گمان بر این بود که بیماریهای همهگیری همچون زردزخم، تیفوس، سیاه زخم، وبا و سالک و غیره را فقط باید در سفرنامههای دوران قدیم یافت؛ دورهای که زندگی شهری هنوز سامان نیافته بود و فقر زیستی، مسائل بهداشتی خاص خود را پدید میآورد. اما رواج سالک آن هم در قرن بیست و یکم و در مرکز شهر شیراز یکی از خبرهای عجیب بود که چندی پیش بر صفحه خبرگزاریها نشست و با اعلام پاکسازی شهر از این بیماری به همان سرعت نیز از صفحات رخت بربست.
زوال شهری در بافت تاریخی شیراز
پایگاه خبرگزاری پزشکان و قانون درباره شیوع بیماری سالک در بافت تاریخی شیراز گزارش داده بود که خانههایی که خراب و به حال خود رها شدهاند، تبدیل به کانون گسترش پشههای خاکی سالک در محله تاریخی سنگ سیاه شیراز شدهاند.
سالک بیماری پوستی طولانی مدتی است که ناقل آن پشهی خاکی است و از طریق نیش این پشه از یک فرد به دیگری قابل سرایت است. سالک به دو نوع سالک خشک (یا شهری) و سالک مرطوب (یا روستایی) تقسیمبندی میشود و مرکز شیوع آن کشورهای گرمسیری همچون چین، سوریه، عربستان، عراق، ایران، فلسطین، قفقاز و جنوبشرقی روسیه، پاکستان، افغانستان و هند است. در ایران، در استانهای فارس، سیستان و بلوچستان و خوزستان و بهتازگی، بهخاطر خشک شدن تالاب گاوخونی در شرق استان اصفهان، منطقه ورزنه، هم گزارش شده است. خاک و فقر بهداشتی مناطق از عوامل شیوع این بیماری است.
شیوع این بیماری پوستی در بافت تاریخی شیراز نمایانگر زوال شهری در این منطقه است که بنا به خواست رهبر جمهوری اسلامی در معرض تخریب عمدی به قصد بازسازی یا توسعه حرم نیز قرار گرفته است و مشکلات اجتماعی و زیستمحیطی به همراه داشته که در مجموع باعث افت کیفیت زندگی شهروندان شده است.
سید یوسف هاشمی در آذر ۱۴۰۰ در مقالهای که در فصلنامه علمی مطالعات هنر اسلامی منتشر شده بود نوشته بود:
فرسودگی واقعیتی است که تاکنون بیشتر شهرهای باسابقه و تاریخی ایران تحت تاثیر آن قرار گرفتهاند. بافتهای فرسوده و قدیمی شهرهای کشور که در اغلب موارد هسته اولیه و اصلی آن شهرها را تشکیل میدهند از یک طرف جزو میراث فرهنگی و تاریخی شهرها محسوب شده و حفظ، بهسازی کالبدی و توانمندسازی عملکردی آنها اجتنابناپذیر است. از طرف دیگر اغلب این بافتها با گذشت زمان و عدم توجه و نگهداری مناسب دچار فرسودگی و اضمحلال کالبدی و عملکردی میشوند. این امر به ویژه در بافتهای مرکزی شهرها که هسته اولیه شهرها را تشکیل میدهند نمود بیشتری دارد.
بافت تاریخی شیراز که سالهاست در معرض تخریب و رهاشدگی قرار دارد از مصداقهای فرسودگی هسته اولیه شهرهای تاریخی ایران است. در سالهای گذشته روند غالب چنین بوده که هر چندگاه یک بار بخشی از بافت تاریخی شیراز تخریب میشود، سپس با مخالفتهای طرفداران میراث و یا نبود هماهنگی بین ارگانهای مختلف عملیات تخریب قطع شده و منطقهی تخریب شده به حال خود رها میشود. این رها شدگی مشکلات بهداشتی متعددی همچون: آلودگی ناشی از ناکارایی شبکه فاضلاب، عدم جمعآوری آبهای سطحی، عدم جمعآوری زبالهها، وضعیت نامناسب جویها و آلودگی معابر را به دنبال داشته است.
این موضوع خودبهخود به مسائل دیگری مثل رواج ناهنجاریهای رفتاری و اجتماعی دامن زده است که به دلیل عدم اطلاعرسانی شفاف و صحیح به مردم منجر به کاهش جمعیت و کوچ جمعیت بومی از این مناطق شده است. در همان حال در این منطقه نه از مشارکت مردمی خبری است و نه اصولاً امکان تشکیل نهادهای مردمی برای رفع مشکلات وجود دارد. با توجه به ناهماهنگی میان نهادها و سازمانهای شهری به نظر میرسد عمدی در جریان است تا این محلات خودبهخود نابود و روی خود خراب شود و بعد فقط کار آواربرداری باقی بماند.
