حمیدرضا خالدی (متولد ۱۳۵۴ از تهران) در دانشگاه فردوسی مشهد در رشته شیمی تا مقطع کارشناسی تحصیل کرده دارد و در دانشگاه تهران مرکز تخحصیلاتش را در رشته روزنامه‌نگاری تا مقطع کارشناسی ارشد پی گرفته است. او بیش از دو دهه است که در حوزه روزنامه‌نگاری مشغول به کار است. روزنامه‌های ایران، اطلاعات، همشهری، اعتماد، همبستگی، توسعه، و آرمان از جمله نشریاتی است که او با آن‌ها همکاری داشته است. خالدی در گفت‌وگو با زمانه می‌گوید هیچ‌گاه معلولیتش را به‌عنوان «نقطه‌ضعف» یا «نقص» درک نکرده:  

از همان دوران کودکی، معلولیتم را پذیرفتم، برای همین مشکلی با این قضیه نداشتم. از زمان دبیرستان و با علاقه‌ای که به ادبیات داشتم شروع به نوشتن کردم. من همیشه مثل سایر بچه‌های عادی در مدارس دولتی و فعالیت‌های روزمره حضور داشتم. برای همین هیچ‌وقت احساس کمبود نمی‌کردم. هیچ‌وقت احساس نمی‌کردم نقصی وجود دارد، برای همین کم‌کم آمدم جلو، مثل بقیه مردم، و شخصیتم شکل گرفت.

جامعه مولد معلولیت

بر اساس اعلام رسمی سازمان بهزیستی هر سال ۲۵ تا ۳۰ هزار «معلول‌زایی» در ایران وجود دارد و بر همین اساس عمده دلایل معلول‌زایی هم ۵۰ درصد آن مربوط به اختلالات ژنتیک، ۲۵ درصد ناشناخته و ۲۵ درصد دیگر مربوط به مراقبت‌های حین زیمان و تغذیه است. طبق اعلام ریاست سازمان مدیریت بحران کشور، سالانه در جاده‌های کشور حدود ۱۷ هزار نفر کشته و ۲۵۰ هزار نفر دچار آسیب می‌شوند که حداقل ۱۰ درصد آن‌ها برابر با ۲۵ هزار نفر، دچار معلولیت می‌شوند. به این عوامل، باید معلول‌زایی‌ها در جریان اعتراضات سراسری را هم افزود. در آبان ۱۴۰۱ بیش از ۲۳۰ چشم‌پزشک سه بیمارستان بزرگ تهران -فارابی، رسول‌ اکرم و لبافی‌نژاد – تخمین زدند که از زمان شروع اعتراضات در مجموع بیش از ۵۰۰ بیمار را پذیرش کرده‌اند که چشم‌هایشان به شدت آسیب دیده بود.خالدی دراین‌باره می‌گوید:

من هم مثل بیشتر مردم ایران، از معلولیت‌های ناخواسته‌ای که برای معترضان پیش آمد، ناراحت شدم. وقتی شما در چنین موقعیت‌هایی دچار معلولیت می‌شوید و نقص عضو پیدا می‌کنید، باید یک زندگی جدیدی را شروع کنید، آن‌هم باید به یک توازنی بین گذشته و وضعیت جدید برسید تا بتوانید شخصیت خود را پیدا کنید. با درک این نقص جدید، مسیرهای جدیدی را روی خود باز می‌کنید، همانطور که من و امثال من، از بدو تولد این نقص را پذیرفتیم و به زندگی ادامه دادیم. اگرچه سخت است، و گاه بسیار سخت، اما راهی هم جز تداوم زندگی نداریم.

براساس آمارهای دولتی، حدود ۱۰درصد جامعه امروز ایران را معلولان تشکیل می‌دهند. از این‌رو، ساختن جامعه‌ای که در آن، معلولان از حقوق برابری با سایر شهروندان برخودار باشند دارای اهمیت است. خالدی با تاکید بر این نکته که از طرف دولت هیچ حمایتی برای معلولان صورت نمی‌گیرد، وضعیت زیست و اقتصاد ۹۸ درصد معلولان در ایران را نامناسب می‌داند و می‌گوید:

تا جایی که دیدم و شنیدم، اکثر معلولان وضعیت خوبی ندارند. برخی از آن‌ها که به جرأت می‌توانم بگویم دو درصد از جمعیت معلولان را تشکیل می‌دهند، یا توانمندند یا حمایت می‌شوند یا خانواده ثروتمندی دارند و یا از طریق رانت توانسته‌اند به جایی برسند. اما بخش بزرگ آن‌ها دچار روزمرگی، دور بودن از عرصه اجتماع، خانه‌نشینی و افسردگی و مواردی از این دست هستند. شانس با من همراه بود، و البته توانایی و پشتکار خودم، که به تنهایی و بدون استفاده از هیچ رانتی یا حمایت دولتی، روی پای خودم بایستم و در حوزه روزنامه‌نگاری به موفقیت برسم. من خودم را یک خبرنگار معلول نمی‌دانم، چون با بزرگ‌ترین و مطرح‌ترین‌ شخصیت‌ها مصاحبه کردم و گزارش نوشتم، بنابراین معلولیت را شخصا در خودم ندیدم، بلکه توانایی‌هایم را شناختم.

