«شب، داخلی، دیوار»

«شب، داخلی، دیوار» سومین ساخته وحید جلیلوند، تمثیلی‌‌ست درباره پیامدهای خشونت دولتی بر سرنوشت افراد. این تمثیل بر مبنای ضرورت همدردی بین سرکوبگر و قربانی شکل می‌گیرد. آنچه که این دو را به هم پیوند می‌دهد جسم و روحی‌ست که نظام معلول‌ساز ناسور کرده و از کار انداخته است.
نسخه غیرقانونی «شب، داخلی، دیوار» سومین ساخته وحید جلیلوند و به تهیه‌کنندگی علی جلیلوند که جزو فیلم‌های توقیفی بود و پیش از این برای نخستین بار در هفتادونهمین جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمده بود، اکنون با کیفیت بالا، چندی پس از برگزاری جشنواره بی‌فروغ فجر در دسترس همگان قرار گرفته است. برادران جلیلوند با انتشار اطلاعیه‌ای خطاب به مسئولان وزارت ارشاد اسلامی اعلام کردند:
این رسوایی و بی‌آبرویی شماست که مردم ما را از ساخته شدن و دیدن فیلم‌هایی که ظلم شما را برنمی‌تابند، محروم کرده‌اید.
نوید محمدزاده، دایانا حبیبی و امیر آقایی از بازیگران اصلی این فیلم هستند.
این فیلم نامزد شیر طلایی هفتادونهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شد و برای نخستین بار در ۸ سپتامبر ۲۰۲۲ به نمایش گذاشته شد.

فیلم «شب، داخلی، دیوار» که در جشنواره فیلم «ونیز» و چند جشنواره سینمایی دیگر با نام BEYAOND THE WALL به نمایش در آمده بود در سال ۱۳۹۹ ساخته شده است. ظاهراً سه سال تلاش سازندگان فیلم برای اخذ پروانه نمایش به‌جایی نرسید و تهیه‌کننده و کارگردان فیلم حاضر به  اعمال تغییرات مورد نظر معاونت سینمایی وزارت ارشاد اسلامی نشدند. در طی دو هفته گذشته نسخه با کیفیت فیلم در فضای مجازی پخش شد و با استقبال گسترده علاقه‌مندان به سینما مواجه شد. برادران جلیلوند نیز در بیانیه‌ای اعلام کردند که این فیلم متعلق به مردم ایران است.

❗️ممکن است با خواندن این مطلب داستان فیلم برای شما آشکار شود.

   فیلم «شب ، داخلی، دیوار» قصه‌ای آشنا دارد: ماجرای آغازین فیلم ماجرای اعتصاب گروهی از کارگران یک کارخانه تولیدی در همین حوالی است. کارگران برای دریافت چهار ماه حقوق عقب افتاده خود در جلوی کارخانه تجمع کرده‌اند. پلیس و نیروهای امنیتی برای ممانعت از گسترش این تجمع و سرکوب کارگران آمده‌اند. شکایت کارگران و فریاد اعتراض آنان محل اعتناء نیست. مثل همیشه تجمعات کارگری با بهانه «حفظ نظم و امنیت عمومی جامعه» مورد تهاجم نیروهای پلیس و نیروهای امنیتی بی‌نام و نشان قرار می‌گیرد. روش‌های آنان برای شکستن اعتصاب و بر هم زدن تجمعات کارگری تقریباً یکسان و تکراری است: ابتدا تجمعات را محاصره کرده و بعد بخشی از نیروهای خود را با لباس شخصی به میان تجمعات می‌فرستند تا به اصطلاح «عوامل اصلی» را شناسایی کرده و بعد با هجوم چند نفری افراد شناسایی شده را دستگیر و روانه زندان کنند. این اتفاقی است که سابقه چندین ساله دارد اما از سال ۱۳۹۶ به‌بعد تقریباً هر روز در یک گوشه ایران تکرار می‌شود. نیروهای سرکوبگر نه به علت اعتصاب و تجمع کاری دارند و نه به عوامل اصلی آن یعنی کارفرمایان. در روایت این  فیلم، مقاومت کارگران و حمایت آنان از افراد دستگیر شده به درگیری منجر می‌شود. و این همان فرصت طلایی برای نیروهای امنیتی است. جنگ مغلوبه می‌شود. نیروهای امنیتی و پلیس ضدشورش حمله می‌کنند و تعدادی از کارگران را دستگیر و به زور به داخل اتومبیل‌های «ون» که برای این‌کار تجهیز شده، سوار می‌کنند تا روانه زندان کنند.

