مطلب زیر پیشنویس فارسی مقالهای است که برای نشریه “بوستون رویو” (تاریخ انتشار: ۷ اکتبر) نوشته شده است.
دیدار کری و ظریف و گفتوگوی تلفنی اوباما و حسن روحانی نمایانگر عزم سیاسی ایران و آمریکا در بالاترین سطح سیاسی، برای حل مسئله سوریه و پرونده هستهای ایران است. به تعبیر دیگر، دو طرف به این نتیجه رسیدهاند که این دو موضوع راهحل نظامی نداشته و باید از طریق گفتوگوی سیاسی حل و فصل شوند. این رویکرد کاملاً مثبتی است که باید از آن استقبال کرد.
این عزم سیاسی که در گذشته وجود نداشت، شرط لازم حل مسائل است. با این همه، مسائل به سادگی قابل حل نیستند. پیشرفت گام به گام خواهد بود، اما نیروهای قدرتمندی در ایران، آمریکا، اسرائیل، کشورهای حوزه خلیج فارس و… وجود دارند که تنها هدفشان برهم زدن این فرایند است.
مهمترین مسئله رهبران آمریکا و ایران مدیریت و کنترل این گونه نیروها است. این امر نیازمند توافق دو طرف بر سر این موضوع است که کدام طرف کدام نیروها را مهار سازد و چگونه اعتماد دیگران را برای پیمودن این مسیر جلب کنند.
مهمترین مسئله رهبران آمریکا و ایران مدیریت و کنترل نیروهایی است که هدفشان بر هم زدن فرآیند پیشرفت حل مسائل است. این امر نیازمند توافق دو طرف بر سر این موضوع است که کدام طرف کدام نیروها را مهار سازد.
یکم- نیروهای افراطی ایران: این گونه نیروها در فضای جنگی، امنیتی و تهدید خارجی رشد کرده، ساختارهای فاسد برساخته و منافع عظیمی به دست آوردهاند که به سادگی حاضر به رهاسازی آنها نیستند. تحریمهای اقتصادی هم بر قدرت آنان افزوده است. برای این که برای دور زدن تحریمها، راهی جز معاملات غیرقانونی کاملاً پنهانی وجود نداشته و این امر میزان قدرت فاسد آنان را به شدت افزایش داده است.
مشکل دیگر رهبری سیاسی ایران این است که مردم خواهان نتایج ملموس و سریع مذاکرات ایران و آمریکا – حداقل در زمینه لغو تحریمهای اقتصادی و بهبود وضعیت اقتصادی- هستند. اما این امر به سادگی و به سرعت قابل دستیابی نیست و این وضع زبان نیروهای افراطی را دراز خواهد کرد که ما از اول هم گفته بودیم که مذاکره با آمریکا حلال هیچ مسئلهای نیست. کما این که میگویند مذاکره کری و ظریف و گفتوگوی اوباما و روحانی هیچ نتیجهای نداشته و فقط به “ابهت انقلابی ایران” و “اسطوره ایستادگیاش در برابر آمریکا” لطمه زده و نیروهای انقلابی منطقه را به این نتیجه میرساند که ایران هم نتوانست به مقاومت ادامه دهد.
دوم- اسرائیل: نیروهای افراطی اسرائیل هم خواهان نزاع و جنگ ایران و آمریکا هستند. نتانیاهو و همفکرانش که مطلقا حاضر به صلح عادلانه با فلسطینیان نبوده و نیستند، برای به حاشیه راندن این مسئله و منتفی ساختن آن، به “ایرانهراسی” دامن زده و میزنند. نتانیاهو از سال ۱۹۹۲ تاکنون دائما از بمب اتمی ایران که طی چند سال آینده ساخته خواهد شد، سخن گفته است.
یک مشکل رهبری سیاسی ایران این است که مردم خواهان نتایج ملموس مذاکرات با آمریکا، حداقل در زمینه لغو تحریمهای اقتصادی هستند اما این به سادگی و به سرعت قابل دستیابی نیست. این وضع زبان نیروهای افراطی را دراز میکند که ما از اول گفته بودیم که مذاکره با آمریکا حلال هیچ مسئلهای نیست.
محمود احمدینژاد بیشترین خدمت را به نتانیاهو کرد. او برای مطرح کردن خود در منطقه و سرکوب داخلی، به نفی فاجعه هولوکاست و موجودیت اسرائیل پرداخت. در حالی که حقیقت این بود و هست که یهودیان بیگناه توسط سکولارهای آلمانی به مدرنترین شکل ممکن در آشویتس قتل عام شدند.