پافشاری بر تخریب و آوار خاک بر منطقه
سالهاست که طرح تخریب بافت قدیمی شیراز برای اتصال حرمین به یکدیگر در دستور کارگروه شهری قرار گرفته است. تلاشهای طرفداران میراث برای پیشگیری از تخریب این مناطق تاریخی هم به جایی نرسیده است و تخریب کماکان و با فراز و فرودهایی همچنان ادامه دارد. معمولا وقتهایی متوقف میشود که مخالفت با بافت تاریخی شهر در رسانههای خبری داغ میشود و به محض فروکش کردن اخبار، بار دیگر در سکوت خبری تخریب ادامه مییابد. اینهمه بدین معنا نیست که خانههای پیشتر تخریب شده سر و سامانی گرفته باشند و یا محله پاکسازی شده باشد. اهالی و صاحبان خانهها با دریافت مبلغی که موقتاً بتوانند خانهای در جای دیگری از شهر رهن کنند از محله کوچ داده شدهاند اما هستند کسانی که هنوز ساکن همان مناطقاند. این اشخاص یا جایی برای رفتن ندارند یا از همان مبلغ اندک هم نصیبی نبردهاند و یا نمیخواهند خانههای خود را تخلیه کنند و در همان منطقه ماندهاند. چنان که از خبرها برمیآید بیشتر اهالی منطقهی سنگ سیاه را مهاجران و کارگران روزمزد تشکیل میدهند که خانه برایشان تنها سرپناهی برای شب سر به زمین گذاردن بهمنظور آماده شدن برای کار فرداست. پایینترین طبقات شهری که معمولاً نه تریبونی دارند و نه نمایندهای و صدایشان نیز به جایی نمیرسد.
۲۵ خرداد، پس از اعلام خبر رواج بیماری سالک در محله سنگ سیاه در تلویزیون استان فارس، خبرگزاری امنیتی فارس گزارش داد که مسئولان میراث فرهنگی ناگزیر شدند به شهرداری اجازه ورود به خانههای قدیمی مخروبهای که تبدیل به زبالهدانی و محل رشد و نمو پشههای خاکی ناقل بیماری سالک شده بودند را بدهد. به این ترتیب بهنظر میرسد با همهگیری بیماری سالک در منطقه، مجوز لازم برای تخریب کامل منطقه گرفته شده است و مقصر رواج بیماری هم شناخته شده که میراث فرهنگی است و باید از خواسته خود کوتاه بیاید.
رها کردن منطقه به حال خود تا با بیماری و آلودگی از پای بیفتد خود شکل دیگری از تخریب است که علاوه بر تخریب آجر و بنای خانهها، روح و روان شهروندان این مناطق را هدف گرفته است. چندی پیش، شارمین میمندینژاد در مصاحبه با شبکه تلویزویونی بی. بی. سی فارسی گفته بود برخی نهادها بر روی بعضی مناطق در شهرهایی مثل تهران، مشهد و کرمان دست میگذارند و آن محله را تبدیل به پاتوق مواد فروشها میکنند، چنانکه تهیه مواد مخدر در این مناطق از خرید نان هم آسانتر و در دسترستر میشود به نحوی که قیمت بسیار پایین مواد این شائبه را ایجاد میکند که انگار سوبسیدی هم برای آن وجود دارد و بعد ناگهان تمام خانههای آن محله از ارزش میافتد و ساکنانش برای فرار از وضعیت بسیار بد چنین محلاتی با قیمت پایین حاضر به فروش خانههای خود میشوند. در واقع با این کار عمدی، افت وحشتناک قیمت آغاز میشود و بعد یک نفر از راه میرسد و کل خانههای آن محله را میخرد. محله پاکسازی و ناگهان قیمت خانههایش نجومی میشود (نقل به مضمون از: سوالهای دشوار پیش روی شخصیتهای مهم: شارمین میمندینژاد بنیانگذار خیریه جمعیت امام علی؛ اولین مصاحبه بعد از زندان. ۱۴ ژوئن ۲۰۲۳. بی بی سی فارسی).
