آسیبهایی که جنگ به افراد درگیر میزند، میتوانند جسمی یا روانی باشند. معلولان جنگی غالباً تنها از نظر جسمانی سنجیده شده و تحت درمان قرار میگیرند اما مشکلات روانی وارده بر آنها از نظر دور میماند.
آسیب روانی وارد آمده به مجروحان جنگی حتی میتواند حادتر از معلولیت جسمانی او باشد، چرا که این آسیب پنهان است و به واسطه مختل کردن روان فرد، درمان را دشوارتر میسازد. مجروحان جنگی که دچار آسیبهای روانی گشتهاند معمولاً دچار اختلالات احساسی، اختلالات خواب، حافظه و مشکل ارتباطی با سایر افراد و بخصوص نزدیکانشان میشوند. این بیماریها به تدریج فرد را از زندگی طبیعی خارج کرده و ممکن است اختلالات احساسی و درماندگی، رفتارهای هیجانی و آشفته و تلاش مداوم برای اجتناب از یادآوری آن رویداد یا سانحه را ایجاد کنند.
در صورت ادامهدار بودن این مشکلات، فرد میتواند دچار احساس گناه یا شرم شود. او از لذت بردن از فعالیتهای روزمره محروم، و بسیار حساس و تحریکپذیر میشود؛ ممکن است رفتارهای عصبی و پرخاشگرانه از خودش نشان دهد. به علاوه افراد مبتلا بیشتر در معرض اعتیاد به مواد مخدر یا الکل، افسردگی، خودکشی یا دگرآزاری قرار میگیرند. تحقیقات نشان داده که در بیماران دچار “پیتیاسدی”، مشکلاتی از قبیل بیماریهای قلبی، التهابها و سایر بیماریهای مزمنی که از طول عمر آنها کاسته و به مرگ زودرس منجر میشود افزایش مییابد.[1]
دورهی باستان
در یونان و روم باستان رفتاری که با معلولان میشد بسیار اسفناک بوده؛ به گونهای که آنان فرزندانی که با معلولیت به دنیا میآمدند را به قتل میرساندند. اما افرادی که در جنگها معلول میشدند در نظر رومیان قهرمان به شمار میرفتند و میتوانستند جایگاه اجتماعی خود را حتی بیش از پیش حفظ کنند.[2]
در سرزمین ایران جنگهای فراوانی رخ نموده است. جدای از نظامیانی که در معرض آسیبهای گوناگون قرار میگرفتند که منجر به معلولیتشان میگردید، بسیاری از غیرنظامیان نیز دچار این آسیبها میگردیدند، آن هم در شرایطی که نبود امکانات رفاهی و پزشکی به شدت زندگی را برایشان دشوار میکرد.
جنگ جهانی اول
جنگهای جهانی اول و دوم جزو تاریکترین نقاط تاریخ بشر به شمار میرود. این دو جنگ به سبب حجم زیاد ویرانی و جغرافیای گستردهای که داشتند، معلولیت را به عنوان سوژهای مهم در مناسبات انسانی، اجتماعی و حقوقی مطرح کرند.
