فرانسوا هانری دزرابل
فرانسوا هانری دزرابل قرار نبود نویسنده شود. این بازیکن سابق هاکی با الهام از «زیبای ارباب» اثر سترگ آلبر کوهن، شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی در هجدهسالگی به مطالعه روی آورد و سپس شروع به نوشتن کرد. او در آثارش که جوایز مهمی را هم به خود اختصاص داده و به پانزده زبان ترجمه شدهاند، با توجه و تکیه به سرنوشت بزرگان و مشاهیر با این پرسش درگیر: چه می شد اگر زندگی به روال دیگری میافتاد؟
او در «ارباب و فاتح من» ماجراهای یک مثلث عشقی را شرح میدهد که به تیراندازی ورلن به رمبو انجامید. «آرتور رمبو» شاعر فرانسوی و «پل ورلن» در سال ۱۸۷۱ با هم ملاقات کردند و شیفته هم شدند؛ اما با گذشت حدود یک سال کار آنها به اختلاف کشید. در ۱۸۷۳ آنها دوباره در بروکسل به هم ملحق شدند اما دو روز طول نکشید که «ورلن» یک تفنگ تهیه کرد و با شلیک به مچ رمبو او را زخمی کرد. او به جرم اقدام به قتل دادگاهی و به دو سال زندان محاکمه شد.
نویسنده با ترک قلمرو رمان و با الهام از نیکولا بوویه، با کتاب «فرسودگی یک جهان» با سفر به ایران به یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر راه میبرد. سفر چهل روزه او به ایران مصادف میشود با مرگ ژینا – مهسا – امینی و جنبش زن، زندگی، آزادی.
این کتاب را خواندهایم:
سفر به شما چیزی یاد نخواهد داد مگر این که برای سفر این حق را قائل باشید که نابودتان کند. این قاعدهای به کهنگی جهان است. سفر به غرق شدن میماند و کسانی که کشتیشان در حال غرق نباشد هرگز چیزی از دریا نخواهند دانست. بقیهی چیزها سرسرهبازی است یا گردشگری.»
نیکلا بوویه
ژان فرانسوا هانری دِزِرابل نویسندهی جوان فرانسوی نیز با به جان خریدن خطرهای بسیار از جمله دستگیری و زندان در دسامبر ۲۰۲۲ به ایران سفر کرد. درست در زمانی که مملکت دستخوش یکی از فراگیرترین و پیشروترین اعتراضات جامعهی خود بود. دفتر بحران وزارت خارجهی فرانسه دقیقا زمانی که دِزِرابل در هواپیما منتظر آغاز پرواز بود، تلفنی او را در جریان این مخاطرات میگذارد و توصیه به لغو سفر میکند. اما او پیش از این با علم به چنین مخاطراتی تصمیمش را گرفته بود.
نتیجهی سفر او به ایران کتاب «فرسودگی یک جهان» است که جایزهی کتاب محبوب هیات داوران جشنواره نویسندگان در فرانسه را از آن خود کرده است. در مصاحبههایی که بعد از این جایزه با او انجام شد یک پرسش مدام مطرح میشد چرا ایران؟ او در پاسخ توضیح میدهد که بعد از خواندن سفرنامهی نیکلا بوویه در بیست و پنج سالگی همواره رویای دیدن سرزمینهایی را داشته است که نویسنده در کتاب خود بدانها پرداخته بوده. او اعتراف میکند که با کشف کتاب بوویه در درونش نه انقلاب بلکه به زعم خودش«انفجار»ی رخ میدهد.
نیکلا بوویه نویسنده و جهانگرد سوییسی (۱۹۹۸-۱۹۲۹) است که در سال ۱۹۵۳ با اتوموبیل فیاتش و به همراه دوست نقاش خود از ژنو تا کابل را درنوردید و از ترکیه، ایران و پاکستان دیدن کرد. سفر او حدوداً یک سال و نیم به درازا کشید که بیشترین مدت اقامت او در ایران بوده است.
بوویه بعد از بازگشت سفرنامهای به نام «راه و رسم یک جهان» را نوشت. کتابی که با گذشت بیش از ۶۰ سال انگیزهی نویسندهی جوان فرانسوی برای سفر به این سرزمینها شد. و مهمتر از آن نوعی شیوهی زندگی و کار برای دزرابل. او در مصاحبهای گفته بود:
شش ماه از سال را در سفرم و شش ماه دیگر را به نوشتن میگذرانم. اولین سفر من به آمریکای لاتین بوده در جست و جوی چهگوارا و یادداشتهای زیادی برداشتهام که هنوز به صورت کتاب در نیامده است.
دزرابل اما پیش از نوشتن اولین سفرنامهی خود چند رمان نوشته است که یکی از آنها «ارباب من، فاتح من» برندهی جایزهی آکادمی فرانسه شده است.
او در خصوص تفاوت رمان با سفرنامه میگوید:
سفرنامه بر عکس رمان فاقد پیرنگ یا انتریگ است، مبتنیست بر نوعی شیوهی نوشتن که به شیوهی دیدن جهان بستگی دارد. و شیوهی دیدن جهان نیز نتیجهی نحوهی بودن آدمی در جهان است.
دزرابل ابتدا قصد داشت که مسیر بوویه را طی کند اما با آغاز اعتراضات سیاسی در ایران تصمیم گرفت که سفرش بازتاب آزادیخواهی جامعهی ایران باشد. مردمی که به دنبال قتل حکومتی ژینا -مهسا- امینی در بازداشتگاه ارشاد در تهران به خیابان ریختند و خشم خود را از رفتار ظالمانهی حکومت فریاد زدند. اما سفرش با حاضر شدن بر مزار ژینا در سقز زود به پایان رسید.
