سیمین کرامتی (متولد ۱۳۴۹) هنرمند چند‌رسانه‌ای مقیم کاناداست. او از فرمت‌های مختلفی چون‌ نقاشی، فیلم، عکاسی و ترکیب آن‌ها استفاده می‌کند و بیشتر به درون‌مایه‌های سیاسی- اجتماعی مانند هویت، تجربه‌ی مهاجرت و جابه‌جایی، جنگ، حقوق زنان و برابری جنسیتی می‌پردازد. کرامتی در بسیاری از آثارش به اخبار و رسانه‌های اجتماعی و تاثیراتشان بر زندگی شخصی و جمعی اشاره می‌کند. این هنرمند سال ۱۳۷۶ از دانشگاه هنر تهران با مدرک کارشناسی ارشد هنرهای زیبا فارغ‌التحصیل شد. جایی که مدرک کارشناسی نقاشی خود را نیز گرفته بود. پس از تحصیل، به کار هنری و تدریس هنر در دانشگاه آزاد تهران مشغول می‌شود. این هنرمند در سال‌های کار و زندگی در تهران نمایشگاه‌های انفرادی مختلفی برگزار و در نمایشگاه‌های گروهی زیادی شرکت کرده بود. اما پس از جنبش سبز و مبارزه با افسردگی شدید، در سال ۱۳۸۹ به کانادا مهاجرت کرده و در سال ۱۳۹۵ مدرک تحصیلات تکمیلی خود را از کالج تورنتو دریافت می‌کند. او برای ویدیو «برخاستن یا سقوط کردن» جایزه بزرگ دوسالانه بین‌المللی داکا ۲۰۰۳-۲۰۰۴ را به دست آورده و در سال ۲۰۰۹ نامش در فهرست کوتاه جایزه MOPCAP (جایزه هنر معاصر ایران) در لندن قرار گرفت. آثار کرامتی در گالری‌‌ها و موزه‌های بین‌المللی مختلفی به نمایش گذاشته شده است که از جدیدترین آنها می‌توان به موزه آقاخان در تورنتو، موزه رِدکَت در آمریکا، موزه سارلند در آلمان و گالری وایت‌چپل در لندن اشاره کرد. او پس از مهاجرت به کانادا نیز تدریس در زمینه‌ی‌ هنرهای تجسمی و تاریخ هنر را تجربه می‌کند.

Ad placeholder

از ویژگی‌های بارز آثار کرامتی استفاده از ادبیات، ‌به ویژه ادبیات کلاسیک و نقش زنان در این آثار است که در ارتباط با مضمون انتخابی کارش است. در آثار او ردی از نویسندگان و شاعران مختلفی دیده می‌شود. از سهرودی، ‌نظامی و‌ مولوی تا ویرجینیا ولف و فروغ فرخزاد. برداشت‌های آزاد از این آثار ادبی بیش‌تر به صورت متن یا صوت در ویدیوهای او دیده می‌شوند که لایه‌‌ای ادبی/شاعرانه برای اثر می‌سازند. او در‌باره‌ی استفاده از ادبیات در آثارش می‌گوید:

ادبیات در کار من حضور دارد، از این جنس که وقتی درگیر موضوعی می‌شوم، مانند عشق، به سراغ ادبیات می‌روم تا داستان‌های عاشقانه را مرور کنم. در بین این داستان‌ها، صدای زنان برایم جایگاهی ویژه دارد.

سیمین کرامتی، هنرمند چند‌رسانه‌ای

یکی دیگر از ویژگی‌های آثار کرامتی ارتباط آن‌ها با محیط پیرامون، جنبش‌های اجتماعی در جریان و دوره‌های سرکوب‌ پس از آن‌هاست. تعداد قابل‌توجهی از آثار این هنرمند، در واکنش به اتفاقات اجتماعی و سیاسی اطرافش شکل گرفته است. اتفاقاتی که در ایران از کوی دانشگاه آغاز می‌شود و تا جنبش سبز ادامه می‌یابد و در آخرین آثارش پس از مهاجرت، به ‌خیزش زن زندگی آزادی می‌رسد. کرامتی در تجربه‌ی ‌هر کدام از این روزهای تاریخی که با خفقان و یاس پس از آن همراه بوده، ‌دست به ساخت اثری زده تا تجربه‌ی آن روزهای خود را بیان کند. تجربه‌ای که گاه به گذشته و خاطرات کودکی او از جنگ ایران و عراق بازمی‌گردد و پیوند می‌خورد.

