چیماماندا انگوزی آدیچی میگوید:
تکداستان کلیشهساز است. ایراد کلیشه این نیست که حقیقت ندارد، بلکه ناقص است و یک داستان را تنها داستان موجود جا میزند.
مقصود چیماماندا که تجربه آفریقایی بودن و سیاهپوست بودن را دارد این است که چهره و داستان آفریقا فقط داستان فقر و فلاکت و زشتی نیست. او ریشۀ چنین تصوراتی از آفریقا و آفریقایی را سنت تصویرسازی از این قاره در ادبیات غربی میداند که از نظر چیماماندای آفریقایی ربط چندانی به تصور آفریقایی از خود ندارد.
آدیچی خاستگاههای این سنت داستانگویی درباره آفریقایی را تا تاجری لندنی به نام جان لاک پی میگیرد که در سال ۱۵۶۱ به سفر آفریقا رفت و آفریقاییها را «جانوران بیخانمان» توصیف کرد: «آنها مردمانی بیسرند، دهان و چشمها روی سینهشان قرار دارد.» آدیچی به زبان تحقیرآمیز نویسنده انگلیسی معروف، رادیارد کیپلینگ، هم اشاره میکند که در شعرِ «بار مسئولیت مرد سفید» نژادهای غیراروپایی را «نیمهعفریت- نیمهکودک» توصیف کرد:
«بپذیر مسئولیت مرد سفیدپوست را-
بهترین فرزندانت را گسیل کن-
پسرانت را هجرت بده
تا حاجت اُسرایت را برآورده سازند؛
با سازوبرگ جنگی سنگین در خدمتِ
قوم و وحوش سرآسیمه درآیند-
[در خدمت] تازهاسیران خیرهسر،
نیمهعفریت و نیمهکودک.»
آدیچی میگوید:
تکداستان کرامت انسانها را به غارت میبرد. تشخیص برابری انسانها را دشوار میسازد و به جای شباهتها روی تفاوتها انگشت میگذارد.
هنر به واسطه قدرت تصویر میتواند ویژگیهای جسمانی و حسیّات درونی انسان را بازنمایی و لذا انسانیت سوژههایی را اعاده کند که با زبان هنر، شعر یا داستان به شکلی اگزوتیک بازنمایی شده یا میشوند. در میان هنرمندان سیاهپوست، به نظر اِدی چیمبرز، منتقد هنری، هنرمندان سیاهپوست انگشتشماری هستند که در مقایسه با معاصران سفیدپوست «ایماژهایی از خویشتنپذیری» داشته باشند. کودزانای وایلت هومی، هنرمند جوان اهل زیمباوه، را میتوان از جمله این تعداد انگشتشمار محسوب کرد. او به نسلی تعلق دارد که دیجیتال را با آنالوگ، عکس خانوادگی را با تصویر اینترنتی، خاطره را با شور تجربه و همۀ اینها را با کنجکاوی دربارۀ واقعیت و امکانپذیری چند روایت روی یک بوم (و اخیراً لایهلایه بوم) میآمیزد.
کودزانای وایلت هومی در سال ۱۹۹۳ در گوتو زیمباوه به دنیا آمد. در سال ۲۰۰۲ که ۹ سال داشت، به دنبال فروپاشی اقتصادی و آشوب سیاسی زیمباوه، کشورش را ترک کرد و تا هفده سالگی ساکن آفریقای جنوبی بود. او اکنون در انگلستان زندگی میکند.
در سال ۲۰۱۶، همزمان با فارغالتحصیلی از کالج هنر ویمبلدون، جایزۀ کلاید اند کامپنی و جایزۀ جوان موفق جوایز بینالمللی زنان زیمباوه را دریافت کرد و در فهرست نامزدهای نقاشان معاصر بلومبرگ درآمد.
کارهای کودزانای هومی نگاهی است عمیقاً شخصی به زندگی آفریقای جنوبی. تجربهاش از غربت و آوارگی خمیرمایهای در اختیارش گذاشته تا منابع مختلفی، از تصاویر آرشیوهای آنلاین گرفته تا عکسهای شخصی، را با هم تلفیق کند و درک و فهم ما از خودمان و دیگران را در زمینۀ واقعیت اجتماعی پیچیده بکاود؛ واقعیتی که رفتهرفته هر چه بیشتر بر مبنای تصویر شکل میگیرد. بسیاری از نقاشیهای کودزانای خودنگاره و تصاویری از خانواده و بستگان اوست.
