Opinion-small2

افغانستان، پاکستان، ایران، عربستان سعودی، بحرین، عراق، سوریه، لبنان، و… به محل جنگ‌های مذهبی و قومی تبدیل شده‌اند. انفجار انتحاری مقابل سفارت ایران در لبنان که به کشته و زخمی شدن ده‌ها تن انجامید، آخرین نمونه از این پدیده است.

 ملک عبدالله دوم پادشاه اردن گفته بود که در منطقه هلال شیعی پدیدار شده که از ایران سرچشمه گرفته و تا عراق، سوریه و لبنان ادامه پیدا کرده است و کشورهای عربی را تهدید می‌کند و باید سران جهان عرب از هلال شیعی پدید آمده، هراسناک باشند.

بغداد، بمب‌گذاری به نام مذهب، رخدادی عادی شده
بغداد، بمب‌گذاری به نام مذهب، رخدادی عادی شده

تبدیل نزاع‌های ریشه‌دار منطقه به نزاع تشیع و تسنن، پدیده‌ای نوین و بسیار خطرناک است. یعنی، تعریف مناطق نفوذ دولت‌ها براساس فرقه‌ها و مذاهب، در گذشته کمتر به چشم می‌خورد و پدیده‌ای است که پیامدهای زیانباری پدید خواهد آورد.

در قرن بیستم، “هویت سیاسی” بر اساس تشیع و تسنن ساخته نمی‌شد بلکه شیعیان و سنیان، به گروه‌های چپ و راست و ملی گرا و سوسیالیست تقسیم می‌شدند.

در قرن بیستم در کشورهای مختلف، مسلمان‌های فعال سیاسی و دولت‌های کشورهای مسلمان، خود را سوسیالیست، ناسیونالیست، لیبرال و…می خواندند و متحد اردوگاه غرب به رهبری آمریکا یا اردوگاه شرق به رهبری شوروی بودند. یعنی “هویت سیاسی” بر اساس تشیع و تسنن ساخته نمی‌شد، بلکه هر دو فرقه شیعیان و سنیان، به گروه‌های چپ و راست و ملی گرا و… تقسیم می‌شدند.

تا قبل از انقلاب ۱۹۷۹ ایران، عربستان سعودی و ایران متحدان جهان غرب بودند و خطر اصلی را شوروی و کمونیسم به شمار می‌آوردند. عربستان سعودی و امارات متحده با همکاری آمریکا و پاکستان نیروهای جهادی را به افغانستان اعزام کردند تا با ارتش کمونیست شوروی بجنگند. طالبان و القاعده دو محصول این کنش بودند.

انقلاب اسلامی ایران رویکردی ضد آمریکایی داشت. دیسکورس انقلاب ایران که مارکسیست‌ها در ساختن آن نقش مهمی داشتند، ضد امپریالیستی بود. ابتدا مارکسیست‌ها سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند، اما حاکمان جدید آنان را بیرون ریختند و در گام بعد، دانشجویان مسلمان آن را تحت عنوان “لانه جاسوسی” فتح کردند و تمامی گروه‌های چپ به حمایت از آن پرداختند. بدین ترتیب روابط ایران و آمریکا قطع شد و تخاصم جایگزین روابط دوستانه شد.

تعریف مناطق نفوذ دولت‌ها براساس فرقه‌ها و مذاهب، در گذشته کمتر به چشم می‌خورد و پدیده‌ای است که پیامدهای زیانباری پدید خواهد آورد.

عقب‌نشینی نیروهای شوروی از افغانستان و فروپاشی شوروی، سیاست عربستان سعودی را تغییر داد. وقتی صدام حسین تجاوز نظامی خود را به ایران آغاز کرد، تمامی کشورهای حوزه خلیج فارس به حمایت مالی و تسلیحاتی از عراق پرداختند. اما تبلیغات صدام حسین در آن جنگ ۸ ساله، بیشتر حول محور برجسته ساختن نزاع عرب/عجم بود، نه شیعه و سنی.