حقیقت این بود و هست که قرآن به صراحت گفته است (سوره نسأ، آیه ۱۶۴) که خداوند با حضرت موسی به طور مستقیم سخن گفت (این تعبیر درباره پیامبر اسلام در قرآن وجود ندارد)، حضرت محمد در قرآن خود را ادامه سنت ابراهیمی موسی و عیسی معرفی کرده (آل عمران، ۶۴ )، ۱۵ بار گفته است که قرآن تصدیق کننده تورات و انجیل است، به اهل کتاب گفته است که شما باید به تورات و انجیل عمل کنید تا حقانیت خود را نشان دهید (مائده، ۶۸) و بسیاری از احکام شریعت یهود عیناً و یا با اندکی اصلاح وارد قرآن شدهاند. حال چگونه یک مدعی مسلمانی میتواند فاجعه هولوکاست و قتلعام انسانهای بیگناه هم سنت خود را انکار کند؟ نفی موجودیت اسرائیل هم رویکردی غیرانسانی و دنکیشوتوار بود و هست.
اما همه اینها به سود نتانیاهو تمام شد تا از آنها برای فراموشی عدالت در حق فلسطینیان، ساختن فضای جنگی علیه ایران، تصویب شدیدترین تحریمهای طول تاریخ علیه ایران و…استفاده کند. حسن روحانی که آمد او رخت عزا برتن کرد و گفت که روحانی که قتلعام هولوکاست را محکوم کرده و موجودیت اسرائیل را نفی نمیکند، “گرگی است در لباس میش“. ظریف نیز هولوکاست را “جنایتی فجیع” و “نسلکشی” خواند. اما نتانیاهو مطمئن است که میتواند از لابی طرفدار اسرائیل علیه فرایند مذاکرات ایران و آمریکا و مصالحه و برقراری رابطه دوستانه آنان استفاده کند.
سوم- عربستان سعودی:این کشور نیز- به اضافه اکثر کشورهای حوزه خلیج فارس– مخالف بهبود روابط ایران و آمریکا است. رهبری فعالیتهای این کشور در نظم بخشی جدید خاورمیانه بر عهده شاهزاده بندر است. به نوشته هاآرتص، دولتهای عربی نگران نزدکی ایران و آمریکا هستند و عادل خبیر، سفیر عربستان در واشنگتن، در این خصوص در حال رایزنی با مقامات آمریکا است. راهحل دیگر آنان، آغاز روابط دیپلماتیک با اسرائیل است.
ایران و آمریکا باید اعتماد کشورهای حوزه خلیج فارس را جلب کنند که بهبود روابطشان به زیان آنها نخواهد بود. مهمترین وظیفه روحانی در شرایط کنونی، تنشزدایی روابط با این کشورها است. بدون توافق ایران و با عربستان و قطر، شاید نتوان مسئله سوریه را هم حل کرد.
ایران و آمریکا باید اعتماد کشورهای حوزه خلیج فارس را جلب کنند که بهبود روابطشان به زیان آنها نخواهد بود. به همین دلیل، مهمترین وظیفه حسن روحانی در شرایط کنونی، تنشزدایی روابط با این کشورها است. بدون توافق ایران و با عربستان و قطر، شاید نتوان مسئله سوریه را هم حل کرد.
کشورهای حوزه خلیج فارس که نمیخواهند فرایند دموکراتیزاسیون شامل حال آنان شود، بهار عرب را از مسیر خود خارج کرده و آن را به جنگ شیعه/ سنی و عرب/عجم تبدیل کردهاند. اما باید از طریق گفت و گو همه به این نتیجه برسند که چنین جنگی به زیان همگان است.
چهارم- طرح فراگیر منطقهای: دولتهای آمریکا و ایران باید طرحی فراگیر برای کل منطقه فراهم آورند. این طرح باید محصول توافق همگانی باشد و امنیت همه را تضمین کند. چنان طرحی باید ارکان زیر را در برگیرد:
الف- نفی یک بام و دو هوایی: مسئله اصلی این است که نرمها و قوانین بینالمللی شامل همه کشورهای منطقه میشوند یا به صورت “دابل استاندارد” باید به اجرا گذاشته شوند؟
ب- نفی گزینههای نظامی: آیا زور و قدرت نظامی تعیینکننده تحولات منطقه است یا قوانین بینالملل؟ توافق جمعی باید شامل این اصل باشد که استفاده از زور فقط و فقط در دو صورت مجاز است:
اول- دفاع از خود در برابر تجاوز خارجی. دوم- قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد.
