آرتمیزیا جنتیلسکی نقاش ایتالیایی قرن شانزدهم، دختر اورازیو جنتیلسکی بود. پدرش از پیروان نقاشی باروک کاراواجو بود که در زمان خود انقلابی تلقی میشد. آرتمیزیا از نسل دوم طرفداران رئالیسم دراماتیک کاراواجو به شمار میآمد. با شاگردی پدرش و دوست او، آگوستینو تاسی، ابتدا به سبکی غیرقابلتمیز از پدرش و تفسیر کمابیش شاعرانه از کاراواجو نقاشی میکشید. اولین کار معروف به امضای او سوزانا و بزرگان (۱۶۱۰) بود، نقش چیرهدستانهای که تا مدتها به پدرش منتسب میدانستند. استادش تاسی به او تجاوز کرد اما سر وعدۀ ازدواجش نماند، در نتیجه اورازیو جنتیلسکی در سال ۱۶۱۲ او را به محکمه کشاند. در این مدت خود او تحت شکنجه قرار گرفت تا ادعای خود را ثابت کند.
محاکمه هفت ماه طول کشید. آرتمیزیا که مجبور شد تجاوز را موبهمو تعریف کند و شرح دهد که چطور تاسی با دستمالی جلوی دهانش را گرفته و او توانسته صورت تاسی را چنگ بکشد و موهایش را بکند، اسمش سر زبانها افتاد. علیرغم شکنجهها اما به داستانی که تعریف کرده بود وفادار ماند. اسناد نشان میدهند که در دفاع از خود در دادگاه فریاد کشید: «حقیقت دارد!»
مدت کوتاهی بعد از این محکمه با فلورنتین نامی ازدواج کرد و در سال ۱۶۱۶ به آکادمی طراحی فلورانس پیوست. او اولین زنی بود که به این آکادمی راه یافت. در فلورانس سبک متمایز خود را پرورش داد. برخلاف بسیاری دیگر از هنرمندان قرن هفدهم، او به جای نقاشی اشیای بیجان و پرتره در نقاشی تاریخ تخصص پیدا کرد. در فلورانس، آرتمیزیا با دربار مدیچی ارتباط گرفت و تمثیل میل (حدود ۱۶۱۶) را برای مجموعۀ دیوارنگارههایی در یادبود زندگی میکلآنژ در کاسابوناروتی نقش زد. آرتمیزیا سبک تنبریسم[۱] کاراواجو را دنبال میکرد.
آرتمیزیا مدتی در روم و همچنین ونیز ماند. حدود سال ۱۶۳۰ به ناپل نقلمکان کرد و در سال ۱۶۳۸ به لندن رفت تا همراه پدرش برای شاه چارلز اول کار کند. بعد از مرگ اورازیو در سال ۱۶۳۸، او چند سال دیگر در لندن ماند و پرترههای بسیاری کشید. بعدها، به ناپل برگشت و چندین نسخه از داستان داوود و بثشبع نقش زد. از سالهای پایانی عمر او اطلاع چندانی در دست نیست.
سلاح قلممو
بعد از فصل تراژیک تجاوز در زندگیاش، آرتمیزیا تصمیم گرفت با دستهای خودش انتقام بگیرد. او که طبق اظهاراتش در دادگاه سواد خواندن و نوشتن نداشت و بیشتر وقتش را صرف نقاشی کرده بود، با اسلحۀ قلممو به جنگ متجاوز رفت. او متجاوز را در نقشی برملا کرد که موتیف کتاب مقدس را به تصویر میکشید: جودیت هولوفرنس را سرمیبرد! این نقش صحنهای آکنده از سبعیت و انتقام است. سالها بعد، آرتمیزیا نسخۀ دومی از این صحنه نقش زد. در این نقش دوم، او از گالیله که در روم با او دوستی به هم زده بود مشورت خواست. گفته میشود فوران خون از گلوی هولوفرنس نتیجۀ این مشورت علمی بوده است (براساس قانون سهمیوار پرتابهها که گالیله تقریباً دو دهۀ بعد منتشر میکرد). به علاوه، او شروع به اجرای برخی از نظریههای گالیله در زمینۀ ابعاد و پرسپکتیوها شد.
