گروه «دبابیس» از ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷ به طور مستقل به عنوان تئاتری مردمی به فعالیت می‌پرداخت. رویکرد مارکسیستی گروه از آغاز، تولید تئاتر برای توده‌ها را در کانون توجه خود قرار داد. در حالی که دیگر گروه‌ها از همدلی آشکار با جناح‌های سیاسی وقت خودداری می‌کردند، این گروه از ابراز همبستگی علنی با احزابی چون «حزب کمونیست فلسطین» و «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین» اجتناب نکرده و به عنوان یکی از رادیکال‌ترین گروه‌های مستقل تئاتری توانست مخاطبان بسیاری را در جوامع مختلف همفکر خود به دست بیاورد.

تئاتری که در ابتدا به واسطه نقش پر رنگ ابراهیم جبیل (نمایشنامه‌نویس و کارگردان) شکل گرفته و اعضای اصلی آن را نیز «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین» تشکیل داده بودند، در ادامه به واسطه تلاش‌های داوطلبانه و مردمی به سرعت گسترش یافت و توانست پایگاه اجتماعی محکمی برای خود بنا کند. 

ناشنوایان 

در ۱۹۷۳، جبیل پس از برقراری ارتباط با اتحادیه کارگران ساختمانی در رام‌الله توانست گروهی متشکل از کارگران و افراد دیگر را گرد هم جمع کرده و اولین نمایشنامه خود با نام  Al-Turshan یا «ناشنوایان» را به صحنه ببرد. این نمایش که اقتباسی از یک رویداد تاریخی در دوران عثمانی بود و مضمون آن حول اختلاف طبقاتی میان مالکان و دهقانان شکل می‌گرفت، با پرده برداشتن از سیمای واقعی اشغال به بازنمایی مبارزات فرودستان و مسئله اختلاف طبقاتی می‌پرداخت.

در این نمایش سلیمان بک در تلاش برای تصاحب زمینی دهقانی و به دست آوردن عشق عایشه است، عایشه اما از او دوری کرده و برای مقابله با او و برپایی شورشی انقلابی علیه قدرت و سلطه او حمایت جمعی را طلب می‌کند. عایشه به تماشاچیان تئاتر پناه می‌برد و در میان آنها پنهان می‌شود. اتفاقی که در لحظه منجر به از میان برداشتن مرز میان تئاتر و زندگی روزمره می‌شود. در ادامه عایشه مخاطبان را به ناشنوایی و انفعال متهم می‌کند و آنها را به اعتراض علیه وضع موجود و اقدامی درخور فرا می‌خواند. بدین ترتیب «صحنه» تبدیل به میدان نبرد مردمی اشغال شده می‌شود. در پایان اجرا، صداهایی همنوا در میان حضار اعلام می‌کنند که «مردم زنده خواهند ماند، آنها هرگز وطن خود را ترک نخواهند کرد و دست از مبارزه بر نخواهند داشت، عایشه به خانه خود باز خواهد گشت…» 

جبیل، «ناشنوایان» را نمایشی رئالیستی با پرداختی تاریخی به موضوع فلسطین خواند و همچنین زن را به عنوان نمادی از سوژه تحت ستم که همواره مورد سرکوب تاریخی قرار گرفته تعریف کرد. هویت زنانه‌ای که در نمایش او از طریق دوری گزیدن از انفعال و قدم گذاشتن در مسیر مبارزه، به دنبال کسب عاملیت سلب شده از خود بود. بدین ترتیب او آرمان فلسطین را همواره نبردی در چندین جبهه اجتماعی و سیاسی می‌دانست و در اجراهایش به واسطه بحرانی کردن کلیشه‌های موجود و همچنین برجسته ساختن روابط قدرت و تأکید بر مسائل طبقات ستمدیده، به پروبلماتیک ساختن ساختارهای موجود می‌پرداخت.

