نانسی فریرز، فیلسوف سیاسی آمریکایی و از چهرههای برجسته و بحثانگیز فمینیسم معاصر، در مقالهای منتشر شده در “گاردین” گفته است: «بهعنوان فمینیست، همیشه میپنداشتم با جنگیدن برای رهایی زنان، دنیای بهتری میسازم؛ دنیایی تساویگراتر، منصفتر، آزادتر. بهتازگی از این بابت نگران شدهام که ایدههای پیشگام فمینیستها چرا در خدمت اهدافی کاملاً متفاوت قرار گرفتهاند. بهویژه از این بابت نگرانم که نقد ما بر سکسیسم حالا توجیهگر و مدافع شکلهای تازه نابرابری و استثمار شده است.
دو معنا درباره عدالت در جنبش زنان شکل میگیرد: معنایی لیبرالی و معنایی که از دل جنبش کارگری و سوسیالیستی برمیخیزد. این دو در تقابل با یکدیگر نبودند، یکی بر برابری حقوقی بر اساس جنسیت تأکید داشت و دیگری، یعنی جناح چپ، بر عدالت اجتماعی.
“زمانه” با انتشار مقاله اخیر نانسی فریزر دعوت به بحث در مورد نقد او به جریان فمینیستی کرد. گفتوگوی زیر با محمدرضا نیکفر، نویسنده و پژوهشگر، در همین زمینه صورت گرفته است. مضمون اصلی این گفتوگو آشنایی بیشتر با دیدگاههای نانسی فریزر است.
گفتوگو با محمدرضا نیکفر
بحث در مورد فمینسیم و عدالت چه اهمیتی دارد؟
محمدرضا نیکفر – فمینیسم واکنش به بیعدالتی است، بیعدالتی در حق نیمی از بشریت، بیعدالتیِ مبتنی بر تبعیض جنسی و همچنین بیعدالتی نسبت به کودکان. پس رابطهای درونی و اساسی میان فمینیسم و عدالتخواهی وجود دارد، اما این سخن، کلی است و باید در تحلیل مشخص، معنای مشخص خود را بازنماید و به اثبات رساند. ضرورت به اثباترسانی، همخوان است با خصلت انتقادی فمینیسم. فقط ایدههای مذهبوار بینیاز از اثبات مداوم خود هستند.
فمینیسم یک جنبش اجتماعی و فکری است؛ و هم به عنوان جنبش اجتماعی و هم به عنوان جنبش فکری، مدام با مسئله عدالت درگیر بوده است. فمینیسم به عنوان خواست برابرحقوقی، یعنی برقراری حقوق برابر میان زن و مرد شکل گرفت، اما زمانی که داشت شکل میگرفت، این ایده پیشتر شکل گرفته بود و داشت تقویت میشد که خواست حقوق برابر برای انسانهای نابرابر (نابرابر به لحاظ طبقاتی، نابرابر به لحاظ سهمشان از ثروت و فرصت در جامعه، و بر این پایه نابرابر به لحاظ مشارکت در قدرت) نابرابری تولید خواهد کرد، یعنی به برابری شایستهای نخواهد رسید، مگر اینکه برابرحقوقیِ صوریِ محض را مطلوب بدانیم؛ و این در حالی است که از زاویه دید قشرهای ممتاز ولی دارای گرایشِ لیبرالیِ مترقی به جهان بنگریم.
در دوره پساسوسیالیستی، “سیاست هویت”به رکن اصلی سیاست فمینیستی تبدیل شد. از همان موقع این پرسش مطرح بود: پس ربط تبعیض علیه زنان به نابرابری اجتماعی چه میشود؟ شیفتگی به کیش بازار آزاد و نئولیبرالیسم که فروکش کرد به تدریج صدای کسانی چون نانسی فریزر بیشتر شنیده شد که با تکیه بر میراث سوسیالیستی جنبش زنان بر آن بودند و هستند که موضوع زن و عدالت اجتماعی را در کانون توجه قرار دهند.
با این تفسیر میبینیم که از ابتدا دو معنا درباره عدالت در جنبش زنان شکل میگیرد: معنایی لیبرالی و معنایی که از دل جنبش کارگری و سوسیالیستی برمیخیزد. این دو در تقابل با یکدیگر نبودند و بیشتر به نظر میرسید که تأکیدهای مختلفی دارند: یکی بر برابری حقوقی بر اساس جنسیت تأکید داشت و دیگری، یعنی جناح چپ، بر عدالت اجتماعی.