آثار من همواره درون‌مایه‌های سیاسی-‌ اجتماعی داشته است. قبل از مهاجرت کارهایم با تهران،‌ شهری که در آن زندگی می‌کردم عجین بود. شهری که به شدت سیاسی است. و طبیعتا آثار و افکار من نیز تحت تاثیر این محیط شکل می‌‌گرفت. اما بعد از مهاجرت درون‌مایه‌های کارهایم تغییر کردند و لایه‌های دیگری به آن اضافه شد. هنوز هم بیشتر آن‌ها مضمامین اجتماعی و سیاسی دارند اما بیشتر با این محیط جدیدی که در آن زندگی می‌کنم ارتباط دارند. مانند موضوع بی‌عدالتی‌های اجتماعی که قبلا هم در آثارم دیده می‌شد اما بعد از مهاجرت ابعاد جدیدی پیدا کرد.

رشته‌ی تحصیلی کرامتی نقاشی است و او هیچ‌وقت نقاشی را کنار نگذاشت اما همزمان همواره خود را هنرمندی چندرسانه‌ای می‌داند و معرفی می‌کند. هنرمندی که از هر شیوه‌ای برای بیان درون‌مایه‌های آثارش استفاده می‌کند و با توجه به موضوع، یک شیوه‌ی اجرایی خاص را انتخاب می‌کند. کرامتی از ثابت ماندن در قالبی خاص دوری می‌کند و همیشه در تلاش است از چارچوب‌های مشخص و از پیش‌تعیین‌شده فراتر برود. او خود چنین می‌گوید:

به خاطر تحصیلاتم از توانایی نسبتا خوبی در نقاشی برخوردارم اما پس از فارغ‌التحصیلی اصرار داشتم بگویم من فقط نقاش نیستم. برای همین در گالری برگ (سال۱۳۷۹) نمایشگاهی گذاشتم پر از بوم‌های سفید و چیدمانی در وسط گالری که شامل مدلی قالب‌گیری‌شده از بدن خودم بود. می‌خواستم بگویم من را به عنوان نقاش نشناسید.

از مجموعه‌ی «من در بین رنگ‌های پرچمم»، ۲۰۱۱،‌ آکریلیک روی بوم

او در بیشتر نقاشی‌های خود از بدن یا صورت خودش استفاده می‌کند. اغلب این آثار به تجربه‌ی هنرمند به عنوان یک زن در جامعه‌ای جنسیت‌زده اشاره می‌کند. آثاری مانند مجموعه‌ی «من در بین رنگ‌های پرچمم» یا مجموعه «تیغ‌ها را بالا می‌آورم» که مجموعه‌ای متشکل از نقاشی و عکس است. برخی از این آثار در دهه‌ی هفتاد خلق شده است. دهه‌ای که هنوز به تصویر کشیدن زنان توسط خودشان پدیده‌ای نادر است. نقاشان زنی که از قبلِ انقلاب فعال بودند، کمتر از خودشان به عنوان سوژه کار می‌کردند. اما در دهه هفتاد هنرمندان زن بیش‌تر از خود به عنوان سوژه اثر استفاده کردند. کرامتی یکی از این نقاشان است که گاه از عکس‌های خود نیز برای ساخت کولا‌‌‌ژ استفاده کرده است. او در این‌باره می‌گوید:

این استفاده از صورت و بدن خودم در آثار هم نوعی خودنگاره است و هم ترجمه‌ای برای بیان موضوع.