در جنگ جهانی اول که حدود ده میلیون نفر کشته بر جای گذاشت، تنها پنج درصد آنان غیر نظامی بودند؛ در حالی که جنگ جهانی دوم که حدود شصت میلیون کشته داشت، چهل میلیون نفر از آنان غیر نظامی بودند یعنی حدود ۶۶ درصد از تعداد کل کشتهشدگان. اگر چه در مورد آمار معلولان جنگ جهانی اول و دوم نمیتوان به قطعیت سخن گفت لکن با نظر به شواهد و قراین موجود، جنگ جهانی اول، حدود هشت میلیون نفر معلول بر جای گذاشت.[3]
پس از فروکش کردن آتش جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸، جامعهی پزشکی و مردم عادی که تا به حال با چنین موجی از معلولیت (کسانی که از خانواده و از جنس همین مردم بودند) مواجه نشده بود، با دقت بیشتری به معلولیت به عنوان موضوعی مهم که باید راه حلی برای آن یافت میشد، نگاه کرد. همچنین در سراسر اروپا، کنفرانسها و همایشهای متعددی در مورد معلولیت برگزار شد. معلولان جنگی که به حق تصور میکردند صرفاً به موضوعی برای مطالعه بدل شدهاند خواستار مشارکت در امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بودند. این خواستهی آنها به مرور از سوی نهادهای سیاسی و مدنی جامهی عمل به خود پوشاند. در همان سال ۱۹۱۸ نمایشگاهی در لندن برپا شد که در آن آثار ساختهی دست معلولان به فروش میرفت. همچنین کارگاههایی مختص معلولان در سراسر اروپا دایر شد که برای آنان امکان کار کردن و ارتباط مستقیم با مردم را فراهم میکرد.
از طرف دیگر حضور این معلولان جنگی در جوامع اروپایی به طرز چشمگیری به پیشرفت پزشکی و شیوه توانبخشی کمک کرد. به عنوان مثال پس از جنگ جهانی اول و به علت وجود سربازانی که از ناحیهی صورت آسیب دیده بودند، جراحی پلاستیک در فرانسه و بریتانیا با پزشکانی همچون هیپولیت مورستین و هارولد گیلیز به صورت جدی آغاز شد و پیش رفت.
تغییر و تحولاتی که پس از جنگ جهانی اول در زندگی معلولان شکل گرفت، مختص به معلولان جنگی نبود. کنفرانسهایی که در رابطه با معلولان جنگی برگزار شد و پیشرفتهای پزشکی و توانبخشی که جامعه هدفشان مجروحان جنگی بود، به طور چشمگیری زندگی روزمرهی معلولان غیر جنگی را نیز تحت تاثیر قرار داد. به عنوان مثال هنگامی که در اکتبر ۱۹۱۹ (چهار ماه پس از صلح ورسای) سومین سری از کنفرانسهای سالانه در مرکز رم برگزار شد، خود کهنه سربازان نکات مهمی را در مورد ماهیت بینالمللی مشکلاتی که با آن مواجه بودند بیان کردند.
یکی از این سربازان، اورلیو نیکولودی بود؛ سربازی اهل تورنتو ایتالیا که در جریان نبرد دوم ایسونزو در ژوئیه ۱۹۱۵، بر اثر انفجار گلوله نابینا شده بود. او در پایان سال ۱۹۱۶، وارد مرکز توانبخشی نیروهای نابینا که در فلورانس واقع بود گردید، یک سال بعد مدیر همان موسسه شد و مقالهای در مورد آموزش حرفهای نابینایان برای کارهای کشاورزی به کنفرانس رم ارائه کرد. اما برای نیکولودی، این تازه آغاز ماجرا بود؛ او نقش مهمی در ایجاد اتحادیهی نابینایان ایتالیا ایفا کرد، اتحادیهای که هم نابینایان نظامی و هم غیرنظامیان نابینا را تحت این شعار که“حل مشکلات نابینایی منحصراً به نابینایان مربوط میشود“ بسیج کرد.
همانطور که کنفرانس رم و سایر کنفرانسها و همایشهایی که در سالهای پس از جنگ با هدف رسیدگی به مشکلات معلولان برگزار شد، ثابت کرد، همکاری بینالمللی و گردش اطلاعات در مورد تکنیکهای پزشکی، روشهای توانبخشی، مراقبتهای ثانویه و سیستمهای بازنشستگی در رسیدگی به مشکل فراملی سربازان به شدت مجروح شده، حیاتی تلقی میشد.
