دیدگاه

بخش تمامیت‌خواه و غوغاسالار اپوزیسیون مانند رقیب بر قدرتش در ایران، عادت به «برچسب مالی» دارد و هرکسی با خودش نیست را نفوذی، صادراتی و غیره می‌خواند؛ حتی اگر نام آن شخص «نرگس محمدی» باشد و برنده صلح نوبل. اشتباه نشود، قرار نیست کسی به خاطر این جایزه‌ها یا حتی زندان رفتن و مثال آن به مقام عبودیت برسد یا اگر کسی از نفوذی‌ و صادراتی‌ می‌گوید به توهم توطئه متهم شود. حرف بر سر این است که اپوزیسیون با این‌گونه رفتارها تا چه حد نقاط تمایزش را از دست می‌دهد و شبیه رقیب دیده می‌شود. جامعه هم این را می‌فهمد و در بزنگاه آن را در کنش‌‌های خودش لحاظ می‌کند.

به سال قبل برگردیم. به روزهایی که ایران غرق اعتراض بود، اما بخش موثری از جامعه حتی با وجود دل خونش از وضع موجود، حاضر نشد به خیابان بیاید و در نهایت جمهوری اسلامی باقی ماند. می‌توان در مقام تحلیل یا توجیه (تفاوت این دوگاهی تنها به نیت و مسئولیت‌پذیری وابسته است) گفت قدرت سرکوب حکومت و ترس از آن یا اعتیاد به اقتصاد نفتی-دولتی و … مانع حرکت بخش موثری از جامعه شد. احتمالا در بیشتر این تحلیل‌ها که انگشت اشاره را به سمت جامعه و حکومت می‌گیرد، می‌توان رگه‌هایی از حقیقت را یافت اما در نهایت باید سهم رفتارها و راهبردهای اپوزیسیون را هم در این داستان مشخص کرد.

بیایید فرض کنیم بخشی از جامعه، معتاد اقتصاد دولتی است و قدرت سرکوب جمهوری اسلامی را هم در نظر بگیریم. حافظه جمعی هم یادآوری می‌کند هزینه‌های گذشته به هوای رفتن به اصطلاح دیو و آمدن فرشته بی‌فایده بوده است. در این شرایط اپوزیسیون برای همراه کردن این بخش با کمپین براندازی باید دو گام بر می‌داشت. اول به آنها نشان می‌داد ماندن در وضع موجود چه پیامدهای ناخوشایندی از جهت‌های گوناگون (اقتصادی، اجتماعی محیط‌زیستی، هویتی، احتمال جنگ‌های داخلی و خارجی و…) خواهد داشت و دوم آینده‌ در دسترس و بهتر از وضع موجود را برایشان ترسیم می‌کرد که ارزش هزینه دادن دارد و اپوزیسیون می‌تواند خالق آن باشد.

درباره گام اول، همه شاخص‌ها،آمارها، نظرسنجی‌ها، گزارش‌ها و تحلیل‌های نخبگان در داخل و خارج و حتی افراد نزدیک به حکومت، از نارضایتی عظیم جامعه به‌ویژه نسل جدید از وضع موجود خبر می‌دادند و تمایل جدی برای تغییر. این یعنی برای حرکت سریع و بدون لرزش قطار اپوزیسیون در جامعه ایران ریل‌‌های صاف و مقاوم وجود داشت.

مشکل اپوزیسیون در گام دوم بود. جامعه باید قانع می‌شد فایده براندازی به هزینه‌اش می‌ارزد و به آینده بهتری می‌رسد اما سیگنال‌های ناامید کننده‌ای از اختلاف‌های آشتی‌ناپذیر داخل اپوزیسیون دریافت کرد که خلاف این تصویر بود. تلاش‌ها، طرح‌ها و منشورها برای حل و فصل و حتی کنار هم قرار گرفتن نیروها تا مقصد براندازی هم به جایی نرسید و دشمنی‌ها و گسل‌های عمیقی آشکار شد که تصور رسیدن به مقصدی بهتر با لوکوموتیورانی و هدایت اپوزیسیون را غیر ممکن می‌نمود.