اما کرامتی خودنگاره را از قالب کلاسیک نقاشی خارج کرد و در اثر «سلف‌پرتره» (خودنگاره) صورت خود را در ویدیویی هفت دقیقه‌ای نشان می‌دهد که به آهستگی در تاریکی حل شده و بی‌چهره می‌شود. او می‌گوید:

آن‌جا من به همین موضوعِ خودنگاره و بازتاب جایگاه و موقعیت خودم در جامعه اشاره می‌کنم. هنرمند زن مستقل مجردی که سعی دارند بی‌چهره‌اش کنند. از طرفی برای من مهم بود که خفقان شهر تهران را نشان دهم. تمامی دست‌نوشته‌هایی که فریم به فریم کار کردم و روی صفحه‌ی تصویر می‌آیند و می‌روند، درباره‌ی شهر تهران و خفقانی است که بعد از ماجرای کوی دانشگاه تجربه کردیم. استودیوی من نزدیک کوی بود. طبیعتا چون هنوز ایران بودم خیلی مستقیم به موضوع‌‌های سیاسی اشاره نمی‌کردم و در بطن ویدیو و متن از فشارهای آن زمان می‌‌گفتم.

https://www.instagram.com/p/BKf-G4qgKqA/

در حقیقت کرامتی یکی از پیشگامان استفاده از لایه‌های مختلف تصویری و صوتی در تاریخ هنر ایران پس از انقلاب است که در دهه‌ی هفتاد به ساخت ویدیوهایی با صدای خود در زمینه پرداخت. اگرچه به نسبت تعداد آثارش، شاید به اندازه‌ی کافی دیده نشد. موضوعی که می‌تواند علاوه بر استفاده کردن از فرمت جدید که همواره از طرف بخشی پس زده و نقد می‌شود با زن بودن هنرمند نیز هم‌پوشانی داشته و سبب شده تا این هنرمند انرژی مضاعفی برای اثبات خود و رویکرد هنری‌اش صرف کند.

او درباره‌ی تجربه‌ی هنرمند زن بودن در ایران می‌گوید:

دو مقوله درباره‌ی هنرمند زن وجود داشت. یکی این‌که به خاطر زن بودن جدی گرفته نمی‌شدیم. یا این‌که به خاطر زن بودن به شکلی نمادین برای نمایشگاه و نشست و اتفاقات هنری گلچین می‌شدیم تا بگویند ما برابری را رعایت می‌کنیم. اما در واقع هیچ فلسفه‌ی فمینیستی پشت آن نبود و تنها شعاری تو خالی بود تا برای خودشان اعتبار بیاورد. البته که همین اتفاق‌ها نیز زیاد نمی‌افتاد. بنابراین سعی می‌کردم با دیدی تیزبینانه نگاه کنم و هر چیزی را قبول نکنم. و از طرفی در واقع باید بسیار زحمت می‌کشیدی تا مسیر خودت را پیدا کنی و به عنوان هنرمند پذیرفته شوی.

اولین ویدیو-چیدمان کرامتی که در ابتدای دهه‌ی هشتاد اجرا شد «صعود یا سقوط» (سال ۱۳۸۱) است. ویدیویی با دو بخش تصویری که در صفحه‌ی پایین فردی را در قعر چاهی نشان می‌دهد که کمک می‌طلبد و در صفحه‌ی بالا فرد دیگری که برای کمک دستش دراز کرده اما دستشان به هم نمی‌رسد. مخاطب بین این دو تصویر و در فضای تونل‌مانندی که هنرمند ساخته قرار می‌گیرد. این اثر در زمان جنگ آمریکا و عراق ساخته شد و به گسترده‌ترین تظاهرات ضدجنگ در دنیا اشاره داشت که برای جلوگیری حمله آمریکا به عراق فراگیر شد اما در نهایت هیچ تاثیری نداشت و آمریکا به عراق حمله کرد. این اثر را می‌توان از اولین آثار ویدیو-چیدمان در هنر بعد از انقلاب نام برد.

