‫[موسیقی]

‫[گوینده یک] شنونده رادیو

‫زمانه هستید از آمستردام

‫[موسیقی]

‫[مجری] برای درک بهتر موضوعها در سر کار

‫نیازه که ما بدونیم

‫دیگری چه جوری به این موضوع فکر میکنه

‫به همین جهت حضور مردان و زنان

‫در کنار هم یک دیدگاه چندگانه ای رو میسازه

‫خیلی از مشاغل هستن

‫که جنسیت مردانه ای به خودشون گرفتن

‫ولی در واقعیت این یک اتفاقیه که

‫به مرور زمان افتاده

‫و به خودی خود، صاحب این کیفیت نبودن

‫حضور پررنگ زنان امروزه در اقشار مختلف

‫داره این ترکیب بندی رو تغییر میده

‫من سراغ آدمایی رفتم

‫که یک روزی وقتی وارد محل کارشون میشدن

‫به شدت این فضای مردانه رو تجربه کردن

‫[موسیقی]

‫[گوینده دو] سال ۱۳۷۴ از

‫دانشگاه فارغ التحصیل شدم

‫مدرک روانشناسی

‫همون موقع هم فکر

‫میکردم که من این کاره نیستم

‫–من نمیتونم کسی رو

‫در واقع توی این فیلد کار کنم یا

‫مشاور بشم یا هر چیز دیگه ای

‫بنابراین رفتم توی یه

‫شرکت کامپیوتری کار کردم

‫تجربه خوبی بود قسمت

‫در واقع فروش سافتور بود

‫بعد از اون رفتم یک شرکت دیگه کامپیوتری

‫اونجا حسابداری سافتور حسابداری داشتن

‫توی همه این مدت دیدم که

‫توی ایران یک جوریه که انگار خانهما

‫تا یک جایی میتونن توی شرکتها بیان بالا

‫البته اون زمان ما داریم راجع به فکر کنم

‫حدود ۲۰ سال پیش حرف میزنیم

‫تا یک جایی میتونستم بیام

‫بالا توی یکی از شرکتها

‫عملا یکی از مدیران به

‫من گفتش که من نمیتونم

‫تو با اینکه همه تواناییهای لازمو داری

‫ولی نمیتونم بهت بگم که تو مدیر فروشی

‫و بعد یک آقایی بیاد که مدیر فروش باشه چون

‫ما با جاهای دولتی کار

‫میکنیم و میخوایم پرزنت کنیم

‫بهتره که یک آقا باشه

‫و یک کسی رو که اصلا هیچی بلد نبود

‫از اون کاری که ما میکردیم

‫آوردن و رئیس من کردن که خب

‫به همین دلیل من از اون شرکت

‫رفتم بیرون یک شرکت دیگه

‫و توی شرکت بعدی هم دقیقا همین اتفاق افتاد

‫و من دیدم که خب مثل

‫اینکه اینجا اینجوریه روند کار

‫در نتیجه تصمیم گرفتم که

‫خودم کار خودم رو داشته باشم

‫بعد با کمک همسرم یک بیزنسی رو راه انداختیم

‫خب اون رشته اش کامپیوتر

‫بود اطلاعات بیشتری داشت

‫بیزینس خیلی خوبی بود

‫ولی محیطی که من کار

‫میکردم خیلی مردونه بود

‫و من چون بیشتر من فرانت بودم و همسرم

‫بک اند بود و کمک میکرد بیشتر توی کارهای

‫واردات و اینها ولی فروش به عهده من بود

‫بیشتر من رو میشناختن و یک کم سخت بود

‫توی اون محیط کار کردن ولی

‫خب به هر جهت من ادامه دادم چون

‫سود خیلی خوبی داشت و فکر میکردم که

‫خب دیگه فعلا این کار رو داریم میکنیم

‫و تا اینکه بعدش اومدیم آمریکا

‫[مجری] وقتی میگی یک محیط کار مردانه بود

‫منظورت چیه؟

‫[گوینده دو] تجربه ای

‫که من داشتم این بودش که

‫گفتم اولش اینجوری بود

‫که حتی توی شرکتهایی که

‫…آدمهای به نظرم خب

‫اجوکیتدتری بودن اونها هم

‫این پذیرش رو به خاطر سطح

