وضعیت پناهندگی در ترکیه هر روز اسفبارتر از گذشته میشود، با این حال، دفتر کمیساریای عالی امور پناهندگان سازمان ملل واقع در آنکارا، همواره با درخواست پناهندگی شمار زیادی از اتباع کشورهایی چون ایران، افغانستان، سودان و عراق روبهرو است.
پناهجویان ایرانی در قیاس با متقاضیان سایر کشورها، از وضعیت بهتری برخوردار هستند و انتقالشان به کشور پناهپذیر سریعتر انجام میپذیرد. طرح این نکته اما بههیچوجه به معنای آسانی شرایط برای آنها نیست. این روند برای بعضی مهاجران ایرانی بیش از دوسال به طول میانجامد، اما همین روند برای پناهندگان سایر کشورها گاه بیشتر میشود. این وضعیت موجب میشود شماری از پناهجویان پس از مدتی، ناامیدانه روند پناهندگی را وابگذارند و به کشور خود بازگردند.
حکومتهای سرکوبگر و دیکتاتور، مهمترین عامل خروج یا گریز شماری از مردم از یک کشور هستند. یکی از این کشورها افغانستان است. این کشور، چند دهه است که توسط حکومتهای مختلف، اداره یا با دخالت کشورهای قدرتمند، کنترل و استعمار میشود. خشونت، فساد، فقر و بیسوادی پایههای عمده برپایی و ماندگاری نظامهای حاکم در افغانستان هستند. وجود همین عوامل، موجب کوچ اجباری اتباع این کشور به کشورهای دیگر طی سالهای متمادی شده است.
زندگی برای یک شهروند ساکن افغانستان آن چنان سخت و طاقتفرساست که حاضر است از هر طریق ممکن برای وصول کمترین آرامش و امنیت، خود را به سرزمینی دیگر برساند. در این راه بسیاری جان خویش را هم از دست میدهند؛ غرق شدن ۶۰ پناهجوی افغان در اقیانوس هند که به طور قاچاق عازم استرالیا بودهاند یا غرق شدن قایق حامل ۹۷ پناهنده افغان و ایران در اواسط ماه ژوئن در آبهای بین اندونزی و استرالیا آخرین گزارشهایی از این نوع است. بسیاری دیگر، راه کشورهای همجوار مانند ایران و پاکستان را پیش میگیرند و به شکل غیر رسمی یا با معرفی خویش به دفاتر سازمان ملل، سکونت در این دو کشور را با همه مشکلات و فشارها به جان میخرند.
زندگی برای یک شهروند ساکن افغانستان آن چنان سخت و طاقتفرساست که حاضر است از هر طریق ممکن برای وصول کمترین آرامش و امنیت، خود را به سرزمینی دیگر برساند. در این راه بسیاری جان خویش را هم از دست میدهند؛ … غرق شدن قایق حامل ۹۷ پناهنده افغان و ایران در اواسط ماه ژوئن در آبهای بین اندونزی و استرالیا آخرین گزارش از این نوع است.
راه سومی هم برای شهروندان مهاجر افغان وجود دارد و آن عبور از مرز ایران و معرفی خویش به دفاتر پناهندگی سازمان ملل متحد در ترکیه است. طی چندسال اخیر به دلیل تشدید فشارهای دولت ایران به شهروندان افغان داخل کشور، بسیاری از افغانهای ساکن ایران هم به خیل پناهجویان افغان دفاتر کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل متحد در ترکیه اضافه شدهاند. این پناهجویان مانند پناهندگان سایر کشورها با مشکلاتی نظیر عدم استطاعت مالی، نداشتن مجوز کار، سرگردانی و انتظار طولانی در روند رسیدگی پرونده پناهندگی، امضای هفتگی دفاتر پلیس و عدم اجازه خروج از محل اقامت بدون اجازه رسمی پلیس مواجه هستند. پناهندگان افغان با مشکلی دیگر هم مواجه هستند که موجب شده است روند پناهندگی آنان بیش از دیگران و چندین سال به طول بیانجامد: حضور گروههای تروریستی نظیر طالبان و القاعده در افغانستان و انجام عملیات تروریستی در کشورهای اروپایی و آمریکا موجب شده است تا کشورها از پذیرش مهاجران افغان امتناع کنند یا تحت اقدامات شدید امنیتی، حاضر به پذیرش آنان شوند. همین امر یکی از دلایل مهم طولانی شدن روند پناهندگی پناهجویان افغان در ترکیه شده است.