از دیگر ویدیو‌های کرامتی که بازتابی از حال‌و هوای سرکوب‌های پس از اتفاقات ۸۸ بود، اثر «بی‌خوابی بیمارگونه» Insomnia است که در گالری اعتماد (سال ۱۳۸۹) اجرا شد. ویدیو نمایی از پنجره‌ی اتاق خواب هنرمند است و پرده‌ای که در باد بهاری تکان می‌خورد. فیلم یک صبح دلگیر، خاکستری و ابری تهران را زاویه‌ی دید هنرمند نشان می‌دهد همراه با سکوتی در شهر که اضطراب‌آور است. فیلمی حدود هفت دقیقه که حس کرختی و افسردگی پس از دوره‌ای خفقان‌آور را به تصویر می‌کشد. متن فیلم که برگرفته از اثر «امواج» ویرجینیا ولف است، درباره‌ی موقعیت فردی است که کسی سرزده و بی‌اجازه وارد زندگی‌اش شده و مخل آرامش اوست ولی با این حال فرد در حال تلاش برای خواباندن بچه‌اش است.

«لالا کن، لالا. زیر لب برایت می‌خوانم.

 تابستان باشد، یا زمستان. لالایی می‌خوانم- من که صدای خوبی ندارم.

 و ترانه‌ام را کنار آتش می‌خوانم.

 همانند نجوای صدفی کهنسال در ساحل دریا.

 می‌گویم لالا، لالا. و با صدایم دور می‌کنم، همه‌ی کسانی را که قوطی‌های شیر را به تلق‌تلق در می‌آورند،

 به زاغ‌ها تیر می‌اندازند، 

به خرگوشها شلیک می‌کنند،

 یا به هر ترتیب ضربه‌ی ویرانی را نزدیک… می‌آورند.»

https://www.instagram.com/p/BoJeulYF-b9/

کرامتی آن روزها را این گونه توصیف می‌کند:

پس از ۸۸ مانند بسیاری دیگر دچار افسردگی شدید شدم. بسیاری از دوستانم دستگیر شده بودند و از آن‌ها بی‌خبر بودیم. به استودیو می‌رفتیم و دور هم جمع می‌شدیم اما کاری نمی‌توانستیم بکنیم. توانایی و تمرکز نداشتیم و پر از احساس عذاب وجدان بودیم. پس از ماه‌ها من چهره‌ی نداآقاسلطان را کشیدم. و بعدتر ویدیوی بی‌خوابی را کار کردم.

https://www.instagram.com/p/BJ0hA8cADGc/

Ad placeholder

پس از این دوره‌ی افسردگی و ناامیدی کرامتی به کانادا مهاجرت می‌کند و آثارش نیز دستخوش مشاهدات او در محیط جدید می‌شود که حالا خانه‌ی اوست. در همان ابتدای مهاجرت کرامتی از برخوردهای سطحی برخی موسسه‌ها و کیوریتورها شگفت‌زده می‌شود. او خیلی زود متوجه انتظارات مشخصی می‌شود که از او به عنوان یک هنرمند زن خاورمیانه‌ای داشتند. انتظاراتی که به گفته‌‌ی خودش، دغدغه‌های او بوده و هست اما گذاشتن او در چنین الگوهای از پیش‌تعیین‌‌شده‌ای برایش ناخوشایند بوده و مانند همیشه سعی می‌کند فراتر از آن مرزها برود. برای همین شروع به ساخت ویدیویی کرد که در حقیقت بیانیه‌‌ی او در ابتدای کارش در محیط جدید هنری بود.

کرامتی تحت تاثیر ژان میشل باسکت، هنرمند آمریکایی سیاه‌پوست که اثری با عنوان «من هنرمند سیاه نیستم، من هنرمندم» ویدیویی ساخت. اثری حدود هفت دقیقه با عنوان «من یک هنرمند زن خاورمیانه‌ای در تبعید نیستم، من یک هنرمندم». در این ویدیو پرتره‌ی هنرمند را می‌بینیم،‌ درحالی‌ که خون‌دماغ می‌شود و تا انتها نیز این خون‌ریزی پایان نمي‌یابد. در طول ویدیو صداهای مختلفی شنیده می‌شود که گاه از خاطرات کودکی هنرمند از جنگ نشات می‌گیرد. مانند آژیر خطری که هشدار می‌دهد یا شعرهای انقلابی و ‌صداهای عزاداری‌های محرم. او درباره این اثرش می‌گوید:

در این ویدیو تمرکز فقط بر روی خونی است که از بینی من می‌ریزد. من هیچ سرنخی درباره زمان و مکان به مخاطب ندادم اما صداهایی که استفاده کردم به بستری که از آن آمدم اشاره مي‌کند و برای برخی آشناست. من صداها را ترجمه نکردم اما منابع را در فهرستی در انتها گذاشتم تا اگر کسی علاقه‌مند است دنبال کند.

https://www.instagram.com/p/BNjyi9LDWO-/

این اثر نقطه‌ی عطفی در هنر کرامتی پس از مهاجرت اوست. موردی که به خصوص در مجله‌های آلمانی زبان مورد بررسی و نقد قرار گرفت. اثری که به خوبی دیده شد و پس از آن مصاحبه‌های زیادی با نشریات اروپایی و آمریکایی داشت تا مساله‌ی سیاست هویت و الگوهای غالب در هنر تجسمی را از منظر خود بازگوید. بنابراین منظور و هدفی که هنرمند به دنبالش بود اتفاق افتاد و از این حیث برای گشودن دریچه‌ای موفقیت آمیز بود.

https://www.instagram.com/p/BeowHVWn4Pe/?img_index=1

کرامتی درباره این تجربه می‌گوید:

یک هنرمند مرد سفیدپوست، هیچ‌وقت خود را به این شکل معرفی نمی‌کند یا معرفی نمی‌شود. مثلا نمی‌گوییم دن گراهام، هنرمند مرد سفیدپوست. این حال من را بد می‌کرد که اول من را به عنوان زن خاورمیانه می‌دیدند. من دوست داشتم اول هنر مرا ببینند و بعد وارد لایه‌های دیگر شوند که زن بودن و ایرانی بودنم است.

کرامتی پس از مهاجرت درگیر این مساله می‌شود که آیا هنرمند خارج‌نشین می‌تواند درباره‌ی موضوع‌های مرتبط با ایران کار کند یا نه. او ابتدا از کار کردن درباره‌ی اتفاق‌های روز حذر می‌کند و به خود حق کار کردن درباره جریان‌های سیاسی و اجتماعی روز را نمی‌دهد. اما پس از مدتی درمی‌یابد این تقسیم‌بندی خارج/داخل اشتباه است و مهم این است که به موضوع‌ها از نقطه‌ای نگاه کنی که در آن ایستاده‌ای. از این‌رو پس از مهاجرت هم به مسائل روز ایران پرداخت. روزی با شنیدن خبر اعدام دو زورگیر جوان ۱۹ و ۲۰ ساله در ملا‌عام و در خانه‌ی هنرمندان نتوانست آرام بگیرد. اما چون در جغرافیای دیگری بود تصمیم گرفت با دید وسیع‌تری به این موضوع نگاه کند و همین شد که روی تاریخچه‌ی تصویری اعدام و سر بریدن پژوهش کرد و آرشیوی از آن تهیه نمود. اثر «شیوه‌ی بدون درد» تصویری از پشت سر هنرمند است به همراه خواندن قسمتی از گلستان سعدی: «هر نفسی که فرو می‌رود مُمِدّ حیات است و چون بر می‌آید مُفَرّح ذات»

در سال‌های مهاجرت کرامتی به درون‌مایه‌‌ی جابه‌جایی از پرسپکتیوهای مختلفی پرداخت. مهاجرانی که برای یافتن آسایش و رسیدن به «جایی بهتر» دل به اقیانوس پرتلاطم می‌زنند. عکس‌های جسد کودکانی که در ساحل پیدا می‌شوند و قوانینی که برای ورود افراد، بسته به ملیت آن‌ها تبعیض‌گذاری می‌کند. در اثر «فضای بین شی‌های فیزیکی» افراد شناوری را می‌بینیم که به آهستگی در فضا می‌غلتند. همراه آن قسمت‌هایی از نوشته‌های سهرودی در باب میل به پیدا کردن آرمان‌شهری که هرگز یافت نمي‌شد، لایه‌ی دیگری به اثر می‌بخشد.