یکی دیگر از نقاط عزیمت این نقاش، فیگورهای عریان است که جسورانه مسأله تن سیاهپوست و بازنماییاش، همینطور سکشوالیته (میل جنسی)، جنسیت و معنویت را مطرح میکند. تکنیک کاری او عکاسی و تصاویری است که به صورت دیجیتال کلاژ شده و روی کاغذ یا بومهایی با ابعاد بزرگ در ترکیب با رنگ روغن کار شدهاند. در کار کودزانای اغلب اوقات این کلاژ-نقاشیها با رسانهها و تکنیکهای دیگری مانند چاپ سیلک، سیاهقلم و مدادشمعی هم میآمیزند. کاربرد اشیای واقعی، تصاویر و چیزهای بیدوامی همچون بریده روزنامهها و مجلات در کلاژ موجب میشود تفکیک اثر بهاصطلاح هنری از اشیای روزمره، تحدیدهای بین فرهنگ والا و فرهنگ پایین زیر سؤال برود. این مرزشکنی در کار هنرمند سیاهپوست کوئیر معنای مضاعفی را تداعی میکند: امکانپذیری همنشینی مصالح و مدیومهای مختلف فرهنگ عامه، و مهمتر از آن، گشودهشدن سپهرهای معنایی جدید در نتیجه این همنشینی.
کودزانای درباره تأثیر تجربه آوارگی بر کارش میگوید:
با فروپاشی جغرافیا و زمان و فضا، من دیگر محصور در جامعهای واحد نیستم بلکه همزمان زیمباوه و آفریقای جنوبی و انگلستان را در ذهنم تجربه میکنم. من در انگلستانم، اما هر جا بروم این مکانها را با خودم دارم.
نقاشیهای کودزانای هومی در ۵۸امین دوسالانه ونیز ۲۰۱۹ در غرفه زیمباوه نمایش داده شد. او جوانترین هنرمند شرکتکننده در این دوسالانه بود. کودزانای در نمایشگاههای انفرادی و گروهی متعددی شرکت کرده است، از جمله: «اگر همین طور به جنوب بروی به خودت میرسی»، ۲۰۱۷ «رؤیای خانه»، موزۀ هنر لسلی لومان نیویورک (۲۰۲۳)، «زنان پشت پنجره» در گالری دالویچ پیکچر لندن (۲۰۲۲)، «وقتی خودمان را میبینیم: یک قرن فیگورسازی سیاه در نقاشی»، کیپتاون (۲۰۲۲)، «قدرت دستهای من»، موزۀ هنر مدرن پاریس (۲۰۲۱)، «اوبونتو: رؤیایی روشن»، پاله دوتوکیو پاریس (۲۰۲۲-۲۰۲۱). سال گذشته نمایشگاه انفرادی او با نام «خمیرۀ ارواح» در گالری ویکتوریا میرو لندن برگزار شد.
روایتهای متعدد به کمک کلاژ
کودزانای سبک نقاشی متمایز خود را با آمیختن فیگورها، عناصر نمادین و رنگهای سیر ایجاد کرده است تا تابلوهای چشمگیری در ابعاد بزرگ خلق کند. او از عکسهای خانوادگی الهام گرفته و با تکنیکهای تجربی فیگورها و صحنههایی نقاشی کرده که تصویری هستند از نوستالژی و اشتیاق آوارگان به وطن. این کارها مراقبهای هستند بر ایده وطن و چندوطنی بودن. داستان این تابلوها به سمت خودزندگینامه میل میکند و با نوسان بین پرتره و سلفپرتره پیوندهای خانوادگی و حافظۀ مشترک را میکاود. جالب اینکه تصور این هنرمند جوان آفریقایی از نوستالژی بیش از حزن و پریشانی با شوق تجربهگری آمیخته است:
خوبی دوری از وطن این است که به ما این توانایی را میدهد تا خودمان و معنایی آفریقایی بودن را از نو بسازیم (البته اگر معنای مشترکی وجود داشته باشد). از نو تعریف کنیم که زمیباوهای مهاجر ساکن در انگلستان یعنی چه، معنای تعلق به فرهنگ الجیبیتی، فرهنگ ایمو، فرهنگ اینترنت، فرهنگ کوسا،[۱]شونا، فرهنگ رنگینپوست و انگلستان چیست. اینها لایههایی هستند که تجربۀ فردی مرا میسازند.
