اینجای قصه مترو را هیچ‌وقت مسافران نمی‌بینند. کارگرانی که با رنجی پنهان چندمتر پایین‌تر از سطح زمین ریل‌ها و واگن‌های قطار را پاکبانی می‌کنند. با ترس بود و نبود کار و نان فردا تا تحمل ناعدالتی هر روزه.

زمانه در این گزارش با سه پاکبان مترو در شیراز و تهران گفت‌وگو کرده است. گفت‌وگو با احمد در شیراز از طریق یکی از منابع زمانه به صورت حضوری صور گرفته است.

آخرین قطار ایستگاه را ترک کرد. سکوت سالن را پرکرده است و نیمکت‌های انتظاری که حالا خالی‌شده از مسافران خسته و عجول.

اینجای شب قطارها که به خواب می‌روند پاکبان‌ها بیدار می‌شوند. کارگران به همه‌چیز عادت کرده‌اند. هم به شب‌کاری، هم به نخوابیدن.

احمد با یک کاور ساده وارد سکو می‌شود، دور و اطراف را برانداز می‌کند و خودش را مهیای تبعیدگاه می‌کند.

تبعیدگاه، شیفت شب پاکبانان مترو است: «اگه اشتباهی کنیم برای نظافت به این تبعیدگاه فرستاده می‌شویم.»

اینجا شب‌ها خبری از قطارها و مسافران عجول نیست، فقط سکوت است و سوسوی چراغ‌های تونل مترو. احمد با همان کاور ساده راه خود را به درون تونل پیش می‌گیرد و لاشه سگ یا گربه شوم بختی که راهش به ریل قطار افتاده را جمع می‌کند.

چیکار می‌کنم؟ باید تونل را چک کنم، پاک‌سازی کنم، یک وقت جانوری چیزی باشد از روی ریل بردارم.

چراغ‌های زرد و سفید سوسو می‌زند. خواب ریل‌های قطار را هیچ صدایی به هم نمی‌ریزد. احمد سه سال است پاکبان مترو شیراز است:

به‌طور کلی همه تمیزکاری‌ها با ماست. سالن را طی می‌کشیم. داخل واگن‌ها را تمیز می‌کنیم…

احمد یک‌دفعه صورتش را در هم می‌کشد و می‌گوید:

وای از دست آدامس. آدامسی که مسافران میاندازند داخل واگن، بلای جان ماست. خلاصه همه نظافت کاری ایستگاه با ماست از سقف ایستگاه گرفته تا کف ریل‌ها. باید حواسمان باشد با برق‌گرفتگی خشک نشویم.

وقتی این جمله را گفت می‌خندد. احمد وقتی از تبعیدگاه و کار در تونل می‌گوید، صورتش را در هم می‌کشد: «خب این پایین نفس کشیدن کمی سخت است. ماسک؟ نه ماسک نداریم.»

احمد نمی‌داند تنفس این هوا چه نتیجه‌ای برای سلامت ریه او دارد، او فقط می‌داند بعد از اتمام کار وقتی سوار پراید مدل ۸۰ خود می‌شود، چشمانش را به‌سختی باز نگه می‌دارد:

والا نمی‌دانم چرا ولی خیلی پیش می‌آید که وقتی برمی‌گردم سمت خانه، پشت فرمان سرگیجه دارم، سرم سنگین است و خیلی وقت‌ها تصادف می‌کنم.

کارشناسان می‌گویند در ایستگاه‌های مترو و تونل‌ها به دلیل ترمز و رفت‌وآمد قطارها گازهای مضری برای ریه و تنفس وجود دارد. هرچند مسئولان مدعی هستند با وجود تهویه در ایستگاه‌های مترو خطری تنفس مردم را تهدید نمی‌کند، اما در عمل کارگران مترو که ساعت‌ها در معرض این گازها هستند، می‌گویند اینجا نفس کشیدن سخت است.

البته این همه داستان سختی کار احمد و همکارانش نیست. او و همکارانش می‌گویند در فصل سرما لباس مناسب فصل ندارند یا اینکه روشنایی ایستگاه در شیفت شب هم چشمانشان را آزار می‌دهد.

احمد گاهی شب‌ها را روی نیمکت‌های انتظار داخل ایستگاه به صبح می‌رساند. گاهی در پراید نقره‌ای‌رنگ مدل هشتادش و گاهی شب‌ها در منزل دوستان و بستگان. گاهی هم مرخصی می‌گیرد و به دیدن زن و بچه‌اش می‌رود:

والا با این چندرغاز روزگار نمی‌گذرد، با زن و بچخه‌ام تا همین دو سال پیش در یکی از همین محله‌های سعدی زندگی می‌کردیم، آنقدر گرانی شد که حقوقم کفاف نداد. دست زن و بچه را گرفتم رفتیم یکی از مناطق حاشیه اجاره کردیم. یک سال بعدش باز دیدم دخل‌وخرج هم‌خوانی ندارد، مجبور شدم زن و بچه‌ان را به یک روستا در اطراف شیراز ببرم. حالا آنها آنجا زندگی می‌کنند و من فقط گاهی وقت‌ها مرخصی می‌گیرم و می‌روم پیش آنها چون اگر بخواهم هر شب برگردم خانه باید چند ساعتی در راه باشم. خودم هم اینجا نمی‌توانم جایی را اجاره کنم. شب‌ها را به شکلی می‌گذرانم. بعضی شب‌ها سقفم سقف ماشینم است و بعضی وقت‌ها سقف ایستگاه و بعضی وقت‌ها خونه دوست و آشنا.