به دلیل فرصتهای فزاینده برای دانشمندان برای تبادل نظر و انتشار نتایج تحقیقاتی از طریق کنفرانسها و انتشارات، علم پزشکی از قرن نوزدهم به طور فزایندهای بینالمللی شده بود. همچنین بهبود چشمگیر در بهداشت و پیشرفت در پزشکی و فناوری به تعداد زیادی از سربازان اجازه داد تا از آسیبهای خود جان سالم به در ببرند و در بسیاری از موارد به نبرد بازگردند.
جنگ جهانی اول موجب منطقیسازی رویهها و شیوههای پزشکی، مانند کاهش زمان تخلیه و سازماندهی ایستگاههای پاکسازی تلفات شد. در حقیقت اگرچه جنگ اول جهانی تعداد معتنابهی معلول بر جای گذاشت، تلاش برای بهبود بازسازی فیزیولوژیک بدن انسان و به کارگیری مجدد معلولان جنگ به سبب نیازهای اقتصادی و نظامی، به حفظ هر چه بیشتر نیروی انسانی، افزایش میزان رسیدگی به معلولان و پیشرفت رفاه اجتماعی معلولان منجر شد.
انگیزهی جنگها ضد انسانی بودند، “تعمیر” تلفات هم چه بسا با انگیزهی انسانی صورت نمیگرفت، اما به هر حال گاهی زمینهای فراهم شد تا معلولان خواهان رسیدگی به وضع خود شوند. این امر به تدریج یک سنت ایجاد کرد.
جنگ جهانی دوم
آمار دقیقی از مجروحان جنگی جنگ جهانی دوم در دست نیست اما میتوان آن را بیش از ۱۲ میلیون نفر تخمین زد. آلمان با بیش از ۵ میلیون و ژاپن با بیش از ۴ میلیون نفر، بیشترین معلول جنگی را داشتند.[4] بسیاری از این مجروحان جنگی، کودکان کم سن و سالی بودند که تا دهههای متوالی از مشکلات جسمی و روانی گوناگون رنج میبردند.[5]
به دلیل تجربهی جنگ جهانی اول، پس از جنگ جهانی دوم ۱۹۳۹-۱۹۴۵، اگر چه تعداد مجروحان جنگی به مراتب بیشتر از جنگ جهانی اول بود، اما راهکارها برای رسیدگی به معلولان جنگی بهتر از پیش بودند. رسیدگی در کشورهای مختلف، اشکال گوناگونی داشت؛ برای مثال در ایالات متحده که پس از جنگ، بیش از ۷۰۰۰۰۰ نفر معلول جنگی داشت، راهاندازی کمپینها، همایشها و برنامههای رسانهای و تبلیغاتی در حمایت از معلولان جنگی، رسیدگیهای پزشکی، برقراری مستمریهای مکفی و ایجاد شرکتها و موسساتی که به طور گسترده به استخدام معلولان میپرداختند، از جمله راهکارهای متنوع برای حمایت از معلولان جنگی بود.[6]
در انگلیس نیز که متحمل ۳۰۰۰۰۰ نفر مجروح جنگی شده بود، اقدامات موثری در راستای حمایت از معلولان صورت گرفت که از جمله میتوان به تصویب قانون استخدام معلولان در سال ۱۹۴۴، تأسیس موسسات خیریه حمایت از معلولان، ارائه خدمات توانبخشی نوین به معلولان، ایجاد مسابقات ورزشی مختص معلولان و ایجاد مکانهای خاص نگهداری معلولان اشاره کرد.[7]
مسائل مربوط به معلولان در جنگ جهانی دوم به همین موارد محدود نمیشود. مهمترین رخدادی که معلولیت را در مقیاسی خیرهکننده به جنگ جهانی دوم گره میزند، کشتار بیش از ۲۰۰۰۰۰ معلول توسط نازیهاست. نازیها با هدف پاکسازی نژاد آریایی، افرادی که به هر طریق دارای نقصی جسمانی یا روانی بودند را تحت عنوان پروژهی T-۴، به قتل رساندند. این پروژه مستلزم همکاری بسیاری از پزشکان آلمانی بود که پروندههای پزشکی بیماران را در موسسات بررسی میکردند تا مشخص کنند کدام افراد دارای معلولیت باید کشته شوند. معلولان محکوم به مرگ به شش مؤسسه در آلمان و اتریش منتقل و در اتاقهای گاز کشته شدند. نوزادان و کودکان کوچک معلول نیز با تزریق دوز کشنده دارو یا به وسیله گرسنگی کشته و در نهایت اجساد قربانیان را در کورههای بزرگ سوزانده شدند. این اقدام نازیها روشن کرد که جنگ نه تنها میتواند تعداد زیادی از افراد را دچار معلولیت سازد بلکه ممکن است به قتل هزاران معلول نیز بیانجامد.
پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی و اتمام جنگ جهانی دوم، باور بسیاری بر این بود که دیگر تا مدتهای مدید یا شاید برای همیشه جنگی در دنیا رخ نخواهد داد. اتفاقات پس از جنگ، خلاف این باور را ثابت کرد.
جنگها و درگیریهای معاصر
جنگها و درگیریهای معاصر که در کشورهای مختلف دنیا صورت گرفت، جدای از کشته شدن تعداد زیادی از افراد نظامی و غیر نظامی، معلولیت را برای مردمی بیشمار به ارمغان آورد. جنگ هشت ساله، تنها ۶۳۰ هزار مجروح جنگی در ایران بر جای گذاشت.
امروزه در عراق، سوریه و یمن بیش از هشت میلیون معلول جنگی زندگی میکنند. در افغانستان سالانه ۲۰۰۰ نفر بر اثر درگیریهای مسلحانه و حملات “تروریستی” معلول میشوند؛ در چند سال گذشته معلولان افغان ۱۱ درصد افزایش داشته است. همچنین بر اساس گزارش یونیسف، روزانه ۹ کودک افغان، کشته یا معلول میشوند.
در غزه تا پیش از جنگ حاضر، بر اساس گزارش العالم بیش از ۲۵۰ هزار مجروح جنگی زندگی میکردهاند و در اوکراین نیز، تا سپتامبر سال جاری ۲۰ هزار قطع عضو در اثر حمله روسیه به اوکراین صورت گرفته است؛ فاجعهای که بعد از جنگ جهانی دوم بیسابقه بوده است.[8]
دشواری معلولیت کسانی که در جنگ معلول شدهاند و در کشورهای پیشرفته زندگی میکنند به مراتب کمتر از کسانی است که در کشورهای جهان سومی مثل عراق، افغانستان، ایران، سوریه و فلسطین ساکناند. جایی که نه تنها رسیدگیهای پزشکی لازم را دریافت نمیکنند بلکه پشتوانههای حقوقی مورد نیازشان هم در زیرساختهای دیپلماتیک و بوروکراتیک یافت نمیشود. این مسئله در ذات خود دارای پارادوکسی استاتیستیک است؛ با اینکه در کشورهای پیشرفته، وضعیت معلولان مطلوبتر اما به سبب کم بودن جنگ و درگیری، تعداد معلولان کمتر است. در کشورهای در حال توسعه اما به سبب مناقشات نظامی گسترده، میزان معلولان زیاد ولی شرایط زیستی و رفاهی آنان اسفبار است. نیز با توجه به وضعیت کنونی جهان، به نظر نمیرسد که خبری از صلح و محو شدن آثار درگیریهای نظامی باشد.
پانویسها:
1) Laes, Christian; Goodey, Chris; Rose, M. Lynn (2013-). Disabilities in Roman Antiquity: Disparate Bodies A Capite ad Calcem.
2) DW
3( historyextra.
4) britannica.
5) Worth Saving: Disabled Children During the Second World War, Sue Wheatcroft, Manchester, Manchester University Press, 2013.
6) veteran.
7) historicengland.
8) euronews.