ایران و عربستان، دو رقیب منطقهای به شمار میروند که در بیشتر ادوار، روابطشان بر اساس متغیرهای متعددی از جمله رقابت نفتی یا منازعات شیعی- سنی از گرمی و صمیمیت برخوردار نبوده است. در نتیجه این وضعیت بیثبات، روابط دو کشور یکبار در زمان دولت پادشاهی ایران و بار دیگر در جمهوری اسلامی (حج خونین سال ۶۶) قطع شد.
در چنین فراز و نشیبی، دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی یکی از نادرترین ادوار در روابط دو کشور به شمار میرود. گرمی مناسبات تهران– ریاض تا بدانجا پیش رفت که دو کشور مبادرت به امضای «یادداشت تفاهم همکاری امنیتی» کردند. این گرمی روابط محصول سیاست تنشزدایی در روابط خارجی ایران در دوران خاتمی بود.
دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی یکی از نادرترین ادوار در روابط دو کشور به شمار میرود. گرمی مناسبات تهران– ریاض تا بدانجا پیش رفت که دو کشور «یادداشت تفاهم همکاری امنیتی» امضا کردند.
حال با انتخاب حسن روحانی و اتخاذ سیاست تنشزدایی از روابط خارجی ایران (سیاست تعامل سازنده) آیا مناسبات سیاسی تهران- ریاض به سوی نوعی همگرایی پیش خواهد رفت؟ اگر نه، متغیرهای فعال در واگرایی تهران- ریاض چیست؟ عمدهترین متغیر به عنوان مانع عادیسازی روابط دو کشور کدام است؟
پرسشهای بالا هنگامی از اهمیت برخوردار میشود که هاشمی رفسنجانی، معمار روابط تهران- ریاض پس از فوت آیتالله خمینی (که گناه آلسعود را بدتر از صدام و غیرقابل بخشش دانسته بود)، اخیراً در مصاحبهای با روزنامه انتخاب مناسبات دو کشور را «خیلی تیره» و حاصل «تندروی» هر دو طرف توصیف کرده است.
وخیمتر از روابط کنونی دو کشور، وی فقدان «برنامهای مدون» در برابر عربستان را مهمتر از تیرگی روابط دو کشور برشمرده و با اشاره به دعوتی که از او برای سفر به عربستان شده، با سلب مسئولیت از خود سلب و متوجه ساختن آن به رهبر جمهوری اسلامی گفت: «من مسئوليتی ندارم كه بگويم با اين كار موافق يا با آن كار مخالف هستيم. اين كار در درجه اوّل از اختيارات رهبری و سياستهای كلی نظام و بعد دولت است. بايد اول در اينجا [زیر نظر رهبر] طرحی آماده شود كه ما چه میخواهيم و آنها چه میخواهند….تا هر كسی كه میرود، با “برنامه” برود و مذاكره كند.»
رفسنجانی فقدان «برنامهای مدون» در برابر عربستان را مهمتر از تیرگی روابط دو کشور برشمرده و مسئولیت را متوجه رهبر جمهوری اسلامی کرده است.
آغاز دوره واگرایی در روابط تهران – ریاض
به رغم گرمی روابط ایران و عربستان در دوران خاتمی، با روی کار آمدن محمود احمدینژاد، دیری نگذشت که پس از رسیدن بهار عربی به بحرین نه تنها رابطه تهران – ریاض بلکه رابطه تهران با اکثر کشورهای عربی به سردی گرایید. تا آنجا که مراکش مبادرت به قطع رابطه با تهران کرد و کویت و بحرین نیز برخی دیپلماتهای ایران را به عنوان «عناصر نامطلوب» اخراج نمودند.
با بروز برخی ناآرامیها در مناطق شيعهنشين عربستان، ریاض تردیدی به خرج نداد تا انگشت اتهام را به سوی جمهوری اسلامی نشانه رود. این اتهام سنگین در پی آن بود که حمايت آشکار جمهوری اسلامی از شيعيان بحرين، عملاً تعارض منافع تهران – رياض را به اوج خود رسانده بود.
شاهزاده نايف بنعبدالعزيز وليعهد و وزير کشور پیشین عربستان، در همين خصوص هشدار داده بود که رياض «تهديد» عليه کشورهای عرب حوزه خليج فارس را «تحمل» نخواهد کرد و افزوده بود که «هرگونه آسيب به کشورهای ما، لطمه به همه ما است… عربستان سعودی و بقيه کشورهای عضو شورا يکپارچه برای حفظ ثبات و حاکميت در کنار بحرين و امارات متحده عربی ايستادهاند و مسئله امنيت آنها را به مثابه بخشی از امنيت شورای همکاری به عنوان يک پيکره واحد ارزيابی میکنند.» (۱۴ ارديبهشت ۹۱)
اين مواضع و گسيل نيروی نظامی از سوی عربستان به بحرين برای سرکوب معترضان شیعه، نخستین عامل واگرایی تهران- ریاض را رقم زد. حمايت آشکار عربستان (و قطر) از تسلیح اپوزسيون سوريه، ديگر عامل شتابدهنده در واگرایی تهران – رياض به شمار میرود.
گسيل نيروی نظامی از سوی عربستان به بحرين برای سرکوب معترضان شیعه، نخستین عامل واگرایی تهران- ریاض را رقم زد. حمايت آشکار عربستان (و قطر) از تسلیح اپوزسيون سوريه، این واگرایی را شتاب بخشید.
بدين ترتيب در حالی که تهران منافع خود را در بیثباتی بحرين (متحد عربستان) میدید، عربستان نيز منافع خود را در بیثباتی بشار اسد (متحد جمهوری اسلامی) میبيند.