آرتمیزیا زنان آسیبپذیر یا ضعیف را نقش نزد؛ برعکس، این نقاش قهرمانان کتاب مقدس و شخصیتهای تاریخی را به تصویر کشید، با نمایش زنانی قوی و مصمم که علیه سلطۀ مردانه میشورند. او اولین زنی بود که توانست وارد کار نقاشی برای کلیسایی جامع شود. میگویند او به تنهایی سفر میکرده و خود کارگاهش را اداره میکرده است. او تجربۀ تجاوز خود را هم به روی بوم منتقل کرد و رنج زنان قوی اسطورهها و کتاب مقدس را به تصویر کشید (قربانیها، خودکشیها، مبارزها).
یاعیل و سیسرا، ۱۶۲۰، رنگروغن، ۹۳ در ۱۲۸ سانتیمتر
«طولی نکشید که سیسرا از فرط خستگی به خواب عمیقی فرورفت. آنگاه یاعیل یکی از میخهای چادر را با چکشی برداشته آهسته بالای سر او رفت و میخ را بر شقیقۀ او کوبید و سرش را به زمین دوخت و او جابهجا مرد.»[۲]
تاریخ این تابلو هشت سال بعد از محکمۀ تجاوز به آرتمیزیاست. او قصهپرداز برجستهای است. در این کمپوزیسیون که به طرز فریبندهای ساده است و در ۲۷ سالگی نقاش نقش زده شده، تصویری فراموشنشدنی از عزم زنانه را بازنمایی کرده است، لحظهای تا ابد در تعلیق.
داستان به عهد قدیم تعلق دارد و شرح میدهد که فرماندهی در ارتش کنعان از نبردی مرگبار با اسرائیلیها میگریزد. یاعیل، زنی شوهردار از قبیلۀ کنیت، به او غذا و پناه میدهد. وقتی سیسرا به خواب میرود، یاعیل میخ خیمهای را بر سرش میکوبد. با اینکه یاعیل اسرائیلی نیست، اما در عهد قدیم ستایش شده است. آرتمیزیا لباس سادۀ قرن هفدهمی زن تاجری محترم را بر تن یاعیل کرده است، موهایش مرتب است و حالت چهرهاش هنگامی که دست به چنین کار خطیری میزند، آرام و متین. یاعیل نیز مانند اغلب زنان آرتمیزیا آستینهایش را بالا زده تا بازوهایی قوی و توانمند را به نمایش بگذارد. چکش را بالا برده تا با تمام قوت بر سر سیسرا بکوبد. برعکس، سیسرای غافل از سرنوشت قریبالوقوع با لباسی که در نقاشی برای سربازان باستان ابداع شده بود در خواب غفلت به سر میبرد. ساق پاهای عریانش هم روی آسیبپذیری او و بیدفاعیاش در برابر خشونت تهدیدکننده تأکید میکنند. هنرمندان دیگری هم به سراغ این موضوع رفتهاند اما موضوع این نقش چندان محبوب نبوده است.
وجه تمایز کار آرتمیزیا پسزمینۀ تاریک نقش است که روی درامای این داستان و قریبالوقوعی فرود چکش تأکید میکند. او از این فضای خالی برای ثبت نام خود هم استفاده میکند. روی پایۀ ستوننمایی کلمات لاتین نام و تاریخ نقاشی (آرتمیزیا لومی این نقش را در سال ۱۶۲۰ زد) را طوری نقش زده که گویی کندهکاری روی سنگ است. لومی نام خانوادگی همسر آرتمیزیا بود. محلی که این نام روی ستون نقش زده شده (زیر بازوی یاعیل) این حس را القا میکند که بیننده یاعیل و آرتمیزیا را یکی بپندارد. او همچون یاعیل از عاملیت برخوردار است تا سرنوشت خویش را رقم بزند.