یک روزنامه‌نگار خلاق

حمیدرضا خالدی در دو دهه روزنامه‌نگاری‌اش که از مشهد، دوران دانشجویی، از هفته‌نامه طوس آغاز شد تا امروز، گزارش‌ها و گفت‌وگوهای بسیاری انجام داده که بسیاری از آن‌ها در ایران و خارج از ایران انعکاس داشته و پای او را به دادگاه نیز کشانده است. یکی از این گفت‌وگوها که برایش جایزه بهترین گزارش-گفت‌وگوی رسانه‌های ایران از سوی اتحادیه روزنامه‌نگاران اروپا را به ارمغان آورد، گفت‌وگو با مریم خاتون ملک‌آرا، اولین تراجنسی شناخته شده در ایران بعد از انقلاب بود. ملک‌آرا توانست فتوای مشروعیت تطبیق جنسیت در ایران را از سید روح‌الله خمینی بگیرد. قبل از او در سال ۱۳۳۲ اولین ترنس ایرانی به نام فرهاد عمل جراحی و تغییر شناسنامه را انجام داده بود.  خالدی از دیگر گزارش‌ها و گفت‌وگوهای جنجالی‌اش هم نام می‌برد:

گزارشی درباره حراج دختران ایرانی در امارت نوشتم که بسیار در دنیا سروصدا کرد؛ رفتم با کاپیتانی که این خبر را نقل کرده بود مصاحبه کردم. یا میزگردی داشتم با بچه‌هایی عوامل کوی دانشگاه در سال ۱۳۸۸؛ متن خیلی خلاصه‌شده آن را در اعتماد منتشر کردم و امکان نشر متنِ کامل آن تا امروز میسر نشده است. اگر چاپ شود مطمئنم سروصدای بسیاری خواهد کرد.

خالدی با اشاره به اینکه اولین و آخرین گفت‌وگو را با شخصیت‌های مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی انجام داده است، از برخی از آن‌ها نام می‌برد: اولین گفت‌وگو با ایرج خواننده سرشناس بعد از لغو ممنوع‌الکاری او، آخرین گفت‌وگو با فریدون فروغی یک هفته پیش از مرگش، و ده ساعت گفت‌وگو با علی‌اکبر معین‌فر، اولین وزیر نفت دولت جمهوری اسلامی و چندین مصاحبه خاص با افراد خاص که هنوز منتشر نشده است.

اولین گزارش حمیدرضا خالدی مربوط به زمانی است که در نشریه طوس مشهد به‌عنوان دانشجوی رشته شیمی مشغول به کار بود. خودش آن زمان را بعد از بیست سال، اینطور توصیف می‌کند:

هفته‌نامه‌ای اصلاح‌طلب بود به نام طوس. من با آقای محمدصادق جوادی‌حصار کار می‌کردم. تقریبا تنها رسانه منتقدی بودیم که در آن زمان، رسانه‌های دنیا با توجه به جو آن زمان، مطالب ما را نقل می‌کردند، مثل بی‌بی‌سی و… جو بسیار خوبی بود، من هم خوش‌شانس بودم و مسیر را برای من باز کرد. این را هم باید اشاره کنم که من از دوران دبیرستان به روزنامه‌نگاری علاقه داشتم. معلم ادبیاتی داشتیم که بسیار باسواد و خلاق بود. به ما می‌گفت بروید کتاب بخوانید و بعد کلماتی که جذاب است جمع کنید که دایره لغاتتان افزایش پیدا کند. از همان‌جا یاد گرفتم یادداشت‌های روزانه بنویسم، و همین موجب شد که به سمت روزنامه‌نگاری کشیده شوم. هم اینکه روحیه سمج و کنجکاوی داشتم و بارها در طول این بیست سال، تا پای دادگاه و زندان رفتم. گزارش‌های جنجالی نوشتم، هنوز هم اگر سانسور و مدیران رسانه‌ها اجازه بدهند، باز هم چنین گزارش‌های افشاگرانه می‌نویسم. اما نمی‌شود و نمی‌گذارند بنویسم.

