بهروشنی میشود دید که − در مقایسه با جنبشهای گذشته − در جنبش ۱۴۰۱ که به جنبش «زن، زندگی، آزادی» نامبردار شده، مشارکتهای دانشجویی متنوعتر، نوآورانهتر، ژرفتر، و معنادارتر گردیده است. این بار ما کنشهایی از سوی دانشجویان میبینیم که در عین سادگی، هم ساختارشکن هستند، طوری که دقیقاً شالودههای ستم را نشانه میروند، و هم سنتساز هستند، طوری که قادر به تأثیر ماندگار هستند.
شیوهای که حاکمیت در گذشته همواره در واکنش به اعتراضهای دانشجویی در پیش گرفته است (از جمله بگیر و ببندها، زندانی کردنها، ستارهدار کردنها، و محرومسازیها) دانشجویان را بهطور گسترده به این آگاهی رسانده است که لازم است ابتکار عمل را در دست گیرند و جنبوجوش دانشجویی را طوری به پیش برند که برسازنده باشد و بهآسانی خنثا نشود. از همین رو میبینیم که در مقایسه با نمونههای گذشته، مشارکتهای دانشجویان در جنبش ۱۴۰۱ ابتکارآمیز است و روشهایی نو را میآزماید، کمتر منفعلانه و بیشتر کنشورانه و فعال است، و درنتیجه دیگر برای حاکمیت آسان نیست که آنها را بیثمر و بیاثر گرداند.
غلبه بر محافظهکاری
در جنبشهای دانشجویی در گذشته، گونهای ترس و دودلی در اکثریت دانشجویان مشهود بود. بسیاری بودند که به دلایل شخصی از نقشآفرینی در جنبش پرهیز داشتند؛ غالباً گمان میکردند این کار برای آیندهی کاریشان خوب نیست. اما اکنون چنان ترسها و دودلیهایی دیگر معنا ندارد چراکه ناامیدی دربارهی آیندهی شغلی بسیار فراگیرتر از گذشته است.
حتا تا زمان جنبش سبز نیز هنوز خیلی از دانشجویان رؤیای اشتغال دولتی را در سر میپروراندند. خانوادهها نیز همین رؤیا را برای فرزندانشان در سر داشتند. در این فاصلهی حدود سیزدهساله از زمان جنبش سبز اما جامعه از نظر اقتصاد و اشتغال تغییرات بزرگی به خود دیده است و چنان رؤیایی دیگر یکسره رنگ باخته است. از همین روست که مشارکت در جنبش تسهیل شده است و خانوادهها نیز دیگر همچون گذشته نقشی بازدارنده ندارند.
البته که ترس و محافظهکاری در میان استادان به همین اندازه کمرنگ نشده است. برخلاف جوانان دانشجو که حس میکنند چیزی برای از دست دادن ندارند و شاید با اعتراض بتوانند آیندهشان را بهتر گردانند، استادان اغلب دوست ندارند خطر کنند و آنچه دارند را از دست بدهند. دیگر اینکه استادان از طرف مدیریت تحت فشار هستند که کلاسها را در هر شرایطی برگزار کنند. در این وضعیت عجیب نیست که استادان هنوز هم بهطور حداقلی با جنبش همراهی میکنند و همراهیشان عمدتاً ناشی از فشاری است که جَو غالب در دانشگاهها که برآمده از کنشهای دانشجویی است بر آنان وارد میآورد.
اعتصابهای دانشجوی و رفتن به دانشگاه اما نرفتن سر کلاس و دیگر کنشهای مشابه این بار در مقایسه با گذشته در سطحی گستردهتر روی میدهد. در این میان، برخی دانشجویان در بند هستند، برخی دیگر را به دانشگاه راه نمیدهند، برخی ناپدید شدهاند و خبری از ایشان نیست، و زمزمههایی دربارهی کشته شدن نیز شنیده میشود. در میان دانشجویان نیاز به پشتیبانی از همدانشگاهیهایشان که در این یک ماه آسیب دیدهاند بهطور گسترده احساس میشود. این برآورد تقویت میشود که جنبوجوش دانشجویی همچنان تداوم خواهد داشت و به این زودیها فروکش نخواهد کرد.
به هم زدن نظم تحمیلی
این روزها در دانشگاهها شعارهایی شنیده میشود که در مقایسه با گذشته آشکارا ریشهزن و طرحافکن هستند. با این روی اما گویی دانشجویان دریافتهاند که باید پا را از این شیوههای قدیمی فراتر گذراند؛ دریافتهاند اکنون دیگر کار با شعار به سرانجام نمیرسد — گویی از صدا و بیان بهتنهایی کاری ساخته نیست. از همین روست که کنشهای دانشجویی در این روزها به روشهای سلبی و نفیکننده محدود نشده است بلکه نوآوریهایی برسازنده و سنتساز نیز در آن دیده میشود.