موج فمینیسمی که از دهه ۱۹۶۰ به پا خاست، به تدریج کاستی فمینیسم چپ را آشکار کرد: کمتوجهی به مسئله زن در خود ویژگی آن (یعنی “زن”/”زنانه” بودن آن)، به دلیل گمان بر حل کردن مسئله زن در زیر مسئله نابرابری اجتماعی. انتقاد شد که این حل کردن، در عمل منحل کردن بوده است.
پس از فروپاشی نظام شوروی و ورود به عصری که نانسی فریزر در میانه دهه ۱۹۹۰ بر آن عصر “پساسوسیالیستی” (post-socialist) نام نهاد، جناح چپ دچار بحران و سستی شد. در این دوره هویتگرایی تقویت شد، چیزی که نانسی فریزر بر آن politics of identity نام مینهد: “سیاست هویت” یا بنابر اصطلاحی رایج شده در ایران “هویتطلبی”.این اصطلاح را در ایران مدافعان فرهنگ قومی و منتقدان سلطه و تبعیضآوری زبان و فرهنگ مرکز به کار میبرند. تأکید بر هویت اما به اقوام منحصر نمیشود. در تبیینی افراطی از سیاست هویت هر مشکلی به هویتی برگردانده میشود و همچون مشکلی هویتی طرح میگردد. بر این قرار ارتباطهای میان مسائل گم میشوند و آن زمینههای عمومیای محو میشوند که اساس بیعدالتی هستند.
در دوره پساسوسیالیستی، همانگونه که هویتطلبی قومی تقویت شد، “سیاست هویت”، آنچنان که نانسی فریزر هم میگوید، به رکن اصلی سیاست فمینیستی تبدیل شد. از همان موقع این پرسش مطرح بود: پس ربط تبعیض علیه زنان به نابرابری اجتماعی چه میشود؟ آیا مسئله زنان چنان ویژه است که بایستی آن را جدا از مسئله عمومی نابرابریهای اجتماعی دید، مسئلهای که رکن پایدار آن اختلاف طبقاتی است؟
شیفتگی به کیش بازار آزاد و نئولیبرالیسم که فروکش کرد به تدریج صدای کسانی چون نانسی فریزر بیشتر شنیده شد که با تکیه بر میراث سوسیالیستی جنبش زنان بر آن بودند و هستند که موضوع زن و عدالت اجتماعی را در کانون توجه قرار دهند. این موضوع در همهجا پراهمیت است، از جمله با توجه به فمینیزه شدن فقر، یعنی ظهور فقر در شکلی آشکارا زنانه، شکلی که وجود داشت، اما در پرده بود، بیشتر در درون خانه بود، و مرد فقیر نماد اصلی آن بود یا زنی که فقیر بود، از دید جامعه مردسالار فقیر بود به دلیل فقیر بودن مردش یا نداشتن مردی به عنوان سرپرست. به هر حال زن، در اینجا نیز فرع بود، اما اکنون با موجودیت اصیل خودش در کانون صحنه قرار گرفته است.
منظور اصلی مقاله اخیر نانسی فریزر در گاردین جلب توجه بیشتر به موضوع عدالت اجتماعی است؟
نانسی فریزر در ابتدا اصل عدالت را در بازتوزیع عادلانه میبیند و از موضع عدالت توزیعی به بحث با آکسل هونت، فیلسوف آلمانی میپردازد. با این بحثِ پرآوازه مفهوم “ارجشناسی” مدام برای نانسی فریزر پررنگتر میشود، و سرانجام میبینیم که در نزد او “ارجشناسی” رکنی میشود در کنار “بازتوزیع” (عادلانه) در تعیّنبخشی به مفهوم عدالت.
مقاله اخیر نانسی فریزر در گاردین سخن یگانهای از او نیست. او بارها همین مضمون را بیان کرده است. من از جمله مقالهای از او را به یاد میآورم که با عنوان “فمینیسم، سرمایهداری و نیرنگ تاریخ” در New Left Review 56, March-April 2009 منتشر شد. نانسی فریزر در این مقالات هشدار میدهد که موضوع عدالت اجتماعی را جدی بگیریم، آنجایی نیز که مسئله زن را در خودویژگی آن در نظر داریم؛ و این به نظر من هشداری جدی و بجاست.
“عدالت” شاید مفهومی باشد که بیش از بقیه مفاهیم در آثار نانسی فریزر تکرار میشود. منظور او از “عدالت” چیست؟
درک نانسی فریزر از عدالت دگرگونشونده است بیآنکه جهت اصلی خود را فروگذارد، جهتی که توسط “نظریه انتقادی” که بنیادی چپ دارد، تعیین شده است.
