در میان فیلسوفانی که دربارهی امر اخلاقی نظریه ارائه دادهاند نظرهای دو فیلسوف از همه برجسته تر است. نخست ارسطو که نماینده خیر اعلاء است و دیگری امانوئل کانت که نماینده نظریهی وظیفهگرایی است.
«فرمودان فریضی [حکم قطعی] فقط یک امر واحد است و آن هم این است: فقط بر پایهٴ آن مبدأ حکمتی عمل کن، که بدان وسیله همهنگام بتوانی خواستن، که آن مبدأ به یک قانون کلی بدل گردد.»
موضوع بخش یکم این نوشتهی سهبخشی انقلاب کانتی در اندیشه بود. در این بخش به شرایط و برهانهای کانت در مورد فرمودان فریضی پرداخته خواهد شد.
کانت در پایان کتاب «سنجش خرد عملی» مینویسد:
دو چیز، هرچه مکررتر و پایدارتر ژرفاندیشی شوند، ذهن را با شگفتی و هیبت باز هم تازهتر و فزایندهتری به خود مشغول میدارند: آسمان پرستاره بر فراز من، و قانون اخلاقی در درون من.
انسان بودن، بدون کنش غیر ممکن است و هر کنشی، چه همداستان و چه ناهمسو، وابسته به تصمیمگیری است. آنکس که تصمیم به رفتن میکند و آنکه از رفتن سر باز میزند، هر دو تصمیم گرفتهاند. همانگونه که ارسطو در آغاز کتاب «اخلاق نیکوماخوس» میگوید: «چنین مینماید که غایت هر دانش و هر فن، و همچنین هر عمل و هر انتخاب یک خیر است.»[۱] پرسشی که همواره هنگام انتخاب مطرح میشود این است که تصمیم صحیح کدام است؟ پاسخ و چالش به این پرسش کار فلسفه اخلاق شناسی یا اخلاق-آیینیک (Ethik) است.
در زبان یونانی ethos به معنای چراگاه و عادتگاه است و در بافتی دیگر به عادتها و عرف اطلاق میشود و با کلمه لاتین mos/moris که بعدتر از آن صفت moralisch را ساختهاند برابر گرفته شده است. اگرچه این دو واژه، ethisch و moralisch اغلب چون مترادف به کار میروند، اما در شاخههای مختلف فلسفهی اخلاق، اخلاق Moral آن چیزی است که کنشهای انسانی را معین میکند در حالی که Ethik بر آن رشتهی فلسفی اطلاق میشود که اخلاق را موضوع و تم تحقیقهای خود قرار میدهد.
پرسش اساسی فلسفه اخلاق، پرسش «چه باید کرد؟ » است. در میان فیلسوفانی که در این باره نظریه ارائه دادهاند نظرهای دو فیلسوف از همه برجسته تر است. نخست ارسطو که نماینده خیر اعلاء است که به سعادت جویی نیز معروف است. و دیگری امانوئل کانت که نماینده نظریهء «وظیفهگرایی» Pflichethik است. در میان مشربهای مختلفی که در پی پاسخ به پرسشی که در بالا آمد، به وجود آمدهاند، نتیجه گرایی (teleologism)، وظیفه گرایی، اخلاق فضیلت بنیاد (virtue – based ethics)، و اخلاق حق بنیاد (right – based ethics)، کانت نماینده اصلی آیین وظیفهگرایی است.
کانت در دفاع از نظریهی وظیفهگرایی میان دو وجه سلبی و ایجابی فرق میگذارد. نخست در وجه سلبی نشان میدهد که نظرهای مخالف که او آنها را زیر مفهوم دگرآئینی heteronomy قرار میدهد، به تبیین اخلاق رهنمون نمیشوند. سپس در وجه ایجابی دیدگاه خود را که اساس آن خودآیینی اخلاق است، تشریح میکند. اما وظیفه مد نظر کانت چیست؟
طرح قوانین خِردی برای رفتار اخلاقی
کانت پس از سالها دورخیز، مقدمه چینی و تامل بر مبانی فلسفی اخلاق (یادداشتها، سمینارها، درسگفتارها و مقالههای کوتاه زیادی از او درباره امر اخلاقی گواه این ادعا هستند) سرانجام در سال ۱۷۸۵ کتابی با عنوان «شالوده برای متاگیتیک [مابعدالطبیعه] آیینهای اخلاقی» روانه بازار میکند که در کنار کتاب «اخلاق نیکوماخوس» از ارسطو و «کاوشی در مبانی اخلاق (۱۷۵۱)» از دیوید هیوم و «اوتیلیتاریسم [= فایدهگرایی]» از جان استوارت میل، نقطهعطفی در تاریخ فلسفهی اخلاق شناسی یا اخلاق-آیینیک است و امروز هم کماکان منبع مرجعی برای درسهای فلسفهی اخلاق. مهمترین ویژگیهای فلسفهی اخلاق-آیینیکِ کانت این نکتهها هستند. ۱) فرق میان فرمودان فریضی و فرمودان شرطی ۲) عمومیت مبدا حکمتی نهفته در آن ۳) دلیل عمومیت امر اخلاقی.