مشکلات پناهندگان افغان بسیار است و در این میان، مشکلات پناهندگان افغان که به دینهای دیگری به غیر از اسلام گرویدهاند دوچندان است؛ چراکه اولاً دفتر پناهندگی سازمان ملل با این پناهندگان هم مانند سایر پناهندگان افغان برخورد میکند و کیس پناهندگی ایشان را به عنوان پناهندگی سیاسی یا اجتماعی یک فرد افغان میپذیرد. این در حالی است که رسیدگی به پرونده پناهندگان اقلیتهای مذهبی از سرعت بیشتر و زمان کمتر برخوردار است، ولی عدم توجه کمیساریای عالی امور پناهندگان سازمان ملل به غیر مسلمان بودن برخی از پناهندگان افغان موجب شده است روند پناهندگی یک افغان مسیحی یا بهایی چندسال به طول بیانجامد. این در حالی است که اگر این افراد به کشور خود مراجعت کنند به دلیل تغییر دین با خطر ارتداد و مرگ روبهرو هستند.
ثانیا، به دلیل تعصب مذهبی مسلمانان افغان، جان پناهندگان مسیحی یا بهایی افغان در ترکیه، در معرض تهدید و خطر قرار دارد. آنهااز هیچ نوع امنیت جانی و مالی برخوردار نیستند. متاسفانه پلیس ترکیه هم در یاریرسانی به این پناهجویان توجه چندانی نشان نمیدهد. برای آشنایی بیشتر با وضعیت پناهندگان غیر مسلمان در ترکیه با سه نفر از ایشان گفتوگویی کردهایم.
یلدا؛ پناهنده ۲۰ ساله مسیحی
با یلدا در خیابان قرار گذاشتم. از سر کار برمیگشت و میخواست به تمرین تئاتر برود. از وی پرسیدم: جریان این تئاتر چیست؟ گفت: «این سالن تئاتر در واقع کلیسای ماست. چندماه قبل پلیس به کلیسای ما که خانه مسکونی کشیش بود، حمله کرد و آنجا را بست. پس از آن، پناهندگان مسیحی روزهای شنبه چندساعت این سالن را برای مراسم مذهبی و کارهای دیگر اجاره میکنند.»
از یلدا در مورد خانوادهاش پرسیدم. گفت پدرش فوت کرده و وی همراه با مادر و خواهران و برادرانش در یک خانواده پنج نفره زندگی میکند. یلدا فرزند بزرگ خانواده و نانآور اصلی آن است. از وی در مورد دلیل پناهندگی و وضعیتی که دارد سوال کردم. وی در پاسخ به این پرسش گفت: «به دلیل نداشتن کارت هویت از ایران اخراج شدیم، ولی از ترس طالبان نمیتوانستیم به افغانستان برگردیم. برای همین دوسال پیش به ترکیه آمدیم و تقاضای پناهندگی کردیم. حدود یک سال و نیم پیش مصاحبه شدیم، ولی از آن به بعد هیچ خبری نیست و سرگردان هستیم. کار برای ما خیلی سخت است.»