Ad placeholder

   تا این‌جای قصه برای همه آشناست. چون بارها و بارها اتفاق افتاده و رخدادهای پس از آن نیز کاملاً روشن است. افراد دستگیر شده و با پرونده‌ای پر و پیمان از اتهامات نامربوط راهی دادگاه و محکوم می‌شوند. مطالبه پرداخت حقوق‌های معوقه برای اداره‌ کردن حداقل معیشت، کلاً از پرونده حذف و به‌جای آن عناوین اتهامی غریبی مثل تجمع به قصد برهم زدن نظم عمومی، اقدام برعلیه امنیت ملی به قصد براندازی، نفوذ در بین صفوف کارگران برای تحریک آنان، اجتماع و تبانی به‌ قصد. . . و اتهاماتی از این دست در پرونده افراد درج می‌شود که بین یک‌ سال تا ۱۰ ‌سال محکومیت به ‌دنبال دارد. عواقب این دستگیری‌ها نیز بر همگان آشکار است. سندیکایی برای حمایت از خانواده‌های کارگران زندانی وجود ندارد. دستگیرشدگان فراموش می‌شوند. خانواده کارگران زندانی هیچ امکانی برای تأمین معاش خود ندارند. کارگر زندانی نه تنها کارش را از دست می‌دهد بلکه بحران به خانواده‌اش سرایت می‌کند و مصیبت‌هایی بر سر او و خانواده‌اش آوار می‌شود. در واقع حکومت به عمد هزینه شرکت در اعتصابات را افزایش می‌دهد تا بدین طریق هیچ‌گونه تجمع و اعتصابی صورت نبندد.

فاجعه‌ای در راه است

پوستر فیلم «شب، داخلی، دیوار» ساخته وحید جلیلوند: همدردی، برون‌رفت از انفعال و بازگشت به کنشگری

   داستان فیلم «شب، داخلی، دیوار» اما به اینجا نمی‌رسد بلکه در مسیری دیگر ادامه می‌یابد. در داستان این فیلم فاجعه بدتری در راه است: مادری مجرد که کارگر همان کارخانه است به همراه کودک چهارساله بیمارش به محل تجمع آمده. در اثر یورش نیروهای امنیتی فرزندش را گم می‌کند. او دستگیر و به داخل اتومبیل ون نیروهای امنیتی کشانده می‌شود. التماس‌های او برای یافتن فرزندش بی‌ثمر است. اعتراضات سایر دستگیرشدگان به نیروی امنیتی نیز بی‌نتیجه است. مأموران در دستگیری و سوار کردن کارگران به اتومبیل پلیس مختارند. اما به محض دستگیر کردن یک فرد، دیگر مجاز به رها کردن او نیستند. منطق غریبی است. به‌ هر حال اصرار راننده هم که خودش از نیروهای امنیتی است، و قصد او برای متوقف کردن ماشین منجر به کشمکش بین راننده و نیروی امنیتی می‌شود. ماشین تصادف کرده و واژگون می‌شود. بازداشتی‌های زخمی توسط اتومبیل بعدی پلیس دستگیر می‌شوند. تنها کسی که موفق به فرار می‌شود همان مادر مجرد است.

