برخلاف آنچه طرفداران لیبرالیسم ادعا میکنند، تاریخ لیبرالیسم نه تاریخ وفاداری به ایده صلح و پرهیز از خشونت، که تاریخی مملو از جنگ و درگیری بوده است. لیبرالیسم به عنوان ایدهای هژمونیک و در قدرت از سپیدهدم سرمایهداری تا امروز یک پای اصلی تمام خشونتها، جنگها و درگیریهایی بوده که در طول چند قرن گذشته آنی متوقف نشده است. ماشین جنگی لیبرالیسم کارنامه تاریکی در زمینه اعمال خشونت دارد. و این نه امری حادث و عرضی که ذاتی و درونماندگار ایده لیبرالیسم است.
فیلسوف و نویسنده ایتالیایی، دومینیکو لوسوردو، در کتاب معروف خود «لیبرالیسم: یک ضد تاریخ» نشان میدهد که چگونه لیبرالیسم به عنوان یک موضع فلسفی و ایدئولوژی از همان آغاز با ضدلیبرالیترین سیاستها همراه بوده است: بردهداری، استعمار، نسلکشی و نژادپرستی. او با بررسی تاریخ لیبرالیسم از قرن هیجدهم تا قرن بیستم، و مرور اندیشه نظریهپردازان مهم این مکتب فکری نظیر لاک، برک، توکویل، کنستان، بنتهام و سییس، تناقضهای ذاتی این ایدئولوژی را نشان میدهد که همواره خود را محق میپندارد.
ایدئولوژی لیبرالیسم روی خشونتها و جنگهای استعماری بنا شد و طی دو جنگ جهانی تنومند شد. و در ادامه، آنچه دوران پکس آمریکانا یا صلح طولانی خوانده میشود [یعنی دوره برتری و توفق آمریکا در عرصه سیاست جهانی پس از پایان جنگ جهانی دوم ]، از قضا عصر در گرفتن خونینترین و طولانیترین جنگها بوده است. جنگ ویتنام، جنگ کره و حمله به عراق، لیبی و افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم و مداخله بشردوستانه تنها چند نمونه از درگیریهای خشونتباری است که در دوران تثبیت نظم لیبرالی و صلح آمریکایی جهان را درنوردیدهاند.
خشونت دولتی در برابر خشونت تروریستی
مورخ و پژوهشگر فرانسوی، ماتیاس دولوری، در سال ۲۰۲۱ کتابی را با عنوان «ارزش جان آدمی: نظریه خشونت لیبرالی» منتشر کرده است و در آن به تناقض ذاتی لیبرالیسم در مورد مسئله خشونت میپردازد. نویسنده بهطور خاص رویکردهای متعارف مطالعه تروریسم را با تمرکز بر خشونت بهکارگرفتهشده توسط دموکراسیهای لیبرال در جنگ علیه تروریسم به چالش میکشد. بهزعم دولوری، سیاستهای ضدتروریستی دموکراسیهای لیبرال در حقیقت بیش از خود حملههای تروریستی تلفات جانی بر جای گذاشتهاند، اما با این حال به میزان بسیار کمتری مورد نقد یا موشکافیهای دقیق قرار میگیرند.
فیلسوف فرانسوی، السا دورلن، نیز در مصاحبهای درمورد خشونتهای پلیسی در فرانسه به همین تناقض و تمایز میان خشونت مشروع، قانونی و مجاز اشاره میکند:
خشونت دولتی مهلک، و در خدمت یک نئولیبرالیسم مرگبار و ضدمحیطزیستی است. این استفاده از خشونت امروز از سوی “اتحادیه حقوق بشر”، سازمان عفو بینالملل و کمیسیون اتحادیه اروپا “غیرقانونی” قلمداد میشود. با این حال، رویههای مورد استفاده برای پراکندهکردن و بازداشت معترضان (محاصره و گیرانداختن، استفاده از گاز اشکآور، نارنجک، گلولههای انفجاری، ضربات مشت، باتوم، خفهکردن، تفتیش بدنی، تعرض جنسی، تجاوز) با حکم فرماندار و وزیر مجاز شمرده شده، یا اینکه دستکم نادیده گرفته میشوند، البته با علم بر اینکه شکایت معترضان به سازمان کل بازرسی پلیس بهندرت راه به جایی میبرد. در اینجا، این نسبت بین امر مشروع، قانونی و مجاز (یعنی امری که از سوی یک مقام یا مسئول مجاز شمرده شده، بدون آنکه از نظر قانون پذیرفته شده باشد) تعیینکننده است. ممکن است دولت ادعا کند که دارد از قدرتی که انحصارش در دستان خودش است استفادهای مشروع و مطابق قانون میکند، و با این حال تدابیر خشونتآمیز اما مجازی را اعمال کند که هیچ حسابی هم لازم نیست برایشان پس دهد.
