آخرین پرده از فعالیت ۳۵ سالهی گروهی که در جمهوری اسلامی از آنها با عناوین مختلف مثل حزب الله، انصار، و خودسر یاد میشود با پرتاب کفش به خودروی حامل روحانی در مسیر بازگشت از فرودگاه و ایجاد مزاحمت برای حرکت خودروی وی پس از سفر به نیویورک به نمایش درآمد. دوران خاتمی اوج فعالیت این عناصر و دوران احمدی نژاد حضیض فعالیت آنها بود. درست پس از پنجاه روز از فعالیت دولت روحانی این گروه دوباره به عرصهی مقابله با قوهی مجریه بازگشتهاست. ظاهرا قرائت گزارش اعمال شعبهی قم این گروه در مجلس تاثیری در توقف فعالیتهای آن نداشته است.
بازگشت آنها در برخورد با رئیس دولت چه معنایی دارد؟ چرا نیروی انتظامی فردی را که به سوی خودروی روحانی کفش پرتاب کرده بازداشت نمیکند؟ آیا این عمل در چارچوب قوانین کشور مجاز است؟ آیا همچنان بیت و سپاه و بسیج همانند دوران خاتمی دستههای این عناصر را میگردانند، آنها به نهادهای تحت نظر مصباح و جبههی پایداری وابستهاند و از سوی آنها هدایت میشوند، یا اعضای دولت احمدی نژاد در این میان نقشی دارند؟ آیا هماهنگی عناصرمعروف به خودسر و روزنامه کیهان در محکوم کردن گفتگوی تلفنی اوباما و روحانی اتفاقی است؟
نظام تبعیض
ابتدا فراموش نکنیم که اجتماع و بیان نظرات حق همهی شهروندان است و اسلامگرایان نیز از این حق برخوردارند. افراد حق دارند مخالفت یا موافقت خود را با هر سیاست دولت در گسترهی عمومی ابراز دارند. اما مشکلی که در ایران وجود دارد دو بعدی است: این که فقط طرفداران ولی فقیه میتوانند اجتماع و تشکل و حق بیان
نظرات خود را داشته باشند و دیگر این که طرفداران ولایت فقیه ناهمرنگها و حتی دیگر باورمندان به نظام را مورد ضرب و شتم و فحاشی قرار میدهند. بدین ترتیب مشکل صرف اجتماع این افراد نیست.
آیا “خودسری” ممکن است؟
در نظامی که ظرفیت بازداشت بیش از ده هزار تن را در عرض چند ماه دارد (در تابستان ۸۸) و افراد را به اتهام گفتن چند جمله سالها زندانی میکند نمیتوان انتظار داشت که گروهی خود سرانه خلاف منویات رهبر کشور عمل و در عین حال خود را طرفدار وی معرفی کند. رهبر جمهوری اسلامی در دنیای واقعی غیر پاسخگو، فراقانون، و نظارت ناپذیر است و برای مقابله با منتقدان خود به خشونت و ارعاب متوسل میشود. گروههای خود سر نیز همهی این مشخصات را دارند. آیا این شباهتها میتواند اتفاقی باشد؟
حامی یا حامیان: سه احتمال
از آنجا که عناصر خود سر بنا به تعریف این پدیده در ایران قانون شکنی میکنند و هیچگاه با آنها از سوی نهادهای انتظامی و قضایی و امنیتی برخورد نمیشود و در مواردی این نیروها آنها را حمایت میکنند میتوان سه احتمال در باب حامی یا حامیان آنها در نظر گرفت:
۱. این عناصر مستقیما از سوی علی خامنهای و دفترش هدایت میشوند. خامنهای برای بر سر جای خود نشاندن مخالفان و مقامات دولتی و محدود کردن قدرت عمل آنها و نیز افراد ناهمرنگ در جامعه به این عناصر فرمان میدهد تا در مواردی وارد عمل شوند و به آنها نشان دهند قدرت در دست کیست. دولت روحانی و شخص وی از این امر مستثنی نیست. گفتگوی تلفنی وی با اوباما فرصت خوبی برای دادن نوعی درس به روحانی بوده است.
