بررسی تاریخی موضوع معلولیت در دنیا نشان میدهد که معلولان برای رسیدن به حداقلهای حقوق طبیعی خود، دورههای سختی را سپری کردهاند. تغییر رویکردها نسبت به این مفهوم تحتتأثیر تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی در جوامع بشری قرار گرفته و سبب ظهور گفتمانهای جدیدی در این حوزه شده است. نگرشهای اولیه و مبتنی بر خوانشهای متافیزیکی از وضعیت معلولان در جوامع سنتی، اندک اندک جای خود را به تغییرات ناشی از عصر روشنگری، ظهور سرمایهداری و انقلاب صنعتی داد و جستجو برای یافتن دلایل زیستی و بیولوژیکی جهت توضیح تفاوتهای جسمی و ذهنی آغاز شد.
ناگفته پیداست که مفهوم معلولیت و ناتوانی در دنیای کنونی بهطور مداوم در حال تغییر و تکامل است و علیرغم اینکه همچنان مورد مناقشه بوده و در جوامع مختلف معانیِ گوناگونی دارد، اما تقویت نوعی ارادهی همگرایانه در سطح بینالمللی جهت رسیدگی هرچه بهتر به وضعیت معلولان، سبب توسعه و بهبود مبانیِ حقوقی و قانونی در بیشتر کشورها شده است.
براساس گزارشها، ۱۵ درصد از جمعیت جهان به انواعی از معلولیتهای آشکار یا پنهان مبتلا هستند که ناتوانیهای ذهنی، اختلالات مربوط به طیف اوتیسم، اختلال کمتوجهی بیشفعالی، اختلالات روانی/ ذهنی، صرع، آلرژیها، میگرن، آرتریت، و سندرم خستگی مزمن، جزو ناتوانیهای پنهان محسوب میشوند. بنابراین موسَع ساختن هرچه بیشتر این مفهوم جهت تبیین سازوکارهای مبتنی بر عدالت برای برخورداری معلولان از یک زندگی اجتماعی کرامتمحور و نسبتاً برابر با انسانهای غیرمعلول به یک ضرورت انکارناپذیر تبدیل شده است. کنوانسیون حقوق معلولینِ سازمان ملل متحد، تلاشی برای جلب توجه کشورها و متعهد ساختن آنها به رعایت هرچه بیشتر حقوق معلولین است. همچنین راهاندازیِ یک رشتهی دانشگاهی تحت عنوان «مطالعات ناتوانی» و پژوهشهای بینرشتهای در این زمینه که در کشورهایی مانند آمریکا، انگلستان، استرالیا و کانادا رونق پیدا کرده، نویدبخش توسعهی رویکردهای تئوریک به این حوزهی حساس و شایستهی توجه است.
حرکت از نگاه «پزشکیمحور» به رویکرد «جامعهمحور»
اگرچه در دو دههی گذشته فرایندهای معطوف به بازشناسی و بازتعریف مفهوم «معلولیت» در ایران نیز روند رو به رشدی داشته، اما نمیتوان مدعی شد که وضعیت زیستیِ معلولان بهبود قابلتوجهی داشته است. چنین بهنظر میرسد که علیرغم تلاشهای صورت گرفته برای شیفت نگرشهای علمی از «پزشکیمحور» بودن این موضوع به «جامعهمحور» شدن آن، معلولان همچنان از انزوا و شکلهای مختلفی از طردشدگی اجتماعی رنج میبرند و تلاشهای صورت گرفته در زمینهی جامعهشناسیِ معلولیت نتوانسته است بر نگاه «معلولیتستیز» و «سالمسالار» برآمده از پزشکیِ مدرن غلبه نماید. کتابهایی مانند «درآمدی بر مطالعات معلولیت با رویکرد جامعهشناسی» نوشتهی نگین حسینی، «جامعهشناسی معلولیت» نوشتهی خدیجه جبلی، «درآمدی بر جامعهشناسی قشربندی معلولیت در ایران» نوشتهی رضا عبداللهی، «جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی» نوشتهی سعید سبزیان، «جهانِ معلولساز و اخلاق معلولیت» نوشتهی نعیمه پورمحمدی و… بخشی از کارهایی هستند که در سالهای گذشته کوشش کردهاند رویکرد اجتماعمحور به مفهوم معلولیت را گسترش دهند، اما پیداست که این حوزه هنوز نتوانسته است در حد نیاز، نظر اندیشمندان علوم اجتماعی را به خود جلب نماید.
کمبود رویکردهای علمی و پژوهشی، فقدان برنامههای آموزشی و فرهنگی مناسب برای تغییر نگاه جامعه، ناکافی بودن قوانین موجود و عدم اجرای دقیق آنها و همچنین عدم اختصاص بودجههای لازم به این حوزه، به چرخهای قدرتمند برای بازتولید رنجها و دشواریهای حاکم بر زندگی معلولان تبدیل شده است.