احمد آهنگ «love story» را سوت‌زنان شروع کرد و به سمت تونل راه افتاد.

پاکبان‌ها و بی‌ثبات‌کاری

شغل احمد و همکارانش جزو مشاغل رسمی مترو نیست و به شرکت پیمانکار سپرده‌ شده است. در واقع شرکت پیمانکار واسطه میان کارگران و مترو است. معمولاً هر ساله شرکت‌های پیمانکار که امثال احمد را به کار می‌گیرند، تغییر می‌کند، به همین دلیل کارگران در رابطه کاری خود با پیمانکارها دردسرهای خاص خودشان را دارند.

احمد در این باره می‌گوید:

حدود دویست نفر هستیم که نود درصد ما نیروهای حجمی هستیم که با نیروهای رسمی خیلی اختلاف حقوق داریم و اگر همین فردا بگویند سرکار نیایید دستمان به‌جایی بند نیست.

ساعت کاری پاکبانان‌های مترو شیراز از پنج صبح تا دو ظهر و از دو ظهر تا ۱۱ شب است. شرکت پیمانکار حق غذا، اضافه‌کاری و حق ایاب و ذهاب آن‌ها را پرداخت نمی‌کند در صورتی‌که نیروهای رسمی مترو شیراز از این حقوق برخوردار هستند و شرایط کاری به‌مراتب بهتری دارند:

 حقوق ما هیچ‌وقت سر وقت پرداخت نمی‌شود. همیشه ده بیست روز تعویق دارد. امنیت شغلی هم که نداریم. به پیمانکار در این‌ باره اعتراض کردیم، در جواب گفتند که سازمان قطار شهری پرداخت نکرده. به سازمان قطار شهری مراجعه کردیم، گفتند که پیمانکار پیگیر نیست. همه مشکلات به دلیل واسطه‌گری همین پیمانکارهاست. آخرش هم بعد همه پیگیری‌ها تهدید به اخراج شدیم.

قراردادهای موقت، زندگی‌های دائمی

بهمن به همراه شش همکار دیگرش در جایگاه شست‌وشوی واگن قطار ایستاده‌اند و قرار است داخل واگن‌ها را شست‌وشو کنند. آن‌ها هر روز به سر و روی دو قطار از میان قطارهای خسته که از خط خارج می‌شوند و برای نظافت به این جایگاه می‌آیند، دستی می‌کشند.

بهمن می‌گوید:

ساعت کار؟ ساعت کار ما را جابه‌جا می‌کنند، تکلیف ما روشن نیست. یک دفعه می‌گویند از هفت و نیم صبح باشید تا سه بعدازظهر یا بعضی وقت‌ها می‌گویند ده شب بیایید تا پنج صبح. مجبوریم با هر سازی که می‌زنند برقصیم، چاره‌ای نداریم.

بهمن و همکارانش به‌صورت قرارداد پیمانکار حجمی در یکی از خطوط مترو تهران مشغول کار هستند و هر سه ماه یک‌بار قراردادشان تمدید می‌شود. بهمن از چهارده سال پیش در مترو تهران مشغول به کار است که ده سال آن را به قطارشویی گذرانده اما حالا سر ماه که می‌رسد، فقط هشت میلیون تومان دریافت می‌کند:

خیلی از ما کارگرهای این خط همین حدود هشت میلیون تومان حقوق می‌گیریم. شرکت پیمانکار هر سال تغییر می‌کند و به همین دلیل سابقه ما صفر می‌شود.

بر اساس قانون کار، یکی از حقوق اساسی کارگر حق سنوات است، موضوعی که از یک‌سو با نقش‌آفرینی شرکت بهره‌برداری مترو تهران در تغییر هر ساله پیمانکاران و در هم‌دستی با آن‌ها، جیب کارگران را کوچک‌تر از پیش می‌کند.

 بهمن مکث می‌کند و با اضطراب ادامه می‌دهد:

شرکت پیمانکار از ما سفته گرفته. ما جرأت نداریم نسبت به وضعیت خودمان اعتراض کنیم. اگر کسی رسمی باشد، اعتراضی هم بکند، مشکلی برای او پیش نمی‌آید، اما ما رسمی نیستیم و تا اعتراض کنیم، راحت اخراج می‌شویم.