یلدا سپس تعریف کرد که مادرش در همین شهر مسیحی شده است و به همین دلیل از طرف پناهندگان متعصب افغان بسیار مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. آنها مجبور شدهاند محل زندگیشان را تغییر دهند و در نقطه بالاتر شهر خانهای برای زندگی پیدا کنند. به این ترتیب با توجه به درآمد اندک خانواده، بسیاری از اوقات حتی از نظر تهیه غذای روزانه هم به مشکل برمیخورند. وی میگوید مادرش تعدادی از افغانهای پناهنده را به آئین مسیحیت درآورده که به همین خاطر، ترکها و افغانهای متعصب از مادرش به پلیس مهاجرت شهر شکایت کردهاند و پلیس، با پرسوجوی مدام خانواده وی را آزار میدهد.
یلدا میگوید: «پناهندگان اجازه کار ندارند برای همین تامین معاش خانواده بسیار سخت است. باید قاچاقی کار کنیم که همین موجب شده کارفرمایان که از وضعیت پناهندگان آگاه هستند با مزد بسیار پایین، ایشان را استخدام کنند. آنها در بسیاری از موارد دستمزد پناهنده را هم نمیدهند و پناهنده نیز نمیتواند شکایت کند، چون اگر شکایت کند خودش دچار مشکل میشود.»
پناهندگان افغان با مشکلی دیگر هم مواجه هستند که موجب شده است روند پناهندگی آنان بیش از دیگران و چندین سال به طول بیانجامد: حضور گروههای تروریستی نظیر طالبان و القاعده در افغانستان و انجام عملیات تروریستی در کشورهای اروپایی و آمریکا موجب شده است تا کشورها از پذیرش مهاجران افغان امتناع کنند یا تحت اقدامات شدید امنیتی، حاضر به پذیرش آنان شوند.
این دختر جوان در ادامه تاکید میکند که مسیحی شدن برایش مشکلات زیادی به همراه داشته است. مچ دستش را نشان میدهد که صلیبی بر آن خالکوبی شده است. چندی قبل که در یک کارگاه خیاطی کار میکرده صاحب آنجا هنگام کار، مچ دست وی را میبیند و او را اخراج میکند. دستمزدش را هم نمیدهد.
یلدا در ایران دیپلم گرفته است و بسیار دوست دارد هرچه سریعتر به کشوری که سازمان ملل مشخص میکند، اعزام شود تا بتواند درساش را ادامه دهد.
خدیجه؛ پناهنده ۲۸ ساله مسیحی
هنگامی که با یلدا صحبت میکردم خدیجه داوطلبانه پیش ما آمد. حرفهای زیادی برای گفتن داشت. مثل سایر زنان افغان، حجاب اسلامی داشت. میگفت: «در حالیکه مسیحی شدهام، ظاهرم مثل قبل است. سه ماه و نیم است که دینام را تغییر دادهام. در طی این مدت همهجور تهدید و ناسزا را از افغانهای پناهنده شنیدهام.»
او میگوید به وی تهمت میزنند که «اسلام را ول کرده است تا آزاد باشد و سر لخت و پا لخت بگردد».
خدیجه در مورد خانواده و وضعیت پناهندگی میپرسم. وی میگوید: «پنج سال ونیم است که از افغانستان به ترکیه آمدهایم. ما اهل هزاره هستیم و طالبان با ما بد هستند برای همین به اینجا آمدیم تا امنیت داشته باشیم. وقتی با شوهرم به ترکیه آمدیم فقط ۳۰۰ دلار پول داشتیم و شبها توی کارتن میخوابیدیم. آنقدر توی کارتن خوابیدیم تا ترکها دلشان به حال ما سوخت و برای ما غذا و لباس آوردند… خدا را شکر الان وضع زندگیمان بهتر شده ولی سازمان ملل به ما جواب نمیدهد که پروندهمان در چه وضعیت است؟ بلاتکلیف هستیم؛ اگر قرار است اینجا بمانیم باید به ما اجازه بدهند کار کنیم، چون ما سه تا بچه داریم و درآمدمان اندک است و زندگی خیلی سختی داریم.»
