محمد رسولاف و آخرین فیلم قبل از تبعید او
تازهترین فیلم رسولاف با عنوان «دانهی انجیر معابد» که به طور زیرزمینی و با بازیگران زن بدون حجاب تحمیلی ساخته شده در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو که هر سال به شکل غیررقابتی برگزار میشود به نمایش درآمد.
این فیلم قبل از این در بخش رقابتی هفتاد و هفتمین جشنواره فیلم کن به نمایش درآمده و جایزه ویژه هیأت داوران کن را هم از آن خود کرده بود.
در آستانه برگزاری جشنواره فیلم کن شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر حکم هشت سال حبس، شلاق، پرداخت جزای نقدی و ضبط اموال محمد رسولاف را عیناً تأیید کرده بود. به این ترتیب رسولاف و اعضای گروهش نه تنها از سفر به جشنواره فیلم کن محروم شدند، بلکه رسولاف نیز به اتهاماتی مانند «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور» به زندان و شلاق محکوم شد.
رسول اف اما قبل از اجرای حکم، ایران را به مقصد آلمان ترک کرد. او با انتشار ویدیویی از لحظه خروج خود از مرزِ زمینی ایران گفت از این پس «ساکن ایران فرهنگی» است. رسولاف با اشاره به توقیف گذرنامهاش برای چندمین بار و تفتیش مأموران امنیتی از منزلش نوشت:
اگر فکر میکنید مرزهای ایران در دست شماست در خواب خوشی هستید. اگر ایران جغرافیایی زیر چکمههای استبداد دینی شما رنج میکشد ایران فرهنگی در ذهن مشترک میلیونها ایرانی که از ظلم و توحش شما ناچار به ترک ایران شدند زنده است و هیچ قدرتی نمیتواند اراده خود را به آن تحمیل کند. از امروز من ساکن ایران فرهنگیام.
«دانه انجیر معابد» درباره یک قاضی در دستکاه قضایی جمهوری اسلامیست که حکم اعدام معترضان دستگیر شده را امضا میکند. دامنه اعتراضات اما به چهاردیواری او راه پیدا میکند. نمایش این فیلم در جشنواره فیلم تورنتو در آستانه سالگرد قیام ژینا برای تماشاگر ایرانی حامل معناهاست.
فرشته نزاکتی آخرین ساخته این سینماگر نامآشنا را در جشنوار فیلم تورنتو دیده است. نظر او درباره این فیلم را میخوانیم:
❗️ممکن است با خواندن ادامه این مطلب داستان فیلم برای شما آشکار شود.
فیلم دانه انجیر معابد به کارگردانی محمد رسولاف، بازتابی قدرتمند از بحران اجتماعی-سیاسی جاری در ایران است که از طریق داستان یک خانواده روایت میشود. دهمین فیلم رسولاف که بدون مجوز وزارت ارشاد ساخته شده است، عواقب سنگینی برای کارگردان در ایران به همراه داشته؛ او با حکم ۸ سال زندان، شلاق، جریمه نقدی و مصادره اموال روبرو است. اما این فیلم در خارج از کشور مورد تحسین قرار گرفته و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کن را نیز به دست آورده است. این اثر، با وجود آنکه داستانی شخصی را روایت میکند، در عین حال به یک استعاره وسیعتر برای شکافهای سیاسی و فرهنگی ایران تبدیل میشود، جایی که مرزهای وفاداری به حکومت و آزادی فردی به طور فزایندهای عمیقتر میگردند.
شخصیت اصلی فیلم، ایمان، پدر یک خانواده مذهبی و محافظهکار است. پس از دو دهه خدمت در دستگاه قضایی، او به عنوان بازپرس دادگاه انقلاب منصوب میشود. در ایران، این عنوان مترادف با وفاداری کامل به جمهوری اسلامی است، رژیمی که به خاطر سرکوب خشونتآمیز مخالفان مشهور است. این ترفیع، پاداشی است برای سالها خدمت بدون سوال به رژیم، اما بهایی سنگین در پی دارد که در طول فیلم آشکار میشود.
در آغاز فیلم، خانواده ایمان ترفیع او را در یک رستوران جشن میگیرند. این صحنه، گرچه ظاهراً مملو از شادی است، اما نشانهای است از فداکاریهایی که در آینده از خانواده خواسته میشود. ایمان به دخترانش، رضوان و سانا، هشدار میدهد که از فعالیتهای اجتماعی و دوستیهایی که ممکن است جایگاه خانواده را به خطر بیندازد، دوری کنند. این هشدار نمادی از محدودیتهایی است که بر زنان و جوانان ایران تحمیل میشود. دغدغه اصلی خانواده، حفظ شغل ایمان و امنیت جمعی در نظامی است که به شدت از همگامی و تبعیت حمایت کرده و هر گونه مخالفت را به شدت سرکوب میکند.