سرزنش حقیقت

در قطعه‌ای متشکل از دو صحنه اجرایی، با عنوان Da’irat Al-Khawf «دایره ترس مه‌آلود» که اساساً بر موضوع استثمار تکیه داشت، گروه نگرانی خود را در رابطه با کمرنگ شدن مبارزات در راه آرمان فلسطین در گذر زمان به نمایش گذاشت.

در نمایش دیگری با نام al-Haq al-Haq «سرزنش حقیقت» که با گزارشی از آتش‌ سوزی در خانه زن جوانی در اردوگاه پناهندگان آغاز می‌شد، با نمایان ساختن شمایی از شرایط دشوار زندگی در اردوگاه‌ها، همچون عدم وجود ایستگاه‌های آتش نشانی و دسترسی به خدمات شهری، لایه‌های دیگری از وضعیت اجتماعی و اقتصادی طبقات مختلف نیز به چالش کشیده می‌شد. اجرایی که در «کمپ آوارگان الجلازون» و در نقطه اوج خود به واسطه برانگیختن خشم عده‌ای از تماشاگران منجر به مداخله آنها و درگیری با بازیگر ایفا کننده نقش شهردار شد.  

موفقیت اجرای نمایش در کنار اعضای اتحادیه کارگران ساختمانی، جبیل و تعدادی از اجراکنندگان را به سمت تأسیس یک گروه تئاتری سوق داد. آنها از طریق اداره مدنی ارتش اسرائیل، برای دریافت مجوز و راه‌اندازی گروه تئاتری خود اقدام کردند. در طول فرایند درخواست مجوز ، جبیل بارها از طرف فرماندار نظامی برای بازجویی احضار شد و دست آخر نیز پس از چند ماه، مقامات اسرائیل مشروط بر عدم عضویت جبیل اجازه تأسیس گروه را دادند. 

ساختمان کاغذی

گروه نام (Ferqat Debabis Lil Fanon al-Masrahiyah (The Pins را برای خود برگزید و خود را تئاتری مداخله‌گر توصیف کرد.

در ادامه، دبابیس در منطقه‌ای در نزدیکی رام الله صحنه کوچکی را برای تمرین و برپایی جلسات گروهی ساخت که اغلب میزبان اعضای اتحادیه، کارگران و اجراکنندگان تازه‌کار بود. همچنین رویدادهایی مانند کتابخوانی، رسیتال‌ موسیقی، جلسات فیلم، و سخنرانی‌های عمومی نیز در زمره فعالیت‌های آنان قرار گرفت. به این ترتیب گروه رفته رفته به سازمانی مستحکم با پایگاهی اجتماعی هنری بدل گردید و شروع به عضوگیری کرد، با این تفاوت که روند عضویت در آن به‌ مراتب پیچیده‌تر از عضویت در یک حزب سیاسی بود. علاقه‌مندان موظف بودند قبل از درخواست عضویت رسمی، به مدت یک سال به عنوان بخشی از «حلقه دوستان» به خدمات عمومی در راستای افزایش آگاهی اجتماعی بپردازند.

در سال ۱۹۶۷ و با درگرفتن بحث‌هایی در مورد تأسیس یک کشور فلسطینی این گروه به اجرای یکی از بحث‌برانگیزترین نمایش‌های خود با نام Khawaziq  پرداخت، اجرایی که به زعم عده‌ای ادامه حیات گروه را به خطر انداخت. به دنبال امتناع از صدور مجوز توسط فرماندار نظامی اسرائیل، گروه نام نمایش را به «ساختمان کاغذی» تغییر داد و آن را در بیت‌المقدس به طور اختصاصی اجرا کرد.

در این نمایش که به روایت وقایع ۱۹۴۸ می‌پرداخت، گروه «سه‌گانه» صهیونیسم، امپریالیسم و ​​ارتجاع را در قامت هیولایی سه‌سر نشانه رفت و در آن به مضامینی چون انقلاب فلسطین و جنگ چریکی آزادیبخش اشاره کرد. همچنین از خلال طراحی رقصی منحصر به فرد (حرکت رقص بدن‌ها به سمت املای کلمه «نه» به زبان عربی) مخالفت خود را با راه حل دو دولتی ابراز کرده و آن را زیر سوال برد. امری که این نمایش را به یکی از جنجالی‌ترین اجرا‌های این گروه تبدیل کرد و دامنه اختلافات درونی در راستای ادامه مبارزات چریکی و یا قبول راهکار دو دولتی را تا عبور از مرز صحنه نمایش بسط داد. باری دیگر اجرای این گروه به درگیری شدید میان اجراگران و مخاطبان انجامید.