از خدیجه دلیل مسیحی شدناش را میپرسم. میگوید: «در ۱۳ سالگی با مردی که از من خیلی بزرگتر بود ازدواج کردم. دختران مسلمان در افغانستان مجبور هستند در سن پایین ازدواج کنند. آنها اجازه ندارند باسواد شوند. اگر مدرسه بروند آنها را میدزدند. خودم شاهد بودهام که یک بار دختران یک مدرسه را دزدیدند و دیگر پیدا نشدند. به نظر اسلام زن باید در خانه شوهر، کلفتی کند، اما من دوست دارم که زن هم مثل مرد آزاد باشد و بتواند باسواد بشود. در مسیحیت این چیزها هست.»
از وی میپرسم آیا خانوادهاش هم مسیحی هستند؟ برخوردشان با تو چگونه است؟ میگوید تعداد اعضای خانوادهشان ده نفر است که چهارنفر از آنها ازجمله خودش و مادرش مسیحی شدهاند. شوهرش مسیحی نشده و در ابتدا سختگیری و اذیت میکرده است، ولی حالا مسیحی شدن او را پذیرفته و اگر پناهندگان افغان وی را تحریک نکنند با او به قول خودش «نرم است». فقط از خدیجه خواسته است حجاب و لباس اسلامی بپوشد تا جلوی سایر افغانها خجالتزده نشود.
خدیجه در آخر سخنان خود میگوید: «من با دلم مسیحی شدهام و به UN (دفتر پناهندگی سازمان ملل) نرفتم تا از کیس مسیحی استفاده کنم، ولی پناهندههای افغان، مرا در خیابان اذیت و تهدید میکنند. همشهریهای من (پناهندگان افغان) بیخودی غیرتی میشوند. به شوهرم میگویند بیغیرت است اگر اجازه بدهد زنش به کلیسا برود. مثل این میماند که زن کار خلافی بکند؛ اینها آدم میفرستند داخل کلیسا و برای شوهرم خبر میبرند تا زندگی ما را خراب کنند.»
مهرافروز؛ پناهنده بهایی افغان
عدم توجه کمیساریای عالی امور پناهندگان سازمان ملل به غیر مسلمان بودن برخی از پناهندگان افغان موجب شده است روند پناهندگی یک افغان مسیحی یا بهایی چندسال به طول بیانجامد. این در حالی است که اگر این افراد به کشور خود مراجعت کنند به دلیل تغییر دین با خطر ارتداد و مرگ روبهرو هستند.
با مهرافروز در خیابان قرار گذاشتم. با دوچرخه آمد. ورزشکار است. ابتدا گفت در سال ۱۳۸۲ فرزند هفت سالهاش در کابل با یک کامیون متعلق به گروه طالبان تصادف میکند و کشته میشود. طالبان وی را تهدید میکنند که «پیگیر قتل فرزندش نشود، چون در غیر این صورت خود وی نیز کشته خواهد شد». بعد از این جریان، مهرافروز دچار افسردگی میشود و دین اسلام را کنار میگذارد.
در سال ۱۳۸۴ با خانوادهاش به ایران میروند. روزی در یک اتوبوس درونشهری، خانم جوانی که کنارش نشسته بوده پس از شنیدن مشکلات وی از روی دفترچهای برایش دعا میخواند و این مقدمه آشنایی مهرافروز با آئین بهاییت میشود. مهرافروز با خواندن کتابهای آئین بهایی، باسواد میشود. کلاس ورزش میرود و مربی کاراته میشود. شوهر مهرافروز نیز علاقهمند به بهاییت میشود و پس از مدتی به این آئین روی میآورد.