رسالهی «شالوده برای متاگیتیک آیینهای اخلاقی» نخستین متن مستقلی است که کانت دربارهی اِتیک به چاپ رساند. از سال ۱۷۶۴ تا چاپ این رساله، کانت بیشتر از بیست سال بر روی این پروژه کار کرده بود. زمینهی برخی از مفهومهای کلیدی این اثر برای نمونه مفهوم آزادی در سنجش خرد ناب ریخته شده بود. در سال ۱۷۶۴ گئورگ هامان در نامهی به جی. گ. لیندنر مینویسد که کانت کاری بر مفهوم اخلاق- آیینی (Sittlichkeit) در سر دارد. سه سال بعد گئورگ هامان در نامهای به هِردِر از تلاش کانت بر «متافیزیک اخلاق» میگوید.
اما پیش از اینها باید سنجش خرد ناب نوشته میشد که پژوهشی نظاممند بر توانایی شناخت بود و در آن باید مدلل نشان داده میشد که اساسا انسان چه چیزی را میتواند بشناسد، و مرزهای این شناخت تا کجا میرود. این کار مبنای هر بخش دیگری از فلسفه از جمله اِتیک است. اِتیک به عنوان یک رشتهی فلسفی مجزا میتواند به پرسشهای مهم متافیزیکی و اخلاقی یعنی پرسش دربارهی هستومندی خداوند، نامیرایی روح و آزادی بپردازد که از راه مباحث نظری نه میتوان آنها را تایید و نه رد کرد. کانت در سنجش خرد ناب مینویسد: «پس من باید دانستن را از میان بر میداشتم تا برای گروش [= ایمان] جا باز کنم.»[۲] او تاکید میکند که باید شبهدانش متاگیتیک پیشین درباره جهان، روح و خداوند از بین میرفت تا ساختار شناخت با نیت عملی و «معقول» روشن شود.
اصل فرمودان فریضی، یا اصل اختیار اخلاقی که در کانون این رساله قرار دارد، نه فقط یک مفهوم نظری، بلکه یک اصل عملی است. اصلی که بر اساس آن میتوانیم رفتار و کردار خود را مشخص کنیم. کانت این اصل را در اشکال مختلفی بیان کرده است، اما سادهترین تعریف آن این است که باید به گونهای عمل کنیم که بتوانیم بخواهیم که عمل ما به عنوان یک قانون عمومی اعمال شود.
فرمودان فریضی فقط یک امر واحد است و آن هم این است: فقط بر پایهء آن مبدا حکمتی عمل کن، که بدان وسیله همهنگام بتوانی خواستن، که آن مبدا به یک قانون کلی بدل گردد.
کانت میان فرمودان فریضی و فرمودان شرطی فرق میگذارد. در حالی که فرمودان فریضی فراگیر و در مورد هر کس و بدون استثنا صادق است، فرمودان شرطی، همانگونه که عنوان آن نیز میگوید تنها برای آن کسانی صدق میکند که هدف معینی را دنبال میکنند. این گزاره که برای رسیدن به پرواز شماره فلان در ساعت فلان باید سر وقت در فرودگاه بود، تنها برای آن کسی یک فرمودان است که این هدف را دنبال میکند. اما اینکه نباید دروغ گفت، یا استعداد خود را نباید به هدر داد، در همه جا و برای هر کس معتبر است. نزد کانت تنها یک فرمودان فریضی وجود ندارد. فرمودان فریضی میتواند مجموعهای از فرمودانها باشد که از آن دستورهای دیگری مشتق میشوند.
مفهوم «مبدا حکمتی» یا Maxime که در گزارهی معروف کانت به کار رفته است، به کاربرد این مفهوم در آثار اخلاق گرایان فرانسه قرن ۱۷ باز میگردد. برای نمونه در آثار فرانسوا دو لا روشفوکو، که به جامعهی اخلاقگرایان تعلق داشت.[۳] در حالی که مبدا حکمتی نزد اخلاق گرایان فرانسوی بیشتر چون یک فضیلت بیطرفانهی سوم شخص مفرد بیان میشود، یعنی میتوان این کار را کرد یا بهتر است این کار کرده شود، مبدا حکمتیِ مورد نظر کانت یک تصمیم فردی و آگاهانه مبتنی بر خرد است. خرد در این ترکیب پافشاری میکند که این تصمیم منسجم است و در خود متناقض نیست. برای نمونه اگر من پولی را قرض بگیرم با اینکه میدانم آن پول را نمیتوانم پس دهم، تصمیمی متناقض و غیر خردمندانه گرفتهام. هیچ توضیحی نمیتواند این کار را توجیه کند. اینکه در موقعیت بدی قرار داشتم، و اینکه تنها همین یک دفعه بود، میتواند بازگوکنندهی وضعیتی که تحت آن این تصمیم گرفته شده است باشد، اما توجیه نقض انسجام در تصمیم من نیست و افزون بر آن در چنین رفتاری تناقض وجود دارد.
مبدا حکمتی آیین و قاعدهای است که تعیین میکند در صورت بروز وضعیتی مشابه همواره و همه جا چگونه باید رفتار کرد. مجموعهی اینگونه احکام شخصیت و ایستار یا طرز تفکر ما را شکل میدهند. امری که به باور کانت باید از راه تعلیم و تربیت آموزش و پرورش داده شود. همواره باید در مورد این احکام پرسید و در بوتهی آزمایش آنها را صیقل داد. تنها پس از اینکه آنها بازرسی سنجشگرانه را تاب آورند، میتوان آنها را پی گرفت. اما اکنون پرسش این است که معیار این بازرسیها چیست؟ به زعم کانت این معیار تنها میتواند یک فرمودان فریضی باشد که بیرون از انتظارها و روابط اجتماعی قرار دارد و هدف خود را نقض نمیکند. اگر هر کس با آگاهی به اینکه پول قرض گرفته را نمیتواند پس دهد، پول قرض گیرد، جامعه دچار هرج و مرج شده و دیگر کسی نمیتواند داد و ستد کرده و سرانجام امکان وام گرفتن منتفی میشود.[۴]
البته باید به این نکته توجه داشت که فرمودان فریضی در فضایی خالی و در خلاء رخ نمیدهد. از این رو هم نیروی داوری را باید در نظر گرفت و هم شرایط و موقعیتی که این امر اخلاقی در آن به کار بسته میشود. اما آنچه در وهلهی نخست برای کانت بیش از هر چیز اهمیت دارد نه تاثیرها و پیآمدهای کنشی است که بر اساس یک مبدا حکمتی تنظیم شده است بلکه ارزش اخلاقی یا قانون عرفی تعمیم پذیر و مبتنی بر خرد است که او آن را «اراده یا خواست نیک» مینامد (۴:۹۳۹).[۵] مهمترین شاخص این مبدا حکمتی که با قاعده طلایی در فرهنگهای مختلف شباهت دارد، یعنی این قاعده که آنچنان رفتار کن که دوست داری همانگونه با تو رفتار شود، در این است که در فرمودان فریضیِ مورد نظر کانت پافشاری میکند که این خواستن باید خواستنی خردمندانه باشد.
پرسش التزام فرمودان فریضی
به چه دلیل انسانها باید به دستورهای اخلاقی پایبند باشند؟ برای نمونه چرا نباید دروغ گفت و یا انسان دیگری را کشت؟ از نگرگاه کانت سه خصوصیت به هم پیوسته در بارهی دستورهای اخلاقی تعیین کنندهاند.
۱) نخست اینکه این دستورهای اخلاقی فراگیرند، یعنی برای همهی انسانها و در همهی شرایط اعتبار دارند. دیکته کردن این دستورها به دیگران و برای خود استثنا قائل شدن، امری غیراخلاقی است. در صورتی که در مورد اجرای یک فرمودان استثنا قائل شدیم، این استثنا باید برای همه کس اعتبار داشته باید. اگر گفته شد: کشتن دیگری در صورت دفاع از خود قتل نیست. این دستور در مورد همه صادق است.
۲) این فرمودانها بدون قید و شرط و قطعی و بدون در نظر گرفتن توانایی و تمایلهای مجری آن معتبرند. یعنی نه به طور فرضی. حتی اگر کسی حاضر شود برای سود بیشتر نتایج رفتار اشتباه خود را تحمل کند، اما غیر اخلاقی عمل کند، عدم اعتبار رفتار بد او منتفی نمیشود.
۳) پیروی از قوانین اخلاقی باید نه با انگیزهی سود، بلکه تنها به خاطر نیک بودن خود این قوانین باشد. اگر کسی دروغ نگویید زیرا میترسد که دروغش آشکار شود، از روی وظیفهی اخلاقی، عمل نکرده است. به گفتهی کانت اگر کسی از این رو دروغ نمیگوید که ممکن است دروغش برملا شود، بر طبق وظیفه (pflichtgemäß) عمل کرده است اما نه از روی وظیفه یا بر اساس وظیفه (aus Pflicht). فقط کسی که از روی وظیفه به دستورهای اخلاقی عمل کند زیرا آنها را درست میداند، عملی دارای ارزش اخلاقی انجام داده است (۴:۳۹۹ و ۴:۹۳۷).
پرسش مهم این است که التزام اخلاقی و یا وظیفه بودن این فرمودانها از کجا میآید؟ چرا باید این قوانین را رعایت کرد؟
در پاسخ به این پرسش کانت مفهومی را به کار میبرد که مشخصهی فلسفهی اخلاق اوست: غایت در خود (Zweck an sich).
افزون بر نخستین فرمول، «فقط بر پایهء آن مبدا حکمتی عمل کن، که بدان وسیله همهنگام بتوانی خواستن، که آن مبدا به یک قانون کلی بدل گردد.» اکنون اهمیت دومین نکته یعنی اینکه انسان باید به خودی خود یک ارزش باشد و نه چون وسیلهای برای یک هدف، مطرح میشود. به باور کانت علت اینکه همهی انسانها به عنوان Zweck an sich کرامت و یا شانی واگذار ناشدنی unveräußerlich)) و جابجایی ناپذیر دارند، در آزادی اراده آنها نهفته است که او به تاسی از ژان ژاک روسو آن را چون خودمختاری تعبیر میکند. آنچه به انسان این کرامت را میدهد ارادهی آزاد اوست زیرا قانون خودخواسته که همهی ارزشها را تعیین میکند، کرامت یا ارزشی غیرقابل قیاس دارد (۴:۴۳۶). به زعم کانت خودمختاری ارادهی انسانی سرچشمهی همهی ارزشهای دیگر است. از این رو این ارزش نه یک ارزش نسبی بلکه ارزشی مطلق به حساب میآید. کرامت انسانی چون یک ارزش مطلق در فصل یک، اصل یکِ قانون اساسی آلمان نیز وارد شده است: «کرامت انسان مصون از تعرض است.» ارزشی که نمیتوان آن را از دست داد. حتی اگر این ارزش نقض شود چه از سوی دیگری، چه از سوی خود هنگامی که به دیگری این امکان را میدهد که از او چون ابزاری استفاده شود. این ارزش، یک ارزش اخلاقی و هنجارین است که هیچ کس هرگز نمیتواند آن را از دست بدهد، حتی هنگامی که کرامت او زیر پا گذاشته شده باشد. مفهوم دیگری که این مسئله را به خوبی توضیح میدهد، مفهوم خودآیینی اراده است.
خودقانونگذاری
کانت در کتاب «شالوده برای متاگیتیک آیینهای اخلاقی» ایدهی قانونی اخلاقی که انسان در وضعکردن آن مشارکت دارد، و تعیین سرنوشت خود را Selbstbestimmung به عهده میگیرد به طور کامل طرح کرده و شرح میدهد. پرسشی که کانت در تلاش به پاسخگویی آن است همان پرسش روسو در کتاب «قرارداد اجتماعی» است. پرسش این است که چگونه آزادی که انسان در وضعیت طبیعی از آن برخوردار است، تحت شرایط و در روابط اجتماعی نیز میتواند داشته باشد. روسو مینویسد: «انسان آزاد به دنیا میآید، اما همه جا در زنجیر است.» پیشنهاد روسو این است که انسان از آزادی طبیعی که در آن نیز تنها تا آنجا آزاد است که دیگران به او اجازه میدهند، چشم پوشی کرده تا به آزادی قانونی دست یابد که از سوی قانون و قانونگذار در یک دولت قانونمند تضمین و حمایت میشود. به زعم روسو محدودیتی که از سوی آزادی قانونی اِعمال میشود، در صورتی که این قانون به صورت دموکراتیک از سوی همه وضع شده و برای همه معتبر باشد، عین و صورتی از آزادی است. برای نمونه اگر قانونگذار دزدی را ممنوع کند، آزادی طبیعی مرا محدود کرده است، چرا که من باید حق مالکیت دیگران را رعایت کنم، اما این محدودیتِ آزادی من دقیقا بیانگر اجرایی دموکراتیک قانونی است که خود در وضع آن مشارکت داشتهام: اطاعت از قانونی که خود در نهادن آن شرکت کردهام، عین آزادی است.