پس از پایان جنگ، صدام حسین کویت را به اشغال در آورد. در آن وضعیت کشورهای حوزه خلیج فارس روابط خود را با ایران بهبود بخشیدند تا کویت را باز پس گیرند. کویت از دست صدام آزاد شد. بعدها جرج بوش با ادعاهای دروغ به عراق حمله کرد و عراق را به اشغال در آورد. ایرانی که از دو سو توسط طالبان افغانستان و عراق صدام حسین در محاصره بود، با سرنگونی آنان، قدرت منطقه‌ای‌اش افزایش یافت. قانون اساسی جدید عراق به گونه‌ای قدرت را میان کردها، سنی‌ها و شیعیان تقسیم کرد، اما اکثریت شیعه به طور طبیعی به حکومت دست یافت.

در سرزمین‌های اشغال‌شده توسط اسرائیل، از ابتدای انقلاب، ایران از گروه‌های سنی (حماس و جهاد اسلامی) در حال مبارزه با اسرائیل حمایت مالی و تسلیحاتی کرد. اما در لبنان هم حزب‌الله فعال شد و این نیز قدرت منطقه‌ای ایران را افزایش داد.

تاریخ نشان می‌دهد که شیعیان و سنیان دارای گروه‌های افراطی بوده و هستند، اما گروه‌های افراطی همیشه در حاشیه اکثریت عظیم مسلمانان میانه‌رو قرار داشته‌اند.

این رویدادها تا “بهار عرب” ادامه یافت. بن علی در تونس و حسنی مبارک در مصر سرنگون شدند. موجی به راه افتاده بود که همه کشورهای عربی منطقه را در بر می‌گرفت. رژیم قذافی را سازمان ناتو سرنگون کرد و قدرت اسلام‌گرایان در لیبی افزایش یافت. اعتراض‌های سوریه را رژیم جنایتکار اسد بی‌رحمانه سرکوب کرد. در جنگ ایران و عراق، سوریه تنها کشور حامی ایران بود. ایران هم به حمایت از حکومت سوریه برخاست.

کشورهای حوزه خلیج فارس که نگران آن بودند که “بهار عرب” آنان را هم با خود ببرد، بازی را تغییر دادند. با حمایت همه‌جانبه از حمله ناتو به لیبی و سپس با حمایت مالی و تسلیحاتی از نیروهای سلفی و بنیادگرا، برای سرنگون کردن حکومت سکولار بشار اسد. اعتراض اکثریت شیعی بحرین نیز با اعزام ارتش عربستان سعودی سرکوب شد.

مسئله اصلی کشورهای عرب منطقه و ایران، مسئله حکومت‌های استبدادی فاسد است. در کل منطقه نیروهای جوانی رشد کرده‌اند که خواهان دموکراسی، آزادی و حقوق‌بشر هستند. اما همه دیکتاتورهای منطقه مخالف دموکراتیزه شدن جوامع، و به تبع آن، نظام‌های سیاسی‌اند.

آنها موج خروشان دموکراتیزاسیون را با تبدیل نزاع دیکتاتوری و دموکراسی به جنگ شیعه و سنی، به حاشیه رانده و در حال مرکزیت بخشیدن به این نزاع فرقه‌ای‌اند. جنگ سنیان و شیعیان، هیچ ربطی به اعتقادات و فقه اکثراً مشابه آنان ندارد. این جنگ هیچ ارتباطی با مسئله جانشینی پیامبر اسلام هم ندارد. جانشینان پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان، علی) همه یاران نزدیک او بوده و با یکدیگر انواع روابط خویشاوندی داشتند. عمر داماد علی بود.

حکومت‌های استبدادی در پشت مذهب سنگر گرفته‌اند. جنگ آنان برای حفظ و افزایش قدرت است، نه باورهای دینی.

