علی خامنه‌ای هر سال یک‌بار شاعرانی را که رزق و روزی‌ اکثرشان به صله‌ «آقا» و بیت وابسته است جمع کرده و پس از شعرخوانی این شاعران، رهنمودهایی را به آنها برای وقف شعر خود به تبلیغات حکومتی عرضه می‌کند. خامنه‌ای در این جلسات از شعر متعهد سخن می‌گوید و مواد تبلیغات حکومتی نیز مساوی گرفته می‌شود با ارزش‌های والای انسانی و همه‌ خوبی‌های عالم. دعوت‌شدگان پس از جلسه، آن را مهم‌ترین رویداد شعری سال می‌خوانند. در مقابل این سنت همیشه شاعرانی در ایران بوده‌اند که با اشعارشان مطالبات و اعتراضات عمومی را بیان کرده و مورد غضب حکومت واقع شده‌اند. در این رویارویی است که شعر مقاومت به مصاف شعر درباری رفته است.

شعر شاعرانی را که اثر خود را نه برای بیان مافی‌الضمیر یا برای گفت‌وگو با دیگران بلکه برای تعالی بخشیدن به قدرت استبدادی می‌نویسند و می‌خوانند پنج ویژگی دارد:

شاعران صله‌بگیر در حضور رهبرشان
شاعران صله‌بگیر در حضور رهبرشان

در یاد‌ها نمی‌ماند

حتی یکی از اشعار مداحی این نوع شاعران و اشعار مداحی دیگر شاعران مداح قدرت در تاریخ شعر فارسی به یاد مردم نمانده است. حافظ ممکن است چند سطری در مدح شاه شجاع گفته باشد (کسی آن اشعار را به یاد نمی‌آورد) اما این را وقتی در کنار دیگر اشعار وی بگذاریم می‌توان آن چند بیت را به حساب رندی‌اش گذاشت. ذکر نام پادشاهان در اشعار سعدی، رودکی، خواجوی کرمانی، و فردوسی ماهیتاً با اشعار مداحان دربار غزنوی مثل عنصری، عسجدی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی و مسعود سعد سلمان تفاوت دارد. حتی ذکر نام قدرتمندان در آثار دسته‌ اول در قبال خدمتی که به ادب فارسی کرده‌اند ناچیز است. نام شاعرانی که صرفاً در خدمت دربار بوده‌اند علی‌رغم آشنایی آنان با صنعت شاعری از حافظه‌ فرهنگی مردم ایران پاک شده است.

البته دستگاه فرهنگی بیت علی خامنه‌ای برای کم کردن تأثیر دل ناچسب مدیحه‌سرایی، این نوع مداحی برای شخص وی را با مرثیه‌ امامان شیعه و شهدا آمیخته است تا یکی در پناه دیگری رشد کند و در عین حال کمتر شیعیان مخالف با حکومت‌های پادشاهی و دلبسته‌ ائمه‌ شیعه بدان‌ها انتقاد کنند.

اسلامی‌سازی شعر نیز مثل اسلامی‌سازی در دیگر عرصه‌های جامعه با حذف احساسات انسانی و افزودن واژه‌ها و نمادهای ایدئولوژیک انجام شده است.

به چرخه‌ تولید و توزیع فرهنگی نمی‌آید

آثار این شاعران حتی برای دیگر هنرمندان درباری خامنه‌ای از ابتدا مرده به دنیا می‌آیند. حتی اثر یکی از این شاعران در آثار نمایشی یا سینمایی یا نقاشی و گرافیک هنرمندان وابسته به بیت یا رانت‌خوار دولتی به چشم نمی‌خورد چه برسد به هنرمندان مستقل‌تر و آزاد‌تر از قیود دیوانسالاری فرهنگی حکومت. اشعار خوانده شده در بیت فقط مصرفشان‌‌ همان شبی است که جلسه تشکیل می‌شود و شاعران می‌کنند آنچه باید بکنند. برای خواندن شعر در این جلسه نیز رقابت‌های ناسالمی در جریان است که حتی خود شاعران شرکت‌کننده در این جلسه وقعی به آثار یکدیگر نمی‌گذارند چه رسد به هنرمندانی که بیرون از این جلسه هستند.

https://youtube.com/watch?v=Rfp4Yp8i0Mw
ویدئو: نمونه‌ای از شعر تبلیغی که تاریخ مصرفش کمتر از یک روز است

