آیا اخوانالمسلمین در نهایت منحل می شود؟ ایدهای که حازم الببلاوی نخست وزیر دولت موقت یکشنبه ۱۸ اوت ارائه کرد، جدید نیست. در نیمه دوم قرن بیستم اخوانالمسلمین ممنوع و منحل شده بود، اما در دهههای بعد در انتخابات کاندیدا معرفی کرد.
وسوسه انحلال اخوانالمسلمین، پس از برکناری محمد مرسی به وسیله ارتش و حمام خونی که در مصر به راه افتاد؛ بار دیگر پا گرفته است. در کمتر از یک هفته ۹۲۸ غیرنظامی در جریان سرکوبها کشته شدند. از آن هنگام، دورهای ازخشونت مرگبار ادامه یافته و خصومت میان دو دشمنقسم خورده یعنی اخوانالمسلمین و ارتش پا برجا مانده است. این رقابت دیرینه تاریخ اخوانالمسلمین را ساخته است.
سرچشمه اخوانالمسلمین چیست؟
اخوانالمسلمین در سال ۱۹۲۸ در مصر در اسماعیلیه در شمال شرقی قاهره و در کرانههای کانال سوئز پا گرفت و بنیانگذار آن شیخ حسنالبنا بود. این تشکیلات سنیمذهب و اصلاحطلب دو هدف مشخص داشت: آزادسازی کشور از زیر یوغ بریتانیا و، قدرت گرفتن در مصری که از نو در ارزشهای اسلامی آمیخته باشد.
اخوانالمسلمین به مدد فعالیتهای خیریهای، اجتماعی و آموزشی محبوب شد. تربیت معلم از نظر حسنالبنا، بنیانگذار این تشکیلات، یک سرمایهگذاری کلیدی بود.
اخوانالمسلمین به مدد فعالیتهای خیریهای و اجتماعی محبوب شد؛ فعالیتهایی که با هدف اغوای قشرهای فرودست به عنوان طبقه متوسط طراحی شده بود. این برنامه به لطف یک جنبش آموزش مردمی که برای تضمین احیای اسلام اندیشیده شده بود، اهمیت بسیاری به دین میداد. تربیت معلم از نظر حسنالبنا یک سرمایهگذاری کلیدی بود.
آنها عقیده داشتند که اگر مصر دوباره بر ارزشهای اسلامی متکی شود، میتواند از استعمار غربی رهایی یابد. اخوانالمسلمین، اسلامی کردن کشور را به عنوان ترقی و رنسانس عربی در نظر میگرفت.
اما ترور حسنالبنا رهبر اخوانالمسلمین در سال ۱۹۴۹ نقطه عطفی در فعالیتهای این تشکیلات بود. از آن پس اخوانالمسلمین خشونت سیاسی را انتخاب کردند و یک شاخه نظامی مخفی و زیرزمینی به وجود آوردند. نیرویهای استعماری بریتانیا و سپس ارتش مصر که به سختی این جنبش را سرکوب کرد، آنها را هدف گرفتند.
این سازمان در سال ۱۹۴۸ ممنوع و سپس در سال ۱۹۵۴ منحل شد. در حکومت ناصر با وجود اینکه او به اخوانالمسلمین نزدیک بود، سرکوب آنها مرگبار بود: سالهای دهه ۶۰ میلادی خونین بود و اخوانالمسلمین همه جا مورد تعقیب و آزار و اذیت بودند.
در این سالهای سیاه، آنها هویت خود به مثابه قربانی را شکل دادند و از آزار و پیگرد خود، اسطوره ساختند. در این زمان، هدف سیاسی اخوانالمسلمین، راندن نظامیان و روی کار آمدن قدرتی غیرنظامی عنوان میشد.
اخوانالمسلمین، اسلامی کردن مصر را به عنوان ترقی و رنسانس عربی در نظر میگرفت. اما پس از ترور حسن البنا، شیوههای خشن و فعالیت زیرزمینی را در پیش گرفت.
