در منطقه‌ای دور، در امتداد نوار ساحلی خلیج فارس، مجتمع‌های بزرگ صنعتی به جغرافیای منطقه تحمیل شده‌اند. از فعالیت شبانه‌روزی کارخانه‌ها، شرکت‌های بزرگ، مجتمع‌های صنعتی و از سوختن مداوم فِلِرها و شعله‌های زهرآگین، زمین و زمان رنگ دود به‌خود گرفته است. در حد فاصل بندر «شیرینو» تا آنسوی خلیج «نایبند» اگر تک و توک پرنده‌ی غریبه‌ای دیده می‌شود، گویی در تلاش برای گریز از منطقه‌ی دود است و راهی نمی‌یابد. دود متراکم از آتش فِلِرها چنان فضا را انباشته است، که هیچ رنگی تلألو ندارد و بر زمینه‌ی رنگ‌های خاکسترزده، پرنده‌های غریبه مدام بر دیواره‌ی دود می‌کوبند. نه در «شرینو»، نه در «نخل تقی»، نه در «عسلویه» و نه در «بیدخون» هیچ پرنده‌ای پرواز نمی‌کند. گنجشک‌ها و قمری‌ها از دود سنگین شده با سرب و دیگر فلزات گریخته‌اند. مجتمع‌های بزرگ صنعتی روی شهرها خم شده‌اند و سایه‌ای چنان سنگین دارند که شهر‌ها زیر فشار، در سکوت فرو رفته‌اند و در منطقه‌ی ساکتی که هیچ سگی در آن نمی‌لاید و مرنوی هیچ گربه‌ای بر شب خط نمی‌اندازد، کارگران کار می‌کنند؛ در منطقه‌ی ساحلی خلیج فارس، در آخر دنیا.

برای بسیار کارگرانی که در مجتمع‌های بزرگ صنعتی، پتروشیمی‌ها، پالایشگاه‌ها و شرکت‌های متعدد عمرانی در نوار ساحلی خلیج فارس کار می‌کنند، فقط آلودگی وسیع نیست که گریبان‌شان را گرفته و سلامت‌شان را با خطر جدی روبه‌رو کرده، کارگران در سخت‌ترین شرایط محیطی، تن به قراردادهای ظالمانه می‌دهند، اما این هم همه‌ی ماجرا نیست. درست است که شرکت‌های بزرگ و آن دسته از پیمانکاران که راهی به رانت همکاری با پتروشیمی‌ها و پالایشگاه‌ها دارند، به شکل دردناکی تمام وجود کارگران را در اختیار می‌گیرند و کارگران نمی‌توانند مخالفت کنند، اما مسئله این است که این فشار سنگین بر بستری از تبعیض و نابرابری شکل گرفته است. بسیاری از کارگران که از کوره‌‌راه‌های فقر و فلاکت به این منطقه آمده‌اند، طعم بیکاری را چشیده‌اند و حالا دیگر با هر ساز پیمانکار و کارفرما می‌رقصند؛ برهنه‌پا بر زمینی تفتیده از حرارت خورشید که انگار بر این سرزمین خشم گرفته است.

کارگران در سخت‌ترین شرایط محیطی، تن به قراردادهای ظالمانه می‌دهند. این فشار سنگین بر بستری از تبعیض و نابرابری شکل گرفته است. بسیاری از کارگران که از کوره‌‌راه‌های فقر و فلاکت به این منطقه آمده‌اند، طعم بیکاری را چشیده‌اند و حالا دیگر با هر ساز پیمانکار و کارفرما می‌رقصند؛ برهنه‌پا بر زمینی تفتیده از حرارت خورشید که انگار بر این سرزمین خشم گرفته است.