براساس آمارهای رسمی و غیررسمی حدود ۱,۵ میلیون نفر در ایران به معلولیت دچار هستند که حدود ۶۰ درصد این معلولیتها جسمی و حرکتی و حدود ۴۰ درصد آن، ذهنی است. مجلس ایران در سال ۱۳۸۳، قانونی را تحت عنوان «قانون جامع حمایت از معلولان» در ۱۶ ماده به تصویب رساند. همچنین در سال ۱۳۸۷ کنوانسیون حقوق افراد دارای ناتوانی را تصویب کرد، تا ایران نیز به این کنوانسیون بینالمللی بپیوندد. در دولت حسن روحانی لایحهی حمایت از حقوق معلولان مطرح شد و در اسفند ۱۳۹۶ به تصویب مجلس رسید. قانون یادشده در اردیبهشت ۱۳۹۷ از سوی رئیسجمهور برای اجرا ابلاغ شد و ارگانها و ادارات را مؤظف نمود که ۳ درصد از سهمیهی استخدامی خود را به اشتغال معلولان اختصاص دهند، اما گزارشهای زیادی از وجود تبعیض در استخدام میان افراد دارای معافیت پزشکی توسط ادارات دولتی یا خصوصی در میان مردم و رسانهها وجود دارد و نرخ فقر برای افراد دارای معلولیت در سنِ کار، تقریباً سه برابر بیشتر از افراد بدون معلولیت است. بهعبارت دیگر مثلثِ «معلولیت»، «ضعف قانون»، و «فقر» سیکلی را به وجود آوردهاند که در آن موانع فیزیکی و انگ اجتماعیِ ناشی از ناتوانی، دستیابی به درآمد را دشوارتر و خانوادههای دارای افراد معلول را هرچه بیشتر به سمت خط فقر سوق داده است.
از سوی دیگر مطالعات صورت گرفته نشان میدهند که میان توسعهنیافتگی جوامع و رشد و افزایش انواع معلولیتها، رابطهی نسبتاً معناداری وجود دارد و مسائلی مانند فقر، ضعفِ سازوکارهای امنیتی، نادیدهانگاری و طردشدگی از سوی جامعه و عدم توجه لازم و کافیِ نهاد قدرت به این قشر اجتماعی، سبب گسترش آن و تعمیق جنبههای روانیِ ناشی از انواع معلولیت شده است. بهعبارت دیگر در چنین جوامعی مدل «خیریه/ ترحمآمیز» در ارتباط با معلولیت، همچنان بر مدلهای حرفهای، اجتماعی، اقتصادی، توانمندسازی و حقوق بشری برتری دارد.
معلولان در ایران در مقایسه با کشورهای توسعهیافته از حمایتهای مالی، پزشکی، اجتماعی و روانیِ بسیار کمتری برخوردار هستند و جامعه هنوز نتوانسته است نگاه تبعیضآمیز خود را نسبت به افراد ناتوان اصلاح نماید. بهعبارت دیگر معلولان در میان سنگهای آسیاب غیابِ حمایتهای دولتی و قانونی از یکسو و نگاه تبعیضآمیز جامعه از سوی دیگر گرفتار مانده و از روابط اجتماعیِ غیرعادلانه، نداشتن استقلال مالی، فقدان احترام و نداشتن امکانات لازم برای تشکیل خانواده رنج میبرند.
رسانههای رسمی و غیررسمی کشور نیز که میتوانند از طریق اطلاعرسانی دقیق و توجه به مقولهی آموزش عمومی، نمایش عادلانهتری از مقولهی معلولیت ارائه نمایند، بیش از هر زمان دیگری درگیر مناقشات سیاسی بوده و جز ارائهی برخی مطالب مناسبتی، کار بیشتری انجام نمیدهند. بهعنوان مثال در لابلای اخبار، گزارشها و تحلیلها، کمترین توجه به زندگی معلولان و برخورداری آنها از استانداردهای جهانی محیط شهری و سیستم حمل و نقل مطابق با نیازهای این بخش از افراد جامعه وجود دارد که بهصورت روزانه از فقدان خدمات عمومی رنج میبرند.
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که موضوعات مربوط به مطالعات معلولیت، علاوه بر تاریخ، نظریه، قانونگذاری، سیاست و اخلاق، هنر و ادبیات را نیز در برمیگیرد. هنر و ادبیات که عرصهی بسیار تأثیرگذار و نیرومندی برای بازنمایی زندگی سختِ معلولان است و میتواند به برساختن گفتمانهای اخلاقیتر و انسانیتر در این زمینه کمک کند و یا در بهبود و اصلاح رویکردهای حاکم بر جامعه نسبت به امر معلولیت نقش مهمی داشته باشد، بعضاً این وضعیت را پیچیدهتر کرده است. بسیاری از افراد ناتوان، بازنماییهای صورت گرفته در حوزهی هنر و ادبیات بهخصوص سینما را به عنوان تقلیل دادن وضعیت این افراد به جای نشان دادن آنها به عنوان فرد کامل میبینند و آنرا نمیپذیرند. علاوه بر این، تصویرسازیهایی که اغلب معلولان را بهعنوان اَبَرانسان نشان میدهند، به دلیل ایجاد انتظارات غیر واقعبینانه مورد انتقاد قرار میگیرند، زیرا بر این اساس معلولیت باید با نوعی استعداد، نبوغ یا بینش خاص همراه باشد.
در نهایت میتوان گفت که گرچه در اهداف توسعهی هزاره سوم به افراد دارای معلولیت اشاره مستقیمی نشده است، اما بیتردید رسیدن به افقهایی چون ریشهکنی فقر و گرسنگی، آموزش ابتدایی جهانی، برابری جنسیتی، توانمندسازی زنان، ارتقای سلامت مادران، کاهش میزان مرگ و میر کودکان و… بدون بهرهگیری از تواناییهای افراد دارای معلولیت و رساندن آنها به جایگاه واقعی خود امکانپذیر نخواهد بود. اهمیت افراد دارای معلولیت برای توسعه بهحدی است که کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت در مادهی ۳۲ خود در خصوص توسعهی بینالمللی از کشورهای عضو میخواهد تا در همکاریهای دو جانبه یا چندجانبه، افراد دارای معلولیت را بگنجانند.