چرا به مدرسههای دخترانه حمله میکنند؟ پشت سر جنگ شیمیایی علیه دختران دانشآموز و دانشجو چه انگیزهای نهفته است؟
این پرسشها اکنون همه جا مطرح است، در خانوادهها، در مدرسهها، در رسانهها…
نظر آقای حسن یوسفی اشکوری، نواندیش دینی را در این باره پرسیدهایم.
آقای اشکوری زمانی که در کسوت روحانی بود به دفاع از حقوق زنان برخاست و رویاروییاش با حکومت او را تا آستانه اعدام برد.
او در مورد ماجرای حمله شیمیایی به مدرسهها معتقد است: «اگر به واقع این ماجرا کاملا شفاف نشود و دستگاههای مربوط متخلفان را شناسایی و قاطعانه مجازات نکنند، میتوان نتیجه گرفت که ماجرا به نوعی با دستگاه حکومت رسمی پیوند دارد.»
گفتوگو با حسن یوسفی اشکوری
زمانه: آقای اشکوری، برداشت شما از حملههای شیمیایی به مدرسهها، به ویژه مدرسههای دخترانه چیست؟ آیا شما این کارها را از مقوله خشونتورزی با انگیزهی دینی میدانید؟
حسن یوسفی اشکوری: در این روزها اخبار مربوط به این فاجعه انسانی را پیگیری کردهام ولی واقعیت این است که تا کنون به نتیجه مشخصی نرسیدهام. با این حال چنین مینماید که چنین رخدادی آن هم در این ابعاد و در طول چند ماه نمیتواند تصادفی و یا عادی و طبیعی باشد.
در یک نگاه تحلیلی میتوان گفت، با توجه به نمونههای مشابه با انگیزه مخالفت با دانش آموزی دختران در زمان ما از سوی برخی گروههای اسلامی بنیادگرا (مانند بوکوحرام و طالبان) و ریشههای عمیق آن در ادبیات اسلامی قرون گذشته (عمدتا از قرن سوم هجری به بعد) حتی گاه در حد جواز زندانی کردن زن در خانه، میتوان گفت که به احتمال قوی چنین اقدام خشن ضد انسانی به وسیله برخی جریانهای افراطی خشونتگرا انجام شده و میشود − پدیدهای نوظهور در تداوم اسیدپاشی به زنان در اصفهان و برخی شهرهای ایران.
این که مسئولان تا کنون سکوت کرده و یا گاه حرفهای متناقض میزنند و به هر حال کوتاهی عامدانه در جریان است، مؤید این احتمال است. به ویژه اظهار نظر صریح یک روحانی خوشفکر و آگاه قم (فاضل میبدی) در این باب و انتساب این فاجعه به یک جریان تندرو مذهبی با عنوان «هزاره گرا» نیز بر این اطمینان میافزاید.
در هرحال جمهوری اسلامی در بنیادگرایی و خشونت گرایی تا کنون کم نگذاشته است ولی اگر این اقدام ولو از سوی جریانهای حامی منسوب به دین رخ داده باشد و مسئولان مسئولیت ناشناس کاری نکنند، بر کارنامه سیاه این نظام ظالم بسی میافزاید. باید منتظر ماند و دید اگر به واقع این ماجرا کاملا شفاف نشود و دستگاههای مربوط متخلفان را شناسایی و قاطعانه مجازات نکنند، میتوان نتیجه گرفت که ماجرا به نوعی با دستگاه حکومت رسمی پیوند دارد.
چرا آن به اصطلاح زعمای دین در برابر چنین حرکاتی در مجموع ساکت هستند؟
اما سکوت «زعمای دین» هرچند غیر قابل قبول است ولی سکوت آنان داستان مستقلی دارد که زوایای مختلفی دارد و به علل و عوامل متنوعی تاریخی و اعتقادی بر میگردد که سابقه دارد و محتاج تحلیل جدی تر و جامع تر است. نمیتوان فقط به ترس از حکومت و یا حتی ملاحظات سیاسی مرتبط باشد، عواملی پیچیده تری وجود دارد.
این نظر وجود دارد که اگر رژیم بیشتر متزلزل شود یا فروپاشد، ترور با انگیزه دینی گسترش خواهد یافت. شما چه فکر میکنید؟
با این نظر موافقم. اصولا این قاعده است وقتی فردی به ویژه رژیمی مستبد و خودکامه متزلزل شود و یا از دفاع از خود ناتوان بماند، میتوان گفت که خشونتهای رسمی و غیر رسمی برای بقا شدت پیدا میکند. اگر رژیمی مدعی دین مداری باشد و به طور خاص مشروعیتش را از دین بگیرد، طبعا تمسک به دین و آموزهها و نمادهای دینی بیشتر خواهد شد. چنان که در گذشته دیدیم در حمله به کوی دانشگاه با فریاد «یازهرا» دانشجویان را از پشت بامها به پایین پرتاب میکردند.
در هرحال اگر این نظر درست باشد که یک جریان مذهبی حکومتی عامل چنین جنایتی است، این میتواند هم با انگیزه انتقام ستانی از دختران دانش آموز و زنان جوان باشد و هم به نوعی میتواند برای هراس افکنی در دل این جوانان و نوجوانان برای جلوگیری از اقدامات سیاسی بعدی و یا به قصد پیشگیری از مخالفت با حجاب اجباری باشد. به هرحال قاعده «النصر بالرعب» (پیروزی از طریق ایجاد هراس و وحشت) اصلی شناخته شده در برخی منابع روایی اسلامی در جریان بنیادگرایی اسلامی همواره حاکم است. از جمله داعش و القاعده و طالبان و بوکوحرام از ابن قاعده به وفور استفاده میکنند. بیفزایم حتی میتوان گمانه زنی کرد که پس از فروپاشی و تغییر رژیم هم حامیان ولایی متعصب و خشونت گرا دست به عملیات ترور و قتل و کشتار خواهند زد. زیر زمینی شدن وفاداران ولایی بسی خطرناک تر خواهد بود.
با این همه باید توجه داشت که ایران با دیگر جاهایی که طالبانیسم قدرتمند است به کلی متفاوت است. از این رو آن هم پس از آغاز خیزش رادیکال «زن، زندگی، آزادی»، چنین اقداماتی نمیتواند موفق بشود.
در برابر ترور دینی چه باید کرد؟ از دست خود مؤمنان چه برمیآید؟
فعلا از دست کسی کاری بر نمیآید. در مرحله نخست مسئولیت بر دوش حاکمان است که قانونا و اخلاقا و حتی شرعا مسئولیت حفظ امنیت جان و مال شهروندان را دارند. اما جدای از آن در ارتباط با پرسش شما، باید گفت از آنجا که این اعمال به نام دین انجام میشود، طبیعی است که مؤمنان و بیش از هم عالمان دینی بیش از هر گروه اجتماعی در مخالفت با این اقدامات ضد بشری مسئولیت دارند و اگر نتوانند درمان کنند، حداقل آن است که مخالفتهای خود را هم به عنوان مسلمان و هم به عنوان یک شهروند ایرانی آشکارا و شفاف اعلام کنند. البته اگر کسانی دست در کار اجرا دارند و با این نوع اعمال از منظر مذهبی مخالف اند، تعهد دینی ایجاب میکند که با تمام توان با این نوع اقدامات مقابله کنند.