ماه مه با سروصدای نظامی جمهوری اسلامی و وابستگانش در منطقه به پایان رسید. کم و بیش همزمان با رونمایی از موشک خیبر در ایران، حزب الله در جنوب لبنان دو مانور برگزار کرد که به ویژه اولی بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها یافت. مانور اول ۲۱ مه در  روستای عرمتی در ناحیه جزین و مانور دوم ۲۶ مه در منطقه جبل عامل برگزار شد، و مضمون هر دو شبیه‌سازی حمله به اسرائیل و آزادسازی فلسطین اشغالی بود. 

 در جریان این مانورها، حزب‌الله البته از سلا‌حهای سبک و سنگین، موشک‌اندازها، خودروهایی زرهی مجهز به تیربارهای سنگین و توپ‌های ضدهوایی و موشک‌های ضد زره استفاده کرد. مناسبت مانورها اگرچه بیست و سومین سالگرد خروج نیروهای اسرائیل از جنوب لبنان (در ۲۵ مه ۲۰۰) بود، اما آنچه از تقویم مهم‌تر است، همزمانی آن با بالا گرفتن خطر زد و خورد نظامی میان اسرائیل و ایران است.

 برخی رسانه‌های اپوزیسیون ایرانی از خشم لبنانی‌ها از مانور حزب الله خبر دادند و رسانه‌های حکومتی از ترس اسرائیل از این مانور. هر دو دسته خبررسانی بخشی از حقیقت را آشکار و بخشی دیگر را پنهان می‌کنند.

اهرون حلیفا فرمانده اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی در واکنش به مانور نخست گفت که رهبر حزب الله در آستانه ارتکاب اشتباهی است که می‌تواند باعث انفجار جنگ در منطقه شود. نخست‌وزیر لبنان، نجیب میقاتی، هم فاصله خود را با حزب الله اعلام کرد و گفت متعهد به برنامه دولت خود در موضوع مقاومت در برابر اشغال اراضی لبنان به دست اسرائیل است و نه برنامه حزب‌الله. سید حسن نصرالله بارها به مناسب‌های مختلف اعلام کرده اگر جنگی در منطقه در بگیرد همه در آتش آن خواهند سوخت.

اگرچه از زمان آخرین برخورد میان اسرائیل و حزب‌الله در سال ۲۰۰۶، فضا همچنان کم و بیش آرام است، اما افزایش تنش میان ایران و اسرائیل بر این بیم دامن زده که لبنان وارد یک جنگ منطقه‌ای شود. 

این طور به نظر می‌رسد که در پی مصالحه‌‌های منطقه‌ای، ابتدا میان تهران و ریاض و پس از میان ریاض و سوریه، اکنون کانون تنش دوباره به سمت اسرائیل نقل مکان کرده است؛ امری که می‌تواند حزب‌الله را به موجودیتی مطلقا نظامی و فرقه‌ای در ادامه سپاه پاسداران ایران بدل کند. 

Ad placeholder

حزب‌الله :‌ ایران یا لبنان؟

 اگر به خاستگاه‌های حزب‌الله، یعنی به سال‌های ۱۹۸۲ و ۱۹۸۴ برگردیم، میان این جنبش و  خمینی، رابطه‌ فرمان‌برانه‌‌ و یک‌سویه‌ وجود داشت. و این رابطه پدرانه به جانشین رهبر جمهوری اسلامی ایران، خامنه‌ای نیز به ارث رسید. توجه به این نکته نیز ضروری است که شاخه نظامی‌ حزب‌الله، مقاومت مسلح لبنان، قبل از شاخه مدنی آن زاده شد. و در واقع بدنه مادر، شاخه‌ نظامی است.

در پی مصالحه‌‌های منطقه‌ای، ابتدا میان تهران و ریاض و پس از میان ریاض و سوریه، اکنون کانون تنش دوباره به سمت اسرائیل نقل مکان کرده است؛ امری که می‌تواند حزب‌الله را به موجودیتی مطلقا نظامی و فرقه‌ای در ادامه سپاه پاسداران ایران بدل کند.

اورلی ضاهر، استاد «مطالعات صلح» در دانشگاه سیانس-پو پاریس اما در کتاب خودش «حزب‌آلله» تصریح می‌کند که علیرغم این ریشه‌‌ها و برخلاف رابطه مالی که مستمر و همیشگی است، رابطه‌ی سیاسی سرراستی میان حزب‌الله و حکومت ایران وجود ندارد و برنامه این حزب ضرورتا برنامه ایران نیست.  

واقعیت این است که با حدود صد و پنجاه هزار راکت و موشک، و سی هزار سرباز، ساده انگارانه است اگر حزب‌الله صرفا عروسکی در دست تهران تلقی شود. با این حال، همسویی منافع استراتژیک و بهره‌داری مالی باعث شده که این حزب کمتر به تهران نه بگوید. به عبارت دیگر، اگرچه ف​​رمان‌برداری حزب‌الله از ایران مطلق نیست، اما اگر تهران آرایش جنگی بگیرد،‌ حزب‌الله نمی‌تواند خود را کنار بکشد.

