یک شرکتِ هرمی به بزرگیِ ایران

دیدگاه

اگر بخواهیم اوضاع اقتصادی در ایران امروز را در قالب یک داستان تعریف کنیم آن داستان چیزی شبیه به داستان یک شرکت هرمی بزرگ خواهد شد. روزی روزگاری مردمانی بودند که عموماً گمان می‌کردند به طور طبیعی به جایی نخواهند رسید بلکه روز به روز عقب‌رفت خواهند کرد و در نتیجه به بُردهای یک‌شبه امید می‌بستند؛ به معجزه‌هایی فکر می‌کردند که آنها را به‌یک‌باره از گرفتاری‌های زندگی می‌رهاند؛ گمان می‌کردند که خدا می‌تواند آرزوهایشان را به‌یک‌باره و بی‌آنکه هیچ زحمتی بکشند برآورده ‌کند و برای همین بازار نذر و دعا و توسل نیز داغ بود، چراکه مثلاً مادرها چه کاری جز دعا کردن می‌توانستند برای آینده‌ی بچه‌هایشان بکنند؛ طبیعتاً در این اوضاع کسانی هم بودند که به‌دروغ به مردم پیش‌رفت‌های یک‌شبه و بی‌زحمت را وعده می‌‌دادند و از این راه خودشان یک‌شبه ره صدساله می‌رفتند؛ سیاست‌مداران برای رأی وعده‌های بزرگ و باورنکردنی می‌دادند و مردم به‌سادگی آن‌ها را باور می‌کردند؛ هر از چندی هم سر و کله‌ی یکی پیدا می‌شد که سودهای سرشار با سرمایه‌گذاری اندک را نوید می‌دهد و مردم باور می‌کردند.

هر از گاهی در ایران یک شرکت هرمی گُل می‌کند و نقل محافل می‌شود اما پس از چندی می‌شنویم که آن شرکت تعطیل شده و انبوهی از مال‌باختگان به جا مانده‌اند که دست‌شان به جایی بند نیست. سرزنش‌ها اما بیش از همه نصیب همان مال‌باختگان می‌شود که چرا چنان ساده و آزمند بوده‌اند! با این رویکردِ سرزنش‌آمیز اما بسیاری از ما نه‌فقط ساختارهای هرمی‌وار در اقتصاد را بلکه نگرش هرمی در ایرانیان را نیز نادیده می‌گیریم. نه‌تنها ساختارهای صلب و ماندگار در اقتصاد بلکه همچنین نگرش ایرانیان به رفاه و پیشرفت در حقیقت ساختاری هرمی دارد.

از ترفندهایی با پوشش خیریه (برای مثال، «ارمغان بهزیستی» در سال‌های دور)، تا مؤسسات مالی که نام‌هایی مذهبی بر خود دارند (برای مثال، صندوق امام جعفر صادق)، تا کمپانی‌هایی که خود را با پوشش دل‌سوزی برای مردم تحت تحریم موجه نشان می‌دهند، کلاه‌برداری به شیوه‌ی هرمی در ایران بسیار فراگیر است طوری که پرسشی مهم را پیشاروی ما می‌نهد: پس از آزمودن‌های بسیار، چرا مردم هر بار باز از نو فریب می‌خورند؟

داستان بورس در ایران نیز چیزی جز داستان یک شرکت هرمی نیست: سودهای اندک‌شماری از آدم‌ها معمولاً هیچ مبنایی در رشد اقتصادی و صنعتی ندارد بلکه پایه بر زیان اکثریتِ سپرده‌گذاران دارد — در واقع افزایش و کاهش‌ها در بازار بورسِ ایران اغلب نه با رشدِ هیچ صنعتی بلکه با بازیِ سرمایه (گاهی به دست خود دولت) رقم می‌خورَد.

نمودگاه‌های وضعیتِ هرمی

نظام سرمایه و سرمایه‌گذاری روشن‌ترین نمونه است. به‌ویژه در یک دهه‌ی گذشته با تورم‌های افسارگسیخته مردم در ایران در یک وضعیت اقتصادیِ هرمی زیسته‌اند. اکثریتِ ندارها به‌سود اقلیتِ داراها هرچه بیش‌تر ثروت‌شان را از دست داده‌اند. به برکت تورم، خریدِ تقریباً هرچیزی در ایران یک سرمایه‌گذاریِ خوب است. زمین و خانه و خودرو و طلا و ارزهای خارجی فقط نمونه‌های اصلی هستند. سرمایه‌گذاری‌ها در شکل‌های گوناگون تقریباً همیشه از راه وام‌های کلان بانکی انجام می‌شود. به برکت چاپ پولِ بی‌پشتوانه، بانک‌ها خوب وام می‌دهند ولی به‌ هر حال نه همه‌ی مردم بلکه فقط اقلیتی واجد شرایط (!) می‌توانند از این وام‌ها استفاده کنند. چاپ پول اما خود به تورم دامن می‌زند که این به زیان اکثریت است.

حتا دانشگاه در ایران خود یک سامانه‌ی هرمی بزرگ را شکل می‌دهد. استادان دانشگاه گرچه اغلب خودشان از حقوق کم می‌نالند اما در رده‌های پایینِ درآمد جای ندارند و معمولاً از طریقِ پایان‌نامه‌های دانشجویی و مشغولیت‌های جانبی سطح درآمدشان را از آنچه هست باز بالاتر می‌بَرند. دانشجویان اما اغلب بی‌آنکه درآمدی دریافت کنند ناگزیرند پایان‌نامه بنویسند و پس از تحصیل نیز اکثراً جایی در بازار اشتغال ندارند. تحصیلات دانشگاهی، به‌ویژه تحصیلات تکمیلی، در واقع جای‌گزینِ بی‌کاری می‌شود و بر امیدواری به اشتغال در آینده استوار می‌شود؛ واقعیت غم‌انگیز اما این است که با تحصیلات بالاتر امکان اشتغالِ دانشگاه‌رفته‌ها پایین‌تر می‌آید. در ایران تحصیلات دانشگاهی برای دهه‌ها رؤیایی بوده که به طبقات پایینِ جامعه فروخته شده است؛ به آنان گفته شده که از این راه می‌توانند از جایگاه فرودست رهایی یابند و به بالای هرم برسند!

داستان بورس در ایران نیز چیزی جز داستان یک شرکت هرمی نیست: سودهای اندک‌شماری از آدم‌ها معمولاً هیچ مبنایی در رشد اقتصادی و صنعتی ندارد بلکه پایه بر زیان اکثریتِ سپرده‌گذاران دارد — در واقع افزایش و کاهش‌ها در بازار بورسِ ایران اغلب نه با رشدِ هیچ صنعتی بلکه با بازیِ سرمایه (گاهی به دست خود دولت) رقم می‌خورَد.

به نظر می‌رسد هرمی‌اندیشی با گونه‌ای متافیزیک یا فلسفه‌ی دین و با برخی نگرش‌های مذهبی بی‌پیوند نباشد. برای مثال، وقتی گونه‌هایی از جبرگرایی راه را بر کنش تدریجی و هدف‌مند ببندد، هیچ راهی برای برون‌رفت از اوضاع نابه‌سامان باقی نمی‌ماند جز لطف الهی — این تصور که کار دست ما نیست و اگر خدا نخواهد نمی‌شود.

بسیاری از مردم نیز می‌کوشند آرزوهایشان را در کسب‌وکارهایی چون فارکس و رمزارز برآورده کنند. هیچ آمار دقیقی از کسانی که در ایران در کسب‌وکارهایی چون فارکس و رمزارز هستند نداریم اما هریک از ما در پیرامونش چند نفر را سراغ دارد که به این گونه کسب‌وکارها اشتغال دارند. در این کسب‌وکارها نیز آشکارا وضعیتی هرمی حاکم است.

دین، متافیزیک، و نگرشِ هرمی

به نظر می‌رسد هرمی‌اندیشی با گونه‌ای متافیزیک یا فلسفه‌ی دین و با برخی نگرش‌های مذهبی بی‌پیوند نباشد. برای مثال، وقتی گونه‌هایی از جبرگرایی راه را بر کنش تدریجی و هدف‌مند ببندد، هیچ راهی برای برون‌رفت از اوضاع نابه‌سامان باقی نمی‌ماند جز لطف الهی — این تصور که کار دست ما نیست و اگر خدا نخواهد نمی‌شود. هم‌هنگام، اوضاع حاکم بر اجتماع (بی‌نظمی و بی‌عدالتی) به‌نوبه‌ی خود چنان نگرشی را تقویت می‌کند. بحث‌ها درباره‌ی خداباوری و خداناباوری به کنار، به نظر می‌رسد انگاره‌ی «خدا» برای بسیاری از ایرانیان در حقیقت بخشی از یک نگرش هرمی باشد: او در آن بالا در رأس هرم است، گره‌گشاست و بی‌او از ما کاری ساخته نیست.