جودیت هولوفرنس را سر میبرد، آرتمیزیا جنتیلسکی، ۱۶۲۱-۱۶۲۰
(تفاوت این دو نسخه در جزئیات، علاوه بر رنگ لباس آرتمیزیا، در خونی است که فواره میزند. شاید آرتمیزیا هم روی بوم انتقام کابوس تکرارشوندۀ تجاوز را تکرار میکرده، و هم چنین جزئیاتی را اصلاح میکرده است)
دو زن مردی را روی تختی نگه داشتهاند. یکی از زنها مشتش را بر سر مرد میفشارد تا نتواند از روی تشک بلند شود، زن همدستش نیز تنۀ مرد را ثابت نگه میدارد. آنها زنهای خوشبنیهای هستند با بازوهای قوی اما باز هم باید دست به یکی کنند تا قربانیشان را بیحرکت نگه دارند و یکی از آنها گلویش را با تیغی درخشان ببرد. او که گلو را میبرد خون فواره میزند. زن دست نخواهد کشید تا سر را به تمامی ببرد. چشمهای قربانیاش از حدقه بیرون زدهاند. مرد خوب میداند چه بر سرش میآید.
این مرد هولوفرنس است؛ در عهد قدیم، دشمن اسرائیلیها. زن جوانی هم که سرش را میبرد جودیت است، الگوی سنتی پرهیزگاری و عفت، که هولوفرنس را اغوا کرد و در عین حفظ پاکدامنیْ او را به قتل رساند. اما این مرد همزمان نقاشی است ایتالیایی به نام آگوستینو تاسی، زنی هم که تیغ به دست دارد آرتمیزیا جنتیلسکی، نقاش این تابلو. در اصل این کار خودنگارهای است در چارچوب سنت بازنمایی داستانهای کتاب مقدس روی بوم. بومی که به دلیل خشونتش در «گوشهای تاریک» از قصر پیتی حبس شد تا بعد از مرگ کوزیموی دوم، آرتمیزیا مزد کارش را با کمک و میانجیگیری دوستش گالیله بگیرد.
جودیت هولوفرنس را سر میبرد، کاراواجو، بین ۱۵۹۸ تا ۱۶۰۲
(گفته میشود جنتیلسکی مستقیماً از نسخۀ کاراواجو تأثیر پذیرفته، هرچند برخی نیز مدعیاند بعید است در سال ۱۶۱۲ که او نسخۀ خود را شروع میکرده کارهای کاراواجو را دیده باشد.)
همانطور که از این نقش پیداست، نسخهای که استاد (کاراواجو) کشیده زنی را تصویر میکند که از کار خود مشمئز و ناراحت است (فاصلهای که جودیت از هولوفرنس گرفته و چهرۀ گرفتهاش بیش از انتقامجویی حس نگرانی را القا میکند). در این میان، چهرۀ پیرزن خدمتکار با چشمانی که گرد شده، بیشتر با نگاه مرگبار هولوفرنس چشمدرچشم است تا خود جودیت. آرتمیزیا از طرفی جودیت خود را با لبهایی مصمم و راضی تصویر کرده است، با فاصلهای که انتظار داریم خون فوارهزن به رویش بپاشد. (در نسخۀ کاراواجو خون بر زمین میریزد و فواره نمیزند).
