کوهها و درههای مرزی کردستان، میدان رویارویی هر روزه کولبران و نیروهای مسلح مرزبانی هستند. نزاع آنان هر روزه است. هر دو طرف، بیشتر از هرکس دیگری همدیگر را میشناسند. تعقیب و گریزهایشان پایانی ندارد. همین نزاع همیشگی میان آنان موجب شکلگیری همبستگی خاصی در میان کولبران در برابر ستمگری نظامیان شده است.
شرایط استثنایی
شرایط استثنایی کولبران اغلب مانعی بر سر راه هر نوع همبستگی، آگاهی طبقاتی و دفاع جمعی تلقی میشود. اما اگر کولبری را نوعی کار مزدی و استثمارگرانه تلقی کنیم که زندگی مجموعه بزرگی از کارگران بیچیز درگیر آن است، نمیتوان چنین نگاهی را به آسانی پذیرفت. جمعیت کولبران اکنون در روزهایی به حدود ۲ هزار نفر میرسد، یعنی به اندازه کارگران حاضر در یک کارخانه نسبتا بزرگ. آنان همچون دیگر کارگران روابطی روزمره، همدلانه و انسانی با هم دارند. از سرنوشت هم اطلاع مییابند و با هم گفت و گو میکنند. شرایط مادی مشابهی دارند و گاهی از مشکلات و رازهای زندگی خصوصی هم اطلاع مییابند.
شرایط متفاوت و بسیار دشوار محیط کاریشان نمیتواند همواره مانعی بر سر آگاهی یافتن و پیوندهایشان برای دفاع از زندگیشان شود. شرایط میتواند موجب شکلگیری نوع ویژهای از همبستگی در میان آنان شود که در لحظهی خاصی خود را نشان میدهد.
همگام با کولبران
همراهی و همقدم شدن با کولبران در مسیر سخت گردنه ژالانه به صخرههای «تهته» و از آنجا به مبدأ بارها در خاک اقلیم کردستان، فرصتی شد برای درک برخی جنبههای ناگفته کولبری در منطقه اورامان. از جمله به دست آوردن درک بهتر و عمیقتری از رفتارهای کولبران در تقابلشان با نظامیان مرز.
کولبرانی که مرتب به مرز میروند، اغلب نظامیان صاحبمقام را به اسم و رسم میشناسند، در حدی که حتی از فاصله بسیار دور هم تشخیص میدهند امروز کدام فرمانده نظامی سر کار است یا کمین کرده است. آنقدر صدای فحشها و تهدیدهایشان را شنیدهاند که میتوانند حدس بزنند هر غرشی از دهان چه کسی خارج میشود. کولبران شیفتهای کاری فرماندهان مرزی را دنبال میکنند و میدانند که کدام یک پرخاشگرتر است و احتمال شلیک از سوی او وجود دارد؛ یا کدام یک بیشتر از دیگران اهل معامله است و میتوان برای ساعات مشخصی مسیر را از او خرید!
امکان شناسایی نفر به نفر کولبران برای نیروهای مرزبانی وجود ندارد. به این دلیل که تعداد کولبران بسیار بیشتر است و به خاطر سپردن هرکدام دشوار است. به همین دلیل هر کولبری که به دستشان گرفتار شود میتواند ادعا کند بار اولش است. اما ابزارهای مرزبانان بسیار کشندهتر و قدرتمندتر است. نظامیان مسلحاند و توانایی کشتن و زخمی کردن دارند. بسیاری وقتها تلاش میکنند در همان مسیر رفت، مانع پیشروی کولبران شوند. برای این کار بر بلندی یک صخره میایستند و به سمت کولبران سنگ پرتاب میکنند، عربده میکشند، ناسزا میگویند و تهدید به شلیک میکنند. بسیاری وقتها شلیک هم میکنند.
کارفرمایان و نظامیان
این برخوردها محدود به نظامیان مرزهای ایران نمیشود. در آن سوی مرز هم نیروهای مرزی اقلیم کردستان (آسایش) برخوردی مشابه با این کولبران دارند. دو نوع نیروی مرزبانی در خاک اقلیم کردستان مستقرند: هم نیروهای مرزی آسایش و هم نیروی دیگری که آن را «حرص حدود» مینامند.
