راه قزوین ناهموار بود. گفتوگو از این بود که بزودی آسفالت خواهد شد، اما اینک طلعت و خانم لقا در اتوبوسی که روی دستاندازها بالا و پائین میپرید لقلق میخوردند. طلعت میدانست که مراسم ختم شوهرش بسیار ساده برگزار خواهد شد. تقریباً تمامی اقوام شوهرش یا مرده بودند و یا در نقاط دیگر کشور زندگی میکردند. از سوی دیگر مرد نسبت به آنها بسیار بدبین بود. عقیده داشت که همهی آنها در تقسیم ارث پدرش سر او کلاه گذاشتهاند. او در عین حال مردی غیرمذهبی بود و میانهای با آخوندها نداشت. از طرفداران پر و پا قرص رضا شاه بود. عقیده داشت تمام آخوندها را باید اعدام کرد، یا حداقل عبا و عمامهشان را از آنها گرفت. با چنین اخلاقی در زندگی تنها مانده بود. اما هنگامی که طلعت و خانم لقا وارد خانه شدند، جمعیت نسبتاً زیادی را آنجا دیدند. دو روز از مرگ مرد میگذشت. تمام همسایهها در حیاط باغ مانند خانه جمع شده بودند. میرفتند و میآمدند. نوکر خانهزاد خانه با آه و فغان برای طلعت شرح داد که چگونه آقا از دنیا رفت. و خانم لقا زیرچشمی دید که همسایگان در کمال فضولی به هر گوشه و کناری سرک میکشند. یک هفتهای طول کشید تا طلعت پای همه را از خانه برید.
04 January 2014
با سلام.خانم پارسی پور ایا امکان اینکه ایملی از شما داشته باشم هست؟نه در سایت فوق و نه در سایت خودتان اینرا ندیدم.(بعبه هر حال کمی در مورد خودم و مشکلی که برایم ایجاد شده برایتان میگویم تا اگر توانستید راهنمایی کنید.
من تحصیلات بالایی در رشته فیزیک داریم و تقریبا تمام رشته های علوم انسانی را مسلط هستم..لذا اگر چیزی میگویم از سر توهم نیست…کما اینکه وقتی مقاله شما در مورد امیر را می خواندم تصویر زندگی خودم را می دیدم که توسط شما بازگو میشد.من در حالیکه فردی کاملا مادی گرا بودم دچار اتفاقات متافیزیک شدم که ماجرای طولانی دارد ولیکن از طرفی من را دچار سر درگمی کرده است…بطوریکه حتی پیش یک مشاور هم رفتم و بعد از یک ساعت توضیح دادن مانده بود چه برایم بگوید.جز اینکه بگوید حال شما مانند کسی است که :(هر کسی از ظن خود شد یار من)…
در صورتی که ادیتور رادیو زمانه مشکلی ندارد سعی میکنم همین جا کمی برایتان از زندگی شخصی خودم توضیح بدهم.در صورتی که ایرادی ندارد بگوید تا همین جا بیان کنم
امیر / 01 January 2014
ممنون که اینقدر سریع جواب دادید…من از خیرش گذشتم
امیر / 03 January 2014
من مجبورم که در کارگاهی کوچک تنهایی کار کنم ، واقعا هیچ چیزی جای رادیو را نمی گیره و مطالب مفید شما من رو از خل و چل شدن نجات داده ! واقعا تشکر و تشکر و باز هم تشکر
بابک / 06 January 2014
لطفا تمام فایلهای صوتی رمان را در همین صفحه بگذارید تا دانلود کنیم.
م / 08 January 2014
درود بانو پارسی پور
از شنیدن رمان با صدای شما بسیار لذت می برم. کار بکری است. برای ما که در داخل ایران به نویسندگن بزرگی چون شما دسترسی نداریم بسیار لذتبخش است. دست مریزاد و پاینده و پایدار باشید ….
ادامه داستان را کی می خوانید چندین هفته گذشته!
دوستدار شما
ندا / 16 January 2014