این روزها گویا اصولگرایان تلفن های یکدیگر را هم بی‌پاسخ می‌گذارند تا آن جا که کار به افشاگری می‌رسد و مصطفی میرلوحی، مسئول دفتر و داماد آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی از تلفن‌های بی پاسخ به علی‌اکبر ولایتی می‌گوید. به باور روح‌الله حسینیان و حسین ‌الله‌کرم دو چهره افراطی حامی رهبری، اگر ولایتی این تلفن‌ها را هم  پاسخ می‌داد و به نفع کاندیدای دیگری کناره می‌گرفت، در نتیجه انتخابات تفاوتی نبود.

به تعبیر الله‌کرم رای ولایتی به حساب روحانی ریخته می‌شد و به تعبیر حسینیان «به توافق نرسیدن اصولگرایان در انتخابات یکی از الطاف الهی بوده چرا که  تنوع آرای اصولگرایان موجب شکننده شدن رأی روحانی شد.»

اصولگرایی

حسینیان معتقد است که «اگر اصولگرایان برای اجماع و یا ائتلاف به توافق می‌رسیدند، سبد رأی روحانی بسیار بیشتر می‌شد.» شاید او دوم خردادی دیگر را پیش روی خود تصورمی‌کرد؛ زمانی که به حمایت از کاندیداتوری محمدی ری شهری، وزیر اسبق اطلاعات پرداخت و از ناطق نوری کاندیدای واحد اصولگرایان دفاع نکرد.

به تعبیر روح‌الله حسینیان «به توافق نرسیدن اصولگرایان در انتخابات یکی از الطاف الهی بوده چرا که  تنوع آرای اصولگرایان موجب شکننده شدن رأی روحانی شد.»

اینک او خود را اصولگرا می‌داند اما سالیانی است که ناطق نوری دیگردرهیچ انتخاباتی با اصولگرایان همراهی نمی‌کند. همین شاید نشانه‌ای باشد برای پایان اصولگرایی، چرا که کاندیدای اصولگرایان در مقابل اصلاح‌طلبان دیگر حاضر نیست زیر پرچم اصولگرایی به عرصه سیاست بازگردد.

پایان اصولگرایی اما شاید به سال‌ها پیش بازگردد زمانی که آنان سرنوشت خود را با سرنوشت حامیان افراطی رهبری گره زدند و هویتشان هم زیر سایه هویت آنان گم شد.

اصولگرایان یا جناح راست بعد از رهبری آیت‌الله خامنه‌ای در اتحاد با او برای حذف جریان چپ قدرتمند شدند. آنان که آن زمان به جریان راست و جناح بازار مشهور بودند، رفته رفته در ائتلاف با حامیان افراطی رهبری قصد حذف هاشمی رفسنجانی را کردند و با توصیه رهبری به تقاضای هاشمی رفسنجانی برای حضور ۵ نفر از نزدیکان و مدیرانش در فهرست راست برای انتخابات مجلس پنجم جواب رد دادند.

اصولگرایی ۲

رفتار آن روزهای آنان سبب شد جناح راست، انحصارطلب نامیده شود اما  شکل‌گیری کارگزاران سازندگی در انتخابات مجلس پنجم و انتخاب خاتمی در دوم خرداد ۷۶ سودایشان برای تصاحب کامل قوای مقننه و مجریه را نقش بر آب کرد.

انزوای سیاسی جریان راست پس از دوم خرداد سبب شد، آنان بیش از گذشته به دامن رهبری بیفتند و مرزهای خود را فراموش کنند. از آن زمان بسیاری از چهره‌های افراطی نزدیک به رهبری که دربسیاری از حوزه‌های فکری تناسبی با جریان راست نداشتند نام اصولگرا بر خود نهادند، شاید به این دلیل که نمی‌شد نام خود را حزب و جریان رهبری بنامند و به این ترتیب تحت عنوان جریان اصولگرا مخفی شدند.