نیروهای آسایش معمولا زمانی با کولبران درگیر میشوند که از مرز گذشته باشند و در خاک اقلیم آنها را بیابند. «حرص حدود»یها اما دستشان برای آزار و اذیت بازتر است. آنها در نزدیکی میله مرزهای بین دو کشور مستقر میشوند. اغلب با صاحبان بارها و مالکان انبارها روابط نزدیکی دارند و از هم حساب میبرند. «حرص»ها بیشتر اوقات از هر دو طرف فرستنده و تحویلگیرنده کالای کولبران در دو طرف مرز رشوه میگیرند. در این مواقع به اصطلاح میگویند: «راه را خریده یا فروختهاند». هر کس بخواهد کالایش را تضمینی توسط کولبران از مرز رد کند باید با «حرص»ها هماهنگ باشد. رشوهای به «حرص»ها پرداخت میشود. لیست و تعداد کولبران را به آنها میدهند و طی ساعت مشخصی ردشان میکنند. این قضیه در این سوی مرز هم صادق است. نیروهای مرزبانی ایران هم اهل معامله با مالکان بارها هستند. رشوه میگیرند و کولبران آنها را نادیده میگیرند.
صادق دراینباره میگوید:
من بارها شاهد بودم با هم تلفنی صحبت کردهاند. (صاحب بار) میگفت ۳ میلیون نقد میدهم یازده کولبر دارم بگذار رد شوند. سرگرد هم قبول کرد. ولی تأکید کرد که فقط ۱۱ نفر. گفت من دوازدهمین نفرو میگیرم. همین کارو هم کرد.
مالکانِ بارها در رابطه مزدی و استثمارگرانه کولبری، همان کارفرمایان کارگران کولبر هستند. این کارفرمایان معمولا خیلی خود را به خطر نمیاندازند. آنها چندین بیسیمچی برای اطلاع از وضعیت راه در اختیار دارند و کار اصلی یعنی همان جابجایی کالا در مرز را هم کولبران انجام میدهند. سود اصلی اما نصیب همین کارفرمایان در دو سوی مرز میشود.گاهی درگیریهایی هم با نیروهایی مرزی دارند که رشوه قبول نمیکنند و کولبران و بارهایشان را میگیرند. اما اغلب ترجیح میدهند از در مصالحه و تعریف منافع مشترک با آنها وارد شوند.
همسرنوشتی و ابداع جمعی
کولبران یاد گرفتهاند در برابر نظامیان روشهایی برای مقابله ابداع کنند. دستشان خالی است، اما گاهی در برابر نظامیان قدرت جمعی و فردی خود را به رخ میکشند. اگر هم نتوانند مستقیم درگیر شوند، (که اغلب نمیتوانند) تخریب و تحقیر روانی نظامیان را در پیش میگیرند. نمونهاش میثم (نام مستعار) بود که مسئول اطلاع یافتن از امنیت راه بود. او چون با خود چیزی نیاورده بود جلوتر از دیگران حرکت میکرد. از فاصلهی یک کیلومتری، سرگرد فلانی را شناخت که منتظر کولبران بود. با صدایی بلند اسم او را صدا زد و بلافاصله فحشی آبدار نثارش کرد. سرگرد که پیش سربازان و زیردستانش اسم و رسمی برای خود داشت سخت آشفته شد. سرگرد تحقیر و تخریب شد. آن هم به واسطه یک فحش از یک کولبر. سرگرد هم با صدای بلند جواب داد: «کرهخر! اگر گیرت بیارم…».
نظامیان اغلب برای خود غروری کاذب دارند. از این که دیگران از آنها حساب ببرند و بترسند به خود میبالند. به همین دلیل هم هرکدام در انتشار شهرت قساوتشان با هم در رقابتاند. کولبران اما این تمایل آنها را لگدمال میکنند. افرادی که بارها مرگ همنوعان و همکارانشان به واسطه همین نظامیها را دیدهاند، نمیتوانند ترسو باشند. تخاصمشان با آنها هم اکنون چیزی فراتر از رد شدن از دست آنان و انتقال کولشان است. مسئله حیثیتی است. هویتهایی کاملا متخاصم در این مرز شکل گرفتهاند که یک طرفش کولبران و طرف دیگرش پاسگاه و نظامیانش هستند.