‫آگاهی جامعه این پذیرش رو نداشتن

‫که یک خانم مدیر فروش باشه

‫و هم– و برای همین بیشتر آقایون

‫اینجا به این شغل به این

‫در واقع سمت میرسیدن

‫وقتی هم که من رفتم توی در واقع

‫بازار کامپیوتر کار کردم

‫با- باز همین حالت بود یعنی

‫ببینید یک نگاه دیگه ای به خانما وجود داشت

‫شاید بگم سه تا خانم بودیم

‫من خودم خب در واقع صاحب کار بودم

‫صاحب شرکت بودم

‫خواهرم بود که اون هم با

‫برادرم کار میکرد ولی خب

‫برادرم بیشتر کارها رو انجام میداد و اینها

‫و یک خانم دیگه ای بود که منشی یک جایی بود

‫یعنی ما سه تا بودیم توی تمام

‫اون مجموعه به اون بزرگی

‫و اون همه مغازه و آفیس و اینها

‫یادمه بارها میشد که من زنگ میزدم

‫بابت یک موضوعی مثلا میگفتن که

‫میشه بگین مثلا رئیس شرکت زنگ بزنه

‫خب حالا خیلی هم ما اون مدلی نبود که شرکت

‫رئیس داشته باشی یا هر چیزی

‫…یا من خودم مثلا با

‫اونهایی که بیشتر میشناختن مثلا میگفتن

‫صحبت میکنم با آقاتون

‫یا یک همچین الفاظی رو بکار میبردن

‫و فکر میکردن که من بیشتر حالتی منشی

‫یا پیگیری بعضی کارها رو انجام میدم

‫اصلا فکر نمیکردن که من در واقع

‫مهره اصلی این کار هستم

‫و میتونم تصمیم گیرنده باشم

‫یک نگاه اینجوری وجود داشت که

‫قبول نداشتن خانمها رو

‫و یک نگاه جنسیتی هم خب

‫همیشه و همه جا وجود داره

‫من نمیتونم بگم این الزاما برای ایران بود

‫یا اینکه این اینجا هم هست به هر جهت

‫بعضیا هستن که هنوز… نمیدونم

‫هنوز اینقدر به رشد و آگاهی نرسیدن

‫نمیتونن–چه میدونم احساسات

‫یا هیجاناتشون رو کنترل کنن

‫وقتی با یک خانم صحبت میکنن

‫فکر میکنن با یک زن صحبت میکنن

‫فکر نمیکنن با یک آدم دارن صحبت میکنن

‫این توی کار و اینها خیلی اذیت میکنه

‫مخصوصا توی ایران من خیلی شاهدش بودم

‫و این رو اصلا دوست نداشتم

‫[موسیقی]

‫نمیخوام بگم که غرایض وجود نداره

‫هیجانات دوران بلوغ یا هر چیزی

‫قطعا اینها وجود داره

‫ولی اینها وقتی از بچگی با هم بزرگ میشن

‫خیلی نگاهشون به همه چی فرق میکنه

‫به نظر من یکی از مسائلی که وجود داره

‫نگاه سنتی جامعه به دخترها هستش

‫و یکی دیگه همین جداسازی که

‫همینجور داره بیشتر و بیشتر میشه

‫من واقعا نمیتونم تصور کنم

‫که خب آخه وقتی همه اش اینها–ما

‫دختر و پسر و زن و مرد رو از هم جدا میکنیم

‫خب این یک چه میدونم حریص

‫میشن اصلا میخوان ببینن

‫خب مثلا یک زن چه جوری حرف میزنه

‫توی محیط کارش چه جوریه ولی وقتی

‫–یک بچه ای یک دختری پسری از

‫از بچگی باهم بزرگ شدن

‫توی یک کلاس رفتن توی مدرسه با هم بودن

‫خیلی کمک میکنه که در آینده

‫نگاه بهتری به هم داشته باشن

‫و بعد همینطور که

‫خودشون باور– یعنی یک

‫خانم خودش باورش میشه که

‫میتونه هر کاری رو بکنه

‫…چون میبینه از بچگی دیده یک پسر

‫کوچولویی که با هم بزرگ شدن

‫اون هر کاری کرده این هم کرده

‫خب باشه پس من در ادامه

‫هم میتونم همونجوری باشم

‫[موسیقی]