پایان اصولگرایی شاید به سال‌ها پیش بازگردد زمانی که آنان سرنوشت خود را با سرنوشت حامیان افراطی رهبری گره زدند و هویتشان هم زیر سایه هویت آنان گم شد.

پس از دوم خرداد همه اقدامات جریان راست در اتحاد با حامیان رهبری به برنامه‌ریزی برای مقابله با دولت خاتمی و مجلس ششم خلاصه می‌شد تا اینکه در دوره دوم انتخابات شوراها، پس از سال‌ها بی‌عملی اصولگرایان، بخشی از جوانان اصولگرا با نام آبادگران پیروز انتخابات شدند. نامی که بیشتر شباهت به نام کارگزاران سازندگی داشت تا نام تشکل‌های اصولگرا.

اصولگرایان نوظهوراما دیگر اصولگرایان قدیمی را باور نداشتند چرا که این بار رای خود را از نهادهایی مانند بسیج و سپاه گرفته بودند نه مراکزی مانند کمیته امداد.

مجلس هفتم بازگشت عنوان اصولگرایی به مجلس بود اما با این عنوان چهره‌های قدیمی اصولگرا بازنگشتند. رئیس و نواب رئیس مجلس پنجم کاندیدا نشدند و محمدرضا باهنر دبیر هیات رئیسه مجلس پنجم هم از کرمان به مجلس رفت. این بار گویا برای ریاست او هم جایی نبود، پس به رهبری پیغام داد که برای ریاست مجلس با حداد عادل، پدرعروس او  رقابت نخواهد کرد.

انتخابات ریاست جمهوری نهم هم پایان وحدت در تشکیلات اصولگرایی بود چرا که آنان درنهایت برای معرفی کاندیدای واحد به نتیجه نرسیدند وعلی اکبر ناطق نوری، رئیس “شورای هماهنگی نیروهای انقلاب” به حالت قهر از این شورا کناره گرفت. با پیروزی محمود احمدی‌نژاد اما اصولگرایان ترجیح دادند دولت او را دولتی اصولگرا بدانند.

هر چند که احمدی‌نژاد دینی نسبت به اصولگرایان احساس نمی‌کرد اما اصولگرایان در سال‌های ابتدایی از او حمایت صد درصدی کردند و همه اقدامات دولت احمدی‌نژاد به پای اصولگرایان هم نوشته شد.

علی لاریجانی
علی لاریجانی، رییس مجلس هشتم و نهم

برای ریاست مجلس هشتم اصولگرایان منتظر رهبری نماندند. علی لاریجانی که حمایت اصولگرایان سنتی و تعدادی از مراجع تقلید را داشت عزم ریاست کرده بود. محمد یزدی، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، نزد رهبری رفت و گفت که حمایت او از حداد عادل در مقابل علی لاریحانی با توجه به نسبت فامیلی‌اش صحیح نیست.

به این ترتیب غلامعلی حداد عادل از دخالت رهبری بی‌نصیب ماند و ریاست مجلس به اصولگرایان سنتی بازگشت.

اصولگرایان نوظهور پس از دوم خرداد، اصولگرایان قدیمی را باور نداشتند چرا که این بار رای خود را از نهادهایی مانند بسیج و سپاه گرفته بودند نه مراکزی مانند کمیته امداد.

اصولگرایان در حالی وارد انتخابات ریاست جمهوری دهم  شدند که بی‌اعتنائی‌های دولت احمدی‌نژاد به مجلس اصولگرا و بزرگان جریان اصولگرایی غیرقابل تحمل شده بود. علی مطهری از جمله افرادی بود که تلاش کرد اصولگرایان را راضی به معرفی کاندیدایی در مقابل احمدی‌نژاد کند. تلاش‌های او بی‌نتیجه ماند چرا که چهره‌هایی چون علی اکبر ولایتی گفتند که نظر رهبری بر روی ادامه دولت احمدی‌نژاد است و از کاندیداتوری منصرف شدند.