کارکرد محدود به جلسه‌ شعرخوانی بیت

آثار این شاعران حتی ارزش یک‌بار خواندن را نیز ندارند چون بیت اول را که می‌خوانی آنقدر مشکل محتوایی و صوری دارد که عطایش را به لقایش می‌بخشی. کارکرد کلامی این آثار‌‌ همان خوانده شدن در جمعی است که خامنه‌ای گرد می‌آورد تا ادب‌دوستی‌اش را به رخ دیگران بکشد بدون آنکه ادیبی در میان باشد. حتی آن دسته از شاعرانی که با یکی دو شعر به یاد ماندنی به جامعه معرفی شدند (مثل علیرضا قزوه) پس از آمدن به سلک شعرای درباری افت کیفی کرده و آثارشان با هر دیدگاهی حتی به دل وفاداران نظام نیز نمی‌چسبد (شاهد آن اینکه در هیچ سخن یا متنی تکرار نمی‌شوند). ببینید سایت‌ها و روزنامه‌های اقتدارگرایان غیر از انجام وظیفه و پوشش مراسم شعرخوانی در بیت تا چه حد به آثار این شعرای درباری می‌پردازند. البته این شعرای درباری، کسانی مثل علیرضا قزوه و حمید رضا برقعی، قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند و در جشنواره‌های حکومتی عنوان بر‌ترین شعرای مردمی ده سال گذشته را در جشنواره‌ شعر فجر دریافت می‌کنند.

حتی اسلامگرا‌ترین شهروندان ایرانی که روحانیت را نماینده‌ خدا می‌دانند و در دوره‌ای علیه رژیم پهلوی به پا خاستند از شنیدن مداحی چندششان می‌شود و اگر مداحی می‌کنند یا می‌شنوند صرفاً برای تقرب به درگاه کسی است که شیرهای نفت را در دست دارد. دیوانسالاری دولتی فرهنگ صرفاً بر اساس مأموریت‌های محوله به نشر این‌گونه آثار می‌پردازد.

شعر دستوری

برای آنکه «آقا» و بیت از شعر راضی باشند دو دستورالعمل وجود دارد که شورای شعر بیت برای انتخاب اشعار جهت قرائت در برابر علی خامنه‌ای مد نظر قرار می‌دهد: اول آنکه باید حتماً واژه‌هایی مثل شهید، قران، نهج‌البلاغه، کعبه، اذان، کربلا، نماز، معراج، توحید، پیغمبر، قنوت، خدا، قدس، محرم، معصوم، قم، محراب، تسبیح، سوره، مسلمانی (نگاه کنید به اشعار جلسه‌ رمضان ۱۳۹۱) و از همه مهم‌تر «حضرت آقا» در شعر بیاید:

تو می‌خوای حضرت آقا رو «پدر» خطاب کنی
حضرت آقا می‌خوان تو رو «پری» صدات کنن

اشعار کسانی مثل مصطفی بادکوبه‌ای، محمد رضا عالی‌پیام (ملخص به هالو) و امیر حسین خوشنویسان (ملخص به بیداد) نمونه‌های خوبی از شعر مقاومت در دوره‌ پس از جنبش سبز هستند.

اسلامی‌سازی شعر نیز مثل اسلامی‌سازی در دیگر عرصه‌های جامعه با حذف احساسات انسانی و افزودن واژه‌ها و نمادهای ایدئولوژیک انجام شده است. خامنه‌ای اسلامی‌سازی شعر را در قرار گرفتن آن در خدمت ارزش‌ها معرفی می‌کند (الف، ۱۵ مرداد ۱۳۹۱) اما تنها روش انعکاس ارزش‌ها در شعر نیز- چنان که در عمل مشاهده می‌شود- مداحی رهبر و ردیف کردن واژه‌های مربوط به آن دسته از متون مذهبی است که مورد پسند حکومت باشد.

مضامین اشعار نیز قبلاً به شاعران ابلاغ می‌گردد تا هزینه‌ای که صرف صله می‌شود در جهت مورد نظر خرج شود. به عنوان مثال در جلسه‌ رمضان سال ۱۳۹۱ مشخصاً به بیداری اسلامی (تعبیر خامنه‌ای برای بهار عرب) اشاره می‌شود.

روش دوم، مداحی مستقیم و خطاب قرار دادن رهبر است که حتماً در مجموعه‌ ارائه‌شده به چشم می‌خورد، مثل شعر علی موسوی گرمارودی برای سال ۱۳۹۱ که اشارات مستقیم وی به خامنه‌ای و ویژگی‌هایش از روز عیان‌تر است:

خدای باغ و چمن داند آن‌که هر سخنش
ز طرف باغ و چمن بیشتر فریبا بود

بزرگ‌مرتبه یارا! مرا مراتب مهر
درون سینه ز ایام پیش پایا بود

کنون به پای تو، این چامه برکشید فراز
هر آنچه را که در این جانِ ناشکیبا بود

از آن زمان به تو دل باختم که تن نزدی
ز کار مردم و با مردمت مدارا بود

به روز تلخ ستم، گفته‌های شیرینت
به کام دشمن خودکامه، زهر پالا بود

نه از ستمگر بی‌باک، باک بود تو را
نه با رونده راه ستم، مماشا بود

کسی برای تو می‌گوید اینکه خود آن روز
به بند بود و نه او را ز خصم پروا بود

اگرچه باز من امروز نیز در بندم
به بند مهر توام، وین نه جای حاشا بود

بزرگوار عزیزا! سترگ استادا!
که بندی سخنت پیر بود و برنا بود

مرا به چامه‌ ناسَخته،‌ ای عزیز ببخش
که این بضاعت مزجات، نقد کالا بود

من آن‌چه داشته‌ام پیش روی آوردم
نمی‌هراسم اگر آن جناب، بالا بود

به پیش نقد کلام تو، هر سخن چون رفت
خَزَف‌نمای شد ار چند دُرّ یکتا بود

مرا چه باک پس‌ای گنج شایگانِ سخن
اگر به پیش توام در چکامه ایطا بود

همین چکامه هم از خاک پاک گرمارود
عصای موسوی و معجز مسیحا بود

هر دو روش از فرط استفاده و همراه شدن با سیاست‌های قهرآمیز رژیم در جریان اسلامی‌سازی جذابیت خود را برای عموم از دست داده‌اند و صرفاً بخشی از فعالیت دیوان‌سالاری مذهبی و تبلیغاتی است.

بی‌ربط با زندگی جاری
اشعار قرائت‌شده در جلسات شعرخوانی رهبری به گونه‌ای انتخاب می‌شوند که هیچ ربطی با زندگی جاری مردم نداشته باشند. حتی شاعران دعوت شده نمی‌توانند ذکری از گرانی کنند: «روند برگزاری جلسه طوری بود که شعرهای اجتماعی به حاشیه رانده شود و برگزارکنندگان جلسات تصمیم می‌گیرند چه شعری خوانده شود و چه شعری خوانده نشود. سال گذشه من شعری داشتم که به مذاق دوستان خوش نیامد و نگذاشتند آن را بخوانم، امسال باز هم این اتفاق افتاد و باز هم اجازه ندادند شعر بخوانم (…) در کارهایی که خوانده شد، یک شعر در اعتراض به گرانی نبود که اصلی‌ترین دغدغه مردم است. شعر من به این موضوع هم ارتباط داشت.» (محمد حسین جعفریان، فارس، ۱۷ مرداد ۱۳۹۱) شعری که با زندگی مردم ارتباطی نداشته باشد به یاد آن‌ها نیز نمی‌ماند، حتی اگر در معرض آن قرار گیرند.

شعر مقاومت
در برابر سنت شعر- برای- صله که اکنون با فصل جمهوری اسلامی آن مواجه هستیم (با شاعرانی مثل حمید سبزواری، یوسفعلی میرشکاک، علیرضا قزوه، احمد عزیزی، علی معلم دامغانی) شعر دیگری همیشه در ایران جریان داشته که نام آن را می‌توان شعر مقاومت گذاشت. شعر مقاومت در ۳۴ سال عمر جمهوری اسلامی تداوم داشته و با نیروهای تازه‌نفسی که بدان می‌پیوندند قدرت بیشتری یافته است. در دوران جمهوری اسلامی شاعرانی مثل احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، منوچهر آتشی، هوشنگ ابتهاج، و سیمین بهبهانی آتش این شعر را زنده نگاه داشته‌اند. البته دستگاه‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی تلاش کرده‌اند عنوان شعر مقاومت را بر اشعار ضد امپریالیستی/ضد صهیونیستی اطلاق کرده و این ژانر را از آن خود سازند و نشان دهند جریان شعری‌ای در برابر شعر صله‌گیر وجود ندارد.

اشعار کسانی مثل مصطفی بادکوبه‌ای، محمد رضا عالی‌پیام (ملخص به هالو) و امیر حسین خوشنویسان (ملخص به بیداد) نمونه‌های خوبی از شعر مقاومت در دوره‌ پس از جنبش سبز هستند. بادکوبه‌ای در شرایطی که صرفاً به اتهام سرودن شعر به سه سال زندان محکوم شده در وصف زندان اوین چنین می‌گوید:

اوین غار حرای عشق باشد
پر از شور و نوای عشق باشد…
مرا رنجی ز شیخ و محتسب نیست
نگاهم سوی خلق ملتهب نیست
اوین غار است، اما غار یار است
اگرچه غمزده از چوب دار است…
سرودم گر زمانی «رنج مردم»
به صحرای حماسه گر شدم گم
گر از خاک اهورایی سرودم
وگر از کیش بینایی سرودم
اگر سر داده‌ام آوای میهن
وگر گفتم من از غم‌های میهن…
ندا می‌داد خون هر «ندا» یی
که ما را با خدا نبود جدایی
اگر ظلمی رود بر خانه‌ی مور
سلیمان از ولای حق شود دور
اوین دیگر مرا ماتم سرا نیست
به غیر غار حق رنگ خدا نیست