پ- پاکسازی منطقه از سلاحهای کشتار جمعی: آیا معاهدههای بینالمللی- از جمله NPT، کنوانسیونهای منع سلاحهای میکروبی و شیمیایی، بمبهای خوشهای، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، و…- معیارهای جهانی هستند که همه ملزم به رعایت آنهایند، یا یک دولت (به عنوان مثال اسرائیل) میتواند مدعی شود که من به طور استثنایی از این “حق ویژه” برخوردار هستم که به هیچ یک از آنها ملتزم نباشم؟
این نوع “دابل استاندارد” مسئلهزا بوده و به ناامنی منتهی خواهد شد. پاکسازی منطقه از سلاحهای کشتار جمعی- شیمیایی، بیولوژیک، هستهای و…- باید توسط شورای امنیت سازمان ملل برای کلیه کشورهای منطقه الزامی گردد و کشورهایی که به این معاهدهها نپیوستهاند، باید به امضا آنها ملزم شوند.
ت- طرح دو دولت: مسئله فلسطین باید به صورت عادلانه حل و فصل شود. چند میلیون فلسطینی باید از حق زندگی عادی و حقوق شهروندی (حق رفتوآمد، حق پاسپورت، حق رأی، حق…)برخوردار شوند. تصمیمگیری درباره وضعیت مردم فلسطین باید به خود آنها واگذار شود و ایران و دیگر کشورها فقط از موضع عدالت و حقوق بشر میتوانند در این خصوص موضعگیری کنند.
اصلیترین شکاف اجتماعی منطقه، شکاف دیکتاتوری و دموکراسی است. چنانچه جمهوری اسلامی بخواهد در صحنه جهانی قدرتمند ظاهر شود، هیچ راهی جز بسط دموکراسی و حقوق بشر در داخل و صلح در خارج در پیش ندارد.
طرح چهارجانبه آمریکا، روسیه، اروپا و سازمان ملل- مبنی بر تشکیل دو دولت مستقل اسرائیلی و فلسطینی- بهترین راهکار است.اصلیترین شکاف اجتماعی منطقه، شکاف دیکتاتوری و دموکراسی است. چنانچه جمهوری اسلامی بخواهد در صحنه جهانی قدرتمند ظاهر شود، هیچ راهی جز بسط دموکراسی و حقوق بشر در داخل و صلح در خارج در پیش ندارد.
ث- مقابله با گروههای افراطی: باید با همه گروههای افراطی که معتقد به روشهای خشونتآمیز برای دستیابی به اهداف سیاسی هستند، مقابله شود. این حکم شامل همه گروههای دینی و قومی میشود. در عین حال، با حذف گروههای اسلام گرا از فرایندهای دموکراتیک (به عنوان مثال کودتای مصر)، نباید آنان را به این سو راند که هیچ راهی جز توسل به خشونت در پیش ندارند.
ج- نفی به هم ریختن مرزهای ملی: تمامیت ارضی کلیه کشورهای منطقه توسط توافق جمعی تضمین گردد و به صراحت تأکید شود که مرزهای هیچ کشوری را نمیتوان و نباید با توسل به اسلحه تغییر داد.
چ- بازگشت به حالت عادی: کاهش آمادگیهای نظامی در تمامی نقاط حساس (خلیج فارس و دریای مدیترانه) شرط لازم هرگونه صلح در منطقه است.
ح- ارتباط وسیع ایران با کنگره آمریکا: ایران اگر واقعا به حل مسائل با آمریکا معتقد است، هیچ راهی جز گفتوگوی مستقیم با کنگره این کشور در پیش ندارد. کنگره اساس کار است. تمامی دولتها و لابیها روی کنگره متمرکز هستند. دعوت از نمایندگان کنگره آمریکا به ایران، یکی از راههایی است که آنان را از نزدیک با واقعیتهای جامعه ایران آشنا خواهد ساخت.