‫من وقتی که از آفیس خودمون اومدم بیرون

‫تا مثلا چه میدونم برم

‫یک چیزی بگیرم

‫احساس میکردم که همه

‫آدمها دارن من رو نگاه میکنن

‫و چون تعجب داشتن که مثلا

‫حتی خانواده ام، واقعا مامان

‫من بارها به من میگفتش که

‫چرا شما دو تا اصلا باید برین سر کار؟

‫چرا– مثلا– هم من هم خواهرم رو

‫دوست نداشتن

‫حس خیلی بدی به آدم– انگار که آدم

‫خودش رو باید توی جامعه جمع میکرد راه بره

‫نمیتو- اصلا نمیدونم میتونم اصلا شاید هیچکس

‫همچین حسی رو نداشته باشه ولی انگار که

‫میخوای خودتو کوچیک کنی کسی نبینتت

‫تا بری به یک جایی برسی برگردی بیای

‫توی محیط امن خودت چمی–توی

‫آفیس خودت توی خونه خودت

‫…من این تجربه رو داشتم امیدوارم

‫[مجری] چه چیزی سبب شد که

‫تو احساس کنی که

‫صد تا دویست تا مرد هم توی

‫اون محیطن، هستن دیگه

‫از کجا به نظرت این

‫اعتماد به نفسه شکل گرفته

‫یا چه چیزی سبب شده که تو حضورت رو

‫حفظ کنی و این کمبودها رو هم

‫یک بخشی از جامعه تلقی کنی

‫[گوینده دو] فکر میکنم باز هم

‫تربیت خانواده خیلی مهم بوده

‫خب من پدرم خیلی ما رو همیشه تشویق میکرد

‫خیلی خیلی خیلی پشتیبانمون بود

‫و همیشه هر جور که میتونست کمک میکرد بهمون

‫یعنی واقعا من فکر میکنم که ایشون اگه

‫چمیدونم ما ازشون میخواستیم

‫کوه رو جابجا کنه، برامون میکرد و

‫واقعا احترامی رو که به من و خواهرم

‫توی خانواده میذاشت

‫اصلا به برادر– دو تا

‫برادرهام نمیذاشت، یعنی

‫از نظر پدرم خب مثلا

‫دخترها ارزش بیشتری داشتن

‫شاید اینجوری بود که ما

‫احساس اعتماد به نفس و

‫ارزشمند بودن رو بیشتر حس کردیم

‫[موسیقی]

‫[مجری] وقتی که توی ایران بودی

‫آدمهای مشابه خودت چقدر میدیدی

‫که از کار تو رو انجام بدن؟

‫[گوینده دو] تقریبا هیچی

‫حتی یک کلاسی برای آبکاری میرفتیم

‫تقریبا من تنها زن اون کلاس بودم

‫[مجری] وقتی آبکاری میکردی

‫تو تنها زن اون قصه بودی

‫[گوینده دو] تنها زن بودم و

‫توی جلسات و هر چی هم که بود

‫تقریبا من هیچوقت کسی

‫رو نمیدیدم یعنی توی مثلا

‫توی جاهایی که میرفتیم

‫بازدید از کارخونه هرچی اینها

‫کسی توی اون سطح که

‫در واقع بخواد کار انجام بده و

‫…مسئولیتی داشته باشه و توی این

‫حوزه فعالیت کنه، تقریبا کسی رو نمیدیدم

‫[مجری] او– اول اصلا به ما بگو آبکاری چیه؟

‫[گوینده دو] آبکاری روکش روی در واقع

‫آبکاری فلزات من انجام میدادم

‫و در واقع– یا همون کوتینگ

‫که الان خیلی دیگه زیاد شده

‫روی همه چی کوتینگ رو انجام میدن

‫ما آبکاری روی مس و نیکل و کروم داشتیم

‫و روی سیلندرهای چاپ در– آبکاری میکردیم

‫بعد من هم مسئول کنترل

‫کیفیت و اون واحد بودم

‫کنترل کیفیت کار و مسئول واحد بودم

‫تقریبا پنج سال اونجا کار کردم

‫توی این پنج سال هم میتونم بگم که

‫تقریبا خانمی توی اون حوزه ندیدم

‫که توی این زمینه فعالیت کنه

‫[مجری] تو رو اذیت میکرد یا احساس میکردی

‫…چقدر توی یکه تازی؟ مثلا داری یک کاری

‫[گوینده دو] احساس یکه تازی میکردم

‫و خوشحال بودم که یک کاری دارم میکنم که

‫خلاف جهت آدمهای دیگه توی اون زمانه که

‫فقط مثلا خانما اون موقع بیشتر دیده بودم

‫توی کارای اداری و اینها بودن

‫همکارهای خودم هم بیشتر

‫توی کارهای اداری بودن

‫خانمهایی که بودن اونجا بیشتر

‫کارهای اداری انجام میدادن

‫و من خیلی خوشحال بودم که

‫توی کلاس دارم میرم

‫یک کلاس تخصصی آبکاری

‫دانشگاه شریف برگزار میکرد

‫بیشتر کسایی بودن که یا خودشون واحد دارن

‫یا یک جایی کار میکنن و همه آقا بودن

‫مثلا بین ۲۰-۲۵ نفر شاگردی که اونجا بود

‫من تنها خانم اون کلاس

‫بودم و خیلی حس خوبی داشتم

‫[موسیقی]