در ارزیابی ساده از زورآزمایی تهران- ریاض همین بس که اینک عربستان موفق شده در حمايت از متحد خود (بحرين)، با دخالت نظامی اوضاع را تا حد بسياری آرام کند و در مقابل با کمک کشورهای دوست و متحد خود، موجبات تضعیف و انزوای رژیم سوریه را فراهم سازد.
برخی از اقدامات ریاض علیه بشار اسد (متحد جمهوری اسلامی)، به شرح زیر است:
– تسلیح، کمک مالی و لجستیکی سنگین به اپوزسیون سوریه.
– تعلیق عضویت سوریه در اتحادیه عرب.
– تعلیق عضویت سوریه در سازمان همکاری اسلامی (مراجعه شود به مقاله: پيام اجلاس مکه)
– تصویب قطعنامهای در محکومیت رژیم سوریه در مجمع عمومی سازمان ملل (مراجعه شود به مقاله: تصويب قطعنامه عليه سوريه)
ترور در مقابل ترور: اوج تیرگی روابط تهران- ریاض
در اهمیت سوریه برای جمهوری اسلامی همین بس که علی اکبر ولایتی، مشاور بینالملل علی خامنهای، آن را «حلقه طلایی» و مهدی طائب آن را استان سی و پنجم ایران و مهمتر از استان نفتخیز خوزستان دانسته بودند.
در حالی که تهران منافع خود را در بیثباتی بحرين (متحد عربستان) میدید، عربستان نيز منافع خود را در بیثباتی بشار اسد (متحد جمهوری اسلامی) میبيند.
از همان آغاز بدیهی مینمود که حضور سنگین عربستان در جبهه مخالف بشار اسد، تیرگی روابط تهران و ریاض را دامن خواهد زد. در چنین فضایی بود که اریک هولدر، وزیر دادگستری امريکا در آبان ۱۳۹۰ مدعی شد با دستگيری یک تبعه ایرانی (منصور ارباب سيار)، طرح ترور سفير عربستان در واشنگتن ناکام مانده است. اعلام این خبر زمينه سوءظن عربستان به اقدامات تروریستی تلافی جویانه جمهوری اسلامی را تا آنجا دامن زد که با احاله موضوع به شورای امنيت خواستار دخالت سازمان ملل در اين موضوع شد.
در مقابل وقتی یک عملیات تروریستی مهیب در ۲۹ آبان ۱۳۹۲ دفتر نمایندگی فرهنگی ایران را در بیروت به لرزه درآورد (که در نتیجه آن نماینده فرهنگی ایران کشته شد)، تهران نیز انگشت اتهام را متوجه ریاض کرد. منصور حقیقتپور، معاون کمیسیون امنیت ملی مجلس، در همین خصوص به صراحت مسئولیت این انفجار را متوجه عربستان کرد و گفت: «شواهد حاکی از آن است که سعودیها انفجار تروریستی در مقابل سفارت ایران در بیروت را هدایت و حمایت کردهاند و تمامی نگاهها به عنوان متهم اصلی به سمت عربستان است.» (مراجعه شود به مقاله: لبنان؛ دور باطل انفجارهای خونین)
سوءظن تهران به عربستان آنگاه تشدید شد که “ماجد الماجد” طراح سعودی این عملیات، در فاصله دو روز پس از دستگیریاش توسط ارتش لبنان، به طرز مرموزی در بیمارستان جان باخت. لبنان موافقت کرده بود ایران در روند بازجویی از نامبرده حضور داشته باشد.
در کوران این مخاصمات است که گردن زدن هفده تبعه ایرانی به جرم قاچاق و به ظن دست داشتن جمهوری اسلامی در ناآرامیهای مناطق شیعه نشین این کشور، دیگر پیام آشکار دشمنی ریاض با تهران تفسیر شده است. (مراجعه شود به مقاله: گردن زدن اتباع ايرانی در عربستان؛ واکاوی پيام ریاض به تهران)
آینده روابط تهران و ریاض در گرو آن است که بحران سوریه از طریق راهحل نظامی یا دیپلماتیک به سود یکی و زیان دیگری خاتمه یابد.
چشمانداز
به شرحی که گفته شد رقابت دیرینه ایران و عربستان که در زمان خاتمی به نوعی همکاری و همگرایی منطقهای گراییده بود، اینک وارد مرحله واگرایی شده است. واگرایی تهران – ریاض بر سر بحرین آغاز، در سوریه تشدید و در لبنان نمایان شده است.
شکست در تغییر ساختار سیاسی بحرین اگر چه برای جمهوری اسلامی تلخ بود ولی قابل تحمل است در حالیکه دست شستن از حلقه طلایی (سوریه) مطلقاً در معادلات تهران جایی ندارد.
از آنجایی که بحران سوریه (که تهران و ریاض هر کدام، یک سوی آن را گرفته اند) به عامل شتابدهنده در واگرایی تهران و ریاض تبدیل شده، مادام که این عامل به قوت خود باقی است، روند واگرایی دو کشور را بیشتر خواهد کرد.
با این توصیف، باید آینده روابط تهران و ریاض را در گرو یکی از دو پیشآمد محتمل دانست. نخست اینکه بحران سوریه از طریق راهحل نظامی به سود یکی و زیان دیگری خاتمه یابد که در چنین صورتی از دست دادن حلقه طلایی سوریه به دلیل دخالت عربستان و متحدانش، برای تهران نابخشودنی خواهد بود.
دیگر اینکه بحران سوریه از طریق راهحل دیپلماتیک (مثلا از طریق ژنو۲) به سرانجامی برسد که بقای بشاراسد را تضمین کند. چنین فرضی در شرائطی که ایران هنوز به عنوان یکی از میهمانان ژنو۲ دعوت نشده، فرض دشواری به نظر میرسد.
Trackbacks