“نظریه انتقادی” با دیگر گرایشهای چپ در مورد عدالت اجتماعی همسخن است، اما برای خود این ویژگی را قائل است که از دل موقعیت زنده اجتماعی برمیآید، اما بر آن − با بهرهوری اعتلادهندهی نگاه انتقادیای که نسبت به وضعیت در درون خود جامعه وجود دارد − غلبه میکند و از این راه زمینهسازی میکند برای اندیشه و تبادل نظر آزاد به قصد رهایی. “نظریه انتقادی” نظریهای است با آرمان رهاییبخشی، نه آرمان برپا کردن سیستمی معین.
نانسی فریزر در ابتدا اصل عدالت را در بازتوزیع عادلانه میبیند و از موضع عدالت توزیعی به بحث با آکسل هونت (Axel Honneth)، فیلسوف آلمانی و چهره مطرح “نظریه انتقادیِ” بهاصطلاح “پساهابرماسی”، میپردازد. با این بحثِ پرآوازه مفهوم “ارجشناسی” مدام برای نانسی فریزر پررنگتر میشود، و سرانجام میبینیم که در نزد او “ارجشناسی” رکنی میشود در کنار “بازتوزیع” (عادلانه) در تعیّنبخشی به مفهوم عدالت.
کلاً باید در نظر باشیم که نانسی فریز اکراه دارد از این که دارای یک نظام فکری تکبنی دانسته شود. او جنبش فمینیستی را جنبشی چندجانبه میبیند و پسندیده میداند که این جنبش فکری و اجتماعی از جوانب مختلف ایدههایی را برگیرد. در مورد نانسی فریزر میگویند که تفکرش التقاطی است، یعنی مخلوطی است از ایدههای مختلف، از جمله “نظریه انتقادی” در روایتهای قدیم و میانی و جدید آن، ساختارگرایی و پساساختارگرایی. او خودش با اینکه التقاطی خوانده شود، مشکلی ندارد. در مصاحبهای گفته است: من بیشتر اهل “هم این – هم آن” هستم تا “یا این – یا آن”.
منظور از “ارجشناسی” چیست؟
“ارجشناسی” به عنوان مفهوم فلسفی، داستانی طولانی دارد. شروع کننده آن هگل است در دوره موسوم به “ینا” (شهری در آلمان که هگل جوان در آن اقامت داشته). نمود برجسته کار او را میبینیم در بخشی از “پدیدارشناسی روح” زیر عنوان “خدایگان و بنده” که آن را نخستین بار حمید عنایت به فارسی برگردانده است. اصل آلمانی آن Anerkennung و مترادف انگلیسی آنrecognition است. به فارسی میتوانیم معنای آن را با مجموعهای از لغات بازگوییم: برشناسی، بازشناسی، به رسمیت شناسی، ارجشناسی.
مفهوم ارجشناسی یا برشناسی این قابلیت را داشته است که از رابطه سوژه – سوژه به سطح رابطه گروههای بزرگ انسانی کشانده شود. مبارزه علیه تبعیضهای نژادی و زبانی و قومی، مبارزه برای ارجشناسی است. اکسل هونت، فلسفه اجتماعی خود را گرد این مفهوم شکل داده است. او عدالت را یکسر بر ارجشناسی مبتنی میکند.
از بحث هگل برداشتهای مختلفی شده است. برداشتی که آلکساندر کوژو، فیلسوف روس از آن داشته، بسیار پرتأثیر بوده، بهویژه بر فلسفه فرانسوی قرن بیستم. طبق این برداشت، بحث هگل در مورد ستیز “خدایگان و بنده” با سرانجام رهایی بنده و ارجیابی او (رهایی = ارجیابی، و ارجیابی = رهایی)، مدلی است برای توضیح هویت و هویتیابی.