امر خانوادگی و آشنا مضمون قوی مکرر در کارهای کودزاناست: شادی کودکی همراه با حالوهوای تجربهگری خلاقانۀ این دوران، رها از حدومرز. عشق به آزادی و تخیل نیز پشتوانۀ رویکرد هنرمند به واقعیتهای غالباً دلسردکنندۀ زندگی معاصر است، چه در رابطه با مسائل سیاسی و چه حقوق الجیبیتیکیو که خود هنرمند به این گروه تعلق دارد. کار او نوعی اتوپیای آفریقایی خوشبینانه را به نمایش میگذارد: تجلی زندگی پرشور درونی و طرح امکانات آتی.
روال کاری کودزانای معمولاً به این صورت است که آزادانه با تصاویر، عکسها و متنها بازی میکند تا کلاژهای دیجیتال را بسازد. میبُرد و کلاژ میکند و از نو میچیند تا کمپوزیسیونی بسازد. به نظرش مرحلۀ کلاژ دیجیتال خلاقانهترین و شهودیترین قسمت این کار است. بعد به سراغ انتقال تصاویر روی بومهایی در ابعاد بزرگ میرود و حساسیت نقاشانۀ خود را به این آمیزۀ فرم و رنگ جسورانه اضافه میکند.
نمایشگاه «اگر همین طور به سمت جنوب بروی به خودت میرسی»
«دل تو دلم نبود/ رفتم به ایسگا/ دل تو دلم نبود/ دمبال یه واگن باری میگشتم/ که غِلَم بده ببرتم یه جایی تو جنوب.»[۲]
نام این پرتره که دختری با گوشوارۀ مروراید را به ذهن متبادر میکند، آلترناتیوی بصری و معاصر با تأکید روی زیباییشناسی سیاه است. فیگورهای کودزانای مانند خود او سیاهپوست هستند؛ چهرههایی برخوردار از ویژگیهای نژادی و نه لزوماً در راستای زیباییشناسی سفیدپوستی مسلط. همینطور عکسهای بریده که در برخی کارهایش کلاژ شدهاند.
بسیاری از هنرمندان به معنای بدن سیاه در هنر پرداختهاند اما این بدنها در دنیای کودزانای با قطعاتی از رنگها، گیاهان و عکسها بیش از همه به چشم میزند. این نقشهای فیگوراتیو، رنگارنگ و مزین به ارجاعات بصری غیرمنتظره، حاوی زیباییشناسی همۀ مکانهایی هستند که او در آنها زیسته است، از زیمباوه گرفته تا لندن، و گوشۀ چشمی هم به زیباییشناسی مانگا[۳] دارند. تأثیر این انمیشنها را میتوان در حرکت نقاشیهایش دید: با اینکه فیگورها ثابت هستند، کمپوزیسیون کارها ایستا نیست.
۹ نقاشی نمایشگاه انفرادی «وقتی پوستت نامه لازم دارد» که در سال ۲۰۲۱ در ویکتوریا میرو لندن برگزار شد، به قول نقاش به کنجکاویهای درونی و شخصی مربوط میشوند. نقاشیها نامههای بصری به خود هستند:
این نمایشگاه آغاز سفری در خودکاوی بود. اینکه هویت در اصل به چه معناست مسألهای است که مدام در کارم تکرار میشود (حتی خارج از حیطۀ کارم). فکر میکنم در این کارها حفرههایی است که پنجرههایی برای کنجکاوی باز میکنند. نقاشی برای من راهی است برای اینکه کنجکاو بمانم و کلاژ کمکم میکند تا شکنندگی شرایط انسانی یادم بماند. [چه میشد] اگر قرار بود قسمتهای اساسی خودمان را بکنیم و کنار بگذاریم، [مثل] نژاد، جنسیت، گرایش جنسی، اتفاقاتی که درون هر کسی میافتد، با کارم میخواهم به این مسائل بپردازم.
