برخلاف رشت که موسیقی خیابانی رونق دارد و به بافت زندگی شهری راه پیدا کرده، در شهرهای دیگر شمالی حتی در ساری و گرگان به عنوان مرکز دو استان مجاور گیلان، موسیقی در خیابان و کافه رونق چندانی ندارد، با این حال، میتوان در گوشههایی از شهر، نشانهها و نمونههایی از موسیقی خیابانی و کافهیی را جستوجو کرد. مهدی متولد ۱۳۶۲ است و در رشته مکانیک تحصیل کرده، در گرگان زندگی میکند و حالا دیگر هشت سالیست که به صورت حرفهای گیتار کلاسیک مینوازد؛ چه در آموزشگاه به عنوان مدرس، چه در کافه به عنوان نوازنده. میگوید:
از بیستسالگی ساز را شروع کردم، اما با قبولی در دانشگاه و بعدتر سربازی و ازدواج، یادگیری گیتار و نواختن آن را به صورت جستهگریخته ادامه دادم. تا اینکه از سال ۱۳۹۵ به طور منسجم و منظم، به نوازندگی گیتار روی آوردم. ابتدا به صورت نوازنده در یک آموزشگاه موسیقی و سپس به عنوان مدرس ساز، و در کنارش نوازندگی در کافه را هم شروع کردم و عملا میتوان گفت از سال ۹۵، موسیقی شغل اول و آخرم شده است.
یک صحنه کوچک
بسیاری از کافهها و کافی شاپها برای رونق کسب و کارشان از موسیقی پسزمینه استفاده میکنند. برخی هم از موسیقی زنده. در هر حال علاوه بر خیابان، حالا دیگر در کافهها هم فرصتی برای هنرمندان موسیقی فراهم آمده. یک صحنه کوچک غیررسمی اما مهم برای یک نوازنده شهرستانی برای برگزار کردن کنسرتی در ابعاد کوچک در جمعی از مخاطبانی که اغلب تصادفاً در یک محل و زیر یک سقف گرد آمدهاند. مهدی میگوید:
ساز زدن در کافه را بسیار دوست دارم، اصلا یکی از مهمترین دلخوشیهایم است، حتی در برخی مواقع بدون پول ساز میزنم. چون این کار را دوست دارم. برای امثال من، که امکان برگزاری کنسرت در سالنهای رسمی را نداریم، اجراهای کافهای یا خیابانی با همه خطراتی که دارد بهترین امکان عرضه موسیقیست.
مهدی موسیقی کلاسیک و اغلب تکنفره و گاهی اوقات هم دوئت اجرا میکند. این نوع موسیقی به عنوان موسیقی پسزمینه برای کافهها بسیار مناسب است. هم سبب رونق کسب و کار میشود و هم برای حاضران که معمولاً با هم در حال گفتوگو هستند خوشایند است. مهدی میگوید:
من چون موسیقی بدون کلام کار میکنم، موسیقی کلاسیک، بنابراین باید رسیتال یا سولو تکنفره یا نهایتا دوئت یا تریو اجرا شود. در بندهای آوازی نمیتوانم باشم، چون از موسیقی پاپ کمی دورم، حتا یکبار که برای یکی از آهنگهای امیرعباس گلاب، خواننده معروف پاپ، به من پیشنهاد نواختن ساز شد، نرفتم. شاید میشد بروم اما نرفتم.
او در ادامه میافزاید:
خوشحالم که در همین فضای بسته در شهری کوچک مثل گرگان، میتوانم در یک صحنه کوچکِ یکمتری، برای دل خودم و مردم ساز بزنم، آنطور که دوست دارم. و شاید از این طریق هم بتوانم گوش مردم را با یک موسیقی جدی، آشنا و آشناتر کنم. و این برای من بسیار ارزشمند است.
دویدن از پی باد
موسیقی در کنار دیگر رشتههای هنری در ایران، علاوه بر اینکه با سانسور و سرکوب مواجه بوده، از جمله شغلهایی است که از نقطهنظر اقتصادی از تورم عقب مانده است، بهویژه اگر هنرمند موسیقی از جریان اصلی پاپ جدا باشد. مهدی از جمله نوازندههایی است که به عشق موسیقی کلاسیک، گیتار کلاسیک مینوازد و همین هم کار را برایش سختتر کرده است. او میگوید:
با اینکه از سال ۹۵ به صورت تماموقت مشغول موسیقی هستم، آن هم هر روز و هر هفته و هرماه، اما به هیچ وجه از نظر اقتصادی جواب نمیدهد. به عنوان مدرس موسیقی، مگر چقدر از تدریس به هنرجوها درمیآید؟ یا مگر چند شاگرد در طول روز میتوان داشت؟ یا چند ساعت میتوانی کار کرد؟ بالاخره آدم باید وقتی را هم به خودش و نواختن ساز اختصاص دهد. اما خب این تنها معضل من و امثال من نیست.