بهمن به قول خودش با حقوق بخور و نمیرش می‌سازد. او و همکارانش فقط یک آرزو دارند: «همه‌کسانی که اینجا می‌بینید به این امید که روزی نیروی رسمی شرکت مترو شوند، اینجا مانده‌اند.»

بهمن در میان حرف‌هایش چند بار با اضطراب این جمله را تکرار می‌کند: «خلاصه که امنیت شغلی نداریم. خیلی از همکارانم طی این سال‌ها اخراج شدند.»

بهمن ادامه می‌دهد:

یک خاطره خنده‌دار بگویم؟ چند سال پیش اعتراض کردیم چون سه ماه حقوقم ما را واریز نکرده بودند. شرکت پیمانکار گفت مترو نمی‌دهد مترو گفت پیمانکار. نهایتاً هم ۱۲ نفر رت اخراج کردند.

خنده تلخی می‌کند و چند ثانیه سکوت حاکم می‌شود.

ما هم باید مثل مسافران کارت بزنیم!

می‌گوید ما کارگرهای خدماتی وقتی وارد ایستگاه می‌شویم، برای عبور از گیت مثل باقی مسافران باید کارت بزنیم.

رضا ۴۱ ساله است. او از بیست‌وسه‌سالگی خودش را در لباس کارگران مترو تهران دید. می‌گوید شانس آورده که با این حقوق کم هنوز مجرد است.

در مترو به رضا پاکبان یا کارگر خدماتی می‌گویند. او از ساعت ۹ صبح تا ۶ بعد از ظهر لباس کارگری به تن می‌کند و در قسمت قطارشویی یکی از خطوط مترو تهران به همراه باقی کارگران هر روز دو قطار را می‌شویند. هر کارگر یک واگن و هر قطار پنج ساعت:

خب روزی هفت‌ واگن را از بدنه تا شیشه‌ها و سقف و صندلی‌ها، می‌شوریم. ابزار کار آن‌چنانی هم که نداریم. یک اسکاچ موکتی به ما می‌دهند آن هم نصف کف دست و پودری که برای واگن‌های قطار به آن عظمت باید تا یک هفته برسانیم این مواد را.

کارگران قطارشویی این خط ۹ نفر هستند. شرکت پیمانکار به کارگران گفته قرارداد ارزان با مترو بسته و برایش مقرون‌به‌صرفه نیست که نیروها را زیاد کند:

خیلی اوقات ما علاوه بر کار خودمان وظیفه بقیه را هم انجام می‌دهیم. مثل آمار پارک سوله قطارها، یا قطع کردن برق قسمت قطار قبل از شروع شست‌وشو که وظیفه ما نیست و اگر ما را برق بگیرد کسی گردن نمی‌گیرد!

رضا می‌گوید شرکت پیمانکار فیش حقوقی نمی‌دهد و به همین دلیل اصلاً متوجه حساب‌ و کتاب مزدها نمی‌شوند. او همچنین می‌گوید چند ماه هم هست که بیمه آن‌ها واریز نمی‌شود. رضا و همکارانش چندین بار برای مطالبات‌شان بین مترو و پیمانکار پاس‌کاری شده‌اند.

کارگران قطارشویی این خط شش روز کار می‌کنند دو روز تعطیل هستند، به همین بهانه مرخصی‌شان هم از حقوقشان کم می‌شود: «نه ما را شیفتی می‌دانند که حق شیفت را با ما حساب کنند و نه ستادی قبولمان دارند.»

رضا می‌گوید اینجا برخی نیروهای پیمانکاری با سهمیه‌های ایثارگری، رسمی مترو شدند اما او هنوز نه:

چند سال است می‌گویند می‌خواهند تبدیل وضعیت کنند و نیروهای حجمی را رسمی. والا من بیشتر از ده‌سال است اینجا هستم، به همین امید ماندم. فقط یک عده از نیروهایی که از خانواده ایثارگر یا شهدا بودند، جذب شدند. مشکل اینجاست که خط محور شده. یعنی هر خطی تفکیک‌شده و یک مدیر ارشد دارد و این مدیران ارشد با زد و بند شرکت پیمانکاری که برایشان می‌چربد را می‌آورند.

از رضا درباره لباس کار و ملزومات پرسیدم. او بندهای قانون کار را از بر است:

طبق قانون هر ۶ ماه یک‌بار باید به ما لباس کار بدهند، اما بیشتر از یک‌سال می‌شود لباس کار ندادند. ماسک و دستکش هم که هیچی. هیچ‌چیز حفاظتی هم نداریم. من خودم چند بار دچار برق‌گرفتگی شدم. همین چند ماه پیش یکی از همکارام از قسمت پارتیشن بالا سقوط کرد و مجبور شدند جمجمه‌اش را عمل کنند. نهایتاً هم مدتی پست سرکارگری به او دادند که برای گرفتن خسارت شکایت نکند.