سوزانا و بزرگان، حدود ۱۶۱۰، رنگروغن، ۱۷۰ در ۱۱۹ سانتیمتر
سوزانا و پیران، ۱۶۲۲، رنگروغن، ۵/۱۶۱ در ۱۲۳ سانتیمتر
بعد از نسخۀ سال ۱۶۱۰، در سال ۱۶۲۲ بار دیگر آرتمیزیا به سراغ داستانی از کتاب مقدس میرود تا زنانگی در قرن هفدهم را دراماتیزه کند. دو مرد پیر زاغ سیاه زن جوانی را در حال حمام چوب میزنند اما جنتیلسکی رفتار چندشآمیز آنها را این طور نشان میدهد که آشکارا به زن خیره شدهاند، در حالی که هنرمندان دیگر مردان را مخفی و با فاصله به تصویر میکشیدند. چرا آرتمیزیا این چشمچرانها را چنین بیشرم بازنمایی میکند و هیچ تلاشی نمیکند شهوت و دخول سرزدۀ آنها را پنهان کند؟ این نگاه نقاش تأثیر تشویشبرانگیز و پسماندۀ غریبی از محاکمۀ خود اوست. در دادگاه معلم شد تاسی همدستی داشته که او نیز چشم به آرتمیزیای نوجوان داشته است. آنها هر دو دوروبر دختر میپلکیدند، سربهسرش میگذاشتند، تماشایش میکردند، همانطور که چشمچرانها سوزانا را اذیت میکنند. ترومای تجاوز و محاکمهای با رأی ناعادلانه مکرراً در هنر جنتیلسکی سر بلند میکند.
سوزانا و بزرگان، گیدو رنی، ۱۶۲۵-۱۶۲۰
حسمندی زنانه
داوود و بتشبع، ۳۷-۱۶۳۶، رنگروغن، ۴/۲۶۵ در ۵/۲۰۹ سانتیمتر
https://www.instagram.com/p/B70135nFoOb/?hl=en
داود بثشبع نیمپوشیده را در ملازمت خدمتکارانش و در حالی از بالکن قصرش میبیند که سهلانگارانه در حال شستوشوی تن خویش است و موهای بلند ابریشمینش را بهآهستگی شانه میزند. داود که غرق زیبایی بتشبع شده او را به قصرش احضار میکند و بتشبع با وجود اینکه شوهر دارد مجبوراً فرمان میبرد. داود که مصمم است او را تصاحب کند شوهرش اوریا، فرمانده جنگی را به نبردی بیبازگشت میفرستد. حال بتشبع از او حامله است، داوود او را به زنی میگیرد اما گناهان پدر دامنگیر فرزندی میشود که بعدها میمیرد.
هنرمندان پیش از آرتمیزیا در نقشی که از ملاقات این دو میزنند (سموئیل، ۱۱:۲)[۳] اغلب بتشبع را آشفته از این مخصمه به تصویر میکشند و به این ترتیب شهوانیت اولین مواجهۀ عشاق را با اشارههای ضمنی به نتیجۀ نهایی اندکی ملایم میسازند. اما تا قرن هفدهم، بتشبع اغواگر به تصویر کشیده میشد، نه قربانی بیگناه هوس شاه. برخورد آرتمیزیا با این موضوع هم مطالعهای است در حسمندی. تا جایی که در واقع آرتمیزیا، این زیبای عهد قدیم را نه محمل عشق غافل بلکه شریک فعال این ماجرای عشقی به تصویر میکشد که خود را آمادۀ میعاد با عاشق نو میکند.
آرتمیزیا دستکم پنج نسخه از این موضوع را در مدت اقامت و سفرش به ناپل (اول بین سالهای ۱۶۳۰ و ۱۶۳۸ و دومین سفر در بازگشت از انگلستان در سال ۱۶۴۱ تا زمان مرگ او در سال ۱۶۵۲) نقش زد. کمپوزیسیون نقشهای مختلف تکرار و جرحوتعدیل عناصر گوناگون، پسزمینۀ معمارانۀ ذهنیتی که از دنیای کلاسیک به جا مانده بود و همینطور فیگورهای زن قهرمان شهوتی عهد قدیم و دو خدمتکاری است که ساعیانه در حال خدمت به او هستند.
