Opinion-Zamaneh-Small

آیت الله خامنه‌ای طی ماه‌های اخیر کوشش فراوانی به خرج داده تا خود را در انتخابات کاملاً بی طرف نشان دهد. به عنوان مثال، به سه نمونه‌ی زیر بنگرید:

الف- در سخنرانی ۱/۱/۹۲ مشهد گفت:

“رهبری، یک رأی بیشتر ندارد. بنده‌ی حقیر مثل بقیه‌ی مردم، یک رأی دارم؛ این رأی هم تا وقتی که در صندوق انداخته نشود، هیچ کس از آن مطّلع نخواهد بود. حالا ممکن است آن کسانی که صندوق دست آنها است، بعد باز کنند، خط این حقیر را بشناسند، بفهمند بنده به چه کسی رأی دادم؛ اما تا قبل از رأی دادن، کسی مطّلع نخواهد شد. اینجور نیست که کسی بیاید نسبت بدهد که رهبری نظرش به فلان است، به بهمان نیست. اگر چنین نسبتی داده شد، این نسبت درست نیست…از حقیر کسی چیزی در این زمینه نخواهد شنید”.

ب- در سخنرانی ۶/۳/۹۲ در جمع پاسداران گفت:

“هیچ مانعى ندارد که شما به یکى علاقه‌مند باشید، بنده به یکى دیگر علاقه‌مند باشم؛ شما به او رأى دهید، من به دیگرى رأى دهم؛ بالاخره اکثریتى هست، اقلیتى هست، ضابطه‌اى هست، قانونى هست؛ بر طبق آن عمل خواهد شد”.

پ- در سخنرانی ۸/۳/۹۲ خطاب به نمایندگان مجلس گفت :

“البته این حرفها هم که فلانی، رهبری، این بنده‌ی حقیر، طرفدار زید است یا طرفدار عمرو است، از آن حرفهائی است که همیشه بوده و واقعیت هم ندارد؛ اکثر آنهائی هم که می‌گویند، می‌دانند که واقعیت ندارد. از کجا می‌دانند که بنده طرفدار چه کسی‌ام؟ کسی که از من نمی‌شنود؛ نه در گذشته شنفته است، نه تا حالا شنفته، نه بعد از این خواهد شنفت. حدسیاتی می‌زنند؛ این حدسیات هرچه گفته نشود، هرچه بر زبان آورده نشود، بهتر است؛ نمی‌دانند که. بنده هم یک رأی دارم مثل بقیه. آن روز من در جمع برادران دانشجوی پاسدار این را گفتم: ممکن است نظر شما به یک نفری باشد، نظر من به یک نفر دیگر باشد؛ چه اشکالی دارد؟ شما یکی را بپسندید، من یک کس دیگر را بپسندم؛ هیچ اشکالی ندارد. شما یک شناختی از زید دارید که من آن شناخت را از او ندارم؛ هیچ مانعی ندارد. اینجور نیست که هرچه شما فهمیدید، بنده هم باید همان را بفهمم؛ یا هرچه من فهمیدم، شما هم باید همان را بفهمید؛ نه، اینها تشخیصها است.”

Khamenei_elections

این سخنان را چگونه باید معنا کرد؟

یکم- تجربه‌ی انتخابات ۷۶: در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ همه براین باور بودند که آیت الله خامنه‌ای به دنبال ریاست جمهوری ناطق نوری است. به همین دلیل جامعه حول “کاندیدای آقا” و “کاندیدای مخالف آقا” دو قطبی شد. حتی این مسئله تا آنجا پیش رفت که چند روز مانده به برگزاری انتخابات، آیت الله مهدوی کنی اعلام کرد که نظر رهبری بر ریاست جمهوری ناطق نوری است و این مدعا تیتر اول روزنامه‌ی رسالت شد. اما مردم به کاندیدای مخالف رهبری- یعنی خاتمی- رأی دادند. چند ماه بعد، در ۲۳/۸/۷۶، آیت الله منتظری ضمن انتقاد از خاتمی گفت:

ادعای بی طرفی آیت الله خامنه‌ای دروغی بیش نیست. او- برعکس اصلاح طلبان وسبزها- از تجربه‌ی ۸۸ به خوبی درس گرفته است. ۴ سال فرصت داشت تا “تدابیر مشخص” خود را عملی سازد. اما اصلاح طلبان، سبزها، خاتمی، هاشمی، و…؛ که همگی ضربه‌های مهلکی از دیکتاتور و نظام دیکتاتوری خورده اند، ۴ سال دیگر را هم از دست دادند. آنها فاقد هرگونه طرحی بودند. زمان سوزی کردند و هنوز هم اراده‌ای برای استفاده‌ی از فرصت انتخابات ندارند.

“من پیغام دادم که من اگر جای شما بودم می‌رفتم پیش رهبر می‌گفتم: شما مقامت محفوظ، احترامت محفوظ، ولی ۲۲ میلیون مردم به من رأی دادند، به من که رأی دادند این ۲۲ میلیون همه می‌دانستند که رهبر کشور به کسی دیگر نظر دارد. دفترشان و خودشان و همه شخص دیگری را تأیید می‌کردند، ۲۲ میلیون آمدند به ایشان رأی دادند، معنایش این است که ما آن تشکیلات را قبول نداریم. رأی این ۲۲ میلیون معنایش این است که ما آن را که شما می‌گویید قبول نداریم” (خاطرات آیت الله منتظری، شرکت کتاب، ص ۷۸۴).

حتی ناطق نوری بعدها در دیداری خصوصی به آیت الله خامنه‌ای گفته بود که حمایت شما از من صریح و روشن بود، فقط و فقط، نام مرا ذکر نمی‌کردید.

دوم- تجربه ۸۴ و ۸۸: آیت الله خامنه‌ای در انتخابات ۸۴ و ۸۸ به آرزوی خود رسید و فردی را- با سازماندهی سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و ائمه‌ی جمعه و شورای نگهبان و تقلب- به ریاست جمهوری رساند که درباره اش مدعی شد: بهترین دولت پس از مشروطه است، قطار انقلاب را به روی ریل اصلی خود باز گردانده و نظراتش از همه به نظرات من نزدیکتر است.

نتایج عملکرد مهلک احمدی نژاد که برملا شد، همه علیه او به پا خاستند. هر انتقادی از احمدی نژاد، در واقع انتقاد از خامنه‌ای است که از طریق احمدی نژاد کشور را این چنین در چنبره‌ی بحران‌های مهلک اسیر کرده است. هشت کاندیدای فعلی، ناقد وضعیت ۸ سال گذشته اند، اگر چه ۶ تن از آنان به همان جناح تعلق دارند. با این همه، نقد آنان، در واقع نقد وضعیتی است که خامنه‌ای به وجود آورد.

سوم- تجربه‌ی ۹۲: سعید جلیلی در آخرین لحظات کاندیدا شد. تمامی اصول‌گرایان افراطی (جبهه‌ی پایداری، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله خزعلی، حسین الله کرم، رجانیوز که احمدی نژاد را معجزه‌ی هزاره‌ی سوم به شمار می‌آورد، و…) پشت جلیلی سنگر گرفته‌اند. افکار عمومی او را نامزد مطلوب “آقا” به شمار می‌آورند.

اکثر گروه‌های اصول‌گرای سنتی ولایتی را نامزد نهایی خود معرفی کرده‌اند. محمد رضا باهنر در ۴/۳/۹۲ اعلام کرد که سعید جلیلی نامزد نظام و رهبری نبوده و حتی بدون اطلاع رهبری در آخرین لحظات ثبت نام کرده است. او افزود:

“پس از این که او ثبت نام کرد بعضی‌ها عبارتی به ذهنشان رسید که شاید جلیلی منتخب نظام و مسئولان است…متاسفانه صدا و سیما مذاکره کوتاه آقای جلیلی و خانم اشتون را در ترکیه به صورت سنگین پوشش داد که این هم یکی از موضوعاتی بود که سوءتفاهماتی به وجود آورد…تایید صلاحیت آقای جلیلی در کنار عدم احراز صلاحیت آقای سعیدی کیا که ۴ دوره وزیر بوده و جزء نیروهای ارزشی، مومن و انقلابی هم هست خیلی سئوال برانگیز بود…برای این که تکلیف همه مشخص شود دفتر رهبر معظم انقلاب اعلام کردند که حتی تا زمان ثبت نام آقای جلیلی خبر نداشته‌اند که وی می‌خواهد در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا بشود. نباید این شائبه در اذهان برخی حامیان جلیلی از جمله حزب اللهی‌ها شکل بگیرد که او کاندیدای نظام است. اگر با این تصور که آقای جلیلی انتخاب شود و بعد از آن داستان ۸ ساله دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد به وجود بیاید این موضوع خسارتهایی را برای نظام خواهد داشت و اگر هم انتخاب نشود و این شائبه در اذهان حزب اللهی‌ها وجود داشته باشد بازهم خسارتی برای کشور به همراه خواهد داشت”.

باهنر یک گام دیگر پیش رفت و برای زدودن هرگونه شائبه‌ای از اذهان عمومی گفت:

“بنده خبر دارم که دستوراللعملی برای سپاه و بسیج از سوی رهبر معظم انقلاب فرستاده شده که این دو نهاد را از فعالیت سازمانی برای یک کاندیدای خاص منع کرده‌اند…البته خبر داریم که در عین منع شدن سپاه و بسیج از انجام فعالیت سازمانی برای یک کاندیدای مشخص برخی فرماندهان ارشد سپاه به آقای قالیباف نظر دارند و برخی از بدنه این دو نهاد به دیگر کاندیداها”.

معنای این مدعا- اگر واقعاً به آن عمل شود- این است که در این انتخابات قرار نیست نیروهای نظامی به طور سازماندهی شده یک کاندیدا را رئیس جمهور کنند. کما این که نه تنها اعلام شد که سردار حاج قاسم سلیمانی به قالیباف رأی می‌دهد، بلکه فیلمی از آن دو منتشر شد که در مراسم ختم، یکدیگر را در آغوش گرفته و گریه می‌کنند.

برادر محمود احمدی نژاد که به دشمن او و جریان انحرافی تبدیل شده و در این انتخابات حامی ولایتی است. او گفته است: جلیلی ادامه‌ی احمدی نژاد است. باهنر هم گفته است: “احمدی نژاد جلیلی را می‌پسندد”. سایت احمد توکلی هم جلیلی را نماد “افراد مقدس اما ناکارآمد” قلمداد کرده و از حزب اللهی‌ها انتقاد کرده که چرا از چنین افرادی حمایت می‌کنند؟

چهارم- دو قطبی “خامنه‌ای و ضد خامنه‌ای”: با توجه به تجربه‌های یاد شده، آیت الله خامنه‌ای نمی‌خواهد که انتخابات به دو قطبی “خامنه‌ای و ضد خامنه‌ای” تبدیل شود. به محض آن که نامزدی، نامزد مطلوب آقا به شمار رود، رأی دهندگان، به طور طبیعی دو قطبی “خامنه‌ای و ضد خامنه‌ای” را خواهند ساخت.

سخنان مکرر آیت الله خامنه‌ای و مدعیات باهنر، ناظر به این مسئله است. حسن روحانی هم در ۱۱/۳/۹۲ در حسینیه‌ی جماران- که دانشجویان از فرصت انتخابات استفاده کرده و با تصاویر و شعارهایشان سبزش کردند- گفته است:

“من یک کلمه مبهم می‌گویم امسال یعنی سال ۹۲ مثل سال ۸۸ نخواهد شد. شما را از صندوق رای دور نکنند و همه پای صندوقها حاضر شویم انشا الله پیروزی را صاحب خواهیم بود”.