در دو سال اخیر کرامتی از عشق نیز می‌گوید. او در داستان‌های کلاسیک عاشقانه چون لیلی و مجنون یا رومئو و ژولیت به دنبال صدای زن می‌گردد. صدایی که در لایه‌های زیرین گم شده است. چراکه مرد داستان را جلو می‌برد و زن بیشتر معشوق است. اما کرامتی به دنبال بازخوانی دوباره‌ی این داستان‌ها به شکلی است که عاملیت را به زن دهد تا عشق و خودش را روایت کند. در اثر سه قسمتی «عاشقانه‌های نطلبیده» کرامتی به درهم‌تنیدگی این عاملیت و جنسیت افراد در روابط عاشقانه می‌پردازد که در بیشتر فرهنگ‌ها منجر به کنش بیشتر مردان برای ابراز وجود می‌شود.

https://www.instagram.com/p/CvExkpwOQbL/?img_index=1

https://www.instagram.com/p/Cs_nv6YuJyz/?img_index=1

اثر «عاشقانه‌های نطلبیده» خوانشی از لیلی و مجنون گنجوی است. شخصیت مرد نیز برگرفته از «به رنگ انار» فیلم کارگردان ارمنی، سرگئی پاراجانوف است،‌ شخصیتی که در زمان قدیم زندگی می‌کند. اما شخصیت زن که خود هنرمند آن را ایفا می‌کند، یک زن خاورمیانه‌ای امروزی است که درد‌ودل‌های روزانه‌اش را نامه‌نگاری می‌کند. از طریق همین نامه‌ها به فضای شخصی و وضعیت اجتماعیِ پیرامون زن می‌رسیم. زن از نیازهای مختلف خود می‌گوید، احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن و در عین حال از نگاه‌های خیره‌ی مردانه در اطرافش. با جلوتر رفتن داستانِ او بیشتر وارد جزییات اتفاقاتی که در زندگی‌اش رخ داده می‌شویم. جنگ، مهاجرت و دغدغه‌هایی امروزی که در قالب داستانی عاشقانه گنجانده شده است.

https://www.instagram.com/p/ChADNmDuFsW/?img_index=1

https://www.instagram.com/p/C0t-fiqA7uZ/

از آثار اخیر او «فیلی در تاریکی» است که نوعی فضاسازی برای اثر رومی است. کرامتی در این کار به کل اثر وفادار مانده و در کنار آوردن نثر رومی، با ویدیو و چیدمانش مخاطب را در موقعیت داستان رومی قرار می‌دهد. داستانی که به تجربه‌ی مختلف افراد از لمس قسمت‌هایی از یک فیل بزرگ می‌پردازد که هر کدام متفاوت است. کرامتی با ساخت سه شی مخاطب را به لمس آن دعوت می‌کند. ویدیویی چندبعدی از این اشیا ساخته شده که رو‌به‌روی آن‌ها قرار دارد. در قسمت دیگر اثر، یک صفحه‌ی ویدیو بزرگ با دیواری پوشیده شده و تنها از چند نقطه‌ی محدود اجازه‌ی دیدن آن را به مخاطب مي‌دهد. بنابراین حس‌های مختلفی در مخاطب در درگیر می‌شود و پرسش‌هایی ایجاد می‌شود: «کجا ایستاده‌ام؟ چه می‌بینم؟ چه قسمتی پنهان است؟»

https://www.instagram.com/p/CuwstLluV47/?img_index=5

پروژه «پیکان آرت»، یکی دیگر از آخرین اثر اوست که بنا به دلایلی متوقف شده است. پرو‌ژه‌ای که دو سال قبل از کشته شدن ژینا(مهسا) امینی با تحقیق درباره‌ی تاریخ پوشش زنان در ایران و مبارزه‌ی آنان در مقابل این ستم جنسیتی شروع شد. پژوهشی که از شخصیت‌های تاثیرگذاری چون طاهره قره‌العین و صدیقه دولت‌آبادی که بنا بر امتیازهای اجتماعی و خانوادگی، تاریخی مکتوب از آن‌ها به جا مانده، آغاز شد و تا جنبش‌های اخیر و فیگورهای مقاومت در خیابان چون دختران خیابان انقلاب ادامه پیدا کرد. کرامتی در کنار این پژوهش شروع به جمع‌آوری «مو» کرد. چراکه موی زنان در تاریخ معاصر ایران همواره یکی از ابزارهای کنترل بوده است. کرامتی می‌گوید:

برای من مو عنصری مهم شد که همواره در تاریخ جنسیت در ایران از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. زمانی مساله نپوشاندن بود و زمانی پوشاندن.

https://www.instagram.com/p/CtbQ3xJtS7K/?img_index=1

هم‌زمان سازمانی حقوق بشری با نام «پیکان آرت کار» در نیویورک که پیکانی قدیمی را خریداری کرده بود،‌ به کرامتی پیشنهاد ساخت اثری با مضمون حقوق بشر کرد. کرامتی که در حال تکمیل پروژه‌ی تحقیق خود بود،‌ تصمیم به ترکیب آن کرد اما همه‌چیز با کشته شدن ژینا و اتفاق‌های پیش‌آمده پس از آن متوقف شد! کرامتی دراین‌باره می‌گوید:

بعد از کار روی موی زنان که حدود دو سال قبل از قیام ژینا کلید خورده بود،‌ تا اواخر به گسترش پژوهشم و اضافه کردن زنان دیگر پرداختم و آخرین فردی که به آن اضافه شد سپیده رشنو بود. پس از آن‌که ژینا کشته شد، من لال شدم! البته که کار من مشخصا درباره همین موضوع بود: کنترل روی بدن زنان. اما من نمی‌خواستم در این موقعیت حساس ادامه بدهم. از طرفی برخی شروع به بازی کردن با این موقعیت و کار کردند و اتفاق‌های ناخوشایندی در پشت پرده افتاد که باعث شد من دست بکشم. من نتوانستم پروژه را ادامه دهم. با خود می‌گفتم من اینجا در کانادا نشسته‌ام و تنها می‌توانم صدایی را بازتاب دهم. بسیاری جانشان را کف دستشان گذاشته‌اند. من چه می‌توانم بگویم؟ در این لحظه چه بگویم؟ احساس کردم کار درستی نیست حالا که زنان زیادی جان خود را بر کف دست گذاشته‌اند، ‌من به عنوان هنرمندی در دیاسپورا از مو استفاده کنم. کار سختی بود. ولی در نهایت اثری اعتراضی برای آن موسسه انجام دادم که در اسلو، محل یک همایش بین‌المللی حقوق بشری با شرکت سازمان‌های مختلف،‌ پرده‌برداری کردند. اما خودم هنوز پروژه را در توقف نگه داشتم و کامل اجرایش نکردم تا زمان مناسب برای بازتاب همه‌ی این مسائل را پیدا کنم.

کرامتی برای اثر سفارشی موسسه حقوق بشری «پیکان آرت کار» تصمیم می‌گیرد کاری اعتراضی انجام دهد. اثری که به دوره و افراد خاصی تعلق دارد و به گفته خودش برای جلب توجه نسبت به جریان خاصی است. کرامتی اشاره می‌کند که انتخاب پیکان به عنوان عنصری مردانه از ایران بوده که پیش‌تر سمبلی از مدرنیته و پیشرفت بوده و بعد از انقلاب تبدیل به تاکسی و بعدتر نمادی از طبقه متوسط رو به پایین شد. او می‌گوید:

تصمیم گرفتم این سمبل نوستالژیک را با موی زنان بپوشانم، و با فعل پوشاندن کاری کنم که ‌ فقط اثر جیغ بزند و توجه بگیرد. اثری که به دوره‌  و افرادی خاص تعلق دارد. از لحاظ زیبایی‌شناسی تنها دلیلم پررنگ‌کردن موضوع بوده است.

کرامتی در این لحظه نمی‌خواهد بیش‌از این روی پروژه تحقیقی خود کار کند اما در زمانی و جایی دیگر پروژه به شکلی دیگر ادامه پیدا کند. چراکه به نظرش هنوز خیزش زن،‌ زندگی، آزادی و تبعاتش در جریان است،‌ حتی اگر مانند آتشی زیر خاکستر باشد.

این روزها سیمین کرامتی در حال نوشتن اولین داستان خود است. تجربه‌ای جدید که سختی‌های خود را دارد اما در حال لذت بردن از این چالش جدید است.

Ad placeholder