دیوید آلتمجد در سال ۱۹۷۴ در مونترئال متولد شد. او از سنین پائین به علم و زمینشناسی علاقه داشت. در دانشگاه کبک مونترئال هنر خواند و در سال ۱۹۹۸ در مقطع کارشناسی هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد. در سال ۲۰۰۱، از دانشگاه کلمبیا در نیویورک کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. آثار اولیۀ دیوید آلتمجد نشانگر علاقۀ فزایندۀ او به ظرفیت مجسمهسازی است. شاخص این دوره از کارهایش دسته گل شمارۀ ۴ (۱۹۹۷) و جدول شمارۀ ۲ (۱۹۹۸) است. در اوایل دهۀ ۲۰۰۰۰، آلتمجد شروع به ساخت سر گرگینهها و دیگر موجودات افسانهای، نیمه انسان و نیمه جانور کرد. این مجسمهها که ترکیبی از مصالح شامل موی مصنوعی، گچ، اپوکسی، رنگ آکریلیک، چشمهای شیشهای، کریستالها و جواهرات ارزانقیمت هستند، رمانهای ترسناک دوران ویکتوریایی را تداعی میکنند. به طور کلی، این فیگورها دگرگونی بدن را از طریق دگردیسی و زوال مرگبار بررسی میکنند. موجودات فانتزی که گویی از مرگ برگشتهاند، کریستال و مواد عجیب دیگری را از خود بیرون میرانند. آلتمجد اغلب اوقات مجسمههای خود را در ویترینهای پرپکس و سازههای آینهای قرار میدهد. عناصر موجود در لابیرنت اشیا از طریق زنجیرهای طلایی، شاخهها، نخها به هم متصل میشوند. هر اثر کل بیولوژیکی را تشکیل میدهد. به گفتۀ خودش، اینستالیشنها را ارگانیسمهای زنده میبیند.
نمایشگاههای انفرادی دیوید آلتمجد عبارتند از زامبیها: توجه کنید!، در موزۀ هنر آسپن کلارادو (۲۰۱۸)؛ سفر زمستانی، کاخ ورسای (۲۰۱۷)؛ تاریخ مختصر آینده، موزۀ سلطنتی هنرهای زیبای بلژیک، بروکسل (۲۰۱۵)؛ تأمل در فضای خالی، موزۀ گوگنهایم سولومون آر.، نیویورک (۲۰۱۰)؛ بین فضاها، مرکز هنر معاصر پی. اس. وان نیویورک (۲۰۰۹)؛ محرکها، خانۀ فرهنگ فرونتناک مونترئال (۱۹۹۸).
دیوید آلتمجد، متولد ۱۹۷۴ مونترئال و ساکن لسآنجلس، خمیرۀ «خود» (self) و فروپاشی آن را میکاود، با ساخت مجسمههایی که دامنۀ بازنمایی فیگوراتیو را گسترش میدهند و با احضار قلمروهایی فراتر از حوزۀ امور قابل تشخیص. کار او روی فرم انسانی متمرکز است، فرمی که از نگاه آلتمجد نه فقط بدن بلکه ذهن، خیال و روان را در بر میگیرد. آلتمجد میگوید:
بازنمایی بدن انسان خیلی مؤثر است، چون احساس همذاتپنداری میکنی. میتوانی فیگور را از نظر جسمانی حس کنی، چون خودت در فیگوری انسانی زندگی میکنی، در بدن خودت زندگی میکنی، پس وقتی فیگوری میبینی، طبیعی است که قدرت خاصی روی تو داشته باشد.
بهعلاوه، او طریقههای درک و حس دنیای مادی را از این مجراها میکاود و خط تمایز بین دنیای درون و بیرون، سطح و ساختار، زیبا و گروتسک، فیگوراتیو و انتزاع را به هم میریزد. هر کدام از کارهایش بر شالودۀ رابطهای شمّی با مصالح تشکیلدهندهاش استوار است، مصالحی که طیفی از خاک رس، فوم منبسطشونده، چوب، بلور، کوارتز، رزین و موی انسانی طبیعی و مصنوعی را شامل میشود. او در پاسخ به این سؤال که آیا این مصالح منطق خاص خود را دارند، میگوید:
البته. مثلاً آینهها. وقتی شیءای را با آینه پوشاندی، راهی برای تغییر شکلش نیست، جز شکستنش. وقتی ساختاری چوبی میسازم و تمام سطوح کوچکش را با آینه میپوشانم، چیزی که در نهایت به آن رسیدهام از نظر فیزیکی کاملاً بسته است. اگر بخواهم این شیء چوبی را بسط بدهم، تنها راهم این است که شیشه را با خشونت خرد کنم تا بتوانم به دنیای زیر این چوب دست پیدا کنم.