سخنان روحانی همانند سخنان باهنر است. گویی او هم از آیت الله خامنه‌ای شنیده است که قرار نیست در انتخابات ۹۲ مانند انتخابات ۸۸ عمل شود. به تعبیر دیگر، سازمان سرکوب و تقلب به سود یک نامزد به کار گرفته نخواهد شد.

پنجم- رسیدن به مقصود بدون هزینه‌ی بالا: آیت الله خامنه‌ای به دنبال رئیس جمهوری وفادار به خود و مطیع محض است. در عین حال نمی‌خواهد که بایت رسیدن به مقصود هزینه‌ی بالایی بپردازد و فضای انتخابات هم به دو قطبی “خامنه‌ای و ضد خامنه‌ای” تبدیل شود. او در پایان سخنانش خطاب به نمایندگان مجلس درباره‌ی انتخابات می‌گوید:

ما کار خودمان را انجام می‌دهیم. ما بلدیم چه کار کنیم. جامعه‌ی اسلامی و نظام اسلامی می‌فهمد دارد چه کار می‌کند. نظام اسلامی دارد راه خودش را می‌رود. هدف مشخص است، راه مشخص است، تدابیر مشخص است. نظام، کار خودش را انجام می‌دهد؛ حالا دیگران توی سر خودشان می‌زنند، بزنند؛ آن تأثیری در کار نظام ندارد؛ لیکن آگاهی و هوشیاری در این مراحل، مهم است”.

این مدعا تا حدود زیادی صادق است. او کارش را بلد است و تدابیر مشخص اش را- به شرح زیر- عملی کرده است:

الف- ایجاد فضایی که هیچ یک از چهره‌های شاخص اصلاح طلب در آن کاندیدای انتخابات نشوند.

ب- رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی توسط شورای نگهبان و دور کردن خطر بسیج اجتماعی همه‌ی فتنه گران در پشت هاشمی رفسنجانی (سخنان وزیر اطلاعات در جلسه‌ی شورای نگهبان).

پ- تأیید ۶ کاندیدای اصول‌گرای مطلوب آقا. در این میان، هیچ کدام به اندازه‌ی حداد عادل و ولایتی به او وفادار نیستند. افتخار ولایتی این است که رئیس جمهور آقا اجازه است (رجوع شود به مقاله‌ی “علی اکبر ولایتی: رئیس جمهور آقا اجازه“).

سعید جلیلی احمدی نژادی جدید است (رجوع شود به مقاله‌های “با رئیس جمهور شدن جلیلی چه از ایران باقی خواهد ماند“، “انتخابات: فتح خیبر یا نابودی ایران و ایرانیان“). با این همه، می‌تواند دو قطبی ساز باشد (رجوع شود به مقاله‌ی “صحنه سازی انتخاباتی سازش/مقاومت“).

محسن رضایی و غرضی رأی آور نیستند و هیچ خطری برای آقا ندارند. تنها باقی مانده‌ی این جمع ۶ نفره، قالیباف است که کاندیدای گروه‌های اصول‌گرای سنتی و افراطی نیست. با این همه، تاکنون با حدود ۲۰ درصد در رأس قرار داشته و از بقیه‌ی اصول‌گرایان مستقل تر است. شاید این بار هم نوبت ریاست جمهوری او فرا نرسیده باشد.

ت- حسن روحانی همیشه یکی از اصول‌گرایان نزدیک به هاشمی رفسنجانی بوده است. عارف هم با این که معاون اول خاتمی بوده، جزو هیچ یک از گروه‌های اصلاح طلب نبوده و نیست. اما درباره‌ی این دو:

اولاً: آیت الله خامنه‌ای این دو را رأی آور به شمار نمی‌آورد.

ثانیاً: با توجه به سوابق شان، بعید می‌داند که گروه‌های اصلاح طلب حول آنها اجماع کنند.

ثالثاً: تاکنون هیچ یک حاضر نشده به سود دیگری کنار رود.