ظلم محوری‌ترین موضوع شعر مقاومت در ایران بوده است. شاعران شعر مقاومت نیز به نمادهای مذهبی اشاره می‌کنند اما نه برای تحکیم قدرت بلکه برای نقد آن. بادکوبه‌ای که خود شاعری مذهبی است کیش بینایی را در برابری کیش اطاعت و خاک اهورایی را در برابر خاک ذلت قرار می‌دهد. او همچنین از وضعیت سوگناک حاکمان (به دلیل آلودگی آنان به ظلم) و سرخوشی مخالفان سخن می‌گوید. امیر حسین خوشنویسان نیز شکافی جدایی‌ناپذیر میان خود و حاکمان می‌بیند و به‌‌ همان وضعیت ذهنی اشاره می‌کند:

گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
اما چه سود حاصل گل‌های پرپر است
شرم از نگاه بلبل بی‌دل نمی‌کنید
کز هجر گل نوای فغانش به حنجر است
از آن زمان که آینه‌گردان شب شدید
آیینه‌ دل از دم دوران مکدر است…
وقتی که تیغ کینه سر عشق را برید
وقتی حدیث درد برایم مکرر است
وقتی ز چنگ شوم زمان مرگ می‌چکد
وقتی دل سیاه زمین جای گوهر است
وقتی بهار وصله‌ ناجور فصل‌هاست
وقتی تبر مدافع حق صنوبر است
وقتی به دادگاه عدالت طناب دار
بر صدر می‌نشیند و قاضی و داور است
از من مخواه شعر‌ تر،‌ای بی‌خبر ز درد
شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است
ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم
تیغ زبان برنده‌تر از تیغ خنجر است
در شهر هر چه می‌نگرم غیر درد نیست
حتی به شاخ خشک دلم برگ زرد نیست
دیدم به حکم خار به گل‌ها کتک زدند
مُهر سکوت بر دهن قاصدک زدند
دیدم لگد به ساقه‌ی امید می‌زنند
شلاق شب به گرده‌ی خورشید می‌زنند
دیدم که گرگ برّه‌ی ما را دریده است
دیدم خروس دهکده را سر بریده است
دیدم هُبل به جای خدا تکیه کرده بود
دیدم دوباره رونق بازار برده بود…
مردم خدا نکرده مگر کور گشته‌اید؟
یا از اصالت خودتان دور گشته‌اید؟
تا کی برای لقمه‌ی نان بندگی کنید؟
تا کی به زیر منّتشان زندگی کنید؟…
مردم به سِحر شعبده در خواب رفته‌اید
در این کویر تشنه پی آب رفته‌اید
تا کی در انتظار مسیحی دوباره‌اید؟
در جستجوی نور کدامین ستاره‌اید؟
مردم، برای هیبتمان آبرو نماند
فریاد دادخواهیمان در گلو نماند
اینان تمام هستی ما را گرفته‌اند
شور و نشاط و مستی ما را گرفته‌اند
در موج خیز حادثه کشتی شکسته است
در ما غمی به وسعت دریا نشسته است
با ازدحام این همه بت در حریم حق
فکری به حال غربت دین خدا کنیم
جای طواف و سجده برای فریب خلق
یک کار خیر محض رضای خدا کنیم

او در شعر فوق نیز که انباشته از نمادهای مذهبی است انبوهی از احساسات خفته در سال‌های اخیر را به زبانی برنده و مؤثر عرضه می‌کند و به همین دلیل هم با استقبال پرشوری مواجه شد.

محمد رضا عالی‌پیام، شاعر طنز‌پرداز، پس از بازداشت شعر زیر را در زندان سروده است که بیانگر سرابی است که روحانیت شیعه در برابر چشمان مردم ایران گذاشت و از آن جهنمی برای همگان ساخت:

در بهمن پنجاه و هفت، این را
دارم به خاطر بین آن آشوب
بر روی دیوار اوین، شخصی
بنوشت این جمله به خط خوب:
«مردم بدانید اینکه خیلی زود
با سرنگونی رژیم شاه
با همت روحانیون، زندان
تبدیل می‌گردد به دانشگاه»
بعد از گذشت سال‌های سال
همواره با خود کرده‌ام تکرار
پس کو؟ چه شد آن وعده‌های خوب
پس کی محقق می‌شود این کار؟
تا اینکه افتادم به زندان و
دیدم به چشم خویشتن اینجا
مملو دانشجو و استاد است
این‌گونه زندان گشت: دانشگاه