‫آدمها روی هم تأثیر میذارن

‫یعنی خیلی کوچیک ممکنه یک

‫دوستی کسی شما رو ببینه و

‫حس میکردم که این کاری که

‫من دارم هم میکنم هم همینطوریه

‫و وقتی که من شروع کردم خب

‫الان کسی دور و ور نیست اما

‫کم کم ممکنه دوست من

‫من رو ببینه تشویق بشه

‫چه بسا که یکی از جاهایی

‫که من باهاشون کار میکردم

‫دنبال یک نفر میگشتن که در واقع بیاد

‫بخش کنترل کیفیت اونجا باشه

‫یکی از دوستام رو معرفی کردم

‫اون هم مثل من شیمی خونده بود

‫بعد… و مشغول به کار شد

‫و تونستم اون هم توی اون حوزه بذارم

‫توی اون موضوع بذارمش و مشغول به کار بشه

‫و خیلی هم خوشحال بودم که

‫هم یک نفر رو وارد بازار کار کردم

‫و هم یک ذره دارم جو

‫رو از اون جو مردونه که

‫توی این صنعت هست برمیدارم و یک ذره دارم

‫دایورسیتی ایجاد میکنم

‫[موسیقی]

‫[مجری] میخوام بدونم که وقتی درباره مثلا

‫پدری صحبت بشه یا برادری صحبت بشه

‫چقدر اونها تو رو توی محیط غیر زنانه میدیدن

‫چقدر مانعت بودن یا اصلا کاری شاید نداشتن

‫[گوینده دو] برای من

‫اینجوری بود که کاری نداشتن

‫یعنی حداقل شاید زمان من اینجوری بود

‫و یا شاید هم اصرار خودم بود

‫برای اینکه یک آزادی هایی

‫داشته باشم و سر کار برم

‫و خیلی برام مهم بود

‫که اون موقع سر کار برم

‫بعد و یک وقتهایی هم توی یک موضوعاتی

‫حالا اینکه محیط کارم مردونه بود

‫اصلا شاید حتی نمیدونستن اما

‫من دوست داشتم سر کار

‫برم و اگه حتی مخالفت میکردن

‫ممکن بود باهاشون بحث کنم و در واقع

‫راضیشون کنم که، قانعشون

‫کنم که من میخوام سر کار برم

‫ولی برای من اتفاق نیفتاد

‫و اونها هم به نظر من

‫شاید اصلا خبر نداشتن که

‫محیط کاری که دارم میکنم چقدر مردونه است

‫من هم کسی نبودم کلا بیام در

‫این موضوع خیلی صحبت کنم

‫پدرم برادرم کاری نداشتن

‫همسرم هم بعد از اینکه ما یعنی

‫من اونجا کار میکردم با همسرم آشنا شدم

‫اونم کسی بود که

‫برعکس میدونست محیط چقدر مردونه است

‫ولی خیلی همیشه مشوقم

‫بود که توی کارم جلو برم

‫رشد کنم یاد بگیرم

‫و همیشه تشویقم کرده

‫یعنی هیچوقت با مخالفتش روبرو نشدم

‫[موسیقی]