نانسی فریزر هم بحث هگل را به عنوان مدل هویتیابی در نظر میگیرد. بر پایه این مدل، هویت در مراوده و مکالمه ساخته میشود، یعنی ابتدا یک “الف” با هویتی شکل گرفته وجود ندارد و همچنان یک “ب”؛ بلکه کسی وجود دارد که در مراوده و مکالمه با طرف مقابلش هویت “الف” را مییابد و حریفش هم به همین ترتیب هویتی پیدا میکند که با “ب” مشخص میشود. پس “الف” و “ب” پیشین و ازلی و ابدی وجود ندارند. برشناسی یا ارجشناسی آن حالت ایدهآلی است که در آن هر سوژهای دیگری را در رابطهای متقابل، جدا از خود، اما برابر و همارج با خود میبیند. این رابطه برای “سوبژکتیویته” سازنده است که منظور از آن چیزی است که سوژه یا نهاد انسانی را سوژه میکند، من را “من” میکند، دارای ذهنیت، دارای شخصیت. اینکه دیگری ارج ما را برشناسد، در شکلگیری شخصیت ما نقشی اساسی دارد. ارجناشناسی، بدشناسی و کژشناسی، به شخصیت ما آسیب میرساند و نیز به رابطهای که ما میتوانیم با دیگری بگیریم. هویت سرکوبشده، تحریف شده، متزلزل شده، شکاف برداشته، ناشکفته و نارس مانده، همه محصول ارجناشناسی، بدشناسی و کژشناسی است.
این مفهوم ارجشناسی یا برشناسی این قابلیت را داشته است که از رابطه سوژه – سوژه به سطح رابطه گروههای بزرگ انسانی کشانده شود. مبارزه علیه تبعیضهای نژادی و زبانی و قومی، مبارزه برای ارجشناسی است. اکسل هونت، فلسفه اجتماعی خود را گرد این مفهوم شکل داده است. او عدالت را یکسر بر ارجشناسی مبتنی میکند.
ولی نانسی فریزر چنین برداشتی را ندارد.
به نظر نانسی فریزر عدالت، یعنی بازتوزیع عادلانه و ارجشناسی، هر دو با هم. از این رو او مدافع مبارزهای است که دو خواست برابری اجتماعی و در همان حال احترام به تفاوتها را با هم درآمیزد. او در رابطه با مبارزه زنان هم همین توصیه را میکند: پیگیری خواست برابری در ترکیب با سیاست ارجگذاری و برشناسی تفاوتها.
درست است. او میگوید تبعیضهایی که به توزیع ناعادلانه برمیگردند، ریشه در چیزی ندارند که با ارجناشناسی توضیحپذیر باشد و از طرف دیگر با ارجشناسی قومی و فرهنگی مثلاً، نمیتوان مشکل توزیع ناعادلانه را در میان گروههای انسانی – در چارچوب کشوری یا بینالمللی − برطرف کرد.
از طرف دیگر ولی او به این مسئله اذعان دارد که صرفاً با حل مشکل بیعدالتی اقتصادی، مشکل ارجناشناسی، یعنی تبعیض جنسی و نژادی و زبانی و فرهنگی برطرف نمیشود. “بازتوزیع” و “ارجشناسی” دو پارادایم مختلفِ تحویلناپذیر هستند. به نظر نانسی فریزر ما بایستی با هر دو کار کنیم. به این جهت است که به او التقاطی میگویند چون دو الگو و چارچوب را با دو سنت مختلف در کنار هم میگذارد.
به نظر نانسی فریزر نبایستی سیاست مبتنی بر عدالتخواهی توزیعی و سیاست مبتنی بر خواست ارجشناسی را دربرابر هم بگذاریم. از نظر او عدالت، یعنی بازتوزیع عادلانه و ارجشناسی، هر دو با هم. از این رو او مدافع مبارزهای است که دو خواست برابری اجتماعی و در همان حال احترام به تفاوتها را با هم درآمیزد. او در رابطه با مبارزه زنان هم همین توصیه را میکند: پیگیری خواست برابری در ترکیب با سیاست ارجگذاری و برشناسی تفاوتها.
نانسی فریزر، تحقق ارجشناسی را در به رسمیتشناسی (recognition) میبیند، و از این رو مدلی را پیش میگذارد که در آن پایگاه اجتماعی در کانون توجه قرار دارد. اگر برای اکسل هونت، ارجشناسی در نهایت تحقق بخشیدن به خود است و از زاویه شخصیتیابی و احترام به آن کل بحث ارجشناسی در نزد او پیش میرود، برای فریزر، اصل عدالت است. ارجشناسی عدالت را متحقق میکند و در عدالت است که شخصیتیابی ارجمندانه میسر میشود، عدالتی که بدون توزیع عادلانه ثروت و فرصت متحقق نمیشود.
پس در کل میتوانیم بگوییم که عدالت از نظر نانسی فریزر دارای دو بُعد مکمل است: بازتوزیع و ارجشناسی.