از این میان و از همه مهمتر باید به شیوههایی اشاره کرد که دانشجویان برای برهمزدنِ نظم جنسیتی در دانشگاهها به کار بستهاند، نظمی دروغین و ساختگی که سالها بر روابط میان دو جنس در دانشگاهها تحمیل شده است. به نظر میآید دانشجویان اکنون دیگر بهخوبی دریافتهاند که چنان نظم و انضباطهایی در حقیقت شالودههای ساختمان سلطه هستند و نظام قدرت را بازتولید و تقویت میکنند. چه شگفت و در عین حال غمانگیز است که این روزها فتح غذاخوریهای دانشگاه به بخشی از مبارزهی دانشجویی تبدیل شده است؛ غمانگیز به این دلیل که این واقعیت آشکارا سلطهی قدرت بر همهی شئونات زندگی در ایران را نشان میدهد.
نوآوری
بهطورکلی، یکی از ویژگیهای جنبش ۱۴۰۱ که آن را از جنبشهای گذشته در ایران متمایز میکند این است که میخواهد آن نظمهای فرهنگی-اجتماعی را که با نظام سلطه پیوند دارند بر هم بزند. در این راستا دانشجویان نیز نوآوریهای ارزشمندی را به میانهی میدان کنشگری آوردهاند.
نوآوریهای دانشجویی علیه تفکیک جنسیتی در این مرحله این قابلیت را دارد که گسترش یابد. باید توجه داشت که به هم خوردنِ نظم و انضباط جنسیتی در دانشگاهها بهعنوان نهادهای رسمی که بهطور ویژه تحت نظارت ایدئولوژیک بودهاند میتواند بیش از کارهای مشابه در کوچه و خیابان اثرگذار باشد. حتا اگر مردم موفق شوند در پهنهی همگانیِ غیررسمی به سطحی از آزادی در پوشش دست یابند ممکن است پهنههای رسمی همچنان در چنبرهی قدرت باقی بمانند. اما با نوآوریهای تفکیکستیز در دانشگاه بهعنوان نهادی رسمی، حاکمیت حتا در اعمال چنان نظمی نیز در آینده با دشواری روبهرو خواهد بود. از همین روست که حاکمیت این روزها بهطور ویژه دربارهی دانشگاه نگران به نظر میرسد.
ادامهکاری
بر پایهی آنچه گفتیم، میشود پیشبینی کرد که جنبش همچنان در روزهای آینده در دانشگاهها سرزنده بماند و تقویت شود. عجیب نیست اگر کمکم از نیروی جنبش در سطح جامعه کاسته شود و جنبش خود به خود فروکش کند. مردم فقط تا مدت محدودی میتوانند اختلال در کسبوکارها را تاب بیاورند. از همین رو شاید کمکم شمار بیشتری از مردم مایل باشند که اوضاع به حالت عادی برگردد.
در این صورت بهخوبی ممکن است دانشگاهها به کانونهای اصلیِ جنبش تبدیل شوند، دانشجویان کنشوران اصلیِ جنبش گردند، و جنبش اجتماعی-فرهنگی در شکل جنبش دانشجویی تداوم یابد. جنبش در چهل روز گذشته دانشگاهها را در سراسر ایران بهسرعت و بهگستردگی درنوردیده است. همین گستردگی و فراگیری میتواند بقای جنبش در دانشگاهها را تضمین کند.
از سوی دیگر اما سناریوی دیگری نیز محتمل است. به نظر میرسد حاکمیت خود را در مقابلِ کنشوریهای دانشجویی در این روزها ناتوان و درمانده یافته است و زینرو ممکن است درنهایت ناگزیر شود به همان روشی چنگ زند که در آغاز انقلاب به کار بسته بود: تعطیلی دانشگاه. البته حکومت زنگ خطر را اخیراً به صادر درآورده و برای نمونه تهدید به بسته شدنِ دانشگاه هنر کرده است. آیتاله خامنهای نیز در این باره اظهارنظر کرده و اعتصابهای دانشجویی را به دشمن نسبت داده است. در روز چهلم درگذشت مهسا امینی نیز دانشگاهها و مدارس در استان کردستان تعطیل شدند. این نشانهها به ما میگوید که تعطیل کردنِ دانشگاهها در راستای سرکوب جنبش هرچه محتملتر میشود.