از این که بگذریم، منجی‌گرایی که پیشینه‌ی درازش در فرهنگ ایرانی به ریشه‌دار بودنش اشاره دارد ما را همواره چشم به راه نگه می‌دارد که کسی بیاید و مسائل را یک‌جا و یک بار برای همیشه برطرف کند. منجی‌گرایی در تاریخ درازش در ایران خود را هر از چندی در شکل جنبشی فکری یا سیاسی-اجتماعی نمودار کرده و سرانجام در دوران معاصر در شکل حاکمیتی فراگیر به‌طول کامل فعلیت بخشیده است.

از نظر فردی، همه گویی منتظرند که همای اوج سعادت بر بامشان بنشیند. از نظر جمعی نیز گویی مردم همیشه چشم به راه یک قهرمان و رهایی‌بخش هستند: گاهی عباپوشی با پرچم مذهب، گاهی ریاست‌جمهوری ساده‌پوش، گاهی پادشاه‌زاده‌ای بی‌تاج‌و‌تخت، و گاهی حتا سیاست‌مداری در یک کشور قدرت‌مند — نجات‌دهنده هر بار از رنگی دیگر است.

نگرشِ هرمی و کنش‌‌گری

هرمی‌اندیشی برای ایرانیان آشکارا از یک ذهنیت اقتصادی فراتر می‌رود و در مقابلِ نگرش واقع‌بینانه به زندگی قرار می‌گیرد. آنچه هست نگرش همه یا هیچ است، چه در رویکرد به مسائل و مشکلات فردی چه در رویکرد به مسائل و مشکلات جمعی. نکته‌ی مهم این است که اندیشه‌ برای اصلاح و به‌کرد برای بسیاری از ایرانیان از چنین منطقی پیروی می‌کند.

شوربختانه، از چنین فلسفه‌ای هیچ نظریه‌ای برای کنش‌گری برنمی‌آید بلکه این فلسفه‌ اساساً در تضاد با کنش‌گری است. هرمی‌اندیشی به دو شیوه ممکن است مانع از کنش‌گریِ سازنده باشد. یکی اینکه این نگرش ممکن است فرد را بی‌کنش و منتظر نگاه دارد، منتظرِ قدرتی فراتر، یک قهرمان، و یا کسی که در رأس هرم جای می‌گیرد.

نگرش هرمی نیز با گونه‌ای امیدواری پیوند می‌خورد: امیدواریِ بی‌کنشانه و آرزواندیشانه. از همین روست که حتا امید هم ممکن است چون زمینه و ابزاری برای سلطه به کار گرفته شود.

گاهی نیز فرد خودش همان قهرمانِ خودش می‌شود و می‌کوشد خودش را به بالای هرم برساند و به‌اصطلاح گلیم خودش را از آب بکشد، که این این البته ممکن نیست جز با پا گذشتن بر دوش دیگران. در واقع به همین صورت است که وضعیت هرمی بازتولید می‌شود. اما کنش‌گریِ سازنده به‌ناگزیر سرشتی جمع‌گرا دارد و از فرد فراتر می‌رود؛ کنش‌گریِ سازنده آنجاست که آدم‌ها باهم و برای هم کار می‌کنند.

بدین‌سان می‌شود گفت انسان ایرانی فقط تا جایی که از منطق هرمی فاصله بگیرد می‌تواند دست به کنش‌گری بزند و زیست‌جهانش را اصلاح کند.

علیهِ امید

امید از آن احساس‌هایی است که همواره ستایش می‌شود. حتا در سخت‌ترین اوضاع به ما می‌گویند امیدوار باشیم. جایگاهِ این احساس از نظر سیاسی بسیار شایان توجه است. در مقابل ستم و سلطه بی‌شک امید می‌تواند رهایی‌بخش باشد. اما جالب است که نگرش هرمی نیز با گونه‌ای امیدواری پیوند می‌خورد: امیدواریِ بی‌کنشانه و آرزواندیشانه. از همین روست که حتا امید هم ممکن است چون زمینه و ابزاری برای سلطه به کار گرفته شود، خواه در مقیاس کلان و با بهره‌برداری از منجی‌گراییِ جمعی برای مشروعیت‌بخشی به حاکمیت سیاسی، و خواه برای سرگرم کردن‌های مقطعی، شغلی و اقتصادی. در ایران امروز امید به هردوی این شیوه‌ها زمینه‌ را برای سلطه فراهم می‌کند.