سانسور
در سال ۱۶۱۶، آرتمیزیا جنتیلسکی هنرمند ۲۲ ساله زن عریانی را نشسته بر بلندای ابرها، قطبنما به دست نقش زد. این نقش که به احتمال قوی خودنگارۀ آرتمیزیاست به سفارش نوۀ برادری میکلآنژ و اولین نقاشی گالری خانوادگی میکلآنژ بود که در بزرگداشت جد معروفشان با روایت دورههای چشمگیر زندگی طولانی میکلآنژ نقش زده شده بود. از اولین سفارشهای آرتمیزیا هم بود. «میل» بازنمود میل طبیعی میکلآنژ به آفرینش هنری بود. «تمثیل میل» تا ۷۰ سال دستنخورده ماند تا اینکه یکی از نوادگان میکلآنجلو بوناروتی جوان، به نام لئوناردو بوناروتی، به نقاش اواخر باروک به نام بالداساری فرانچسکینی سفارش داد تا روی این بدن عریان را بپوشاند تا چشم زن و فرزندانش به تن لخت نیفتد!
تمثیل میل، ۱۶۱۶، رنگروغن، ۱۵۲ در ۶۱ سانتیمتر
در حال حاضر سکونتگاه سابق خاندان بوناروتی به موزه قصر بوناروتی تبدیل شده و گروهی از مرمتکاران در پروژهای به اسم «پردهبرداری از آرتمیزیا» مشغول کار هستند تا این تن و چهره را به وضعیت اصلی آن برگردانند. البه این تیم نمیتواند حجابها را از بوم اصلی بزداید، بلکه روی نسخۀ دیجیتال این نسخۀ اصلی کار خواهد کرد. این گروه با استفاده از فنون تصویربرداری (مانند نور ماورای بنفش، تصویربرداری هایپررنگی چندطیفی، اشعۀ ایکس و رفلکتوگرافی با رزلوشن بالا) در حال بررسی ضربههای قلممو به قدمت ۴۰۰ سال است تا اضافات را معلوم کند. عملیاتهای مرمت از اکتبر ۲۰۲۲ تا آوریل ۲۰۲۳ در کاسابوناروتی و در ساعات بازدید انجام شده تا بازدیدکنندگان هم بتوانند شاهد روند کار باشند و با مرمتکار گفتوگو کنند. در پایان این عملیات، نتایج تحقیقات و تابلوی مرمت شده طبق برنامه از سپتامبر ۲۰۲۳ تا ژانویۀ ۲۰۲۴ به نمایش درمیآید و به اطلاع عموم میرسد. الیزابت ویک، رهبر تیم مرمت گفته است که این تیم به دو دلیل به نقاشی اصلی دست نمیزند: اولاً لایهای که فرانچسکینی اضافه کرده است تاریخی محسوب میشود و در داستان این نقاشی سهمی دارد و دوم اینکه دو لایۀ رنگ در هم تنیده شدهاند و اگر رنگهای فراچسکینی را بزدایند، لایۀ اصلی نقاشی نیز صدمه میخورد. عملیات افشای نقش اصلی به قلم آرتمیزیا به دلیل دستآوردهای هنری این نقاش و نفوذ در دنیای تحت تسلط مردانه، آن هم بعد از تجاوز یکی از معلمهای هنر خود، توجه بسیاری جلب کرده است. لیندا فالکونه، هماهنگکنندۀ پروژۀ «آرتمیزیا از فاصلۀ نزدیک» میگوید:
میتوانیم با واسطۀ آرتمیزیا از این صحبت کنیم که مرمت کار هنری چقدر مهم است، چقدر مهم است که پرچم داستانهای زنان را برافراشته کنیم.
جنتیلسکی اندکی بعد از محاکمۀ متجاوز در روم به فلورانس آمد. طی آن محاکمه دختر ۱۷ ساله را مجبور کرده بودند در حالی شهادت بدهد که ریسمانیهایی دور انگشتانش بسته بودند و بهتدریج گرهها را محکمتر میکردند تا صداقت او را بیازمایند. آرتمیزیا مجبور شد تن به معاینۀ جسمی پشت پردهای در اتاق محاکمه بدهد که تأئید میکرد او دیگر باکره نیست. در نهایت هم متجاوز را به هشت ماه زندان محکوم کردند، اما نام آرتمیزیا هم سر زبانها افتاده بود. ویک میگوید:
هر کس دیگری با چنین ماجرایی خرد میشد، اما آرتمیزیا دوباره سر بر افراشت. به فلورانس رفت. این سفارش را گرفت تا زنی سراپا عریان را برای سقف کاسابوناروی نقش بزند. به نظرم به مرد نشان داد: “این است کاری که از دست من برمیآید.”