Ad placeholder

پایان یک رویای سیاسی-تئاتری

عملکرد سیاسی تئاتر دبابیس اما تنها به مضامین یا درونمایه «سیاسی» نمایشنامه‌ها محدود نمی‌شد، بلکه گروه توانسته بود در سیاست تولید نمایش‌های خود با رویکردی جمعی و تعاملی دست به سازماندهی زده و ضمن تشکیل هسته‌ای برای مقاومت، ظرفیت‌های جدیدی را نیز ایجاد کند.

تا سال ۱۹۷۵ گروه دبابیس که نامی شناخته شده در عرصه تئاتر بود، به سبب به‌کارگیری شیوه‌های خلاقانه‌ در گذر از سد سانسور، توانسته بود جایگاه خود را در میان مخاطبان بسیاری تثبیت کند. 

در شرایطی که اشغال بر تمامی ابعاد زیست فلسطینیان سایه افکنده بود، تئاتر به عنوان یکی از میدان‌های مقاومت درهای خود را به روی مردم گشود. در این میان تروپ‌هایی مانند دبابیس به واسطه ایجاد فضایی مشارکتی، توانستند میل «فردی» به بازپس‌گیری عاملیت سلب شده را، به میل یا خواستی «جمعی» بدل کرده و از آن طریق دست به کنشی جمعی بزنند.

با درهم شکستن انگاره‌ای رایج که همواره کارگران و دیگر گروه‌های اجتماع را در قیاس با هنرمندان و روشنفکران، در شرایط زیستی و کاری جداگانه قرار داده و جایگاه نازل‌تری به آن می‌بخشید، دبابیس موفق شد بیشترین پیوند را میان افراد برقرار سازد. امری که شاید بتوان آن را به عنوان نقطه شروعی رادیکال در ارزیابی عملکرد این گروه تئاتری در نظر گرفت.

علاوه بر آن ایفای نقش‌هایی چون کارگر، کارمند و روشنفکر توسط بازیگران زن گروه، که تا آن زمان چندان مرسوم نبود، این گروه را به یکی از پیشروترین جریانات تئاتری فلسطین و پیشتاز در امر تغییرات اجتماعی بدل کرده بود. 

در ۱۹۷۷، پس از حملات پیاپی نیروهای اسرائیل به سالن تمرین گروه در رام‌الله و مصادره تجهیزات آنان مانند ماشین تایپ و… توقیف نمایشنامه‌ها و شناسنامه‌های بازیگران و در پی دستگیری اعضای گروه به جرم تعلق به «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین» (PFLP)، ادامه فعالیت دبابیس در عمل ناممکن گردید. 

به گفته جبیل، تجربه بازداشت‌های دسته‌‌جمعی در تعداد دفعات بی‌شمار و خالی شدن تئاتر از اعضای آن، تخریب مکان اجرا و ایجاد وحشت و ارعاب و در نتیجه هراس افراد از نزدیک شدن به گروه، جملگی پایان دبابیس را رقم زد. او ضمن تصدیق تعلق برخی از اعضا به احزاب، در توضیح فعالیت‌های گروه، آن را مستقل و بی هیچ وابستگی به سازمان‌های سیاسی مقاومت خواند و بر استقلال دبابیس اصرار ورزید.

او  در انتها در خصوص انحلال دبابیس گفت، مقامات اسرائیل گروه را بخشی جدایی‌ناپذیر از واقعیت سیاسی فلسطین در آن زمان یافتند، پس باید آن را از بین می‌بردند.

Ad placeholder