه در سراسرِ کره‌ی زمین مهاجرت می‌کنند.

– و دست‌آخر جریان‌های سوگواری و فقدان، مانند مورد اچ‌آی‌وی / ایدز؛ نمونه‌ای که خبر از هزینه‌ها و هم‌چنین دست‌آوردهای ارتباطاتِ جهانی می‌دهد.

این جریان‌های کلان و ارتباطاتِ پیچیده‌ای که بین نقاطِ دور و متفاوت ایجاد می‌شود، آمیزه‌ای پیچیده از فرصت‌ها و تهدیدهاست، که زمینه‌ای را شکل می‌دهد که در آنْ هنجارها و ارزش‌های جنسی از نو نوشته می‌شوند و سوژگانی‌های جدید ایجاد می‌شوند و توسعه می‌یابند. اما این جریان‌ها و ارتباطات هم‌چنین بی‌عدالتی‌های جنسی و ناروایی‌های جنسی را نیز نشان می‌دهند. برخی از این‌ها نتیجه‌ و محصولِ تبعیض و پیش‌داوری و سرکوب‌های سنگین در طولِ تاریخ بوده‌اند. دیگران نیز پیآمدهای ناگزیرِ بی‌عدالتی‌های دیگر.

این ناروایی‌های جنسی (که روندِ جهانی‌شدن برجسته‌شان کرده) پرسش‌های بسیاری درباره‌ی تنظیم و به‌ویژه تولیدِ استانداردهای مشترک مطرح می‌کنند. ساختارهای بین‌المللی یا تراملی، گفتمانی جهانی را شکل می‌دهند که تاثیراتِ محاسبه‌نشدنی‌ای دارند. سازمان‌های بین‌المللی‌ای مانند صندوق بین‌المللی پول و بانکِ جهانی، سیاست‌هایی را تحمیل می‌کنند که ممکن است تاثیراتی شدید بر روابط خصوصی بگذارند. سازمان‌های مذهبیِ جهانی مانند کلیسای کاتولیکِ رومی نیز سیاست‌هایی درباره‌ی سقط‌جنین و کنترلِ زاد و ولد تولید کرده‌اند، و حتی به‌خاطرِ مخالفتِ این کلیسا با استفاده‌ی کاندومْ تاثیراتی بر جلوگیری از اچ‌آی‌وی نیز گذاشته‌اند. ان‌جی‌اوها (که به مسئله‌ی کودکان و زنان و تجارتِ انسان و اچ‌آی‌وی / ایدز و مسائل دگرباشان و حقوقِ تولیدمثلی و حقوقِ بشر می‌پردازند) کمپین‌های بین‌المللی‌ای برپا کرده‌اند که می‌تواند توجه‌ جهانی را به مسائلِ جنسی متمرکز ساخته، و راهبردهای ملی و بین‌المللی ایجاد کند. وزنه‌ی بسیج‌سازی نیروها نیز خیره‌کننده است. سه هزار ان‌جی‌او در کنفرانسِ جهانی درباره‌ی زنان در پکن (۱۹۹۵) به رسمیت شناخته شده‌اند، و ۴۰هزار نماینده نیز به انجمنِ موازیِ ان‌جی‌او پیوسته‌اند. مجموعه‌های تراملی‌ای مانند اتحادیه‌ی اروپا و دیگر نهادهای اروپایی مانند دادگاهِ حقوقِ بشر، در رابطه با حقوق همجنسگرایان یا تراجنسیتی‌ها و قواعدِ کاری و تجارتِ موادِ جنسی، روزافزون در شکل‌دهی به سکسوآلیته فعالند. سازمان ملل متحد نیز در رابطه با نقشِ زنان و کودکان و همجنسگرایی (که البته در این موردِ آخر موفقیتِ کم‌تری داشته) نیز مداخله می‌کند.

اکنون نیروهای مختلفی در فرهنگِ جهانی‌شدن دست اندر کار هستند؛ و همگی این نیروها با زیستن در دنیایی پیچیده و متنوع، این پرسش بنیادین را مطرح می‌کنند: چگونه می‌توان استانداردهای مشترک و توافق‌شده‌ای برای اندازه‌گیری‌کردنِ نیازهای فردی و ویژه یافت و چگونه می‌توان راه‌های زیستنی هماهنگ با تفاوت‌ها پیدا کرد؟ این همان چالشی است که چشم‌اندازِ جهانی می‌تواند آن را برطرف کند؛ با ارائه‌ی «یک پنداره‌ی جایگزین، پنداره‌ای درباره‌ی راه‌های جایگزینِ زندگی و عقلانیت، که دیگر بودگیِ دیگری را شامل می‌شود». این امر مستلزم آن است که از چشم‌اندازی فاصله بگیریم که فرهنگ‌ها و هویت‌ها و بودن‌های متفاوت را منجمد  می‌کند و آن‌ها را هم‌چون هستی‌های مادی و فیزیکی می‌نگرد و در مقابل از آمیختگی استقبال می‌کند. شهروندِ جهان‌وطن کسی است که می‌تواند در/با سنت‌های متفاوتِ ملی، در/با اجتماعاتِ مختلف و راه‌های جایگزینِ زندگیْ کار کند، می‌تواند در راستای گسترش‌دادنِ افق‌های معنایی (که محدودیت‌شان ما را اسیرِ پیش‌داوری و اضطراب و ترس می‌کنند) با گفتمان‌های دیگران واردِ دیالوگ شود. اما این آرمان‌ها باید با واقعیت‌های خشن و مستمر (و در بعضی زمینه‌ها) تاکیدشده‌ی اختلاف‌های قدرت، و مشکلاتِ زیستن با این واقعیت‌ها در جوامعِ چندفرهنگی و چندمذهبی روبه‌رو شوند.

این بدان معنا نیست که هیچ اقدامی نمی‌شود کرد و هیچ کوششی فایده نخواهد داشت. شهروندیِ جهان‌وطنی، در موضوع‌های جدیدِ جنسیْ پیشگامانِ خودش را دارد؛ یعنی همان‌هایی که از دهه‌ی ۱۹۷۰ پا به صحنه‌ی تاریخ گذاشته‌اند. در میان این‌ها، «همجنسگرای جهانی»[1] نشان‌دهنده‌ی ظرفیت‌ها و دشواری‌ها و چالش‌ها و فرصت‌هاست. جهانی‌شدن کمک کرده است تا هویتِ بین‌المللیِ همجنسگرا ایجاد شود؛ هویتی که فراتر از مرزهای غرب می‌رود. با این حال اما همجنسگرابودن هنوز یک ایده‌ی غربی است که در زیست‌های مختلفِ همجنسگرایی و جنسیتْ جرح و تعدیل یافته است. همان‌طور که پَتِن و سانچز اپلر گفته‌اند:

“… گی«بودن»، هوموسکسوآل«بودن»، لزبین«بودن»، و نام‌های کوچه‌بازاری برای این هویت‌ها در فرهنگ‌های مختلف، متضمنِ برآورده‌کردن یا نکردنِ آن مفاهیم و میل‌هایی است که این واژه‌ها ادعا می‌کنند که می‌خواهند در مکانِ مشخصی و دوره‌ی مشخصی [آن مفاهیم و میل‌ها را] نشان دهند. وقتی کنشگرِ «کنشِ همجنسگرا» یا تَنی که حاملِ نشانه‌های کوییربودن است رسما بین فضاهای متعینی (ملیت، منطقه، کلان‌شهر، محله، یا حتی فرهنگ، جنسیت، دین، بیماری) حرکت می‌کنند، بازآراییِ پیچیده‌ی هویت و سیاست و میل روی می‌دهد.” (پتن و سانچز-اپلر ۲۰۰۰)

