با پیشرفتِ علم و فناوری ما انسان‌ها دیگر همچون گذشته محدود به نیازهای طبیعیِ خود نیستیم و درنتیجه آزادیِ بیش‌تری در مقایسه با پیشینیان‌مان داریم. هم‌هنگام، چنین می‌نماید که دمکراسی و جنبش‌های سیاسی و اجتماعی برای انسان‌ها آزادیِ بیش‌تری به ارمغان آورده‌اند. با نظر به این دو گشت در دورانِ مدرن، می‌توان گفت آزادیِ انسان یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های این دوران است.

با این حال اما همین آزادی است که دستِ انسان را به طبیعت باز کرده است. از این رو بهره‌برداریِ بی‌رویه از منابعِ طبیعی و مصرف‌گرایی به بحران‌های زیست‌محیطی دامن زده است. آیا این بهای گزافی نیست که برای آزادی پرداخت می‌شود؟ به‌راستی آزادیِ انسان در سیاره‌ای که کران‌مند است و منابع و ظرفیت‌های نامحدود ندارد به چه معناست؟ آیا باید از آزادی صرفِ نظر کنیم یا باید دست‌کم بر آن قیدوبندهایی بنهیم؟‌ اما چگونه و تا کجا؟ آیا دیگر وقتِ آن رسیده که از بن و پایه در انگاره‌ی «آزادی» به معنایی که از دورانِ مدرن به این سو ارج و قدر یافته بازاندیشی کنیم؟

کتابی در باره آزادی از دیدگاه زیست‌محیطی

Liberty and the Ecological Crisis Freedom on a Finite Planet. Edited By Christopher J. Orr, Kaitlin Kish, Bruce Jennings. Routledge 2020
Liberty and the Ecological Crisis Freedom on a Finite Planet. Edited By Christopher J. Orr, Kaitlin Kish, Bruce Jennings. Routledge 2020

کتابِ آزادی و بحرانِ محیطِ زیست: آزادی در سیاره‌ای کرانمند به پرسش‌هایی از این دست می‌پردازد. در این کتاب که در انتشاراتِ راتلج  منتشر شده مفهومِ آزادی از آن جهت که با سیاست‌گذاری و اخلاقِ زیست‌محیطی ربط می‌یابد به بررسی و واکاوی گرفته شده است. نویسندگان هم پیوندِ میانِ آزادی و بحران‌های زیست‌محیطی را بررسی می‌کنند و هم را‌هکارهایی — برای مثال، مدرنیته‌ای از سنخی دیگر — و  شیوه‌هایی برای زیستن که به محیطِ زیست کم‌تر آسیب می‌زند پیشنهاد می‌کنند. مجموعه مقالاتی که در این کتاب گرد آمده پایه بر این باور دارند که لازم است مفهوم آزادی را به بوته‌ی بازاندیشی و نقد بگیریم.

چه شد که انسان در دورانِ مدرن نسبت به دوران‌های قبل‌تر آزادیِ بیش‌تری به دست آورد و اساساً چه شد که آزادی در دورانِ مدرن در کانونِ توجه قرار گرفت؟ در پاسخ به این پرسش ممکن است روایت‌های گوناگونی از تاریخِ آزادیِ انسان ارائه شود. در این کتاب هم نویسنده روایتی دل‌انگیز و بینش‌افزا از تاریخِ آزادی‌یابیِ بشر در دورانِ مدرن ارائه می‌کند، روایتی که ربطی جدی و مهم را میانِ آزادیِ انسان و پیدایشِ گرفتاری‌های زیست‌محیطی نشان می‌دهد.

این کتاب برای طیفِ گسترده‌ای از مخاطبان خواندنی است، از دانشجویان و پژوهش‌گران در حوزه‌های بوم‌شناسی، اخلاق و سیاست‌گذاریِ محیطِ زیست، و جامعه‌شناسی گرفته تا مخاطبانِ غیرمتخصصی که به ارتباطِ میان انسان و طبیعت علاقه‌مند هستند.

Ad placeholder

از پیشگفتارِ کتاب

«در زمین‌شناسی و ژئوفیزیک اصطلاحِ «اَنتروپوسین» بر این واقعیت دلالت دارد که ما اکنون در دورانی نو در تاریخِ زمین می‌زییم؛ مشخصه‌ی این دوران تغییراتی گسترده و ماندگار است که کردوکارهای انسان‌ها در پی می‌آورد. در دورانِ «هولوسن»، یعنی دورانِ دوازده هزار ساله پیش از آغازِ دورانِ اَنتروپوسین، اقلیم و آب‌و‌هوای زمین برخلافِ دوران‌های قبل ثابت و معتدل بوده است. همین ویژگی بوده که زمینه را برای زیستِ گیاهیِ گسترده و دیگر پارامترهای زیست‌محیطی فراهم کرده و این امکان را برای نوعِ انسان فراهم کرده که به‌طورِ گسترده جمعیتِ خود را و فعالیت‌های خود را و درنتیجه تأثیرِ خود بر اکوسیستم را افزایش دهد. در دورانِ هولوسن بستری طبیعی فراهم شد تا همزیستیِ انسان‌ها از نظرِ زیست‌شناختی و نیز ارتباطِ میانِ انسان‌ها، سازمان‌یابیِ اجتماعی، هوشِ انطباق‌پذیری، و انعطاف‌پذیریِ رفتاریِ انسان‌ها در شکل‌های بسیار پیچیده‌ی فرهنگی تکامل یابد.