   زن جوان بعد از دویدن مسافتی طولانی موفق می‌شود از طریق پله‌های فرار یک ساختمان چند طبقه به آپارتمانی وارد شود که مردی نابینا در آن زندگی می‌کند. مردی تنها، تلخ، ناامید و خسته که لحظه‌ای قبل از پناه‌آوردن زن جوان به خانه‌اش، قصد خودکشی داشته. لحظه خودکشی مرد نابینا لحظه ورود ما به داستان است.

   اولین سکانس فیلم با نمایش تلاش مرد نابینا برای خودکشی آغاز می‌شود و درست در همان لحظه ‌است که انگار زن جوان از راه می‌رسد و در گوشه‌ای پنهان می‌شود. ساختمان توسط پلیس محاصره می‌شود. از زبان نگهبان ساختمان می‌شنویم که اتهام زن جوان قتل مأمور امنیتی است که در تصادف اتومبیل ون کشته شده است. در حالی که او در هنگام تصادف تقریباً بیهوش در کف اتومبیل افتاده بود.

    مرد نابینا سعی می‌کند زن جوان را آرام کند و انگار در پی فرصتی است که امکان فرار زن از آپارتمان فراهم شود. آپارتمان مرد بارها توسط یک مأمور امنیتی و مدیر ساختمان که بعد معلوم می‌شود همکار اوست مورد بازرسی قرار می‌گیرد. زن جوان صرع دارد و حداقل دو بار در مدت حضورش در خانه دچار حمله می‌شود. اندوه گم‌شدن کودک خردسالش او را بی‌قرار کرده است.

   دوربین دوباره به صحنه ابتدای داستان بازمی‌گردد. به صحنه تجمع کارگران تا برخی جزئیات دیگر را به ما نشان دهد. به جایی که این زن جوان با چادر سیاه و با کودکی در بغل آمده تا زیر شکوائیه‌ای را که کارگران برای مطالبه حقوق عقب افتاده خود تنظیم کرده‌اند امضاء کند، و در همان حال چگونگی دستگیری او و همکارانش و مجادله آنها با مأمور امنیتی در داخل ون را نمایش دهد. در این چرخش دوباره دوربین، ما راننده جوان ون را می‌بینیم که در گوشه‌ای نظاره‌گر درگیری‌هاست. او کسی نیست جز همان مرد نابینا. در طول فیلم گاهی که دوربین فضای داخلی را از بالا نشان می‌دهد، در این صحنه‌ها فضای داخلی آپارتمان و چینش اثاثیه خانه تفاوت دارد. تنها در سکانس‌های انتهایی فیلم است که متوجه می‌شویم این دوربین نه دوربین فیلم‌برداری بلکه دوربین مداربسته داخل سلول زندان است.  

   بعد از کشمکش طولانی مرد نابینا با زن جوان و ترغیب او به فرار و مقاومت زن، با این استدلال که می‌مانم و با مأموران حرف می‌زنم، مرد نابینا شروع به تیراندازی بی‌هدف به سمت خیابان می‌کند و همین تیراندازی سبب ورود مأموران به داخل آپارتمان و دستگیری او می‌شود و زن جوان نیز موفق به فرار می‌شود. این بار مرد نابینا در سلول انفرادی است.

Ad placeholder

در هم آمیختن مرزهای رؤیا و واقعیت

 در این جا یعنی در سکانس‌های پایانی فیلم است که بیننده درمی‌یابد تمام این فیلم رؤیاها و خیالات مرد نابیناست. راننده همان ون که گرچه در هنگام تصادف نابینا شده اما به اتهام قتل همکارش دستگیر و زندانی شده است. در واقع آپارتمانی وجود ندارد. چشم‌پزشک و مأموران امنیتی در سلول زندان به سراغ او می‌آیند نه در آپارتمانش. نامه‌هایی که او از زنی جوان دریافت می‌کند از همین زن جوان است که از مهلکه گریخته، کودکش را یافته و در واقع به راننده زندانی که با تصادف او را رهانیده است نامه می‌نویسد.