۲. خامنهای پس از رویداد ۲۲ بهمن ۱۳۹۱ در قم و حمله به علی لاریجانی در باب کار این طرفداران ولایت گفته بود “خب نکنند.” (الف ۶ مهر ۱۳۹۲) اگر این سخن صرفا برای توجیه عدم پیگیرد قانونی این افراد نباشد و در بیانش جدیتی وجود داشته باشد معنی آن این است که عناصر خود سر قدرتی فراتر از قدرت دستگاههای امنیتی و انتظامی کشور دارند و حتی خامنهای نمیتواند آنها را کنترل یا تنبیه کند. آنها خود یا به دستور فردی غیر از خامنهای (مثل مصباح یزدی) تصمیم به برخورد با روحانی گرفتهاند. همچنین وارد عمل شدن خامنهای پس از ۵۰ روز دولت روحانی تا حدی بعید به نظر میآید.
۳. فرض سوم آن است که این گروهها مستقل از رهبر کشور و بیت وی عمل میکنند. خامنهای با برخی از اعمال این گروهها موافق و با برخی دیگر مخالف است اما به دلیل نیاز به آنها برای سرکوب مخالفان خود برخی از اعمال آنها را تحمل میکند. او قدرت کنترل آنها را دارد اما ترجیح میدهد این گروهها را به حال خود بگذارد. قائلان به این فرض میگویند در ایران تشکیلات منسجمی وجود ندارد و کارها هیئتی صورت میگیرد. بنابر این میتوان انتظار داشت که برخی از اعمال این افراد مورد نظر خامنهای نباشد.
نظریهی استمزاج
پذیرش فرضهای دوم و سوم با توجه به شخصیت خامنهای و سبک رهبری وی بسیار دشوار است. همچنین اعضای این گروهها همه به گونهای در معیشت خود وابسته به دستگاههای تحت نظر حکومت هستند (حوزههای علمیه، بسیج، سپاه، ستادهای نماز جمعه و مانند آنها) و حتی اگر حرکتی کنند که مطلوب حکومت نباشد و حکومت نخواهد آنها را تنبیه کند امکان بیرون راندن آنها از این گونه تشکیلات وجود دارد. در میان فروض سه گانه فرض اول بیش از دیگر فروض با الگوی رفتاری خامنهای همخوانی دارد. به همین دلیل است که مقامات دولتی صرفا نباید به سخنان وی در جلسات خصوصی اکتفا کنند. آنها باید نظر رهبری را چنان که میگویند “استمزاج” (تلاش برای تشخیص مزاج) کنند و بر خلاف آن عمل نکنند.
روابط آیندهی روحانی- خامنهای
روحانی با استمزاجی که از دیدگاههای خامنهای قبل از سفر به نیویورک داشت از ملاقات با اوباما خودداری کرد. اما او تصور نمیکرد گفتگوی تلفنی با رئیس جمهور امریکا خامنهای را ناخشنود سازد. ناخشنودی خامنهای و اعضای دفتر وی را نه تنها در کفش پراکنی بلکه در واکنشهای روزنامهی کیهان میتوان مشاهده کرد. این گفتگوی تلفنی و کفش پراکنی آغازگر روابط پر تنش میان روحانی و خامنهای خواهد بود. محمد خاتمی به خامنهای اطمینان داده بود که بدون رضایت وی اقدامی در کاهش تنش با ایالات متحده نخواهد کرد و سرانجام او را دیدیم (دریافت اتهام جاسوسی توسط کیهان). حال باید دید با حسن روحانی با راهبرد دیپلماسی در برابر ایالات متحده چگونه برخوردار خواهد شد.
اردوکشی خیابانی مجاز، اردو کشی خیابانی غیر مجاز
روحانی پس از پرتاب لنگه کفش به سوی خودروی وی با یک پرسش یا انتظار مواجه است. وی در جریان رای گیری وزرایش از مجلس جنبش سبز را با عنوان اردوکشی خیابانی نفی کرد. اکنون هم از وی و هم از کسانی که از دولت وی حمایت میکنند انتظار میرود به نقد اردو کشی خیابانی طرفداران ولایت بپردازند. اگر اردو کشی خیابانی مذموم یا غیر قانونی است (که چنین نیست) همهی انواع آن چنین هستند. روحانی که برای کسب رضایت خامنهای و بخشی از اعضای مجلس پس از چهار سال از عین تعبیر خامنهای برای محکوم کردن جنبش سبز استفاده میکند نمیتواند در برابر اردوکشی خیابانی طرف مقابل سکوت کند. سکوت وی در این مورد نه به معنای بزرگواری رئیس دولت بلکه به معنای رفتار دوگانهی وی تعبیر میشود.
عکسها:
استقبال “گروههای خودسر” از حسن روحانی در فرودگاه پس از برگشت او از نیویورک