بهنظر میرسد در کشمکش بین طرفداران میراث فرهنگی و متولیان حرم شاهچراغ بر سر تخریب یا ماندگاری بافت تاریخی، همین برنامه به شکلی چراغ خاموش در حال پیاده شدن است مگر نه اینکه خود متولیان طرفدار تخریب مدعیاند که بخش بزرگی از جمعیت این منطقه را مهاجران غیربومی تشکیل میدهند و لابد خدمات شهری به آنان تعلق نمیگیرد؟
باید توجه داشت که تخلیه مناطق از افراد بومی و کوچ دادن غیربومیها به مناطقی خاص نیز یکی دیگر از نشانههای فرسودگی شهری و علامتی برای تخریب و نه نوسازی یا بازسازی مناطق است. محلههای نیمهمخروبه اول به حال خود رها میشوند، سپس شهرداری زبالههای شهری را جمعآوری نمیکند و آنگاه همهچیز برای نابودی کامل یک منطقه فراهم میشود.
مدیر گروه بیمارهای واگیر دانشگاه علوم پزشکی شیراز با بیان از بین بردن کانون و عواملی که باعث بهوجود آمدن بیماری سالک میشود گفته است: «جمعآوری زبالهها، مسدود کردن ترکهای دیوارهای قدیمی، جمع آوری سگهای ولگرد در پیشگیری از شیوع بیشتر بیماری سالک موثر است.» (نقل از خبرگزاری صدا و سیما). تنها همین نقل قول کافی است که با وضعیت محله قبل از شیوع بیماری آشنا شویم. محلهای رهاشده است و فاجعهای مثل رشد بیماری در منطقه رخ میدهد. اندک اهالی به جا مانده بهکل حاضر به کوچ از منطقه میشوند و تخریب آسان میشود. کسانی هم که باقیماندهاند با بیماری دست و پنجه نرم میکنند تا زمانی که لطف مرکز بهداشت شیراز شامل حالشان شود و محله ویرانشده را سمپاشی میکنند تا جلوی رشد بیماری را به دیگر مناطق بگیرند. پرسش این است که چرا شهرداری پیش از این نباید سگهای ولگرد را واکسینه و یا زبالهها را جمعآوری کند که بعد از شیوع بیماری خطرناک با افتخار پیروزی خود را به میراث اعلام کند؟
تصاویری که از این محله در سایتهای خبری منتشر شده است عمق فاجعه را نشان میدهد: زبالههای خانگی از پارچه و لنگه کفش گرفته تا زبالههایتر، نخالههای بنایی، سرنگهای تزریقی این طرف و آن طرف افتاده و کسانی در پناه دیوارهای مخروبه مشغول تزریق مواد مخدرند، لابهلای گذر مردمانی که آنجا محل زندگیشان است.
مخالفت با نابودی بافت تاریخی شیراز برای احیا و پاسداشت فرهنگ هویتی شهر است ولی به این معنا نیست که متولیان امر آن مناطق را به حال خود رها کنند و شهرداری حتی زحمت جمعآوری زبالههای محلهای از همان شهری را که مسئولیت انجام خدماتش را به عهده دارد به خود ندهد.
بیشتر به نظر میرسد تخریب محله سنگ سیاه نه فقط با بیل و کلنگ و لودر و بولدزر بر سنگ و آجر خانههای قدیمی، که پیش از آن با تخریبی درونی در دستور کار قرار گرفته است تا مردم محله خود بدون درخواست هیچ حقی از سهم تخریب خانهشان محلهی ناامن و آلوده را ترک کنند و در جاهای دیگر سکنی گزینند بدون اینکه باری بر دوش متولیان امر گذاشته شود. اما شیوع سالک زنگ خطر را برای خود متولیان امر به صدا درآورده که بیماریای بسیار ناقل است و خیلی زود میتواند در تمام محلات منتشر شود. پاکسازی محله و سمپاشی محله سنگ سیاه لطفی نیست که شهرداری انجام آن را در بوق و کرنا کند بلکه وظیفهای است که باید پیش از بروز این حادثه جلویش را میگرفت. چه خانههای بافت قدیمی شیراز تخریب شود (که خود فاجعهای فرهنگی است) و چه دست از تخریب این منطقه بکشند، رهاسازی این مناطق به معنای تخریب بزرگتری است که روح و روان مردم آن منطقه را هدف گرفته است. چه در این صورت، تا تبدیل شدن آن به خرابههایی خالی از سکنه یا با سکنهای بیمار و ناتوان و معتاد تخریب این مناطق با افتخار انجام میشود و گویا با اینکار لطفی در حق مردم شده است که آنها را از شر محیط غیربهداشتی در شهر خلاص کردهاند، حال آنکه هدف بزرگتر دقیقا همان است که بود: اجرای طرح توسعه حرم ولی اینبار در قامت یک ناجی شهری نه تخریبگر بافتهای تاریخی.