 آنچه باعث شده که سخن از دورانی نو به میان آید این است که کردوکارهای انسان — که همیشه از نظرِ زیست‌شناختی و بوم‌شناختی در هماهنگی با دیگر گونه‌ها و انواع بوده است — اکنون دارد در سراسرِ سیاره‌ی زمین به سامانه‌های ارگانیک و زیست‌فیزیکی آسیب می‌زند و به دگریسی در آنها می‌انجامد. اصلی‌ترین نمونه‌ها در این زمینه یکی تغییراتِ اقلیمی است و دیگری این واقعیت که تنوعِ زیستی به‌سرعت از بین می‌رود. این‌ها که اثراتی قابل اندازه‌گیری و مهم و ماندگار هستند در وهله‌ی نخست پی‌آمدِ توسعه‌ی انرژیِ فسیلی هستند و نیز نتیجه‌ی فناوری‌های شیمیایی و زیستی، و فعالیت‌های اقتصادی در شکل‌های پیچیده که باعث شده پای انسان به‌سرعت به طبیعت باز شود. دستاوردهایی چون مهندسی، فناوری، و سازمان‌دهیِ اجتماعی به انسان‌‌ها امکان داده وضعِ مادیِ زندگی‌شان را به‌آسانی اداره کنند. دست‌کم طیِ دویست سالِ گذشته، تاریخِ بشری گذاری را سپری کرده است از وضعیتِ نیازهای طبیعی به وضعیتِ عاملیت و آزادیِ فرهنگی یعنی نظارت و گزینشِ اجتماعی (و حتا فردی). این توسعه بی‌شک توسعه‌ای نامتوازن بوده است، اما اکنون در سده‌ی بیست‌ویکم این نوع توسعه در میان کشورها و مردمان در سراسرِ جهان گسترش یافته است.

این برداشتی کلی از آزادی‌یافتنِ گونه‌ی انسان در طولِ تاریخ است. از این برداشتِ کلی می‌توان معیارها و حقوقِ مشخص‌تری را نیز فهمید که برای تأمینِ آزادی و اختیار برای افرادِ انسان در ساحت‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و زندگیِ خصوصی وضع شده‌اند. ایدئولوژی‌ها و جنبش‌هایی که لیبرالیسم و دمکراسی و سرمایه‌داریِ کارآفرینانه به‌همراه آورده‌اند نیز باز بیش‌تر زمینه را برای آزادیِ فردی فراهم کردند. آزادی را معمولاً چنین تعریف می‌کنند: عاملیتِ فردیِ مختارانه در جهتِ برآوردنِ نیازها و خواسته‌های شخصی، عاملیتی که از دخالت‌های خودسرانه‌ی دیگران آزاد باشد. اینکه هر انسانی حقِ آزادی در این معنا را دارد یک مطالبه‌ی اخلاقی است و شخص می‌تواند این مطالبه را علیه دیگرانی طرح کند که می‌توانند در زند‌گیِ او دخالت کنند و یا او را وادار به کاری کنند یا به او زورگویی کنند به‌صورتی که با هدف‌ها و خواسته‌های خودِ شخص در تعارض باشد. البته در ساحت‌های غیررسمی هم آزادیِ فرد را ممکن است دیگر افراد محدود کنند، اما حقِ آزاد بودن در اصل در مقابلِ کسانی طرح می‌شود که به‌واسطه‌ی نهادهای حقوقی قدرتی دارند، و نیز در مقابلِ آن قدرتِ قانونی که نظامِ سیاسی برای نظارت و واپایش (کنترل) دارد. به بیانی دیگر، حقِ آزادی به قلمرو مربوط است؛ حقِ آزادی همان حقِ داشتنِ قلمروی برای کنشِ فردیِ مختارانه و مؤثر در جهتِ برآوردنِ نیازها و امیالِ شخصی است؛ حقِ زیستن به شیوه‌ای است که دلخواهِ شخص است بی‌آنکه از بیرون در زندگیِ او دخالت شود و کاری بر او تحمیل شود.

Ad placeholder

آن «دیگرانی» که ممکن است در زندگیِ شخص دخالت کنند و حقِ آزادی در مقابلِ آنان مطالبه می‌شود همیشه انسان‌ها نیستند، بلکه موجوداتِ نا-انسانی یا اوضاعِ طبیعی نیز ممکن است کوششِ فرد در برآوردنِ نیازها و خواسته‌هایش را مختل ‌کنند. این نکته از این رو مهم است که برخی ادعا کرده‌اند که اوضاعِ طبیعی و گونه‌های نا-انسانی و اکوسیستم‌ها آزادیِ انسان را محدود می‌کنند. برخی بر اساسِ حقِ آزادی تا جایی پیش رفته‌اند که حتا خواسته‌اند دخالت بشری در سامانه‌های طبیعی و از بین بردنِ گونه‌های زیستیِ ناخوشایند را توجیه کنند.»