همان سالی که آرتمیزیا این نقش را زد، در آکادمی طراحی، اولین آکادمی طراحی اروپا در آن زمان، پذیرفته شد. به پشتوانۀ حمایت میکلآنجلوی جوان نیز وارد محیط فرهنگی آن دوران شد. فالکونه میگوید: «زنان را در این عصر دارای توان خلق هنری تلقی نمیکردند. آنها را دارای توانمندی کارهای بزرگ نمیدانستند. میکلآنجلوی جوان با این سفارش میخواست بگوید زنان هم میتوانند هنر تولید کنند. آنها پشتکار این کار را دارند.»
خودنگاری
خودنگاره در نقش سنتکاترین اسکندریه، حدود ۱۶۱۷-۱۶۱۵، رنگروغن
آرتمیزیا در سالهای ابتدای زندگی منزوی بود. او مادرش را در دوازده سالگی از دست داده بود و عملاً در خانه حبس بود. ابداً امکان نداشت به استودیوی هنرمندان رفتوآمد داشته باشد، جز استودیوی پدرش. به او هم مانند اغلب دختران طبقۀ خودش خواندن و نوشتن نیاموخته بودند. البته بعد از ترک خانۀ پدر اوضاع عوض شد. او و شوهرش به فلورانس نقل مکان کردند و آرتمیزیا در فلورانس شکوفا شد. با تثبیت استقلالش که باقی عمر حفظش کرد، نه فقط قابلیتهای هنری بلکه ذکاوت او را نیز ستودند. او بهدفعات مدل نقاشی خود بود. در این کار نیز خود را در نقش سنتکاترین بازنمایی کرده است که از سوی امپراطور روم به مرگ با چرخ میخدار محکوم شد.
خود آرتمیزیا در دادگاه شکنجه شده بود. مانند خودنگارههای رامبرانت، کارهای جنتیلسکی نیز نوعی خودنمایی بود. نظر به پیشداوریای که آرتمیزیا با هنر خود بر آن غلبه کرد، بازنمایی در نقش قدیس، اسطورههای عریان و در یک مورد حتی تمثیل خود نقاشیْ نمونۀ اولیۀ سیاست بازنمایی است. در نوری دراماتیک، با شمایلی از نمای نزدیک، آرتمیزیا خود را در نقش سنت کاترین اسکندریه، شهید مسیحی قرن چهارمی به تصویر میکشد. افسانه میگوید کاترین از اشراف و از سنین کودکی خردمند بود. در جوانی به مسیحیت گروید. امپراطور روم ماکسنتیوس او را به زنی میخواست و ۵۰ فیلسوف فرستاد تا متقاعدش کنند دست از ایمانش به مسیحیت بردارد. کاترین همه را مسیحی کرد. ماکسنتیوس خشمگین فیلسوفها را اعدام کرد و کاترین را به چرخی میخدار بست. قبل از اینکه صدمهای به کاترین برسد، رعودبرقی از آسمان نازل شد و وسیلۀ شکنجه را نابود کرد. آرتمیزیا در این نقش سنتکاترین را در حالی به تصویر کشیده که به آن چرخ شکسته تکیه زده است. انگشت کوچکش حتی به یکی از میخهای آهنی تیز تکیه دارد. در دست دیگر برگ نخلی به دست دارد که نماد شهیدی مسیحی است. به موازات کف دستش حجاب نازکی سینه و بازویش را میپوشانند. آرتمیزیا گوشت و پارچه، نور و سایه را با ظرافت و مهارت شگفتی نقش زده است. بررسیهای فنی اخیر نشان داده است قبل از اینکه آرتمیزیا تصمیم بگیرد این نقش را با افزودن تاج، هاله، برگ نخل و چرخ میخدار به تصویر کاترین تبدیل کند، مشغول نقاشی خودنگاره بوده است.