همزمان که ایمان در شغل جدید خود مستقر میشود، مسئولیتهای او به طور فزایندهای تاریکتر و سنگینتر میشوند. او مأموریت دارد که حکم اعدام معترضان دستگیر شده را امضا کند. این وظیفهای است که ابتدا برای او دشوار به نظر میرسد، اما در نهایت آن را قبول میکند. این تصمیم همزمان با رخدادهای واقعی جنبش مهسا اتفاق میافتد، جنبشی که با مرگ ژینا – مهسا – امینی در بازداشت آغاز شد و به سرعت به نمادی برای مقاومت علیه رژیم تبدیل شد. اما ایمان تحت تأثیر این اعتراضات یا درخواستهای عدالت قرار نمیگیرد. او همچنان به نظام جمهوری اسلامی ایمان دارد، و نقش خود به عنوان اجراکننده قوانین آن را بدون تردید میپذیرد.
خانواده ایمان اما راه متفاوتی در پیش میگیرند. در حالی که ایمان شبها دیر به خانه برمیگردد و مشغول امضای احکام اعدام معترضان است، همسر و دخترانش از نزدیک شاهد واقعیت سرکوب رژیم هستند. یکی از دوستان رضوان، صدف، در جریان اعتراضات زخمی میشود و به خانه آنها پناه میآورد. این اقدام جسورانه، ظلم رژیم را به فضای شخصی خانواده میآورد و آنها را مجبور به مواجهه با سرکوبهایی میکند که ایمان به آن خدمت میکند. از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی، دختران به جهانی آزاد دسترسی پیدا میکنند که ارزشهایی همچون آزادی و عدالت را که در تضاد با ارزشهای پدرشان است، به آنها نشان میدهد.
با گذشت زمان، شکافهای کوچک در خانواده عمیقتر میشوند. اختلافات ایدئولوژیکی بین ایمان و خانوادهاش به تدریج به یک شکاف غیرقابلحل تبدیل میشود. اوج این تنش زمانی اتفاق میافتد که اسلحه ایمان گم میشود. این اسلحه که نماد قدرت و کنترل او در خانواده و همچنین بخشی از نظام است، به محور اصلی نیمه دوم فیلم تبدیل میشود. ایمان که هر روز بیشتر در ترس و بدگمانی غرق میشود، خانوادهاش را برای بازجویی به نزد همکارش میبرد. برخوردهای خشنی که خانواده با آن مواجه میشوند، استعارهای از رفتار رژیم با معترضان است؛ ترس از دست دادن قدرت، ایمان را به وحشیگری سوق میدهد.
نقطه اوج فیلم در خانه قدیمی ایمان اتفاق میافتد. این خانه که اکنون ویران شده است، نمادی از فروپاشی ارزشهای سنتی و مذهبی ایمان است. در این خانه، ایمان تلاش میکند کنترل کامل خانوادهاش را به دست گیرد و آنها را مجبور به اعتراف به جرائمی میکند که مرتکب نشدهاند. او اعترافات دروغین آنها را ضبط میکند، بازتابی از روشهای بازجویی و اعترافگیری اجباری رژیم. اما تلاشهای او برای حفظ قدرت شکست میخورد. دختر کوچک خانواده، سانا، که اسلحه پدر را برداشته بود، از بازگرداندن آن به پدرش سر باز میزند. او با نقشهای هوشمندانه مادر و خواهرش را نجات میدهد و در یک رویارویی نهایی در میان ویرانههای خانه پدری، چخوفوار از اسلحه استفاده میکند.
در آخرین لحظات فیلم، سانا با استفاده از اسلحه پدرش، از خانوادهاش محافظت میکند. تصویر نهایی ایمان که با دستی حامل انگشتر، بیرون از آوار مدفون شده است، نمادی قدرتمند از فروپاشی نهایی رژیمی است که او نماینده آن است.
فیلم دانه انجیر معابد نه تنها به ترس، بدگمانی و سرکوبهای رژیم میپردازد، بلکه شجاعت و مقاومت کسانی را نشان میدهد که جرات ایستادگی در برابر آن را دارند. پایان نمادین فیلم با مرگ پدر و فروپاشی رژیم، حسی از امید به آینده را به همراه دارد – امیدی که مردم، همچون سانا، در نهایت بر استبداد غلبه خواهند کرد.
جالب است اگر بدانید قاضی پرونده آقای رسول اف در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسم واقعی اش ایمان است. ایمان افشاری که در سال ۹۸ فقط ۳۹ سال سن داشت و البته با دوفرزند. رییس شعبه ۲۸. رییس دادگاه انتظامی قضات و یکی از روسای اطلاعات قوه قضاییه که همه در همان طبقه چهارم است.
بحث های او با متهمان تکراری بی ربط و لوس است. کاملا ناپختگی از سر و روی اش میبارد . موقع محاکمه که از قضا با محاکمه رسول اف در یک روز بود من دقیقا به همین فکر میکردم که زن و فرزند این ادم چه تصوری یا چه درکی از پدرشان دارند. اینکه در اوج قدرت قادر به مجاب کردن متهمان نیست و همه در دلشان اورا تمسخر میکنند درخانواده اش چطوری برانداز میشود؟ چقدر اعتبار دارد.
دست مریزاد آقای رسولف
بیژن / 25 September 2024