علاوه بر غلبه جریان اصلی بر هنر، سانسور و سرکوب و همینطور مسائل اقتصادی، نبود زیرساختهای کافی در شهرهای کوچک دامنه مشکلات را برای هنرمندی مثل مهدی گستردهتر میکند. مهدی میگوید:
در شهرستان به ویژه در شهر کوچکی مثل گرگان، با مشکلات دیگری هم مواجه هستی. اول اینکه هیچ سیستم درستی در آموزشگاهها نیست، منظورم یک روش علمی که مدرس با دانش موسیقایی به هنرجو درس بدهد، همین موجب میشود بسیاری از هنرجوها در نیمه، کار را رها کنند. چون از ابتدا هیچگونه متد علمی نیست که هنرجو با متدهای روز دنیا و علمی آموزش ببیند و من بارها شاهد بودم که مدرسان موسیقی، روش غلطی را آموزش میدهند و کسی هم نیست دانش کافی داشته باشد تا جلوی این کار را بگیرد. هنرجو هم که تخصص و دانشی ندارد که متوجه این اشتباههای فاحش شود.
سرخوردگی و باز هم تلاش
مهدی میگوید برای تداوم موسیقی، گوش مخاطب باید پرورش پیدا کند. با سرخوردگی هنرجویان از موسیقی در آموزشگاههای غیراستاندارد، بخشی از زمینه کار از دست میرود. مهدی میگوید:
این مسیر غلط در آموزشگاهها را میتوان در کافه و خیابان هم جستوجو کرد.
به گمان مهدی، فالش نواختن موجب میشود گوش مردم از همان ابتدا عادت کند به موسیقی سطحی و نازل و بیکیفیت، چه این موسیقی بیکلام باشد چه با کلام. به نظر او، نتهای فالش در موسیقی باکلام بیشتر است. او در اینباره براساس تجربههای خودش در شهر گرگان میگوید:
عدم دانش موسیقیایی از مدرسان و هنرجوها، به کافه و خیابان هم کشیده شده است. نوازندگان و خوانندههایی هستند که بیهیچ دانشی، فقط برای دیده شدن یا درآوردن پول مختصری در این شرایط بحرانی، به موسیقی روی آوردهاند، شاید چون فکر میکردند راحتترین کار، نوازندگی و خوانندگی است. اما اینطور نیست. معتقدم، ما در کافه یا خیابان هم باید درست موسیقی اجرا کنیم. درست و علمی. تا گوش شنوندگان در خیابانها و کافهها هم به موسیقی خوب عادت کند.
او در ادامه میافراید:
خوب میشد اگر، سمتوسوی درستی در موسیقی پیدا کنیم که هم نوازنده یا خواننده درست بنوازد و بخواند، هم مخاطب، موسیقی را درست بشنود. در این صورت است که به نظرم، شاهد رشد و اعتلای موسیقی هم میتوانیم باشیم. این به سودِ هر دو طرف است.
اما از طرف دیگر در بسیاری از کشورها نوازندگان نوآموز در خیابانها تمرین میکنند. موسیقی کافهای اما فرق دارد و در مجموع حرفهایتر است. در ایران اما، به خاطر سرکوب موسیقی و غلبه پیدا کردن جریان اصلی بر سایر جریانها، ملاک مطمئنی برای تفکیک و تشخیص وجود ندارد. مهدی میگوید:
میتوانم به جرات بگویم در گرگان، نوازندههای خیابانی و کافهای، متوسط رو به پایین هستند. حتا خوانندهها. اکثرا از لحاظ تکنیک در حد مبتدی هستند و به هیچ وجه نوازنده حرفهای نیستند. خیلی به ندرت میتوان نوازنده یا خواننده حرفهای در گرگان پیدا کرد. بهویژه در موسیقی کلاسیک.
او درباره محدودیتهایی که از سمت نهادهایی مانند ارشاد اسلامی و اداره اماکن به هنرمندان موسیقی تحمیل میشود میگوید:
موسیقی کلاسیک مخاطب کمتری دارد. حکومت هم بیشتر با موسیقی باکلام مشکل دارد. برای همین ما هنرمندان موسیقی کلاسیک با اماکن و ارشاد کمتر سر و کار داریم. اما خب، تا حالا پیش نیامده با یک نوازنده خانم، یک دوئت اجرا کنم. هرچند که ممکن است برای مخاطب چنین اجرایی خوشایند باشد.
در مجموع میتوان گفت هنرمندانی مانند مهدی که نمیخواهند با جریان اصلی همسو باشند و در همان حال از پشتوانه کافی اقتصادی برخوردار نیستند، از یک طرف ناگزیرند به صحنههای کوچک بسنده کنند، از طرف دیگر در اندیشه تعالی موسیقیاند. اما با کدام ملاک و با تکیه بر کدام دستگاه مطمئن سنجش؟ کدام مرجع؟ و با کدام بازخورد درخور؟ سویههایی از این سرگشتگیها را در اغلب جوامع پیرامونی میتوان سراغ گرفت.