 جهانی‌شدن این فرصت را فراهم کرده است که از راهِ دور هم بتوان بازشناسی کرد، و مولفه‌های زندگیِ مشترک و دلایلِ مشترک ایجاد کرد. اما جهانی‌شدنْ مختصاتِ محلیِ تجربه‌ی زیسته را نیز افشا کرده، مختصاتی که هویت‌‌ها و فاصله‌گیری‌های محلی را مشخص می‌کند و پیوسته در حال ساختن و بازساختنِ سوژگانی‌هاست. به همین نحو، درحالی‌که ممکن و ضروری است که این مولفه‌های مشترکِ همجنسگراستیزی و هنجارسازیِ اجباری‌ای را شناخت که در سطحِ جهانی جریان دارد، هم‌چنین ضروری است که نسبت به رژیم‌های متفاوتِ سکسوآلیته نیز حساس بود؛ رژیم‌هایی که بر شیوه‌های فردیِ زندگی حاکم هستند. همه‌ی آن نوزده کشوری که حقوقِ نَسَبیِ هم‌جنسی یا «حقوقِ عشقی» را در ۲۰۰۳ به رسمیت شناخته‌اند، به‌خاطرِ سرانه‌ی تولید ناخالصِ داخلی، جزو بیست و چهار کشورِ برترِ «سازمان همکاری اقتصادی و توسعه» بودند. جهان‌وطنی (به‌عنوان آرمانی برای ایجادکردنِ دیالوگی که بر شکاف‌های تفاوتْ پل می‌زند و یک‌نوع دمکراسی را در زندگیِ بینافردی و هم‌چنین زندگیِ سیاسی ایجاد می‌کند) وابسته است به ویرانیِ ساختارهایی که مردم را از هم جدا می‌کنند و مانع از رشدِ چهارچوبِ مشترکی برای حقوق می‌شوند.

پیش از اوایلِ دهه‌ی ۱۹۹۰، سکسوآلیته در گفتمانِ بین‌المللیِ حقوقِ بشر غایب بود. اعلامیه‌ی جهانیِ حقوق بشر، که نشستِ عمومیِ سازمانِ ملل در ۱۹۴۸ تصویب کرد، «عزتِ ذاتی» و «حقوقِ برابر و همیشگی» همه‌ی اعضای جامعه‌ی بشری را اعلام کرد. این موضوعِ جهانی اندک‌اندک دارای خاستگاه‌های قومی یا نژادیِ متفاوتی، خاستگاه‌های مذهبی یا غیرمذهبی گشت، نیازهای بهداشتیِ متفاوتی پیدا کرد، به شیوه‌های پیچیده‌ای جنسیتی شد، و ترجیح‌ها یا گرایش‌های جنسیِ متفاوتی پیدا کرد؛ اما سازمان ملل (یا اعضای متنوعِ آن) دیرزمانی نسبت به تصدیقِ مسئله‌ی تنوعِ جنسی یا تراجنسیتی بی‌میل بودند. بحثِ بین‌المللی برای برنامه‌ای گسترده‌تر با کنفرانسِ «حقوق بشر» وین در ۱۹۹۳، اعلامیه‌ی «حذف خشونت علیه زنان» سازمان ملل در همان سال، کنفرانس جمعیتِ جهان در قاهره در ۱۹۹۴، و کنفرانس زنان در پکن در ۱۹۹۵ پدیدار شد. قسمتِ عمده و اصلیِ آن از دهه‌ی ۱۹۷۰ صراحت یافت؛ یعنی وقتی کمپین‌های گوناگونِ موجِ دومِ فمینیسم و بین‌المللی‌شدنِ جنبشِ دگرباشان شکل گرفت. همه‌گیریِ جهانیِ اچ‌آی‌وی / ایدز نیز واداشت تا سکسوآلیته در برنامه‌ی بین‌المللیِ جنسی وارد شود. اما ادعای حقوق در عینِ این‌که می‌تواند موجب توانمندی شود، هم‌چنین می‌تواند منجر به تشدیدِ تضاد بر سرِ اولویتِ حقوق شود. حقوقِ متضاد «عمده‌ترین مانع برای دستیابی زنانِ جنوبی به حقوقِ بشر» هستند.