قبل از این هم درباره‌ی وضعیت بغرنج محیط‌های کارگری خوانده یا شنیده بودم، اما در مدتی که به دعوت دوستی به منطقه آمدم، از نزدیک با تبعیض چندلایه و هولناکی مواجه شدم که کارگران را بیش از گرما و آلودگی تحلیل می‌برد. من به منطقه آمده‌ام تا در جمع‌آوری و فروش ضایعات فلزی همکاری کنم و در شمار کارگران پیمانکاری قرار گرفته‌ام که در بین کارگران به بی‌رحمی مشهور است. در حالی که خود را آماده‌ی مواجهه با پیمانکار بی‌رحم کرده بودم، در همان اولین برخورد دیدم ماجرا با آنچه شنیده‌ام تفاوت دارد. وقتی پیمانکار دانست که با او همشهری هستم، رفتارش با من مهربان شد.

Ad placeholder

تبعیض، با ریشه‌های سترگ

در سال پایانی جنگ، وقتی احتمال آتش‌بس شدت گرفته بود، خوزستانی‌ها و ایلامی‌ها معتقد بودند دلیل اینکه حرف از پایان جنگ به میان آمده، این است که عراق با موشک‌های دوربرد تهران را زیر ضرب گرفته است.

در طول دهه‌های اخیر، عموم مردم با تبعیض آشنا شده‌اند. تبعیض در اختصاص نیازهای اولیه به آسانی قابل مشاهده است. اختصاص اتوبوس‌های نو برای خطوط اتوبوس‌رانی و انتقال اتوبوس‌های کارکرده به شهرهای دیگر، در نگاه مردمی که سوار اتوبوس‌های کارکرده می‌شوند، معنایی غیر از تبعیض ندارد. کسانی که در جایگاه‌های سیاسی و مدیریتی قرار دارند باید می‌فهمیدند که با خودی و غیرخودی کردن شهروندان، تبعیض و نابرابری خیلی زود به همه‌ی لایه‌های اجتماع کشیده خواهد شد.  

در سالن استراحت صندلی‌ها نشانه‌گذاری شده‌اند. بعضی کارگرهای خسته و تفتیده از گرما، روی زمین می‌نشینند اما به طرف صندلی‌های نشانه‌گذاری شده نمی‌روند. این رفتار باعث شده بود که بعضی از کارگرها عطای خنکای کولر را به لقایش ببخشند و زیر درخت‌های محوطه، باوجود گرمای شدید، رفع خستگی کنند.

رفتار مسئولان خودی و غیر خودی را به عمیق‌ترین لایه‌های اجتماع برده است. هر کس در هر موقعیتی که قرار دارد، دیگران را به دو دسته‌ی خودی و غیر خودی تقسیم کرده است. در یکی از شرکت‌ها، قرار بر این است که کارگران و کارمندان شاغل در آن، یک ساعت استراحت داشته باشند. اغلب کارگرها ترجیح می‌دهند این یک ساعت را در خنکای کولرگازی بگذرانند. اتاق رفع خستگی، سوله‌ی موقتی نه چندان بزرگی است که دو کولرگازی آن را خنک می‌کند. چند ردیف صندلی گذاشته شده اما تعداد کارگرها معمولاً بیشتر از صندلی‌هاست. کسی که مسئول خدمات سالن استراحت است، قبل از شروع ساعت استراحت، بعضی از صندلی‌ها را برای همشهری‌هایش در نظر می‌گیرد و با گذاشتن پارچه، تکه‌ای مقوا یا هر چیز دیگر، صندلی را نشانه‌گذاری می‌کند. می‌دیدم که بعضی کارگرهای خسته و تفتیده از گرما، روی زمین می‌نشینند اما به طرف صندلی‌های نشانه‌گذاری شده نمی‌روند. آنها هم انگار قبول کرده بودند که صندلی‌ها برای آنها کنار گذاشته شده است. این رفتار باعث شده بود که بعضی از کارگرها عطای خنکای کولر را به لقایش ببخشند و زیر درخت‌های محوطه، باوجود گرمای شدید، رفع خستگی کنند.

حلقه‌ها!

