محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و از شاعران نامدار ایران سهشنبه ۱۱ دی به دلیل نداشتن «کارت پرسنلی» اجازه ورود به دانشگاه را نیافت و کلاس او بهدلیل عدم حضورش تشکیل نشد. حراست و انتظامات دانشگاه مانع از ورود او به دانشگاه شد. بسیاری از دانشجویان معتقد بودند که این اتفاق به علت بروز حوادث روز قبل از آن در مقابل دانشگاه تهران بود که مقرر شده بود در این روز هیچکس بدون کارت پرسنلی یا کارت دانشجویی وارد دانشگاه نشود. دوشنبه ۱۰ دی در اعتراض به سانحه مرگبار واژگونی اتوبوس دانشجویان در دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات تهران که منجر به مرگ ۱۰ نفر شد تجمع اعتراضی در مقابل دانشگاه تهران برگزار شد و نیروی انتظامی چند نفر را بازداشت کرد. گفته میشود که پادرمیانی مدیر گروه ادبیات فارسی و نیلی احمدآبادی، رئیس دانشگاه برای ورود شفیعی کدکنی نیز بینتیجه ماند. حراست و انتظامات دانشگاه در اینباره پاسخی نداده و مسئولان دانشگاه تهران نیز به این دلیل که این مسئله از جانب آنها اتفاق نیفتاده واکنشی نشان ندادهاند. محمدرضا شفیعی کدکنی ۷۹ سال سن دارد و از چهرههای سرشناس ادبیات ایران است. کدکنی در عرصه تألیف، تصحیح، ترجمه، نقد و تحقیق نیز آثار مطرحی دارد. کتابهای «صور خیال در شعر فارسی»، «موسیقی شعر»، «اسرار التوحید» و دهها کتاب و مقاله دیگر او در زمره آثار مرجع به شمار میروند.
02 January 2019
اگر خبر دخالت رئیس دانشگاه تهران، درست باشد. باید پرسید مگر حراست و انتظامات دانشگاه از کجا دستور میگیرد، و فضای داخلی دانشگاه، در اختیار چه ارگانی است؟
م. رضایی / 02 January 2019
شفیعی کدکنی، نماد دانشگاه تهران است. جای آن داشت که بعد از ممانعت از ورود او، و تعطیلی کلاس، دانشجویان خبردار میشدند و کلاس را در پیاده راه کنار درب اصلی دانشکده، برگزار میکردند.
سرشک / 02 January 2019
شعری از کتاب “بوی جوی مولیان,” نبشتهء دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
در اعتراض به بی حرمتی به استاد ۷۹ سالهء ما.
——————–
“از محاکمه فضل الله حروفی”
که
تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
کجای اطلس تاریخ تو می خواهی
به آب حرف بشویی
و قصر قیصر را
و تاج
خاقان را ؟
و تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
حروف : مبدا و فعل اند و
فعل : آب و درخت
و سبزه و لبخند
و طفل مدرسه و سیب
سیب سرخ خدا
من این عفونت رنگین را
به آب همهمه خواهم شست
که واژه های من از دریا
می آیند
و هم به دریا می
پویند
کجای اطلس تاریخ را
تو می خواهی
به آب حرف بشویی
و قصر قیصر را
و تاج خاقان را ؟
و تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
خبر رسیده که باران دوباره
خواهد بارید
خدا برهنه خواهد شد
و باغ خاکستر خواهد شکفت
مسافری در راه است
که بادبانش از ارغوان و ابر
پر است
و جسم ظلمت را
این هزار پای زخمی را
از خواب نسترن ها بیرون می افکند
مسافرانی در راه اند
سپیده دم را بر دوش می کشند آنان
لباس صاعقه بر تن دارند آنان
برادرانم
شب را با واژه هاشان
سوراخ می کنند
خبر رسیده که باران درشت
خواهد بارید
خدا برهنه خواهد شد
مگر نمی بینی
که قلب من سبز است
و حالتی دارم
که آب و آتش دارند
به جست و جوی نظام نو حروفم و
وزنی
که روز و روزبهان را کنار یکدیگر
مدیح گویم و
طاسین عشق را بسرایم
که
کفر من کفری ست
که هیچ سیمرغی بر اوج آن
نیارد پرزد
نگاه کن
که بغض تندر ترکید
و تر شد مژه ی خوشه های گندم
از شوق
و ارغوان ها آنجا نماز می خوانند
و تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
کجای اطلس تاریخ را
تو می خواهی
به آب حرف
بشویی
و قصر قیصر را
و تاج خاقان را ؟
و تازیانه فرود آمد
گذار بر ظلمات آب زندگانی را
به خضر خواهد بخشید
مبین که صف بستند
هزار خواجه نظام الملک
هزار خواجهی اخته
و بر لب هر یک
هزار واژه ی اخته
ببین که این ها
این ها
چگونه در باران
رخان لاشه ی مردار شش هزاران سالی را
به خون گل ها سرخاب می کنند هنوز
برای سیر چنین باغ وحش چنگیزی
مگر به گردن زرافه ای در آویزی
و تازیانه فرود آد
و باز شکوه نکرد
درون جنگل سبز
چکاوکی پر زد
و در نسیم آویخت
رضا / 02 January 2019
دانشگاه جای نماز جمعه و سینه زنی است جای استاد نیست! باید به حوزه سپرده شود !
سرشک جان! ببخشید، ممانعت نیست، جلوگیری است، درب نیست، در است.
دلگیر نشوید گرامی !
سامان / 02 January 2019
یادمه یه بار دانشکده علوم اجتماعی علامه شلوغ شده بود و حراست اجازه ورود و خروج نمی داد دکتر فرقانی پشت تریبون می گفتن که حراست از من دستور نمی گیره که بهشون بگم اجازه بدهند
اکرمی / 02 January 2019