Ad placeholder

جمهوری اسلامی هم در این بخش ابتکار عمل را به دست گرفت و نشان داد درس‌هایش از سرکوب‌های گذشته را فرا گرفته و به قول معروف بلد راه شده است. درست برعکس کلیت اپوزیسیون که گویا قدرت یادگیری بالایی ندارد و اشتباه‌های دور و نزدیک را تکرار می‌کند.

نقشه جمهوری اسلامی برای این بخش ترکیبی بود از سرکوب و عملیات ایذایی مانند حمله به مدارس و برخورد بامعترضان در خیابان و محل کار و… و از سوی دیگر فعالیت‌های گسترده ضد تبلیغاتی برای دامن زدن به اختلاف‌های اپوزیسیون و نمایش پیکسل به پیکسل آنها. هدف این بود که هزینه‌ براندازی برای جامعه بالا برود و پرداخت آن با توجه به یک اپوزیسیون ناآماده برای تحویل گرفتن قدرت و ترسیم آینده متفاوت، بیهوده شود. این راهبرد اگرچه ساده به نظر می‌رسید اما کیفیت اجرای آن بود که صحنه را تغییر داد.

جمهوری اسلامی در جریان اجرای این راهبرد نشان داد پس از انتخابات ۱۳۸۸ در گزینش کانال‌های ارتباط در نبرد رسانه‌ای بسیار با هوش‌تر عمل می‌کند. اگر در آن سال به اشتباه تصور کرد می‌تواند با صدا و سیما از پس چریک‌های رسانه‌ای رقیب در شبکه‌های اجتماعی بر بیاید اما پس از آن ارتش سایبری منظمی راه انداخت که با هر سرکوب آبدیده‌تر می‌شود و مخرب‌تر عمل می‌کند.

دستگاه تبلیغاتی حکومت در طراحی پیام هم پیشرفته و ظریف‌تر عمل کرد. اتاق فکر این دستگاه دسته‌بندی موثری از مخاطبان پیام‌هایش در اعتراض‌های سال گذشته داشت و می‌دانست کدام نگرش‌های آنان را به نفع خودش هدف بگیرد که مهم و البته قابل تغییر باشند. برای مثال تغییر نگرش منفی نسبت به حکومت ناممکن بود و ارتش سایبری هم کامنت‌های خودش را هزینه آن نکرد، اما ساختن تصویر منفی از رهبری مخالفان و ناامید کردن جامعه از آنها با توجه به فرصت‌هایی مانند کمپین «وکالت می‌دهم» و متلاشی شدن شورای همبستگی و موارد دیگر، ماموریتی بود که این ارتش با موفقیت از پس آن برآمد.

در این شرایط که جمهوری اسلامی راهبرد عقیم‌سازی مخالفان در افکار عمومی را جلو می‌برد، بخش تمامیت‌خواه و غوغاسالار اپوزیسیون همچنان متوجه نیست یا اهمیت نمی‌دهد با کنش‌های تخریبی مانند تلاش شبانه‌روزی برای اعتبار زدایی از نرگس محمدی‌ها، نسرین ستوده‌ها و … در واقع بخشی از کمپین مایوس کردن جامعه از آینده‌ساز بودن خودش را جلو می‌برد و آب به آسیاب رقیب می‌ریزد. جامعه حق دارد فکر کند وقتی در داخل نیروهای مخالف تا این حد گسست و دشمنی وجود دارد، کشور پس از براندازی هم روی آرامش را به خود نخواهد دید. و شاید خود جمهوری اسلامی هم تا این حد بر همکاری بخشی از اپوزیسیون با نقشه‌هایش حساب نکرده بود!

Ad placeholder