خودنگاره، ۱۶۳۹-۱۶۳۸، رنگروغن، ۶/۹۸ در ۲/۷۵ سانتیمتر
آرتمیزیا مشخصههای پرترۀ خود را با ترسیم تجلی زنانۀ نقاشی در هم میتند. او خود را قلممو به دست حین کار نقاشی نشان میدهد، پیشبندی قهوهای به تن دارد، پیراهن ابریشمی سبز و زیرپیراهن لبهتوری. آستینهایش را بالا زده تا بازوهایی عضلانی را نشان دهد. او به تختۀ سنگی لم داده که برای سابیدن رنگدانهها به کار میرفت. صورتش با نگاهی بشدت مجذوب کار غرق نوری خیرهکننده است، تلویحاً به معنای هوش و انگیزۀ کار و موهای پریشان تیرهاش نیز نشانۀ شوریدگی خلق هنری. پسزمینۀ قهوهای پشت سرش همان بوم خالی است که قرار است نقش بزند. آرتمیزیا در این نقش از توصیف پیتورا[۴] به قلم چزاره ریپا در کتاب «آیکونولوژی» تبعیت کرده است. چزاره در پیتورا نقاشی را چنین توصیف میکند: «زنی زیبا با موی سیاه ژولیده پرپیچوتاب با ابروهای کمانی که نشانگر اندیشۀ خلاقانه است؛ با دهانی که پارچهای آن را پوشانده و پشت گوشها گره خورده است. با زنجیری طلا آویزان به گردن که ماسکی از آن آویزان است و بر روی آن نوشته شده: «تقلید». او قلممویی در یک دست و پالتی در دست دیگر دارد. با لباس چیندار رنگارنگ…»
آرتمیزیا دهان پارچهپوش را که نشان میداد نقاشی لال است، از قلم انداخته اما هنرمند موهای آشفته، زنجیر و ماسک تقلید دارد و رنگینکمان پیراهنش ابریمشی است که به چند رنگ میزند. مناقشۀ فراوانی در میان است که این پرتره موبهمو خودنگارۀ آرتمیزیاست یا تمثیلی از نقاشی. ثبت حالتی هم که نقاش خود را به تصویر کشیده به شدت دشوار است، اما دوبارهکاری اندکی در این کار صورت گرفته است. شاید از چندین آینه استفاده کرده تا چهرۀ خود را سهرخ ببیند. با توجه به تخمین زمان نقاشی (اواخر دهۀ سوم قرن هفدهم) آرتمیزیا در زمانی که این نقش را میزد باید اصولاً مسنتر از این پرتره میبود، لذا پرتره نه خودنگارۀ دقیق بلکه خودارجاعی است تا این تصویر از هنرمند در حال کار بالصراحۀ خود آرتمیزیا را تداعی کند. در این نقش، آرتمیزیا شمشیر را وانهاده و بهجایش قلممو در دست گرفته است. با همان بازوان عضلانی جودیت و یاعیل.
پانویسها:
[۱]. Tenebrism برگرفته از واژه tenebroso ایتالیایی به معنای تاریک و مات است. در توصیف نقشی به کار میرود که جزئیاتی همچون صورت و دست با نور بیشتر در تقابل با زمینة تیره قرار میگیرند.
[۲]. عهد قدیم، داوران، ۲۱: ۴.
[۳]. «یک روز هنگام عصر داود از خواب برخاست و برای هواخوری به پشتبام کاخ سلطنتی رفت. وقتی در آنجا قدم میزد چشمش به زنی زیبا افتاد که مشغول حمام کردن بود. داود یک نفر را فرستاد تا بپرسد آن زن کیست. معلوم شد اسمش بتشبع، دختر الیعام و زن اوریای حیتی است.»
[۴]. Pittura: نقاشی.