ولی او در نوشتههای اخیر خود بُعد سومی را هم به این دو بعد افزوده است: مشارکت و نمایندگی یا برنمایی (representation). او عدالت توزیعی و احترام متقابل را متحقق نمیبیند اگر یک گروه اجتماعی خودش خودش را در قدرت نمایندگی نکند، در قدرت مشارکت نداشته باشد و کلا خود را با زبان و بیان و حضور مشخص خود برننماید. اگر نظم تبعیضآور حفظ شود، وعده مساوات و احترام به تفاوتها متحقق نخواهد شد.
برپایه این توضیحات، نانسی فریزر چه انتقادی به جنبش فمینیستی دارد؟
فریزر منتقد سستی چپ است، منتقد این وضعیت است که برابریخواهی، با آن سنت طولانی سازندهاش، از صحنه کنار رفته و سیاست هویت صحنه را پر کرده، سیاستی به صورت تجزیهطلبی نفرتپراکن و تقدیس فرهنگ خودی، که همبسته با آن چشمپوشی بر بلاهت و تبعیض و خشونت نهفته در آن است.
فریزر منتقد سستی چپ است، منتقد این وضعیت است که برابریخواهی، با آن سنت طولانی سازندهاش، از صحنه کنار رفته و سیاست هویت صحنه را پر کرده، سیاستی به صورت تجزیهطلبی نفرتپراکن و تقدیس فرهنگ خودی، که همبسته با آن چشمپوشی بر بلاهت و تبعیض و خشونت نهفته در آن است.
افق فکری فریزر، سوسیالدموکراسی است؛ او سرمایهداری تحملپذیرتری میخواهد که آن را بتوان مدام در جهت تعمیق عدالت اصلاح کرد. انتقاد او در اصل بایستی متوجه سوسیالدموکراسی باشد که در برابر نئولیبرالیسم واداد و حتی خادم آن شد، مثلاً به طور مشخص در دوره تونی بلر در انگلستان و گرهارد شرودر در آلمان.
فریزر میگوید که انتقاد فمینیستی به “دولت رفاه” و “سوسیالدموکراسی” در عمل به نفع نئولیبرالیسم تمام شده. مسلماً همه فمینیستها در کشورهای پیشرفته در غرب با این برآورد او موافق نیستند. کمی که صبر کنیم، حتماً پاسخهای دیگران به مقاله نانسی فریزر در “گاردین” را خواهیم دید.
آیا مخاطبان نقد او میتوانند فمینیستهای ایرانی هم باشند؟ کلا آیا این بحثها به درد ما میخورد؟
ما در ایران با یک مشکل دوگانه مواجه هستیم. از یک طرف در برابر ما یک حکومت دینی قرار دارد که برقراری آپارتاید جنسی یک رکن اصلی هویت آن است. از طرف دیگر همین حکومت دینی حکومت یک نظام سرمایهداری است. پول در ایران ارزش ارزشهاست و سکهی دین هم تابعی از آن است. نقد اقتصاد سیاسی پایه نقد است و به گمان من شامل سویههای مهمی از نقد الاهیات سیاسی هم میشود.
گفتن این که رژیم ایران یک رژیم قرون وسطایی است، سخنی رایج است، اما این سخن نادقیق است و چه بسا باعث میشود ما مثلاً در نگاه به مسئله زن زمینه سرمایهدارانهی طرح امروزین آن را فراموش کنیم. اگر بخواهیم این زمینه را در نظر گیریم، آنگاه طبعاً بحثهایی مثل بحث نانسی فریزر هم برای ما آموزنده خواهند بود.
ما ممکن است زمینه بهرهکشانه و سرکوبگرانه طرح مسئله را نبینیم اگر آرمان خود را برابرحقوقی در چارچوب حقوقی تعریف کنیم که خود آن چارچوب باید درهم شکسته و دور ریخته شود. زن اسیر حداکثر امتیازی که میتواند به دست آورد، به اندازه یک مرد اسیر است. خوب، گاهی لازم است که در چارچوب زندان خواهان کسب امتیاز شویم. در لزوم این کار شکی نیست، اما بد میشود اگر اصل اسارت را نبینیم.