همشهری‌گری در محیط‌های کارگری بسیار رایج است. کسی که کار اداری دارد، اگر با کارمند اداری همشهری باشد، کارش به سرعت و بی‌دردسر انجام می‌شود و چون کارمند اداری با پیمانکار همشهری نیست و گاهی صندلی نصیبش نمی‌شود، در هر فرصتی که دست بدهد، تلافی می‌کند و در کار همشهری‌های پیمانکار گره می‌اندازد. همشهری‌گری را در سیاست هم دیده‌ایم؛ حلقه‌ی مشهدی‌ها، حلقه‌ی اصفهانی‌ها، حلقه‌ی خوزستانی‌ها در سپاه، حلقه‌ی کرمانی‌ها در بین مدیران دولتی و حلقه‌ی ترک‌های آذربایجان. یکی از کارگران ترک تعریف کرد که تا الان بدون دردسر نتوانسته است مرخصی بگیرد و هربار و با بهانه‌های واهی با مرخصی او موافقت نشده است. اگر در کارگاهی دورافتاده، همشهری‌گری در روابط اینچنین موثر است، در عالم سیاست چگونه است؟ تردید نیست که بخشی از درگیری‌های سیاسی و حتی افشاگری‌های ریز و درشت را می‌توان در همان قالب درک کرد. همشهری‌ها هوای همدیگر را دارند.

نکته این است که چنین خصوصیتی به آسانی در محیط کار گسترش پیدا می‌کند. ای‌بسا کارگری که در محیط کاری با تبعیض روبه‌رو بوده، دنبال فرصتی است که بتواند با نزدیک شدن به حلقه‌ی مدیران، برای خود موقعیت بهتری فراهم کند. این است که یکی از مهم‌ترین تبعیض‌ها در محیط کاری، در فاصله با مدیر یا حلقه‌ی مدیران ریشه دارد. در حالی که مدیر شرکت توی تابلوی اعلانات نوشته که هیچ مرخصی ساعتی داده نمی‌شود، اما همکاری که مرا به این شرکت آورده، به دلیل نزدیکی با مدیر به راحتی مرخصی ساعتی می‌گیرد. مدیر وقتی با اعتراض دیگران روبه‌رو می‌شود، به دروغ می‌گوید که او را برای انجام کاری فرستاده است. جالب این است که هیچ کدام از کارگرها و کارمندان شرکت، چنین دروغی را باور نمی‌کنند.

یکی از جلوه‌های تبعیض در محیط‌های کارگری مسأله قومی‌ست.یکی از کارگران ترک تعریف کرد که تا الان بدون دردسر نتوانسته است مرخصی بگیرد و هربار و با بهانه‌های واهی با مرخصی او موافقت نشده است.در اتوبوس، در راه برگشت از کسی که کنارم نشسته بود پرسیدم: «چرا این بنده‌های خدا رو سوار نمی‌کنه؟» به حالت زمزمه، طوری که انگار رازی را با من در میان می‌گذارد گفت: «سنی‌اند».

تبعیض گاهی آنچنان حقیرانه است که کمتر کسی می‌تواند به آن فکر کند؛ یک نان بیشتر، یک نوشابه‌ی خنک برای ناهار. یکی از روزها که در وقت تقسیم ناهار توی بخش خدمات بودم، متوجه شدم که بعضی کارگرها و کارمندان قبل از رسیدن ساعت غذا، یکی یکی به دفتر خدمات می‌روند و غذایشان را می‌گیرند. مسئول خدمات که می‌دانست با مدیر همشهری هستم، اشاره کرد که بروم و غذایم را بگیرم. وقتی گفتم «هنوز که ساعت غذا نشده»، جواب داد: «عیبی نداره، تا گرمه بخورش که سردش اصلا مزه نداره». غذاهایی که کنار گذاشته شده بود، زیر خنکای کولر یخ می‌کرد. من به غذای توی دستم نگاه می‌کردم و نمی‌دانستم با آن چه کنم. از خودم خجالت می‌کشیدم. انگار کسی متوجه حس و حال من شده بود که جلو آمد و گفت: «همین که بهشون غذا می‌دن، باید خدا رو هم شکر کنن. مهندس برای بچه‌ها نوبت گذاشته و لیست رو داده به خدمات. ما اول می‌خوریم و اونا بعد از ما میان. که اینجا شلوغ نشه». در روزهای بعد هم همین داستان بود و هیچ‌وقت گروه دوم غذای گرم نمی‌خورد.   