خ- شکاف اصلی: اصلیترین شکاف اجتماعی منطقه، شکاف دیکتاتوری و دموکراسی است. جمهوری اسلامی اگر بخواهد در صحنه جهانی قدرتمند ظاهر شود، هیچ راهی جز بسط دموکراسی و حقوقبشر در داخل و صلح در خارج در پیش ندارد.
مخالفان جمهوری اسلامی نیز باید بدانند که دموکراسی محصول موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی است. برای گذار به دموکراسی، باید مردم را در سازمانهای متنوع و متکثر سازمان داد و از طریق قدرتمند کردن جامعه مدنی، به توازن قوایی رسید که دموکراسیساز باشد.
مشکل همانیست که بهش دلمان خوش است .
رابطه با امریکا مشکلی را حل نخواهد کرد.
مگر کم هستند کشورهای غربی که رابطه دارند؟
مشکل خواستن بمب اتم اینهاست تا ضمانت بودن بر حکومت و غارت ایران وتحجر مردم و سرکوب هرگونه اعتراض را داشته باشند
jamal / 04 October 2013
مشکل در فرهنگ ایران است که پرخاشگرانه، عصبی، خود بزرگ پندارانه، نژاد پرستانه، موهوم پرستانه و در کل دوست نداشتنی است. افرادی که تازه به کشورهای توسعه یافته می روند خوب درک می کنند چه می گویم. مدتها طول می کشد تا بشود بخشی از این فرهنگ را از خود دور کرد و مثل انسانی متمدن در کنار دیگران و با دیگران همزیستی داشت. تک تک ما ایرانی ها چنین هستیم. برای همین دیگران حرف ما را نمی فهمند( اگر خودمان بفهمیم!) و یا دچار سوء تعبیر می شوند. نتیجه اش هم همین انزوا است. حتی ایرانی هایی که سالهاست مقیم غرب شده اند زندگی نسبتا منزوی دارند. در آخر هم باید بگویم ایران هیچ منافعی در پیرامون خود ندارد. کشوری با اقتصاد تک محصولی نهایتا 4 تا خریدار نفت می خواهد که همیشه هست و اصلا معلوم نیست برای چه با اسراییل و آمریکا و کل غرب در افتاده الی اینکه جنون ملی دامن نظامش را هم گرفته باشد
مهدی / 05 October 2013
با قحطی تفکر روشنگرانه در میان جریانهای سلطنت طلب خصوصا پس از فقدان داریوش همایون، چپ سر گشته پس از پایان جنگ سرد و شکست سیاسی- اقتصادی آن در جوامع مارکسیستی حاکم، ملیون سالمند و ناتوان سیاسی و…، اگر این ده سال گذشته، قلمهای اصلاح طلب،سبز،ملی_مذهبی،خط امامی، دوران طلایی امام راحل و… را شاخصی قرار دهیم که موجب به حکومت رسیدن عقلانیت و رئالیسم سیاسی در لباس روحانی بنام روحانی شده است، پس باید بزودی برای اثبات هر چه بیشتر حقانیت و عقل مداری در رژیم جمهوری اسلامی، شاهد برگشت یک سری از افراد اپوزسیون و منتقدین نظام ج.ا به ایران باشیم تا تغییر تدریجی و اصلاح سیاسی از بالا که مدتها نقل کلامی و قلمی بعضی از نویسندگان بوده به مرحله آزمون قرار گیرد،بازگشت آقای نبوی مثال خوب و دلیرانه ایی از این پدیده تاثیر از داخل در میان خودیها و اندرونی ج.ا. است. به نظر بعضی از مخالفین منفی گرایی چون نگارنده این سطور، نقش پر رنگ معاونین و مسئولین رژیم ج.ا. در راستای همکاری و همسویی با استحمار نوین و مدرن از طریق تحلیل و تفاسیر سیاسی روز ایران در بنگاهای سخن پراکنی چون بی.بی.سی،رادیو فردا، صدای آمریکا و… چشمگیر و قابل توجه است،هدف این بوده که مسیر اعتدال هموار، و انصراف و انحراف از سرنگونی رژیم حاکم بر ایران استوار و تحکیم شود. این تاکتیک سیاسی، روشی مهم و مثبتی در بقا رژیم کنونی ایران بوده و هست، آیا امروز میتوان گفت که ماموریت پایان یافته و از ایران هم میتوان مقاله و گزارش به رسانههای معتبر جهانی فرستاد و… یا اینکه هنوز زود است ؟!
جمهوریخواه / 05 October 2013