شمال نو
۲۰۰۷، (چوب، فوم، فوم منبسطشونده، رزین، رنگ، رس اپوکسی، چسب، آینه، موی اسب، سیم و کریستال کوارتز)
https://www.instagram.com/p/DAarW-1tmWl/
او با فرآیندهای سنتی نظیر قالبگیری در کنار شکلهای منحصربفردی از کلاژ با مواد موجود کار میکند. هیچ مجسمهای به دیگری شباهت ندارد، حتی اگر موضوع آنها مرتبط باشد. نگاهی به چند مجسمۀ آلتمجد ما را به دنیای تنهای پراکنده، سوراخهای خرگوش، سرهای متلاشی او نزدیک میکند.
چشم، ۲۰۱۷
(پلیاسترن، خمیر اپوکسی، فایبرگلس، رزین، ژل اپوکسی، خاک رس اپوکسی، موی مصنوعی، کوارتز، رنگ اکریلیک، چشم شیشهای، استیل، ماژیک شارپی، قلم خودکار، ورق طلا، رنگ شیشه، گل مصنوعی و فندک)
https://www.instagram.com/p/DAaNmPrtPwD/
راز، ۲۰۱۶
(فایبر گلس، رزین اپوکسی، فوم پلیاورتان قابل انبساط، فوم اورتان، استیل، رنگ آکریلیک و خاک رس اپوکسی)
https://www.instagram.com/p/DAaN9xbtJFk/
بینام ۳ (سوراخ خرگوش)، ۲۰۱۳
(موی مصنوعی، رنگ آکریلیک، فوم، خاک رس اپوکسی، کوارتز، اکلیل و لایۀ محافظ شفاف)
https://www.instagram.com/p/DAaODe9tKl-/
مجسمههای آلتمجد هولناکاند. دکوری هستند گروتسک، کریه. بعد از مدتی که این مجسمهها را تماشا میکنی، دیگر به تخم چشمهای زیادی واقعگرایانهای که بیننده را با کیفیت شیشهای خود تعقیب میکنند، شکمهای دریده، تن غیرانسانی، آلت وحشی، پوسیدگی و فروریزی آنها توجه نمیکنی.
آبها، ۲۰۰۹
(گچ، چوب، پلیاسترن، فوم منبسط شونده، کرباس، سیم فلزی، رنگ آکریلیک، رنگ لاتکس)
https://www.instagram.com/p/DAaru2gtJ7E/
دندانها و جاهای خصوصی بدن و دیگر جاها به هم دوخته شدهاند. دستها به چیزی لولهای یا پیازی چنگ زدهاند یا در تنی زنده (گچ رنگ شده) در آن نزدیکی فرورفتهاند. تعداد دستها و سرها بیش از آن است که باید. دستهایی که بیهوده، مثل بال کروبیها، به اهتزاز درآمدهاند. آلت زنانه را از تن مردانه بیرون میکشند یا صورتی را چنگزنان میدرند. هولناک است. باورنکردنی است. مشخص نیست این دستها ساخته شدهاند یا دستها این کارها را میسازند. آلتمجد دربارۀ این چرخهمندی میگوید:
گاهی ممکن است دست در کار نباشد، اما من راههای دیگری پیدا میکنم تا نشان دهم که خود این شیء خودش را ساخته است. برای مثال، وقتی سر روی ستونی نصب شده است، پای ستون در ظروف برنزی از تمام مصالح استفاده شده در سر قرار میدهم. از همۀ رنگهایی که استفاده کردهام، همۀ رزینها. نمیدانی اینها نمونههایی از سر کالبدشکافی شده هستند یا برعکس، عملاً مصالحی است که سر را میسازد.
بدون عنوان
https://www.instagram.com/p/DAar18OtwOL/
عشاق
سارا آلتمجد، ۲۰۰۳ (گچ، رنگ آکریلیک، پلیاسترین، موی مصنوعی، سیم فلزی، زنجیر، جواهرات، اکلیل)
https://www.instagram.com/p/DAasK5sNa8Q/
آلتمجد دربارۀ مجسمۀ «سارا آلتمجد» که از اولین مجسمههای اوست و براساس سر خواهر محبوبش ساخته شده گفتوگویی دارد که راهگشای درک دیگر کارهای اوست. در پاسخ به این سؤال که چرا این «سوراخ تاریک» را در سر خواهر محبوبش تصور کرده است، میگوید این مجسمه را بعد از فارغالتحصیلی و با مصالح موجود ساخت:
ایدهام این نبود که خواهر محبوبم را ویران کنم. شیءای که میخواستم بسازم در خود تنش داشت. میخواستم سوراخ بینهایتی ایجاد کنم که دلم میخواست درونش گُم شوم. به همین دلیل هم لبههایش را کریستالی کردم. احساس امنیت در آن خلأ، دستکم برای مدتی که رویش کار میکردم، احساس واقعاً قدرتمندی بود. روی آن لبههای ریز کریستالی چندین ساعت کار میکردم و بعد حس میکردم از این سوراخ بینهایت فقط دو اینچ فاصله دارم. سوراخی که (در سر) خواهرم بود.
سمبلیسم سرها و بدنهای بیصورت
آلتمِجد مجسمهساز ماهری است. او در دانشگاه کبک مونترئال و دانشگاه کلمبیا تحصیل کرده است. با مصالحی که شرحش رفت، حالتهای چهره و فرمهایی میسازد که شباهت بسیاری به فرمهای واقعی میبرند. اما ریختشان ساختۀ هنرمند است. حتی سرراستترین کارهای او کجوکولهاند؛ میتوان روی متعارفترین فرمهای او به جای گوش دو سوراخ دید. اشیا و موجودات او معلقاند، به تله افتادهاند، گاهی حتی تکه تکه شدهاند. لابیرنت شفاف اینستالیشن او در سال ۲۰۱۴ با عنوان «گداز و گودال» تشبیهی از دنیای الکترونیکی زیادی متصل به هم، زیادی شبیهسازی شده به نظر میرسد، به طوری که چیزها مثل گره (نود)هایی در یک شبکه به نظر میرسند.
گداز و گودال
۲۰۱۴، مصالح متنوع
https://www.instagram.com/p/DAasVDvNl_y/
آلتمجد شخصیتهای غریبش را خلق نمیکند، بلکه آنها راهشان را از درون هنرمند باز میکنند. میگوید:
وقتی شروع به ساخت چیزی میکنم، در مرحلهای از این فرآیند احساس میکنم که این شیء فراست خاص خودش را دارد و خود دست به انتخاب میزند. در پایان حس میکنم، این شیء خودش را ساخته و من فقط کمکش کردهام.
بردار، ۲۰۲۲
(فوم منبسطشونده، اپوکسی، رنگ آکریلیک، رزین، چشم شیشهای، مدادرنگی، مداد، سنگ شیشهای و چوب)
https://www.instagram.com/p/DAascLdt1GG/
فیگورهای پوزهدار با گوشهای خرگوشی سمبلیسمی روشن در کارهای آلتمجد دارند. در «بردار»، انسانخرگوش مقابل مفهوم مکرر کارهای این هنرمند، یعنی حفره، نشسته است، انگار از این حفره در زمین بیرون آمده باشد. موجود در موقعیتی یوگایی چهارزانو نشسته، دستها در حالت مدیتیشن. گوشهایش دوبرابر قد اوست. نوک گوشها سفید و بنفش و آبی است، انگار که در زمهریر به این رنگ درامده باشد. باقی بدن به رنگ خاکستری-سبز بیمارگونهای است. موجودی نزار که استخوانهای قفسۀ سینهاش بیرون زده. بخشهایی از بالاتنهاش، از جمله یکی از شانهها، له شده، گویی روی زخمی مرهم گذاشته شده باشد. عجیبتر، پشت فیگور است که مانند ردیفی دکمه به نظر میرسد. اگر اگر این دکمهها باز شوند، فیگور در گل وا میرود!