در سال ۱۹۸۴ حسنی مبارک آنها را به عنوان سازمانی مذهبی به رسمیت شناخت و آنها پس از این در هر انتخابات کاندیداهای مستقلی معرفی کردند. اخوانالمسلمین در انتخابات مجلس مصر در سال ۲۰۰۵ پس از حزب ملی دموکراتیک مبارک، بدل به دومین قدرت سیاسی شد. اما در انتخابات سال ۲۰۱۰ که به ظن قوی، آلوده به تقلب بود، حزب مبارک ۹۵ درصد آرا را کسب کرد.
اخوانالمسلمین که دور دوم این انتخابات را تحریم کرد، تمام کرسیهایش را در مجلس در این انتخابات از دست داد.
اخوانالمسلمین پس از مبارک؛ از موفقیت تا خلع
اخوانالمسلمین در انقلابی که به سقوط رژیم حسنی مبارک انجامید، محتاط بود، اما موفق شد خود را به عنوان یک بازیگر سیاسی اجتنابناپذیر بر جنبش مصر تحمیل کند. مظهر سیاسی اخوانالمسلمین، یعنی حزب عدالت و آزادی به رهبری محمد مرسی در سال ۲۰۱۱ قانونی شد.
محمد مرسی کاندیدای ریاستجمهوری ژوئن ۲۰۱۲ در دور دوم انتخابات پیروز شد. در برابر او احمد شفیق ژنرال بازنشسته و آخرین نخستوزیر حسنی مبارک قرار داشت. پس از دههها رویارویی، ارتش و اخوانالمسلمین بار دیگر در برابر هم قرار گرفته بودند اما نتیجه برای نخستین بار، پیروزی سیاسی اخوانالمسلمین را نشان میداد. در ۲۴ ژوئن ۲۰۱۲ محمد مرسی با کسب ۵۱.۸ درصد آراء به عنوان رئیسجمهور مصر انتخاب شد.
اگرچه این موفقیت سیاسی نصیب شخص محمد مرسی شد که به او لقب “چرخ زاپاس” داده بودند، اما او اولین انتخاب اخوانالمسلمین نبود. پس از محکومیت خیرت شاطر، مرد واقعا قدرتمند این تشکیلات در دادگاه نظامی، بلندپروازیها او پایان گرفت و این سازمان باید با کارتهای جدیدی بازی میکرد.
محمد مرسی که به او لقب “چرخ زاپاس” داده بودند، اولین انتخاب اخوان المسلمین نبود. این سازمان پس از محکومیت خیرت شاطر، مرد واقعا قدرتمند این تشکیلات در دادگاه نظامی، باید با کارتهای جدیدی بازی میکرد.
از همان ابتدا محمد مرسی برای کسب مشروعیت تلاش کرد و درگیر رقابتی با ارتش شد که از سال ۱۹۵۲ تا ۲۰۱۱ چهرهای قدرتمندی را در عرصه سیاسی مصر ارائه کرده بود. هنگامی که نظامیان مجلس را که در اختیار اسلامگرایان بود منحل کردند، محمد مرسی با صدور فرمانی تصمیم آنها را لغو کرد.
محمد مرسی همچنین پیشبینی یک شورای امنیت ملی مرکب از غیرنظامیان را کرده بود که وظیفهاش نظارت بر نظامیان باشد. او امتیازات ویژه ارتش را تخفیف داد و در مقابل با اتکا به عوض متن قانون اساسی، قدرت اجرایی و قضایی ریسجمهور را به طرز چشمگیری افزایش داد.
اپوزیسیون مصر به این پروژه اعتراض جدی داشت و همین موجب تجمع دوباره مخالفان در میدان تحریر شد. تظاهرکنندگان «اخوانالمسلمی شدن دولت»را تقبیح کردند. در میان تظاهرکنندگان زنان زیادی حضور داشتند که نگران حقوقشان بودند. معترضان که از مصادره شدن انقلابشان هراسناک بودند، اخوانالمسلمین را متهم کردند که اعضایش را در تمام ردههای قدرت گمارده است. اعتراضات همچنین در جبهه اقتصادی نیز متبلور شد. اخوانالمسلمین نه نتوانست زندگی روزمره مصریها را بهبود بخشد و نه توانست مشکلات کشور را از میان بردارد.