استراتژیهای لیبرالی توجیه خشونت
ماتیاس دولوری برای فهم فرآیندهای معنادهی و توجیه خشونت درون ایدئولوژی لیبرال از یک مفهوم ابداعی جودیت باتلر استفاده میکند: مفهوم «چارچوبهای جنگ» که در حقیقت به ماتریس شناختیای اشاره دارد که میتواند به خشونت معنا دهد. یکی از معروفترین این چارچوبهای توجیه جنگ لیبرالها ایده فایدهانگارانه «شر کوچکتر» یا «مسئله تراموا» است. این آزمایش فکری با ترسیم صحنهای که شما به عنوان ناظر باید میان بد و بدتر تصمیم بگیرید، دوراهیای اخلاقی را پیش میکشد. فرض آن است که تراموایی روی ریل در حال حرکت است و پنج نفر بر سر راه آن قرار دارند. شما به عنوان ناظر باید انتخاب کنید که آیا اجازه دهید تراموا به راه خود ادامه دهد، یا با کشیدن اهرمی مسیر آن را تغییر دهید و به ریلی هدایت کنید که تنها دو نفر بر روی آن قرار دارند. ظاهرا انتخاب میان کشتن دو نفر یا پنج نفر است. آنچه به لحاظ اخلاقی مطلقا تصمیمناپذیر است، در ساحت عملی تصمیمپذیر میشود. بهزعم ماتیاس دولوری اما، این توجیه اخلاقی عملگرایانه در حقیقت بر اغراق و بزرگنمایی شر اعظم و تلطیف شر کوچک استوار است.
ماتیاس دولوری در پژوهش خود هم به سازوکار شکنجه زندانیان در زندان ابوغریب میپردازد و هم با جامعه آماری چند ده نفرهای از خلبانان بمبافکنهای آمریکایی مصاحبه میکند. بهگفته دولوری، در هر دوی این موارد دولتهای لیبرالی مدعی بودهاند که با تسلط بر خشونت میتوان آن را بهینه و عقلانی ساخت و آسیب به قربانیان را به حداقل رسانید. برای مثال، سازوکارهای شکنجه در ابوغریب آنقدر دقیق و بوروکراتیزه بودند که تنها بازجوهای خاصی بنا بر جایگاهشان در سلسلهمراتب سازمان قادر به انجام برخی شکنجههای خاص نظیر «القای حس غرقشدن» بودند. و علاوه بر این، برای انجام هر شکنجه نیز دستورالعمل دقیق و کاملی وجود داشت که مدت زمان و فرکانس آن را با دقت ثانیه مشخص میکرد.
میان بوروکراسی شکنجه در بازداشگاههای دولتهای لیبرال و فایدهگرایی متفکران لیبرال هیچ فاصلهای نیست. وانگهی، تلاش برای تسلط بر خشونت اما عملا به معنای مهارت و تسلط یافتن در انجام آن است.
شیانگاری قربانیان و انسانیتزدایی نژادپرستانه از آنها نیز عنصری مهم در چارچوبهای معنادهی به خشونت جنگی را تشکیل میدهند. برای مثال، دولوری مینویسد که پیش از جنگ عراق، به سربازان آمریکایی کتاب اورینتالیستی «ذهن عرب» نوشته رافائل پاتای را برای مطالعه میدادند. خشونت لیبرال غالبا روی طول موج نژادپرستی تنظیم میشود. پیشفرضها و تصورات اورینتالیستی از ترس اعراب از سگ و حس شرم اعراب از مقایسهشدن با سگ، باعث شد که بازجوهای اروپایی در ابوغریب باعث برای ترساندن و شکنجه زندانیان از سگهای ارتش استفاده کنند.
و در وهله آخر، تمامی این خشونتها با استفاده از مفهوم قصدمندی توضیح و توجیه میشود. بهزعم ماتیاس دولوری، توجیه اصلی دولتهای لیبرال برای اعمال شکنجه این است که این شکنجهها نه در جهت مقاصد خاص سیاسی و ایدئولوژیک یا اغراض سادیستی بلکه در جهت بهدستآوردن اطلاعات حیاتی و منافع عام بشری بوده است. در نهایت، اما همان طور او مینویسد، سیاست ضد تروریستی دولتهای لیبرال مانند آن است که برای کشتن پشه از مسلسل استفاده کنیم.