رابعاً: حتی اگر کل گروه‌های اصلاح طلب، خاتمی و هاشمی رفسنجانی با حرکت لاک پشتی در شنبه‌ی آینده از یکی از این دو حمایت به عمل آورند، تنها ۴ روز فرصت برای اطلاع رسانی- نه کاری دیگر- باقی می‌ماند. در واقع خامنه‌ای در این دوره، زمان را از همه گرفت. این هم بخشی از “تدبیر مشخص” و “کار بلدی” او بود.

خامساً: خامنه‌ای این دو را افرادی به شمار نمی‌آورد که بخواهند یا بتوانند در مقابلش بایستند.

ث- یکی دیگر از اقدامات خامنه‌ای در این دوره این بود که فرصت تجمعات را از نامزدها گرفت. بدین ترتیب، شهرها، مانند سال ۸۸ رنگین نشد. محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی هم آن قدر اراده و انگیزه ندارند که برای برگزاری اجتماعات سخنرانی در استادیوم‌های ورزشی مهمترین استان‌ها – از جمله استادیوم یکصد هزار نفری تهران- تقاضایی مطرح سازند. نفس طرح چنین تقاضایی برای خامنه‌ای و جمهوری اسلامی هزینه مند است. عدم پذیرش آن، طرح پیشین خامنه‌ای را برملا می‌سازد. اما پذیرش آن موجب گردهم آیی ده‌ها هزارتن با پرچم‌های سبز و عکس‌های موسوی و کروبی و دیگر زندانیان خواهد شد.

ششم- نتیجه: ادعای بی طرفی آیت الله خامنه‌ای دروغی بیش نیست. او- برعکس اصلاح طلبان وسبزها- از تجربه‌ی ۸۸ به خوبی درس گرفته است. ۴ سال فرصت داشت تا “تدابیر مشخص” خود را عملی سازد.

اما اصلاح طلبان، سبزها، خاتمی، هاشمی، و…؛ که همگی ضربه‌های مهلکی از دیکتاتور و نظام دیکتاتوری خورده اند، ۴ سال دیگر را هم از دست دادند. آنها فاقد هرگونه طرحی بودند. زمان سوزی کردند و هنوز هم اراده‌ای برای استفاده‌ی از فرصت انتخابات ندارند.

انتخابات ۹۲ اگر سکوی پرشی برای گذار به دموکراسی نبود و نیست، اما می‌توانست و می‌تواند به عنوان مانعی برای ممانعت از سوریه‌ای شدن ایران عمل کند. این در صورتی است که نشان داده شود یک اپوزیسیون جدی ضد خشونت و حافظ “تمامیت ارضی ایران” در داخل کشور وجود دارد که به شدت با سوریه‌ای شدن ایران مخالف است. هدف اصلی این اپوزیسیون، دموکراتیزه کردن کل ساختار سیاسی و اجتماعی از طریق قدرتمند کردن مردم و سازمان یابی آنها است. بدون ایجاد موازنه‌ی قوا میان دولت و جامعه‌ی مدنی، دموکراسی ای در کار نخواهد بود.

آنان که خود را “بیضه‌ی اسلام” قلمداد کرده و می‌کنند، خوب است که نشان دهند به فکر “بیضه‌ی ایران” و ایرانیان اند، نه بیضه‌های خود. اگر ذخایری و سرمایه‌ای وجود دارد، این ذخیره‌های اسلام و سرمایه‌های اجتماعی قرار است کی به کار آیند تا دردی از ایرانیان درمان کنند. مسئله‌ی ایران و ایرانیان، مسئله‌ی استبداد دینی و گذار از آن به نظام دموکراتیک- که نظامی سکولار است- است. شکاف اصلی، شکاف دیکتاتوری و دموکراسی است که باید فعال شود. برساخته‌هایی چون دیکتاتوری و دموکراسی، وقتی زمینی می‌شوند، در دیکتاتورها و دموکرات‌ها تجلی می‌یابند. حول این شکاف می‌توان بیشترین اجماع و بسیج اجتماعی را پدید آورد.