شفق، ۲۰۲۲
(فوم منبسط شونده، اپوکسی، رنگ آکریلیک، رنگ لاتکس، کوارتز، مدادرنگی، مداد، استیل و چوب)
https://www.instagram.com/p/DAasqxLNept/
خرگوش در اسطورهشناسی نقشهای فراوانی دارد. قبیلۀ الگانکویان از بومیهای آمریکایی ساکن کانادا برای «خرگوش بزرگ» در ساخت جهان سهمی قائلاند. سلتیها بر این باورند که خرگوشها با دنیای بعد از مرگ در ارتباطاند. خرگوش آلتمجد گویی دربان و محافظ دنیای غریب هنرمند است، دنیایی از موجودات چندگانه و تنهای تکهتکۀ مُلهم از فانتزی، علمی-تخیلی و سورئالیسم. با دیدن این فیگور وارد قلمروی وهمی میشویم. با اینکه فیگورهای آلتمجد بازنماییهای کاملی از فیگورهای انسانی هستند، اما کاملاً هم این طور نیستند. همیشه چیزی سر جایش نیست. برخی از کارهایش بیش از یک سر دارند، انگار حرکت فیگور با این کثرت سرها القا شود. آلتمجد دربارۀ علاقهاش به بخشهای خاصی از بدن، بالاخص سر، میگوید:
من به هر قسمتی از بدن علاقه ندارم. فکر میکنم بعضی از بخشها جذابترند. مثلاً سر. سر حاوی همه چیز است: همۀ اتفاقات در سر میافتد، آگاهی در سر است، عالَم در سر جا میگیرد. سر فقط تکهای گوشت نیست. از جنبۀ نمادین، سر نوعی تخم است؛ ابدیت در سر جا میگیرد.
همچنین، به نظر او بیچهرگی فیگورها آنها را به سمبل تبدیل میکند:
وقتی صورت را از سر برداری، سمبل به جا میماند، حال آنکه تأثیر صورت پیچیدهتر است و کمتر انتزاعی. سر بیصورت نوعی شیء انتزاعی است. وقتی روی سری کار میکنم، نقشهای ندارم. فقط با آن مواجه میشوم. شیءای فیزیکی پیش روی من است و من فقط سعی میکنم مراقب ظرفیت آن شیء باشم تا قدرت تولید کنم. صورت آن قدرت را پراکنده میکند و کارکردش را به راه دیگری میکشاند.
مرد و نهنگ، ۲۰۲۲
(فوم منبسطشونده، اپوکسی، چشمهای شیشهای، رنگ آکریلیک، مدادرنگی، استیل، بتن و چوب)
https://www.instagram.com/p/DAasz_-NqGR/
به نظر میرسد دلمشغولی هنرمند با این حفرهها و گودالها و مغاکها، بُعدی صرفاً اگزیستانسیال به کارهای او داده است، اگزیستانسیالیسمی که رنگ و بویی عارفانه هم میپذیرد و به گفتۀ هنرمند: «به تجربۀ روانگردان و بریدن از فضا و مادیت دخلوربط دارد. به تجربۀ چیزی بیرون از زمان و مکان… چیزی که میسازم شیء است کاملاً مادی اما بازنمایی حالتی است ترانسندنتال، حالتی ورای واقعیت.» او حتی در پاسخ به این سؤال که آیا کارهایش بُعدی معنوی دارند، میگوید: «مسلماً همین طور است. من از چیزی غایی آگاه میشوم که خیلی برایم مهم است.» این چیز «غائی» و معنوی، علیرغم اینکه حاصل و بازنمود وضعیت زیستی است، به نحوۀ زیست انسانی نه در ساختار زیستی فعلی انسان موجود، بلکه به زیست روانی- معنوی او روی خاکی ارجاع میدهند که فیگورها از گودالهایش بیرون آمده یا در گودالهایش فرو میروند یا حتی خود به گودال تبدیل میشوند.
ممنون از معرفی هنرمندان کمتر شناخته شده! لطفا در ابتدای مطلب اسم هنرمند رو به خط لاتین هم بنویسید، هم برای تلفظ درست و هم راحت تر پیدا کردن مطالب مرتبط.
میترا / 28 September 2024