از وی در مورد دلیل علت پناهندگی وی در ترکیه پرسیدم. در پاسخ گفت: «در شهری که بودیم یک مدرسه مخصوص کودکان افغان داشت که پسرم را به آنجا میفرستادم. بعد از مدتی متوجه شدم این مدرسه زیر نظر طالبان است و بچهها را برای عملیات انتحاری تربیت میکنند، حتی تعدادی از این بچهها در دوران مدرسه گم شدند. پسرم را از مدرسه برداشتم، ولی برخی از شهروندان افغان شروع به مزاحمت و اذیت ما کردند که چرا بچه را از آن مدرسه بیرون آوردیم… به دفتر UN در شهر مراجعه کردم و شرح زندگی، بهایی شدن و ماجرای مدرسه بچهها را دادم تا شاید به ما کمک کنند و از دست مزاحمت آن چند افغانش راحت شویم، اما چند روز بعد اداره اطلاعات من را بازداشت کرد. حتماً UN به آنها گزارش داده بود. دو روز تحت آزار و شکنجه قرار گرفتم تا به اجبار و ترس پذیرفتم که برای اداره اطلاعات در بین بهاییان جاسوسی کنم. وقتی آزاد شدم چون نمیخواستم این کار را بکنم، به من گفتند اگر این کار را نکنی سرت را میبرند و هیچکس هم نمیفهمد. شبانه با شوهر و سه بچهام بدون هیچ پولی با لباس تنمان از پشت بام خانهها فرار کردیم و از راه قاچاق به ترکیه آمدیم.»
از مهرافروز در مورد وضعیت پناهندگیاش پرسیدم. وی میگوید حدود ۹ ماه است که به ترکیه آمده ولی دفتر پناهندگی سازمان ملل، تاریخ مصاحبهاش را چهارسال دیگر معین کرده است. با آنکه جامعه بهایی ایران، مهرافروز را به عنوان فرد بهایی به سازمان ملل متحد معرفی کرده است، ولی سازمان ملل با وی و خانوادهاش مانند سایر افغانها برخورد میکند. مهرافروز میگوید: «ما به طور قاچاق از مرز ایران آمدیم و هیچ پولی همراه نیاوردیم. اجارهبهای خانهای را هم که در آن زندگی میکنیم، دو نفر از بهاییان ایران، میپردازند. نمیدانم چندماه دیگر که اجاره تمام شد با کدام پول دوباره بتوانیم خانهای اجاره کنیم. اینجا برخی از صاحبخانهها، اجاره را یکساله و از پیش میگیرند و از طرفی پناهندهها اجازه کارهم ندارند. ندانستن زبان هم مشکل را چند برابر کرده است.»
در مورد برخورد پناهندگان افغان با وی و خانوادهاش میگوید: «چون در بین افغانها تنها فردی هستم که حجاب ندارم از من بدشان میآید. با من حرف نمیزنند و رفت و آمد نمیکنند. چندبار هم در خیابان تهدیدم کردهاند. یک بار، یک فرد نقابدار میخواست مخفیانه از پشت بام به منزل ما وارد شود که با سروصدای ما فرار کرد. وقتی به پلیس مراجعه کردم به من گفتند: بگو کی بوده؟ برو او را بیاور تا دستگیرش کنیم. امنیت جانی نداریم، پول هم نداریم که محل خانه را عوض کنیم، برای بچههایم نگران هستم.»
مهرافروز سخن خود را اینگونه تمام میکند: «من از ایران خسته نیستم و ایرانیها خوبند. جانم در خطر بود که ایران را ترک کردم. راه بازگشت به آنجا را هم ندارم. اگر برگردم حتما اداره اطلاعات مرا دستگیر میکند. شنیدهام وسایل ما را مصادره کردهاند.»
بسیار مقاله جالب، مستند و موثری بود. کیس های خاصی انتخاب شده بود و مرا با وضعیت واقعی یک پناهنده اقلیت آشنا می کرد. شیوه نگارش مقاله هم بسیار تصویری و روان بود. بی نهایت ممنون از نویسنده محترم
باران / 21 July 2013
مقاله خوبی بود. منتظر این جور مقالات که حاوی نکات جدیدی باشد هستیم.
mahnam / 22 July 2013
عالی بود..
به امید فرایی بهتر…
مهاجر جوان / 12 September 2013
Trackbacks