همبستگی کولبرانه
سرگرد راه را بسته است. حدود دو ساعت کولبران منتظرند در مسیر خود پیش روند. این استراحت اجباری در مسیر، فرصتی میشود برای بازگو کردن آنچه در روزهای گذشته اتفاق افتاده. محمود میگوید:
دیروز یک سرباز کولم رو گرفت. خیلی بِهِم برخورد. از دور دیدمش سمت من اومد اسلحه نداشت دست خالی اومده بود. فکر کرد با باتون حریف من میشه. با همون کولم رفتم جلو کمرشو گرفتم زدم زمین. میخواستم بزنمش یکی دیگشون از دور اومد اسلحه داشت. ترسیدم بزنه فرار کردم کولمو گذاشتم در رفتم.
درگیر شدن تن به تن با یک نظامی در مرز میتواند عواقب بسیاری برای یک فرد داشته باشد. تنها یک کولبر بیزار و خسته میتواند چنین ریسکی کند. کولبری اگرچه تلاشی ظاهرا فردی و سخت زیر تهدید گلوله است برای گذران زندگی، اما این افراد حتی در سراشیبیهای صخرهای و تند کوهستان گاهی، حرکتهایی فرافردی برای دفاع جمعی از خود ترتیب میدهند. آنها اغلب به صورت دستههای دوستانه و گروهی راهی مسیر میشوند. تلاش میکنند در راه از هم محافظت کنند. اگر کسی را از دور ببینند که در حال فرار از دست مأموران است، با داد و فریاد به او روحیه میدهند. به سمت مأمورها سنگ پرتاب میکنند و فحششان میدهند و همزمان کولبر فراری را تشویق میکنند.
همبستگی درونگروهی دستههای کولبران گاهی هم به زیان کلیت آنها تمام میشود. مثلا پیش میآید که کولبران دو روستا بر سر موضوعی با هم درگیر شوند. در رقابت و خشونت بیحد و حصر مرز کولبری کتککاریهای معمول بین خود کولبران هم چیز عجیبی نیست. اما در نهایت آنها هویت «کولبرانه» را در برابر نظامیان (دشمن) مییابند و در برابرشان از هم دفاع میکنند.
یک کولبر میگوید:
چند شب پیش یه بنده خدایی افتاد پاش بدجوری زخمی شد. یه سرباز فهمید افتاده داشت میومد دنبالش بگیرتش. ما خودمون هر کدوم نزدیک ۲۵ کیلو بار داشتیم. ولی با بچهها رفتیم کولشو ازش گرفتیم و گفتیم خودت فقط فرار کن. هر کدوم ۵ کیلو اضافه کردیم به کولمون. سر جاده که رسیدیم بهش پس دادیم.
مازاد روابط پولی
این نوع حرکتها چیزی فراتر از محاسبه سودهای شخصی است. اگرچه واضح است محرک اصلی همه کولبران، مزدی است که از چنین کاری میگیرند. اما مازادی هم در چنین همیاریها وجود دارد که با انگیزهای صرفا اقتصادی قابل توضیح نیست. اینجا است که هویت کولبرانه و همبستگی و احساس همسرنوشتی در میان کولبران، آنها را در برابر هویت ستمگرانه نظامیان مرزی قرار میدهد.
موضوع این است که هیچکس هیچ نوع آگاهیبخشی یا ساماندهی خاصی میان کولبران انجام نداده و اصولا امکان چنین کاری بسیار دشوار است. بلکه این غریزه جمعی و واقعیت عریان مرز است که چنین درسی به آنها داده است. همیاری و نوعدوستی در یک محیط عادی عمومی که ترس از جان حاکم نباشد طبیعی است. اما در شرایط کولبران، همیاری میتوانست یک استثنا باشد یا اصلا وجود نداشته باشد. چرا که هر کس باید جان خود را بردارد و برود. اما همبستگی و نشانههای آن در میان کولبران، وجود دارد و با شناخت بیشتر از همدیگر، قویتر هم میشود.