بومی یا غیر بومی

یک شرکت بزرگ برای شروع فعالیت نیاز به نیروی کار دارد. تقریباً همه‌ی کسانی که در منطقه کار می‌کنند از این موضوع باخبر می‌شوند. شرایط لازم برای همکاری را توی تابلوی اعلانات نوشته‌اند. از آنجا که همکاری من ماه دیگر تمام می‌شود، رفتم که ببینم آیا می‌توانم به آنجا بروم یا نه. بیست سی نفر توی آفتاب ایستاده بودند تا مسئول مربوطه با آنها مصاحبه کند. تقریباً همه بومی همان منطقه بودند. نوبت من شد. وقتی رفتم توی اتاق، اولین سؤال مصاحبه‌کننده این بود که اهل کجایی. چند سؤال دیگر هم پرسید و گفت که می‌توانم با آنها همکاری کنم. قبل از بیرون آمدن دل به دریا زدم و پرسیدم: بومی‌ها را هم قبول می‌کنید؟ لبخند زد و گفت: فقط به عنوان نیروی خدمات. نتوانستم سؤال کنم که چرا بومی‌ها را فقط به عنوان نیروی خدمات جذب می‌کنید. خودش ادامه داد: اینجا همه‌ی شرکت‌ها و کارگاه‌ها همین کار را می‌کنند. نیروی بومی را یا استخدام نمی‌کنند یا برای نیروی خدماتی استخدام می‌کنند.

یکی از مهم‌ترین تبعیض‌ها در محیط کاری، در فاصله با مدیر یا حلقه‌ی مدیران ریشه دارد. اما او که به مدیر نزدیک است، از مزایای خاص مانند مرخصی ساعتی بهره‌مند می‌شود.  مدیر وقتی با اعتراض دیگران روبه‌رو می‌شود، به دروغ متوسل می‌شود. جالب این است که هیچ کدام از کارگرها و کارمندان شرکت، چنین دروغی را باور نمی‌کنند.

متقاضیانی که مصاحبه کرده بودند هنوز گوشه‌ای جمع بودند و با هم حرف می‌زدند. من هم نزدیک شدم. یکی از آنها با لحنی غمزده می‌گفت: «بهم میگه به عنوان نیروی خدمات می‌تونیم جذبت کنیم. بش می‌گم مرد حسابی من لیسانس دارم. به دو زبان هم تسلط کامل دارم. اقلا از من به عنوان مترجم استفاده کنید. می‌گه همینه که هست. ما بجز نیروی خدماتی نیروی دیگه نمی‌خوایم». اما دروغ گفته بود. من به عنوان نیروی غیر خدماتی قرار بود با آنها همکاری کنم. به‌خاطر اینکه بومی منطقه نبودم. 

Ad placeholder

تلخ‌ترین تبعیض‌ها

حالا دیگر بعد از چهل و چند سال که شکل‌های مختلف تبعیض در جامعه تجربه شده، در کارگاه‌های دور افتاده هم می‌توان تبعیض را دید. یکی از تلخ‌ترین تبعیض‌هایی که بر کارگران آوار می‌شود، تبعیض در دریافت حقوق است. اگر شرکت پول کافی برای پرداخت حقوق به همه‌ی کارمندانش را نداشته باشد، حتماً لیست پنهانی دارد که به افرادی حقوق پرداخت کند. نکته‌ی ناراحت‌کننده این است که دریافت‌کننده‌ها طوری وانمود می‌کنند که آنها هم حقوق دریافت نکرده‌اند. یکی از کارگران می‌گوید سر همین قضیه پنج سال است که با برادربزرگش حرف نمی‌زند. او در توضیح ماجرا می‌گوید: «تو یکی از همین فازهای پارس جنوبی، من و برادرم با هم برای یه پیمانکار کار می‌کردیم. یه بار به خاطر سرویس‌ها با پیمانکار حرفمون شد. تقریبا ده بیست نفری بودیم که پیمانکار کینه‌ی ما رو به دل گرفت. سال بعدش شرکت پول نداشت که حقوق بده. هر ماه یه پولی به عنوان علی‌الحساب می‌داد که خیلی کم بود. چند ماه بعد فهمیدم که به برادرم و چند نفر دیگه همیشه حقوق کامل پرداخت می‌شده. وقتی سوال کردم که چرا حرفی نمی‌زدی، گفت از ما قول گرفته بود که صداشو در نیاریم. خلاصه، پیمانکار کارش تموم شد و رفت اما ناراحتی بین من و برادرم هنوزم هست.»