  در پایان فیلم درمی‌یابیم که تمام داستان این فیلم به غیراز صحنه‌های تجمع و درگیری کارگران، در ذهن مرد نابینا اتفاق می‌افتاد. زنی وجود ندارد و حضور زن، طرز نگاهش، نحوه لباس پوشیدنش، دیالوگ‌هایش و غم‌ها و دلهره‌هایش همه در ذهن مردنابینا شکل می‌گیرد. او حتی گریختن زن را ندیده و حتی نامه‌هایی که از زن دریافت می‌کند توهمات و خیالات اوست. نگهبان مجتمع ساختمانی در واقع نگهبان زندان است. به عبارت روشن‌تر در اواخر فیلم است که بیننده درمی‌یابد که راوی داستان دوربین یا آن دختر جوان نیست. راوی داستان مردنابینای زندانی است که در خیالات خودش به آپارتمانش بازگشته است و ما با جابه‌جایی راوی فیلم را از نو کشف می‌کنیم. در واقع این فیلم که از بازنمایی عاقبت یک تجمع کارگری آغاز شده به فروپاشی روانی یک مأمور امنیتی می‌رسد. راننده‌ای که در برابر پرسشی جدی قرار گرفته و چون درمانده و زندانی است، در رؤیاهایش به یاری زن جوان می‌شتابد. داستان فروپاشی روانی یک مأمور امنیتی سال‌ها قبل در فیلم تحسین شده «نقطه ضعف» توسط محمدرضا اعلامی به تصویر کشیده شده بود.

  ساختار این فیلم و تردد مکرر بین رؤیا و واقعیت و این‌که واقعیت چگونه در رؤیاهای ما درهم آمیخته و جابه‌جا می‌شود یادآور برخی از فیلم‌های دیوید لینچ بخصوص دو فیلم «بلوار مالهلند» و «مخمل آبی» است. کارگردان با مونتاژ خوب و البته برجای گذاشتن برخی نشانه‌ها سعی کرده واقعی نبودن بعضی از جزئیات را به ما یادآور شود. اما فضای آپارتمان، چینش سکانس‌ها، دیالوگ‌ها و گریم‌ها آنقدر واقعی به‌نظر می‌رسند که تا انتهای فیلم و دیدن مرد نابینا در سلول انفرادی متوجه این نشانه‌ها نمی‌شویم. به همین دلیل فیلم «شب، خارجی، دیوار» را باید دو بار دید تا نشانه‌ها کاملاً آشکار شوند.

   در شرایطی که جز در مواردی نادر، اکثریت قریب به اتفاق تولیدات سینمای ایران انگار سیر قهقرایی در پیش گرفته‌اند و غالب این تولیدات یا کمدی‌های مهوع‌اند یا قصه‌هایی جعلی درباره شرایط اجتماعی و وقایع تاریخی و یا در قابل تحمل‌ترین فیلم‌ها، نقل داستان‌های تکراری و اغراق‌شده درباره قاچاق، گروه‌های تبه‌کاری و کلاه‌برداری و اختلافات خانوادگی‌، در این شرایط ساخت فیلم خوبی مثل فیلم «شب، خارجی، دیوار» یک رخداد امیدوارکننده است.

اگر آن دوگانه فرضی در مورد تغایر فرم و محتوی را موقتاً بپذیریم، این فیلم از هر دو جهت فیلمی قابل تأمل و شایسته است. فیلمنامه‌نویس و کارگردان فیلم «شب، خارجی، دیوار»، با کمال شجاعت یک ماجرای واقعی را دست‌مایه ساخت فیلم خود کرده‌اند. اعتصابات و تجمعات کارگری که اغلب نه به‌خاطر مطالبه شرایط بهتر و عادلانه‌تر بلکه برای گرفتن دستمزدهای پرداخت نشده هر روز شکل می‌گیرد، معمولاً به سرکوب و دستگیری و زندانی شدن کارگران ختم می‌شود در حالی‌که کارفرمایان که آفریننده واقعی این مشکلات هستند هیچ‌وقت مواخذه نمی‌شوند و حتی در ندادن دستمزد کارگران بیشتر تعلل می‌کنند. بدیهی است در شرایطی که ارزش پول ملی در یک سراشیب بی‌انتها در حال سقوط است و می‌توان از درآمد حاصله به‌جای پرداخت به موقع دستمزد کارگران سود بیشتری برد، پرداخت دستمزدها زیان محسوب می‌شود.