گرچه بحث‌هایی درباره‌ی حوزه‌ی خصوصی و تولیدمثل، سکسوآلیته را تا اندازه‌ی زیادی وارد گفتمان‌های حقوق بشری کرده است، اما کنفرانسِ پکن عمدتا روی مسئله‌ی خشونت علیه زنان بود. پیداست که بین این دو ارتباطِ قوی‌ای برقرار است؛ به‌ویژه در رابطه با موضوع‌های اصلی‌ای مثل اخلاقی‌بودنِ بدن یا کنترل‌داشتنِ فرد بر بدنِ خویش، شخصیت، برابری و تنوع. اما حقوقِ تولیدمثلی و حقوقِ جنسی هرگز نمی‌توانند همزیستی داشته باشند، گرچه عاملیت‌های بین‌المللی اغلب راحت‌ترند به مسئله‌ی حقوقِ تولیدمثلی بپردازند تا به پرسش‌های گسترده‌تری روبه‌رو شوند که سکسوآلیته به‌طور کلی مطرح می‌کند (و به‌ویژه مسائلِ دگرباشان). همان‌طور که باتلر می‌گوید، مسائلی که کمپین‌های جهانیِ دگرباشان مطرح کرده‌اند، ادعاهای خاص و ویژه‌ای نیستند: آن‌ها پرسش‌هایی اساسی درباره‌ی معنای انسان در جهانی جهانی‌شده مطرح می‌کنند، معنایی از انسانی که در بسیاری از بخش‌های جهان هم‌چنان نمی‌خواهد انسانیتِ افرادی را قبول کند که غیردگرجنسگرا هستند یا جنسیت را به چالش می‌کشند. سکسوآلیته دیگر صرفا یک صفت یا جنبه‌ی فردی نیست. حالا آن را در رابطه با خویشتن و در رابطه با دیگری، یا همان انسانیتِ خودِ انسان تعریف می‌کنند. دگرباشان ناچار هستند تا بی‌عدالتی‌هایی را که با آن‌ها روبه‌رو هستند به پرسش بگیرند، زیرا اگر این کار را نمی‌کردند انسانیتِ خودشان زیر سوال می‌رفت. بنابراین چالشِ مرکزیِ حقوقِ بین‌المللیِ همجنسگرایان این است که بر واقعیتِ همجنسگرایی به گونه‌ای تاکید کنند تا آن را نه یک حقیقتِ درونی یا کنشِ جنسی، که «یکی از جنبه‌های تعریف‌کننده‌ی جهانِ اجتماعی بدانند که از نظر عقلانی قابل درک است». تاکیدکردن روی ارزشِ هویت‌های دگرباشان و سبک‌های زندگی همانا به چالش‌کشیدنِ واقعیت‌های موجود است، و نشان می‌دهد که سبک‌های بسیار مختلفی برای جنسی‌بودن (و انسان‌بودن) وجود دارد.

مبارزه برای حقوقِ جنسی، به‌ناگزیر محدودیت‌هایی دارد؛ اما ابزاری ضروری و اکتشافی و بسیج‌‌گر برای جلبِ توجه به بی‌عدالتی فراهم می‌کند. حق‌خواهی، درست مانند تبعیض و پیش‌داوری و سرکوب و استثمار و انکارِ انسانیتِ کامل افراد، تاکیدی است بر تنوعِ غنیِ امکان‌های انسانی. حقوقِ جنسیِ انسان، استانداردهایی فراهم می‌کند که با آن‌ها می‌توانیم مطلق‌گرایی‌ای را به چالش بکشیم که خوبی را فقط در شیوه‌های سنتی‌ای می‌بیند که برای همیشه از بین رفته‌اند، و هم‌چنین با آن‌ها می‌توانیم نسبی‌گرایی‌ای (توصیف‌گرا یا هنجارگرا) را به چالش بکشیم که به هیچ روی نمی‌خواهد تمایزها را به رسمیت بشناسد. تحول و تکاملِ حقوقِ بشر، فرآیندی بوده است که دیالوگی درباره‌ی تفاوت‌ها را پیش می‌کشد، و مفهومِ حقوقِ جنسیِ بشری که در حالِ پدیدارشدن است، فضا و فرصتی فراهم می‌کند تا مفهومِ تفاوتْ در گفتمانِ انسانیتِ مشترکِ ما شکوفا شود.

ادامه دارد

پانویس

[1]  ایده‌ای است متعلق به دنیس آلتمن؛ وی مطرح می‌کند که بین همجنسگرایان در کشورهای مختلف ارتباطاتی شکل گرفته و فرهنگِ جهانیِ همجنسگرایی در حال تولد است. م

‌‌‌‌‌

آنچه خواندید ترجمه بحش دیگری از کتاب “سکسوآلیته” (امور جنسی) اثر جفری ویکس بود. مشخصات اصل انگلیسی کتاب:

Jeffrey Weeks: ‌‌‌‌‌‌‌Sexuality، 3rd ed., New York and London: ‌‌‌‌‌‌‌Routledge 2010

‌‌‌‌♦ بخش‌های پیشین