‫[مجری] به ما بگو محیط مردونه یک کار چیه؟

‫فقط منظورمون اینه که-

‫[گوینده دو] اینکه-

‫[مجری] توش آقایون هستن؟

‫یا منظورمون اینه که کنششون مردونه است؟

‫[گوینده دو] کنش مردونه

‫است، فقط هم آقایون هستن

‫یعنی ترکیب همه اینها هستش

‫حتی اینقدر محیط مردونه است که

‫مثلا برای سرویسهای

‫بهداشتی شما سرویس بهداشتی

‫زنونه توی بخشی که من

‫کار میکردم پیدا نمیکردی

‫باید میومدی حتما مثلا قسمت اداری

‫که برای خانمها هم یک سرویس گذاشتن

‫اینقدر مردونه، مکالماتشون حتی که

‫آقایون ممکنه این چهار

‫تا حرف با هم راحت بزنن

‫همه چی مردونه بود

‫البته خب من یک وقتهایی

‫راستش اون موقعها یادمه

‫موقعی که میخواستم بیام خونه

‫میترسیدم برای اینکه حتی توی اتوبوس

‫توی ماشین وقتی که سوار تاکسی میشدی

‫بیشتر آقایون رو ساعت هفت و هشت شب سر

‫توی خیابون میدیدی که دارن قدم میزنن

‫اون سالهایی که من دارم میگم

‫اینجوری بود یعنی من قشنگ یادمه

‫بعد کم کم حالا به خاطر شرایط ایران

‫شرایط اقتصادی یک جوری شد که تونستن

‫حالا خانمها بیشتر وارد

‫بازار کار شدن ولی من

‫اون زمان یادمه هفت و هشت شب نه شب

‫عملا خیلی خانم توی خیابون هم نمیدیدی

‫چه برسه به اینکه از توی کارخونه ای که

‫توی جاده مخصوص کرجه

‫یک سری خانم مثلا بلند شن ساعت

‫نه شب از یک کارگاه بسیار مردونه بیان بیرون

‫و تازه یک ماشین پیدا کنن برگردن

‫یعنی خوشحالم الان اون

‫دوره این مقاومت رو کردم

‫و اینکه تنها خانم توی اون جمع بودم

‫بازم مقاومت کردم و جلو رفتم

‫این باعث خوشحالیه

‫به هر حال توی جامعه

‫آدمها از هم تأثیر میذارن

‫تأثیر میگیرن

‫و کمک میکنه که بقیه خانمها هم تکون بخورن

‫حرکت کنن و ببینن مثلا خب

‫یک نفر این کار رو کرد

‫پس ما هم میتونیم، برن جلو

‫[موسیقی]

‫[مجری] چه کاری به نظرت فقط برای مردهاست؟

‫اصلا داریم کاری که فقط برای مردهاست؟

‫[گوینده دو] نه به نظرم

‫به نظرم عملا هر کاری رو

‫خانمها و آقایون کنار هم میتونن انجام بدن

‫من ۱۴ ساله مهاجرت کردم

‫و از همون اولش که اینجا وارد شدم

‫دیدم که تقریبا برای من اولش عجیب بود

‫فکر میکردم، اون موقعها فکر میکردم که

‫خوشحال بودم برای اینکه

‫دارم یک کارهایی رو میکنم که

‫بر خلاف جهت رودخونه هستش

‫و کاری دارم میکنم که

‫خب یک ذره دارم این بازیِ

‫که فقط مال مردهاست و اینها رو بهم میزنم

‫بعد که اومدم این طرف توی کانادا دیدم که

‫لازم نیست دیگه این جنگ رو ادامه بدم

‫برای اینکه اینجا اصلا خودشون قبول دارن

‫که هر کاری رو همه دو

‫دو نفر میتونن انجام بدن

‫جالب اینه که اگه یک چیز

‫سنگینی یک خانم بلند میکنه

‫یک آقائه نمیاد کمکش

‫چون اون داره کارش رو انجام میده

‫اصلا شرایطی مثل ایران نیستش که

‫این الان سنگینه این الان اینطوری هست

‫باید حتما یک آقا بره همراهی کنه کمک کنه

‫کار کاره، دو طرف دارن یک

‫سری کارهای کنار هم انجام میدن

‫اصلا کار مردونه زنونه نداره اینجا

‫برعکسشم نیست ممکنه یک چیزایی

‫علاقه بیشتری یک طرف داشته باشه

‫به خاطر شاید… حالا احساساتشون

‫شرایطشون ولی به نظر من

‫دو طرف میتونن کارهای همدیگه رو انجام بدن

‫هیچ کاری فقط مردونه فقط زنونه نداریم

‫[موسیقی]

‫اگر محیطهای کاری قبول کنن که

‫این فضای زنونه مردونه رو بردارن

‫مثل چیزی که داره اینجا اتفاق میفته که

‫در واقع… دارن دائم تلاش میکنن

‫که این گوناگونی رو ایجاد کنن

‫دارن تلاش میکنن که تعداد

‫زنهای استخدامی رو بیشتر کنن

‫برای ما توی ایران هم

‫باید این اتفاق بیفته

‫اگه این کار رو بکنن

‫و اگه فرهنگ جامعه کم کم این تغییر

‫این تغییر رو قبول کنه که

‫خانمها هم میتونن بیان

‫و هر کاری که آقایون انجام

‫میدن خانمها میتونن انجام بدن

‫قطعا این… فضای بهتری ایجاد میشه

‫[موسیقی]

‫[گوینده دو] زمانه

‫[گوینده سه] برای هر زمان

‫[گوینده چهار] برای هر سلیقه

‫[موسیقی]

Ad placeholder