پس از آنکه حزب الله تصمیم گرفت در انتخابات پارلمانی سال ۱۹۹۲ شرکت کند، بسیاری خبر از اراده این حزب برای ادغام خود درون دولت لبنان و بازی کردن نقشی سیاسی اما بزرگتر دادند. وقایع آتی اما نشان داد که اولویت اصلی حزب دست‌گرفتن قدرت و حکومت در لبنان نیست. این امر از جمله به این خاطر است که نظام تخصیص فرقه‌ای مناصب حاکم بر لبنان تا حد زیادی دست حزب‌الله را بسته است. در چارچوب نظام سیاسی حاکم، حزب الله اگرچه از انتخابات‌ها استفاده تاکتیکی و استراتژیک می‌کند، اما هدف نهایی آن در انتخابات خلاصه نمی‌شود.

خواست اصلی حزب‌الله به سادگی حفظ جنگ‌افزارها و ماهیت نظامی خویش است.

در نهایت، پرسش‌های پیش روی حزب الله همان پرسش‌های قدیمی هستند:‌ این حزب سرانجام با دولت چه می‌خواهد بکند؟ آیا می‌تواند هم درون دولت باشد و هم نقش عمده خود را در همسویی نظام‌مند با تهران در مسائل ژئوپلیتیکی منطقه‌ای بازی کند؟ آیا می‌تواند پشت سر تهران قرار بگیرد و در عین حال یک بازیگر ملی (و نه فرقه‌ای) در لبنان باشد؟

از یک سو، دولت لبنان از مهم‌ترین تهدیدهای وجودی حزب الله است (اغراق نیست اگر بگوییم همسنگ با اسرائیل) و حزب الله برای فرار از این دشمن، یعنی دولت، چاره‌ای ندارد مگر آنکه به جزئی از آن بدل شود. این یعنی گذر از خصلت فرقه‌ای/نظامی و تبدیل شدن به جریانی ملی/سیاسی. 

از سوی دیگر، تبدیل شدن به دولت یعنی تغییر ماهیت حزب‌الله و استحاله به چیزی نامطلوب برای آن و البته از دست دادن آنچه به لحاظ عینی ضامن نقش‌آفرینی ژئوپلیتیکی‌اش است. خواست اصلی حزب‌الله به سادگی حفظ جنگ‌افزارها و ماهیت نظامی خویش است. و این خواست همبسته آن است که بیشتر نقشی نیابتی در جدال‌های تهران بازی کند تا نقشی ملی در معادلات لبنان؛ و این چنین، حزب‌الله نیروی ایجاد بن‌بست سیاسی در لبنان و دامن زدن به تنش‌های فرقه‌ای در این کشور خواهد بود؛ امری که حتی مورد پسند بخش قابل توجهی از جامعه شیعیان لبنان هم نیست؛ و حزب خدا را در افکار عمومی این کشور به دشمن مردم بدل کرده است.

Ad placeholder

این فرایند ایجاد بن‌بست خود را در جریان تعیین مقام ریاست‌جمهوری جدید لبنان پس از میشل عون نشان داد. حمایت حزب‌الله از انتخاب سلیمان فرنجیه، چهره نزدیک به بشار اسد، برای مقام ریاست جمهوری لبنان درحالی رخ داد که همه احزاب سیاسی اصلی مسیحی مارونی (که رئیس جمهوری باید از میان آنها انتخاب شود) به شدت مخالف او هستند. نیروهای لبنانی (جریان سمیر جعجع)، جنبش میهنی آزاد (جریان میش عون) و حزب کتائب (حزب فالانژ لبنان)، همه از جهاد آزور، وزیر سابق که در حال حاضر مدیر بخش خاورمیانه و آسیای مرکزی صندوق بین المللی پول است، حمایت کردند. این رویارویی با احزاب مسیحی و تحمیل یک ریاست جمهوری مارونی به جامعه مارونی، برای لبنانی‌های غیر شیعه مطلقا غیر قابل تحمل است.

یک گزینه دیگر پیش‌روی حزب خدا تغییر قرارداد اجتماعی حاکم و تلاش برای یک پیمان ملی جدید است که در آن شیعیان بتوانند نقش بیشتری در صحنه سیاسی لبنان بازی کند. این به معنای تغییر ساخت نهاد دولت به گونه‌ای است که با اهداف و رویاهای حزب‌الله سازگارتر باشد. در این مسیر، حزب‌الله باید امتیازاتی به جامعه مسیحی و سنی لبنان بدهد. اما چه امتیازی می‌تواند سنی‌ها را قانع کند که از خواست‌شان مبنی بر خلع سلاح حزب‌الله کوتاه بیایند؟ تقریبا هیچ.

در واقع، معادله پیش‌روی حزب‌الله معادله‌ای حل ناپذیر و تعادلی که میان گرایش سیاسی/ملی و نظامی/فرقه‌ای ایجاد کرده بسیار شکننده است. حزب‌الله می‌تواند یک نیروی فرقه‌ای/ نظامی باقی بماند یا بدل به یک نیروی ملی/سیاسی شود؛ مشکل اما اینجاست که هر دو راه پیش‌روی این حزب بن‌بست است.