دیگر بازجوها می‌گفتند متهم وقتی حرف نزد طبیعی است که کشته شود. پیش می‌آید. بازجو او را [کتک] می‌زند تا حرف بزند…

پیوستگی تاریخ شکنجه و دادخواهی، روایت رنج‌هایی است که هیچ‌گاه التیام پیدا نمی‌کنند. شکنجه به عنوان غیرانسانی که درد و رنج را با اهداف خاصی به قربانیان تحمیل می‌کند و کرامت انسانی را زیر پا می‌گذارد، یکی از موارد سطح بالای نقض حقوق به شما می‌رود، از این‌رو دادخواهی قربانیان شکنجه، و مسئول دانستن آمران و عاملان آن نیز هیچ‌گاه شامل مرور زمان نمی‌شود.

در جریان جنیش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» ظاهر شدن پرویز ثابتی، رئیس اداره سوم ساواک بعد از سال‌ها زندگی در خفا، زخم‌هایی التیام نشده‌ای از شکنجه‌های ساواک که زندانیان سیاسی را هدف قرار گرفته بود، دوباره سر بر آورد. از این‌رو زندانیان سیاسی دوران شاه دوباره به روایت‌گری در این باره آنچه در بازجویی‌ها و زندان‌ها بر آنها رفته بود، پرداختند.

زمانه در همین رابطه مجموعه مصاحبه‌هایی را با زندانیان سیاسی سابق در دوران شاه که تجربه زندان و شکنجه توسط ساواک را داشته‌اند، انجام داد.

اشرف میرهاشمی، از جمله زندانیان سیاسی دوران شاه در گفت‌وگو با زمانه تجربیات خود از شکنجه را بازگو کرده است.

◼️گفت‌وگوی زمانه با اشرف میرهاشمی را بشنوید:

اشرف میرهاشمی روایتگری درباره شکنجه را خصوصا برای نسل‌های جدیدتر هم از لحاظ مقابله با تکرار چنین جناباتی و هم لحاظ تحریف تاریخ که سعی می‌شود از دوران حکومت شاه تصویری غیرواقعی ارائه شود، ضروری می‌داند.

اشرف میرهاشمی انواع شکنجه‌های جسمی و روحی را تجربه کرده است. او می‌گوید تیرماه سال ۱۳۵۴ همراه دو خواهر ۱۷ و ۱۴ ساله‌اش بازداشت شد و همان شب اول در بازداشتگاه ابتدا با مشت و لگد به شدت مورد ضرب و شت قرار گرفت و سپس به «اتاق شکنجه» برده شد که انواع وسایل مختلف شکنجه چون تختی که زندانیان را به جهت شلاق به آن می‌بستند، در آن اتاق وجود داشت.

به گفته این زندانی سابق در دوران شاه، در اتاق شکنجه او را به تخت بسته و بازجویی به نام «حسینی» با شلاق به کف پایش ضربه می‌زد، به شکلی که از هوش می‌رود و زمانی که به هوش می‌آید در بهداری بوده است. میرهاشمی همانند دیگر زندانیان سیاسی سابق روایت می‌کند که با وجود زخم‌های ایجاد شده در کف و پانسمان، تا زمانی که زندانیان اعتراف نمی‌کردند، شلاق به کف پا بر روی همان زخم‌ها و پانسمان ادامه پیدا می‌کرد که بسیار دردناک بود.

نگهداری در سلول انفرادی و آویزان کردن از مچ دست و همزمان زدن شلاق به کف پا، از جمله شکنجه‌هایی است که اشرف میرهاشمی تجربه کرده است.

اشرف میرهاشمی می‌گوید به دلیل مشت‌هایی که بازجوهای ساواک به صورت‌اش می‌زدند سه زندان‌اش شکست. فک او نیز از جا در رفته بود، به صورتی که بعد از سال‌ها همچنان نمی‌تواند فک خود را کامل باز کند و درد دارد.

اشرف میرهاشمی می‌گوید یک بار بازجویی به نام «آرش» قصد داشت چشم‌های او را کور کند و در حالی روی سینه او نشسته بود، انگشتانش را به چشم‌هایش فرو کرده بود تا به این وسیله وادار به اعتراف شود.

اشرف میرهاشمی روایت می‌کند که در یکی از جلسات بازجویی، یکی از زندانیان زیر دست بازجویی به نام «منوچهر وظیفه‌خواه» کشته شد و در حالی که این بازجو از کشتن زندانی احساس عذاب وجدان داشت، دیگر بازجوها به او می‌گفتند «متهم وقتی حرف نزد طبیعی است که این اتفاق بیافتد، بازجو او را [کتک] می‌زند تا حرف بزند…»

این زندانی سیاسی سابق به زمانه می‌گوید احتمالا چون در اوایل انقلاب فرهنگ دادخواهی قوی نبود، دادخواهی شکنجه‌های دوران شاه پیگیری نشده است و به گفته او ظاهر شدن دوباره پرویز ثابتی در انظار عمومی این پیام را به همگان می‌دهد که مبارزه علیه شکنجه هیچ‌گاه نباید به زمان دیگری موکول شود.

Ad placeholder