تا یازدهم آذر ۱۴۰۱ در جریان قیام ژینا بیش از ۷۰ کودک دو تا هفده ساله به دست نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شدند. سارینا اسماعیل‌زاده یکی از این کودکان بود.

سارینا اسماعیل‌زاده جمعه اول مهر در اعتراضات مهرشهر کرج بر اثر ضربات باتوم به قتل رسید و در یک قبر دو طبقه در کنار پدرش در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شد. او دانش‌آموز دبیرستان فرزانگان کرج بود، نسبت به موضوعات اجتماعی حساس بود و اندیشه‌هایش را در یوتیوب با مخاطبانش در میان می‌‌گذاشت.

به مناسبت اولین سالمرگ سارینا، زهرا پورعزیزی روایت قتل او به قلم گلرخ آزاد را که پیش از این در رادیو زمانه با عنوان «پایانی که پایان ندارد» منتشر شده بود اجرا کرده است. می‌شنوید:

Ad placeholder

در فرازی از این روایت به جشن تولد سارینا هم اشاره شده است:

حالا شب است. مهمانی تولد تمام شده. کلی خندیدیم. دست زدیم. رقصیدیم. گاهی هم اشک لعنتی سرازیر می‌شد؛ همان‌وقت‌هایی که درست در میانه‌ی خنده و شوخی تصویر مهسا با آن قد رعنایش و موهای شلالی‌اش از کنار و گوشه‌های سالن مهمانی نگاهمان می‌کرد. بخصوص وقتی که رقص نور اجرا شد خود خودش بود، من دیدمش. داشت دست می‌زد و با ما ترانه‌ی «هم‌صدای خوبم» را زمزمه می‌کرد. حالا آمده‌ایم بیرون. مامان رضایت داد که با بچه‌ها بروم. خودش هم تا یک مسیری آمد. توی مسیر هر چه دلمان خواست فریاد کشیدیم. دست زدیم. روسری‌هایمان را تکان دادیم تا بگوییم ما راه نفس می‌خواهیم ولی هنوز خیلی شلوغ نبود.

https://www.radiozamaneh.com/734654/

سپس، در ادامه، هنگامی که سرکوبگران سارینا را به قتل می‌رسانند، از زبان او می‌شنویم:

هی گایز! من از امروز اینجایم… توی خود خود خانه‌های شما. رنگ نگاه من در یادتان خواهد ماند. مرا که سارینا بودم؛ هستم و فقط یک چیز می‌خواستم: آزادی. «فریادی که دهان ندارد چشمانی که سو ندارد آسمانی که رنگ ندارد پاییزی که باران ندارد و پایانی که پایان ندارد…» من پایان ندارم. ما پایان نداریم.

سارینا یک روز قبل از کشته شدنش در کانال تلگرامی خود (@sarinaez) نوشته بود «وطنم بوی غربت میده..»

Ad placeholder