حوادث انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ سبب شد که اصولگرایان باردیگردر کنار رهبری قرار گیرند اما سه سالی که از انتخابات سپری شد، آنان مواضع متفاوتی با حامیان رهبری گرفتند تا آن جا که حبیب‌الله عسکر اولادی، دبیر کل سابق حزب موتلفه، موسوی و کروبی را برادرانی خواند که” فتنه‌گر نیستند اما مفتون شده‌اند.”

انتخابات مجلس نهم آغازی بود برای اینکه اصولگرایان پرچم اصولگرایی را از حامیان تندروی رهبری پس بگیرند. دو قطبی محمد تقی مصباح یزدی و محمدرضا مهدوی کنی به راحتی مرز اصولگرایان سنتی را با حامیان افراطی رهبری تفکیک کرد. اصولگرایان سنتی اکثریت مجلس نهم را فتح کردند اما چهره‌های شاخص حزب موتلفه به مجلس راه پیدا نکردند و اسدالله بادامچیان، عضو شاخص موتلفه، فاش کرد که سپاه از او در انتخابات حمایت نکرده است.

محمدرضا باهنر
محمدرضا باهنر، دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین

اصولگرایان با همان مرزبندی انتخابات مجلس نهم به انتخابات ریاست جمهوری رسیدند. پیش از انتخابات کاندیدا شدن چهره هایی چون محمدرضا باهنر، دبیر کل جامعه اسلامی مهندسین و یحیی آل‌اسحاق نشان می داد، آنان تصمیم گرفته اند راه خود را از حامیان رهبری جدا کنند.

اصولگرایان سنتی و احزابی نظیر موتلفه اسلامی در نهایت علی اکبر ولایتی را به عنوان کاندیدای خود معرفی کردند و در برابر توصیه های دیگران برای کناره‌گیری، از او تا پایان حمایت کردند.

انتخابات ریاست جمهوری نهم هم پایان وحدت در تشکیلات اصولگرایی بود چرا که آنان درنهایت برای معرفی کاندیدای واحد به نتیجه نرسیدند.

اعضای جبهه پایداری که جریان‌های افراطی با محوریت مصباح یزدی بودند اما به حمایت از سعید جلیلی پرداختند. علی اکبر ناطق نوری هم راه جداگانه‌ای برای خود پیش گرفت و به هاشمی رفسنجانی پیشنهاد کرد، از حسن روحانی حمایت کند.

پس از پیروزی روحانی، امیر محبیان،عضو سابق شورای سردبیری روزنامه رسالت، در جمع اعضای جامعه اسلامی مهندسین با دبیرکلی محمدرضا باهنر به اصولگرایان یادآور شده که «۱۶ سال است کاندیدایشان در انتخابات شکست می‌خورد.» محبیان از  اصولگرایان خواست که «یک بازنگری جدی در مورد وضعیت خود داشته باشند چراکه اگر زنجیره شکست‌های آنها ادامه پیدا کند، به یک جریان حاشیه‌ای تبدیل می‌شوند.»

بازنگری اصولگرایان در مورد وضعیتشان شاید پایان اصولگرایی باشد، شاید هم آغاز آن. اصولگرایان می‌توانند از تجربه جناح مقابل پس از فوت آیت‌الله خمینی را مد نظر قرار دهند و به بازسازی خود در قالب‌های نوین روی آورند یا اینکه از  پیروزی در انتخابات آینده چشم بپوشند و در همان ساختار سنتی به پاسداشت اصولگرایی مشغول شوند.

اصولگرایان در میان خود برای هر دو گزینه نمونه‌ای در پیش رو دارند.علی‌اکبر ناطق نوری که با همراهی هاشمی به حمایت از حسن روحانی پرداخت و از جمله حامیان اصلی رئیس جمهور منتخب شد. محمدرضا مهدوی کنی که تلفن‌ها و پیغام‌هایش برای وحدت اصولگرایان ناکام ماند.

اصولگرایان به هر یک از دو تصمیم برسند فعلا یک مرحله را پشت سرگذاشته‌اند و آن هم مرزبندی با حامیان افراطی رهبری است تا آن جا که حسین الله‌ کرم آنان را به خیانت به رهبری متهم کرده است.