تبعیض گاهی آنچنان حقیرانه است که کمتر کسی می‌تواند به آن فکر کند؛ یک نان بیشتر، یک نوشابه‌ی خنک برای ناهار.

عجیب این است که اغلب کسانی که مورد تبعیض قرار می‌گیرند ممکن است در مواردی موجب تبعیض در حق دیگران شوند. عجیب از این نظر که وقتی مورد تبعیض قرار می‌گیرند حتی اگر اظهار ناراحتی نکنند، اما متوجه تبعیض می‌شوند. مسئله این است که ساختار سیاسی، چنان تبعیض را به امری درونی تبدیل کرده است که وقتی همان فرد، تبعیض را به دیگری روا می‌دارد اصلاً و ابداً متوجه نمی‌شود. اغلب متوجه نمی‌شوند که دیگران را تحت چه فشاری قرار می‌دهند. در این منطقه، اهل سنت تعداد قابل توجهی از جمعیت را تشکیل می‌دهند. خودی و غیر خودی از عالی‌ترین سطوح به پایین‌ترین لایه‌ها سرایت کرده و حالا دیگر به پشتوانه‌ی حمایت‌ها، همان کارگرانی که خود در موارد متعدد تحت تبعیض قرار دارند، تبعیض دردناکی بر اهل تسنن تحمیل می‌کنند. تفاوت‌های عقیدتی در این گوشه‌ی دور افتاده از بالاترین سطح مدیران نشأت می‌گیرد و تأسف این است که تقریباً همه‌ی کارگران با این تبعیض کنار آمده‌اند، چه آنها که تبعیض را اعمال می‌کنند و چه آنهایی که تحت تبعیض قرار دارند. آنقدر این مسئله معمولی است که جای هیچ چون و چرایی باقی نمی‌گذارد.

از همان اولین روز متوجه شدم که وقتی می‌خواهم با سرویس به خانه برگردم، بیست متر دورتر از جمع کارگران منتظر رسیدن سرویس، شش هفت نفر ایستاده‌اند و با هم حرف می‌زنند. کارگرها سوار شدند و اتوبوس حرکت کرد و از کنار آنها گذشت. روزهای دیگر هم همین ماجرا تکرار شد تا اینکه یکی از آن دو نفر را در گوشه‌ای تنها دیدم و پرسیدم: «چرا سوار سرویس نمی‌شوید؟» از پاسخ طفره رفت. چند بار دیگر هم سؤال کردم اما جوابی نبود. بالاخره در راه برگشت از کسی که کنارم نشسته بود پرسیدم: «چرا این بنده‌های خدا رو سوار نمی‌کنه؟» به حالت زمزمه، طوری که انگار رازی را با من در میان می‌گذارد گفت: «سنی‌اند».

منطقه‌ی حاشیه‌ی خلیج فارس جای عجیبی شده است. بافت سنتی و کهن منطقه به خاطر کارخانه‌ها و شرکت‌های بزرگ بهم ریخته و ترکیب جدیدی ایجاد شده است. با این حال ریشه‌ی تبعیض و میل به تبعیض که در روابط بین کارفرما و پیمانکار، بین پیمانکار و کارگران و در نهایت بین کارگران وجود دارد، در جای دیگری نهفته است. آنچه که در این میان بر تلخی ماجرا می‌افزاید، تحمل اجباری رنج است. کارگران به اجبار تن به تبعیض و نابرابری می‌دهند؛ آنها از بیکاری می‌ترسند.