Ad placeholder

همبستگی با فرودستان 

 درهرحال گرچه ماجرای تجعمات کارگری به تدریج و در طول فیلم کم کم به ماجرای حاشیه‌ای تبدیل می‌شود و کارگردان با بازنمایی تضاد و تناقضی که راننده نابینا به‌عنوان یک مأمور امنیتی دچار آن شده و نسبتی که او از یک طرف با فرودستان و از طرف دیگر با همگنان خود دارد، عملاً داستان را به طرف موضوع مهم‌تری می‌برد، با این حال هم نحوه طرح روایت و هم نحوه هدایت آن به سمت ماجرای مورد نظر کارگردان با مهارت و ذوق کافی صورت گرفته است. در واقع او با اشراف کامل بر مشکلات مبتلا به  جامعه یک تجربه خصوصی یا یک اتفاق خاص را در قالب یک فیلم خوش ساخت به تجربه‌ای همگانی تبدیل کرده است و این از درک عمیق کارگردان از اهمیت و کارکرد هنر راستین نشان دارد.

    فرم، ساختار و بخصوص مونتاژ فیلم و انتخاب موقعیت درست راوی برای روایت این قصه، بازنمود بخش مهمی از داستان در رؤیاهای پرسوناژ اصلی فیلم و درآمیختن آن با واقعیت و بالاخره رفت و آمد مکرر بین این دو به طوری که گاهی مرزهای رؤیا و واقعیت در هم می‌ریزد، در سینمای ایران به راستی نوآورانه و کم‌نظیر است. گرچه بازنمایی رؤیا در سینمای ایران، آن هم در قالب الگوهای روانکاوی فرویدی (یعنی بازنمایی متناظر و یک به یک امری واقعی به شکل رؤیایی معین) بی‌سابقه نیست. اما اغلب مرز رؤیا و واقعیت روشن است. نقطه قوت این بازنمایی در فیلم «شب، خارجی، دیوار»، درهم ریختن مرزها بدون نشانه و یا اطلاع قبلی است. به‌ هر حال دست‌زدن به چنین تجربه‌ای از خلاقیت و درک کارگردان از اهمیت و نقش فرم در سینما و به‌طور کلی در هنر نشان دارد، و این‌که خلاقیت در فرم متبلور و متجلی می‌شود.

   نکته آخر بازنمایی شرایط اجتماعی محاط بر داستان این فیلم است. راننده نابینا شده گویی با زن جوان کارگر احساس قرابت بیشتری دارد تا با مأموران تجسس. او هم در هنگام دستگیری زن و هم در رؤیاهایش، در پی دفاع از زن برمی‌آید. او برخلاف مأمور امنیتی که به‌جای حق دادن به کارگران آنان را تهدید می‌کند که کاری خواهد کرد که به خیابان آمدن را فراموش کنند، با زن و نگرانی او به‌خاطر کودک بیمارش هم‌دلی بیشتری دارد. اسلحه‌ای را که به او می‌دهند زیر صندلی رها می‌کند چون مطمئن است به استفاده از آن نیاز نخواهد داشت. اما در خیال همان اسلحه را برای رهانیدن زن به کار می‌برد. مرد نابینا خودش به‌نوعی مأمور امنیتی است اما خودش را صرفاً مامور معذور نمی‌داند و زمانی که عقل و دلش به‌راهی دیگر گرایش دارند تسلیم فرمان بالادستی‌ نمی‌شود. این همان امر منفی است که در هر ساختار به ‌ظاهر مستحکم مبتنی بر سلسله مراتب، ایجاد ترک خواهد کرد. این مهم‌ترین امیدی‌ست که کارگردان به ما می‌دهد.

Ad placeholder