آرمان آزادی، عین بیآرمانی است اگر حاصل آن فقط تبدیل انسانها به نیروی کار آزاد باشد. میگوییم زن آزاد شود؛ آزاد شود برای چه؟ برای رها شدن از اسارت کار خانگی، آمدن به خیابان به عنوان نیروی کار به اصطلاح آزاد، برای اضافه شدن به لشکر بیکاران؟
همه بحثها برای حق تحصیل، حق حضور در بازار کار و امثال آن میتواند در عمل در خدمت تولید نیروی کار باشد. ممکن است و در واقع هم چنین است که حکومتِ دینیِ خوارکنندهی زن از سختگیریهایی دست بردارد که در امر تولید نیروی کار زنانه و بهرهکشی از آن اختلال ایجاد میکند. پس باید درک بدیل انتقادیای از حق داشت؛ باید مبارزه با آزادی را درهمآمیخته دید با مبارزه برای عدالت.
در همین زمینه:
آیا فمینیسم، کلفت سرمایهداری شده است؟ • دعوت به بحث
جنبش زنان و مسئله عدالت اجتماعی؛ در گفتوگو با آزاده کیان
فمینیسم و عدالت؛ در گفتوگو با محمدرضا نیکفر
حقوق بشر، معیار همگرایی فعالان حقوق زن؛ در گفتوگو با حسن مکارمی
فمینیسم، دمکراسی و نئولیبرالیسم
فمینیسم و آرمانهایی که به حاشیه رفتند؛ در گفتوگو با فریدا آفاری
با سپاس از آقای نیکفر، در این مصاحبه و در تحلیل نظرات خانم نانسی فریزر، مسئله را دو قطبی کردن کافی نیست. در جنبش زنان و لزبین ها سالهاست که تشکلهای مستقل هم علیه کاپیتال هم علیه سکسیم و خشونت مبارزه می کنند و باره ها از اینکه برابری حقوقی کافی نبوده و از برابری جنسیتی سخن ها گفته اند و اینکه به جایگاه برابری حقوقی با مردان (به قول شما اسیر و به قول ما اسیر و در موضع قدرت در نظام مردسالارانه) بسنده نمی کنند و خواهان برابری جنسیتی و علیه نظام سرمایه داری، خواهان عدالت اجتماعی بوده اند. اگر به جنبش زنان و لزبین های اواخر دهه شصت آلمان نگاهی بیاندازیم، نه این نه آن نبوده و عده ای از زنان چپ در مقابل چپ زن ستیز ایستاده اند و بلوک های مستقل خودشان را سامان داده اند . و این مسئله را در جنبش زنان ایرانی هم می توان دید. این جنبش بسیار رنگارنگ است. بودند گروهی از این تشکلهای مستقل که مبارزه با مردسالاری را پیشه ی خود کردند و هستند زنانی که تنها مسئله طبقاتی را مطرح می کنند و جدا از این دو گروه هستند زنانی که هم علیه مردسالاری و هم علیه نظام سرمایه داری و نابرابری ها اجتماعی و برای عدالت و آزادی مبارزه می کنند.
گلرخ جهانگیری / 04 November 2013
اخیرأ در مجامع حمایت از حقوق مردان پرسشی مطرح شده که تأمل برانگیزه، اکتیویستهای حقوق مردان میپرسن که خانمها چرا در زمینه هایی که به علمی و دانش مربوط میشه قصد استقلال از مردها رو ندارن؟ اگه فمینیستها در این باره ایده ای دارن یا فکری کردن لطفأ بگن. اکتیویستهای مرد تصمیم گرفتن که اگر این پرسش به جواب نرسه خودشون در این زمینه اقدام کنن و خواستار جدا شدن مردان از زنان در علم بشن.
مجید / 07 November 2013
جالب اینجاست که فمینیستها مدعی هستن که نیازی به مردها ندارن… اما همیشه بشکل غیر مستقیم سعی میکنن از اعتبار مردها برای ایدهئولوژی خودشون خرج کنن! مثلأ توی همین پست سعی شده از اعتبار آقای دکتر نیکفر خرج بشه برای فمینیزم! اگه فمینیستها راست میگن، اینگون مصاحبه ها رو تنها با زنان انجام بدن.
میلاد / 09 November 2013
در پاسخ به خانم نانسی فریرز که گفتن فمینیزم تبدیل شده به کلفت سرمایه داری:
نانسی جان… خب همینه دیگه… نه پس توقع داشتی منفعت یک طرفه باشه؟! چطور وقتی اینهمه رسانه های بزرگ و معروف (که با مالیاتهای اخذ شده از مردان اداره میشن) میان مفت و مجانی میشن صدای شما فمینیستها، چطور اینجا از خودت نپرسیدی که این خدمات برای چیه و از کجا اومده؟!!! همینه دیگه عزیزم، خودتو ناراحت نکن.
صمد / 16 November 2013
Trackbacks