تاریخ نشان می‌دهد که شیعیان و سنیان دارای گروه‌های افراطی بوده و هستند، اما گروه‌های افراطی همیشه در حاشیه اکثریت عظیم مسلمانان میانه‌رو قرار داشته‌اند. ولی در سال‌های گذشته شاهد کشتار وحشیانه شیعیان و سنیان در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، بحرین، عربستان سعودی، لبنان، و… بوده و هستیم. عراق و سوریه و لبنان و پاکستان و افغانستان به مرکز فعالیت گروه‌های چون القاعده و طالبان و… تیدبل شده که روزانه صدها تن را قتل عام می‌کنند.

دولت‌های فاسد سرکوبگر منطقه در پشت صحنه قرار داشته و دارند. این جنگ کثیف، در کوتاه مدت، به سود دوام حکومت‌های استبدادی است، اما در بلند مدت، آتشی برپا خواهد کرد که کارگردانان پشت صحنه را هم خواهد سوزاند. اما دیکتاتورها نیازمند این جنگ هستند.

این “سیاست هویتی” تازه، تصویری کاذب از انسجام درونی گروه خودی (شیعه، سنی) ارائه کرده تا نابرابری‌ها و اختلافات درونی هر یک را پنهان سازند. مرزهای خودی و غیرخودی را بسیار برجسته کرده و بر شدت و حدت آن می‌افزایند. نه کل یک پارچه‌ای به نام تسنن وجود دارد، و نه کل یک پارچه‌ای به نام تشیع.

راه‌حل منطقه، درآوردن دین از چنگ حاکمان مستبد، جدایی نهاد دین از نهاد دولت، افزایش تحمل متفاوت‌ها از طریق تبلیغ و بسط تساهل و تسامح، و دامن زدن به نزاع دیکتاتوری و دموکراسی است.

حکومت‌های استبدادی در پشت مذهب سنگر گرفته‌اند. جنگ آنان برای حفظ و افزایش قدرت است، نه باورهای دینی. مردم مسلمان شیعه و سنی- که قرآن همه آنان را به برادری و دوری از نزاع‌های مذهبی و قومی فرا خوانده- را به کشتن می‌دهند تا مناطق نفوذ خود را گسترش دهند.

راه‌حل منطقه، درآوردن دین از چنگ حاکمان مستبد، جدایی نهاد دین از نهاد دولت، افزایش تحمل متفاوت‌ها از طریق تبلیغ و بسط تساهل و تسامح، و دامن زدن به نزاع دیکتاتوری و دموکراسی است. همه مردم منطقه- مستقل از جنسیت و قومیت و مذهب- باید بتوانند در صلح زندگی کنند. بدون دموکراسی، آزادی و حقوق بشر، صلح هم دست نایافتنی خواهد شد.

فقط به سه پیامد جنگ شیعه و سنی بنگرید:

یکم- جنگ ۸ ساله ایران و عراق، فقط و فقط به سود اسرائیل بود. نابودی عراق و لیبی و سوریه به سود اسرائیل تمام شد. تنها دولتی در منطقه که از جنگ شیعه و سنی بهره‌مند خواهد شد، دولت اسرائیل است.

دوم- عراق و سوریه عملاً به سه منطقه سنی‌نشین، شیعه‌نشین و کردنشین تقسیم شده و خطر تجزیه و بی‌ثباتی بلند مدت آنان را تهدید می‌کند. بی‌ثباتی‌ای که به دیگر کشورها هم قطعاً سرایت خواهد کرد.

سوم- افراطی‌ترین گروه‌های اسلامی جنایتکار در چنین بستری رشد کرده و نه تنها چهره‌ای تروریستی از اسلام به تصویر خواهند کشید، بلکه مسلمانان را نابود خواهند ساخت.

عربستان سعودی به شدت به جنگ شیعه و سنی دامن می‌زند، اما منطقه به بهبود روابط ایران و عربستان سعودی نیازمند است تا مانع جنگ شیعیان و سنیان شوند.

‌‌‌‌

* این مقاله پیش‌نویس فارسی مطلبی است منتشر شده در سایت انگلیسی “الجزیره