پس از چند تظاهرات دولت مرسی سقوط کرد. ۳ ژوئیه مرسی با کودتایی که توسط بخش بزرگی از جامعه حمایت میشد از ریاستجمهوری خلع شد. ارتش به وسیله مهره قدرتمندش ژنرال السیسی قدرت را دوباره در دست گرفت. عربستان سعودی به سرعت رژیم جدید را تجهیز کرد. رهبران عربستان به دولت جدید قول ۵ میلیارد دلار کمک مالی دادهاند.
اخوانالمسلمین به نوبه خود به کودتا اعتراض کرد و تظاهراتی را سازمان داد که تقریبا هر روز جریان داشت. تنشها روزمره سرانجام به حمام خون ۱۴ اوت منجر شد.
منبع: لوموند
اخوان المسلمین به هیچ وجه نتوانست انتظارات مردم مصر را بر آورده سازد .
اقتصاد مردم مصر بیشتر به صنعت توریسم وابسته است و وقتی اخوان سر کار آمد شروع به ایجاد مزاحمت برای کاباره ها و کازینو ها و روسپی خانه ها و مشروب فروشیها کرد و خسارات زیادی به مردم مصر وارد ساخت ، خوشبختانه قاطبه مردم خیلی زود به آگاهی رسیدند و از آنها بیزار شدند .
در حقیقت این اوضاع اقتصادی بود که منجر به این شرایط و سقوط مرسی گردید .
در این بین کشورهائی مانند عربستان و قطر سعی کردند پشمی برای کلاه خود ببافند چرا که از گسترش بهار عربی به کشورهای خود شدیدآ هراسناکند و فکر میکنند با کمکهای بلا عوض خود میتوانند اوضاع را تحت کنترل در آورند .
ایدئولوژی اسلامی نشان داده که مورد قبول ملتهای منطقه نیست و همانطور که الان می بینیم که در تونس هم مردم از حرب حاکم اسلامگرا دل خوشی ندارند و آنها هم با تجربه ای که از مصر بدست آورده اند اعلام کرده اند که حاضرند قدرت را به دیگر احزاب سکولار واگذار نمایند .
در این بین به نظر میرسد مردم جهان هر روز روشنتر از قبل شده و از گسترش این ویروس حطرناک یعنی( اسلام ) گریزان و متنفر شده اند .
اسلام ، دینی که هیچ چیزی غیر از خشونت و بدبختی به مردم نداده است .
بهنام / 09 October 2013
فکرنمی که مشکل اخوان المسلمین ایدئولوژی اسلامی آن باشد،ورنه بسیاری حکومت های نفتی-بی نفت عرب هم اسلام مآبی می نمایند.ازنظرمن،مشکل اصلی کشورهای عربی-اسلامی حکومت های خودکامه می باشند که اجازه ندادندونمی دهندکه اندیشه های نوواردجامعه های مسلمان شود.درنبوداندیشه های نو،دموکراسی وحقوق بشروآزادی بیان ورسانه هابنام ارزش های غربی کوبیده می شوندتاحکومت های خودسربکارخودادامه دهند.حکومت های که خودنوکرغرب می باشند.ازهمه مهم تراینکه،اگربه آزادی وآزاداندیشی موقع داده می شد،هم حزب های نوگرای سکولار-دموکرات برآمدمی کردندوهم اخوان ترقی خواه می شد.دررابطه به عدم پذیرش اخوان توسط مردم مصریامنطقه،همین بسنده می کندکه پس ازسقوط حکومت مبارک،این گروه درهمه انتخاب هاموفق شده بودکه برخلاف نارم های دموکراتیک،سکولار-لیبرال های غیردموکرات به کمک ارتش شتافته برای کودتاجاده سازی کردند.بهرحال،اگربه حکومت اخوان موقع داده می شدکه دوره ی کاریی خودراسپری نماید،بدون شک،درسال2016ازطریق آرائی مردم مرخص می شد.دراین صورت،نه ژنرال سیسی مردم مصرامی کشت ونه سلفی هاوالقاعده بازارگرمی پیدامی کردند.
ابراهیم ورسجی / 10 October 2013