در این میان دزرابل این را هم میخواست بداند که آیا تصویری که بوویه و بعد از آن روایت رسانههای غربی از ایران به دست دادهاند تا چه حد صحت دارد. در درجهی اول مهماننوازی ایرانیها که در کتاب بوویه آمده است. آیا بعد از ۷۰ سال و تغییرات جامعهی ایران این خصوصیت هنوز پابرجاست؟
دزرابل جواب این پرسش را خیلی زود مییابد و مینویسد:
من تا به حال مردمی به کنجکاوی و مهماننوازی ایرانیها در برخورد باخارجیها ندیدهام.
و در همان حال دیگر تصورات رایج در غرب زود بیاعتبار میشود، این که ایران کشوری بسیار مذهبیاست:
من به چند کشور اسلامی سفر کردهام.در این کشورها وقتی صدای مؤذن به گوش میرسد زندگی متوقف میشود. چنین چیزی در ایران به هیچ وجه رخ نمیدهد. برعکس من آدمهای خیلی زیادی را دیدم که مذهب را مسخره میکردند و دلشان میخواست حکومتشان لائیک باشد.
تصور رایج دیگر ضد آمریکایی بودن ایرانیهاست:
آنان با تماشای سیمپسونها انگلیسی یاد میگرفتند، از سایتهای مختلف فیلمهای هالیوودی دانلود میکردند، کفش ایر جردن میپوشیدند و کاسکت یانکیها به سرشان بود، رؤیای دیدن نیویورک را در سر داشتند و چشیدن مزهی بیگ مک را.
اما بیش از هرچیز مبهوت شجاعت جوانان ایرانی و به خصوص زنان میشود. او مینویسد: «به مدت ۴۳ سال، ترس هر لحظه همراه مردم بوده است، نیمهی وفادار زندگیشان.» فقط بعد از مرگ دلخراش ژینا – مهسا – امینیست که: «شجاعت، ترس را از رمق انداخته است» او دربارهی زندان میگوید که اینتلیجنسیای ایرانی (طبقهی تحصیلکرده و فرهنگی) را در حود جای داده است.
در کتاب دزرابل که نثری زیبا و نیز طناز دارد با مجموعهای از پرترهی آدمها مواجهایم: نیلوفر دختر جوانیست که: در مرکز تهران شعار میدهد مرگ بر دیکتاتور و ناگهان از همه جا صدای فریاد آدمها بلند میشود که این شعار را تکرار میکنند. در تهران شبها مردم از پنجرهی خانهها فریاد اعتراض سر میدهند و مرگ دیکتاتور را میخواهند یا ماشینها در خیابانها به نشانهی اعتراض بوق میزنند. این اعتراضات به یاری مردم رساتر میشود و در شهر گسترش مییابد. او مینویسد:
این پژواک اعجابانگیز تهران بود. برقِ صاعقهای شب را درمینوردید.
فیروزه دختر جوان دیگری که از مرگ هراس ندارد و چون احتمال دستگیریاش بسیار زیاد است برای روزهای زندان و یا لحظههای رفتن به پای چوبهی دار مدام شعر از بر میکند، فیروزه معتقد است که هیچکس نمیتواند این شعرها را از او بگیرد.
دزرابل در مقابل شجاعت این دختران جوان از ترس خود احساس شرم میکند. از سوی دیگر دزرابل این شیفتگی به شعر را در اغلب مردم میبیند از این که مردم اشعار شاعران چندین قرن پیش را میخوانند و یا ابیاتی از آن را از حفظاند، بسیار حیرت میکند.
امیر مرد جوانیست که در خانوادهای بسیار مذهبی بزرگ شده و در دوازده سالگی شاهد مراسم سنگسار بوده او همان لحظه اعتقادات دینی خود را از دست میدهد. و حالا آرزویی جز برچیدهشدن حکومت دینی ندارد. الوک ملای شیعهی افغان که مرتب برای ارضای نیازهای خود زن صیغه میکند و یا مرد رانندهی طرفدار حکومت که در ماشین خود عکس رهبر را آویزان کرده و به او وفادار است.
دزرابل طی چهل روز با اتوموبیل و اتوبوس و به صورت اتو استاپ ایران را درمینوردد، از تهران تا اصفهان، شیراز، زاهدان و سرانجام سفرش با حاضر شدن بر مزار ژینا – مهسا- امینی در سقز، زودتر از موعد به پایان میرسد. او آنجا به دست مأموران امنیتی دستگیر میشود و بعد از چند ساعت بازجویی که متوجه میشوند او نویسندهی رمانهای عاشقانه است (جوابی که به مأموران داده بود و دروغ هم نبود) به او دستور میدهند که طی سه روز از ایران خارج شود.
دزرابل در ایران جهانی را میبیند چنان فرسوده که به مویی بند است:
(رژیم) دیر یا زود سقوط خواهد کرد. کافیست چشمتان را باز کنید؛ تقریباً همهی مردم مخالف رژیماند.
او به محض بازگشت برای بازتاب صدای مردمی جان به لب آمده، خشمگین و تشنهی آزادی مشاهدات خود را مکتوب و منتشر کرد و برای ادای دین به بوویه نام «فرسودگی یک جهان» را بر آن گذاشت؛ با این پرسش که چرا بوویه به حال و هوای ایرانیها بعد از سقوط مصدق در کتاب خود کوچکترین اشاره ای نکرده است.
چشمهها از تابوت میجوشند و سوگوارانِ ژولیده آبروی جهاناند. عصمت به آینه مفروش که فاجران نیازمندتراناند. خامُش منشین
میهمان / 10 September 2023