روزنامه‌نگاری در احتضار

خالدی در شرایط کنونی روزنامه‌نگاری را به بیماری در اتاق آی‌سی‌یو تشبیه می‌کند که هیچ امیدی به خوب‌شدنش نیست و تنها به دعا اکتفا می‌کند. او کارکردن در این شرایط را سخت می‌داند و از سختی‌های کار روزنامه‌نگاری براساس تجریبات خودش می‌گوید:

در درجه اول فضای بسته، علیرغم شعار آزادی بیان، کار را سخت می‌کند. در درجه دوم، مدیران رسانه‌ها که فاقد درک رسانه‌ای کامل هستند و این حوزه را به خوبی نمی‌شناسند. ورود افرادی که چندان کارآمد نیستند و آن‌ها بالادست ما شدند هم از دیگر مشکلات این کار است. و درست در این نقطه است که شما هرچه بیشتر تقلا و پشتکار داشته باشید و کارهای تأثیرگذاری بکنید، بیشتر سرکوب می‌شوید. و این تناقض دارد با کار روزنامه‌نگاری که رسالتش روشنگری و کشف حقیقت است. همین‌ها در طول این سال‌های اخیر به‌ویژه، موجب شد تا بسیاری تن به سکوت و انزوا بدهند، شاید این دوره گذار تمام شود و برخی هم با همین امید به فردای بهتر، مردند یا تن به مرگ خودخواسته دادند.

روزنامه‌نگاری در ایران بیشتر با سانسور و سرکوب و رانت تعریف می‌شود تا استقلال و روشنگری. این امر در سال‌های اخیر با سرکوب روزنامه‌نگاران بیشتر نیز شده است، از نمونه‌های تازه آن، بازداشت و محاکمه نیلوفر حامدی و الهه محمدی خبرنگاران روزنامه هم‌میهن و شرق. پیشتر نیز یاشار سلطانی، وحید اشتری، مرضیه محمودی که در ماجرای املاک نجومی، سیسمونی گیت و شکایت حمید رسایی محاکمه شده بودند.  خالدی می‌گوید:

من در این بیست سال که در دولت‌های مختلف کار کرده‌ام، به جرات می‌توانم بگویم که پنج درصد هم ندیدم که مستقل باشند، حتی در دوره خاتمی که کمی فضا باز بود. روزنامه‌نگاری مستقل و آزاد در ایران، بیشتر به یک جوک خنده‌دار و مسخره شبیه است. شما وقتی مجبوری از همان اول، خودت را سانسور کنی که امکان چاپ پیدا کنی تا روزنامه بسته نشود، دیگر چه چیزی می‌ماند برای شما که بگویی مستقل و آزاد هستی؟ به‌ویژه اینکه خودسانسوری و سانسور از سوی مدیران رسانه‌ها اعمال می‌شود. آنها مجبورند دست به عصا راه بروند. فضا جوری شده که متأسفانه باید گفت برخی از روزنامه‌نگارن عملاً در نقش کارمند هستند و به‌خاطر یک لقمه نان، مجبورند رنگ عوض کنند. اینجا دیگر استقلال معنا پیدا نمی‌کند. شما بیشتر نقش یک اپراتور را داری. بیشتر روزنامه‌ها راهی برای درآمدزایی مدیرمسئولان شده یا تریبونی برای احزاب و یا وابسته به حکومت و دولت هستند که تکلیفشان مشخص است. با این توصیف، عملا چیزی به نام روزنامه‌نگاری نداریم. چون شما نمی‌توانید کارهایی را انجام بدهید که باید انجام دهید. روزنامه‌نگاری فقط راهی‌ست برای گذران زندگی برای همه ما.

مشکلات جامعه معلولان

خالدی می‌گوید در طول این سال‌ها، گزارش‌های بسیاری هم به وضعیت معلولان اختصاص داده است، از جمله در ماه اخیر که جلسه پرسش و پاسخ با مدیر سازمان بهزیستی بوده است و او نیز حضور داشته است:

من در آرمان امروز یک گزارش درباره سقط جنین و افزایش آن نوشتم. دو ماه بعد آمار جدیدی درآمد. مجدداً گزارش دیگری و این‌بار کمی تندتر نوشتم برای اعتماد، و جالب اینکه هفته بعد سردبیر زنگ زد و گفت به ما اخطار کتبی داده‌اند که دیگر حق ندارید درباره افزایش سقط جنین بزنید، چون مغایر است با سیاست حکومت درباره فرزندآوری.

این روزنامه‌نگار در این وضعیت، چشم‌انداز زندگی برای یک معلول در ایران در شرایط تورمی و تحریمی و اعتراضی را مناسب نمی‌داند و می‌گوید:

در تمام این سی-چهل سال، همیشه اعتراض از سوی معلولان بوده است، کما اینکه چندین اعتصاب هم در طول این سه چهار ماه انجام شد، اما کسی توجه نکرد. ما هنوز معابر و اماکن شهرها را نتوانسته‌ایم به درستی سازمان‌دهی کنیم، در حالی‌که این  اولین و بدیهی‌ترین حق معلولان است. ما هنوز شرایط درمانی رایگان برایشان فراهم نکرده‌ایم. هنوز نتوانستیم به آن‌ها حقوق ماهانه برای گذران زندگی‌شان بدهیم. همین چند روز پیش رییس سازمان بهزیستی چقدر مانور می‌داد که چه کردیم و چه نکردیم. حرف‌هایی که از آن هیچ بخاری بلند نمی‌شود. با این دست فرمان که پیش می‌رویم، هیچ تغییری در زندگی معلولان صورت نخواهد گرفت و در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد.