شعر و داستان زمانه

 

در «زمانه»، در ادامه سنت سالیان پیش، صفحه‌ای گشوده‌ایم که به ادبیات خلاق اختصاص دارد.

از نویسندگان و شاعران دعوت می‌کنیم یکی از اشعار/ یا داستانی کوتاه یا فرازی از یک داستان بلندشان را به انتخاب خودشان برای انتشار در این صفحه در اختیار ما قرار دهند. بسی نیکوست که اثر را با صدای آفریننده آن بشنویم. پس خواهش می‌کنیم در صورت امکان متن با فایل صوتی همراه گردد.

در این مورد لطفا با بخش فرهنگ زمانه تماس بگیرید.
culture (at) radiozamaneh.com

صبح بود، پس از آن تراموای نارنجی، ریشه‌های مویم را سرخ کرده بودم، شرابی، و تو از دور با...

در این قصه یک قتل اتفاق مى‌افتد. نه اینکه فکر کنى که این قصه روایت یک قتل است، نه....

سال‌ها پیش لودر آورده بودند به این انگ که «میرزا آقا» امامزاده نیست و حتی سید هم نبوده، بیاورندش...

تابوت حبیب در قسمت بار هواپیما قرار داشت. پروانه اما سرتا پا سیاه پوشیده در قسمت مسافران نشسته بود...

نویسندهٔ حرفه‌ای مثل آدمکش حرفه‌ای است. برای این یکی آدم کشتن حرفه است برای آن یکی کلمه کشتن. یعنی...

هیچکس حمام رفتن او را ندیده بود. می‌گفتند عزیزه‌باجی حمام دوست ندارد. تابستان و زمستان در مطبخ را می‌بست...

صورتش تا بناگوش سرخ شده بود. هر چه به دهنش می‌رسید، بر زبانش جاری می‌شد. «توی این ماشین...

حتماً کشته بودندش. این نخستین جملاتى بود که بر زبان آورد. جوان بود با صورت تراشیده، چهره باریک و...

به زمین خیره ماندم. به زمین مردگان، به زمین لعنت‌شدگان، به زمین فقیر، به زمینِ انسانی، به زمین...

وسط خیابان مردی ایستاده بود و تکان نمی‌خورد. آن مرد از هیچ‌کجا نیامده بود.راننده‌ها نگران بودند مبادا روی پوست...

یحیا پهلو به پهلو شد. ساعت روی دیوار از دو گذشته بود. عقربه‌ی بزرگ توی تاریکی دیده نمی‌شد. با...

بیژن رهسپار – مجموعه شعر «بغضم را بغل کن» دستاورد نعیمه دوستدار است از سال‌های مهاجرت. او در این...

علی نگهبان – در ژانر ادبیات زندان شخصیت‌های زن و مرد تجربه یکسانی دارند، اما شیوه بیان این تجربه‌ها...

شب پیش از مراسم سوگند سیتیزن‌شیپی، وارتِگز خواب مشوشی می‌دید. او را با یک دست لباس راه‌راه به حضور...

از کنارت، چندان آرام گذشتم که پنداشتی نسیمی از گیسوانت، عبور کرده است. دستی به موج موهات می‌کشی و...

این سنگ تا بود نشان مغازه بود و پاتوق. مالدارهای تالش و فروشنده‌های دوره گرد همه کاس آقا خوش...

لبانت لات، چشمانت هُبَل، و اما سیبِ پر گناهِ گلویت، شانه‌هایت عُزّیٰ، کنارِ اورادِ تنت مبعوث می‌شوم- آغوشِ تو...

امیر حسین را یک ماه بعد دوباره آوردند به بند عمومی. رنگش پریده بود. ریشش بلند شده بود و...

علی نگهبان - ابراهیمی رودبارکی شاعری تجربه‌گراست، اما اهل چرخش‌های ناگهانی و دگرگونی‌های جریانی نیست. شعر او آهسته، اما...

ناصر زراعتی – یک روز بارانی در تهران. کشش و کوشش یک نقاش با کنده به جای مانده از...