با استفاده از زبانهای بصری و ارجاعات متعدد، از خردهفرهنگهای اینترنتی معاصر گرفته تا سنتهای تاریخ هنری، کودزانای هراسی ندارد که پایی در سنت و پایی در معاصریت داشته باشد و در این مسیر تمام تناقضها و پیچیدگیهای سوبژکتیویتۀ فردی را بازنمایی میکند.
عکسهای خانوادگی محک افکاری دربارۀ حزن، کار حزن روی حافظه و تأثیر تکهتکه کننده و گیجکنندۀ حافظهاند. با تصاویری که تولید و بازتولید میشوند، کار کودزانای بیانگر خطاپذیری حافظه است. هنرمند در چیزهایی تردید میکند که محکم یا برخوردار از قطعیت به نظر میرسند. با تکنیک لایهبندی، هنرمند فضایی برای تخیل و کشف باز میکند که تاحدی نتیجۀ تربیت او در زیمباوه و آفریقای جنوبی، علاقهاش به متافیزیک و معنویت و نمودهای هویت سیاه و کوئیر است. مدیوم تاریخی نقاشی کمکم به خورد رویکردی کلاژگونه میرود که نسخۀ آنالوگ پلتفرمهای شبکههای اجتماعی است. او میگوید: «فکر میکنم دنبال آزادی میگردم. کلاژ دستم را آزاد گذاشته است…»
نقاشیهای چندلایۀ نمایشگاه «خمیرۀ ارواح»
نقاشیهای این نمایشگاه در دو سطح نصب شدهاند. عکس (یا تکهای از آن) در مقیاسی بزرگ در فضا معلق است یا روی پلاستیک وینیل چاپ شده که از سقف تا روی زمین گالری کشیده شده. تکهای از سوژۀ عکاسی که میتواند تصویر خاطره باشد، روی زمین گالری پهن شده است. گاه خود عکس نیز از وسط به دو نیم شده یا در جهات مختلف بریده شده یا به کمک کلاژ با طبیعت یا فیگوری دیگر آمیخته. کودزانای با دو تکنیک کلاژ و اینستالیشن چندلایۀ بوم و عکس، زبانی تصویری برای روایت حسیّات و خاطرات مختلف همزمان خلق کرده است.
کارهای خودزندگینامهای کودزانای بیننده را به این مسأله رهنمون میشوند که در دنیای دیجیتال شدۀ تصاویر بیپایان چگونه به فهمی از خودمان میرسیم یا در واقعیت اجتماعی پیچیده چه تجربه یا فهمی از یکدیگر داریم؟ تصاویر چه نقشی در تجربیات و خاطرات ما دارند؟ اگر عکسهای دستکاری شده را نمایندۀ تصاویری بگیریم که در حافظه ثبت و ضبط و دستکاری شدهاند، کودزانای در کارهای اولیه، با برشها و کلاژها و دستکاریها و نقاشی و آمیزش عکس خانوادگی با تصاویر اینترنتی و نقاشی، خاطره را روی سطح یکبعدی به تصویر میکشید. در نمایشگاه سال ۲۰۲۳، این لایهها را به شکلی فیزیکی در سطوح مختلف و معلق نصب کرد تا بیشتر روی مفهوم چندلایگی تصاویر و ترتیب و ترکیب آنها و تأثیرشان روی حافظه تأکید کند. این فیگورهای سیاه عکس و نقاشی نه فقط از آلبومهای شخصی بلکه از آرشیوهای عمومی گرد آمدهاند و اعلانی هستند بر «خویشتنپذیری سیاه» هنرمند. فیگورها در خلوت و برهنگی، در کار و بازی، در شادی و حزن به کمک تکنیک کلاژ و چندلایگی، نمودی از روایتهای متعدد زندگی روزمره، خاطره، خانوادهاند.
منابع:
پانویس:
[۱]. Xhosa: زبان و مردم جنوب آفریقا
[۲]. لنگستون هیوز به ترجمۀ شاملو.
[۳]. Manga: تصاویر کتابهای کمیک و رمانهای تصویری که معمولاً بزرگسالان مخاطب آنها هستند.