آنچه در این جا رخ میهد انطباق یا انتقال مدل خودقانونگذاری سیاسی بر ارداهی فردی است. اگر من به عنوان یک شهروند، قانونی را رعایت کنم که خود در نهادن آن میتوانم دخالت داشته باشم، دیگر این قانون برای من امری مقرر شده از سوی اقتداری غریبه محسوب نمیشود، بلکه این قانون را میتوان بیان ارادهی آزاد خود تعبیر کرد. اگر پرسیده شود آزادی ارادهی من کجا است، باید پاسخ داد در این جا که از یک قانون خود وضع کرده پیروی میکنم. به یاد آوریم که فرمودان فریضی هم همین را میگوید: باید فقط آن مبدا حکمتی را پیشه کرد «که بدان وسیله همهنگام بتوانی خواستن، که آن مبدا به یک قانون کلی بدل گردد.» این قانون برای همه از جمله برای خود من لازم الاجرا است. معنی آزادی اراده یا خودقانونگذاری چه میتواند باشد مگر این خصوصیت که اراده برای خود قانون باشد. این خصوصیت بیانگر همان چیزی است که کانت یک مبدا حکمتی فراگیر مینامد. Selbstgesetzgebung یعنی آزادی اراده، مادامی که خود برای خود یک قانون و هنجار باشد. آنچه چون یک مبدا حکمتی عام تعیین شده است برای خود نیز یک معیار و سنگ محک است (۴:۴۴۶). این قانون از بیرون بر من دیکته نشده است، نه از سوی خداوند و نه از سوی اجتماع یا طبیعت، بلکه تبلور خواست و ارداهی خردمندانه خود من است. بدین معنا اعتبار قواعد اخلاقی برای ما بیانگر ارادهی آزاد خود ماست (۴:۴۴۷).
مهمترین دستآورد کانت در قانون اخلاقی این است: اعتبار پیروی از قانون نه بر اساس طبیعت آدمی است چنانچه در فلسفهی دوران باستان یا حتی هیوم و روسو به آن باور داشتند، بلکه نتیجهی آزادی اراده او است. این برهان پاسخ به این پرسش مهم است که التزام اخلاقی و یا وظیفه بودن این فرمودانها از کجا میآید؟ چرا باید این قوانین را رعایت کرد؟ در این گزاره فعل «باید»، گویای همان انسجام و عدم تناقض اندیشهی خردمندانه است. مادامی که کسی ادعای خرد کند، نمیتواند خواست خود را زیر پا گذارد. بدین مضمون این فرمودانِ خود نهاده یک فرمودان فریضی است و نه یک فرمودان شرطی. مهم در اینجا این نکته است که ارداهی عمومی دربردارندهی اراده و خواست فردی و خردمندانهی من است. در اینجا تاکید بر خردمندانه بودن است (۴:۴۳۶). دلیل اینکه همهی انسانها به خودی خود یک ارزش هستند و کرامتی مصون و غیر قابل تعرض دارند در آزادی ارادهی آنها نهفته است.
ادامه دارد
در بخش سوم به نگرگاه کانت دربارهی صلح جاودان چون والاترین امر سیاسی خواهیم پرداخت.
پانویسها:
[۱] نگاه کنید به: ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمد حسن لطفی، انتشارات طرح نو، صفحه ۱۳
[۲] نگاه کنید به سنجش خرد ناب، نسخه ب ۳۰، ادیبسلطانی، صفحه ۳۹
[۳] کتاب فرانسوا دو لا روشفوکو تحت عنوان «حکمتها» را محمد جواد محمدی به فارسی برگردانده و در انتشارات اطلاعات به چاپ رسانده است.
[۴] ما در اینجا به اعتراض درست هگل که تحت عنوان Formalismuseinwand معروف شده است، نمیپردازیم چرا که ما را از معرفی کانت دور میکند. تنها به تذکر این نکته بسنده میکنیم، برهان کانت خالی از مشکل نیست. (در این باره بنگرید به: مجموعه آثار هگل، جلد ۱۴، مبانی فلسفی حق، پاراگراف ۱۳۵)
[۵] شمارههای که در پرانتز آمده است اشاره به مجلد و صفحهی مجموعهی نوشتههای کانت دارد که بوسیلهی فرهنگستان پادشاهی پروسی دانشها که مشهور به ویراست آکادمی است در برلین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۵ منتشر شده است.